۰ نفر
۱۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۴:۴۸

نشست مطبوعاتی فیلم «20»

در ابتدای نشست وقتی مجری برنامه کیوان (کثیریان)، سیما منفرد (تدوینگر) و مهران احمدی (بازیگر) را که حتی اسمشان روی کارت مدعوین نوشته نشده بود، به جایگاه دعوت نکرد، عبدالرضا کاهانی به ماجرا واکنش نشان داد و از منفرد و مهران خواست روی سن بیایند و به کثیریان گفت: شما طبق لیستی که به‌تان داده بودم عمل نکردید و من کمی به‌هم ریخته هستم. 

ـ کاهانی درباره فیلم‌نامه ‌و فیلمش گفت: فیلم‌نامه‌ام را 11 بار بازنویسی کردم که مرتبه یازدهم مکتوب نبود و در‌واقع بازنویسی شفاهی دیالوگ‌ها با مشورت بازیگران بود که سر صحنه انجام شد. 

ـ کاهانی: جنوب شهر تهران شباهت زیادی به شهرستان‌ها دارد. من شهرستانی‌ام و آدم‌هایی را که درباره‌شان فیلم می‌سازم خوب می‌شناسم؛ تک‌تک آن‌ها از فصل‌های خاطرات 35 سال عمر من گرفته شده‌اند.

ـ کاهانی: هر روز می‌شنویم که نگران نباشید، بعد از این جهان، جهان دیگری هست. ما اگر به این حرف اعتقاد داشته باشیم نباید نگران چیزی باشیم و مرگ دیگر برایمان چندان ناراحت‌کننده نخواهد بود. ما باید از لحظاتمان بیشتر لذت ببریم و به فردا فکر نکنیم. 

ـ کاهانی: لازم نیست برای این‌که ثابت کنیم آدم‌های بزرگی هستیم حتماً کارهای بزرگی انجام دهیم؛ کارگران تالار اصلاً نمی‌توانند کارهای بزرگی انجام بدهند اما هرکدامشان با انجام کارهای کوچکی باعث تغییر می‌شوند. اگر همین کارهای کوچک انجام شود، جامعه متعالی خواهد شد.

ـ کاهانی گفت: من از خانمی تشکر می‌کنم که دوازده سال است که فکر می‌کنند من کارگردانم درحالی‌که یک فیلم اکران‌شده هم ندارم. وقتی مجری پرسید: ایشان چه‌کسی هستند؟ کاهانی‌ گفت: همسرم سیما منفرد که تدوین فیلم را به عهده داشتند.  

ـ حسین مهکام: حضور پیرزن سیگارفروش استعاری و نشانه‌شناسانه است و ما فضای دودآلود حاکم بر مراسم عزاداری را بهتر از این نمی‌توانستیم نشان دهیم. شخصیت پسر «سلیمانی» هم یک‌جور شیطنت دراماتیک است که ذهن تماشاچی را منحرف می‌کند و مخاطب به تصور این‌که با یک فیلم‌نامه کلاسیک مواجه شده، در پایان رودست می‌خورد. 

ـ حبیب رضایی: کلاه شاپو دارم چون سرم زخم شده و بانداژ دارد و من ترجیح ‌می‌دهم به جای توضیح قضیه برای دیگران، کلاه سرم بگذارم. 

ـ رضایی:‌ اول قرار بود حامد بهداد که در لهجه‌های مختلف خراسانی تخصص دارد، این نقش را بازی کند اما او سر کار دیگری رفت و من با مشورت کارگردان لهجه‌ نقش را تغییر دادم و تلاش کردم بازی درست و نه متفاوتی را ارائه دهم.

ـ فرشته صدرعرفایی: شباهت نقش فرشته در این فیلم با شخصیت ریحانه در فیلم «کافه‌ترانزیت» به‌خاطر حضور مداوم شخصیت توی لوکیشن آشپزخانه در هردو فیلم است. ریحانه خیلی مستقل و روپا و تواناتر از فرشته‌ای است که از لحاظ فیزیکی دست راست همسرش و مکمل او به حساب می‌آید. آقای کاهانی هم پلانی از شخصیت فرشته در قاب پنجره آشپزخانه نگرفت تا هرگونه مشابهتش با ریحانه کم‌رنگ شود.

ـ علیرضا خمسه: خانم صدرعرفایی بازیگر خوبی هستند و به همین دلیل بازی‌هایشان شبیه به هم می‌شود اما اگر مثل من بازیگر بدی باشی و یک‌بار خوب بازی کنی، می‌گویند طرف بازیگر متفاوتی است. او درباره بازی سکوتش گفت: من تخصصم پانتومیم است، چون هروقت حرف می‌زنم، مشتری‌هایم می‌پرند. البته در جامعه‌ای که آه‌و‌ناله شده سرود ملی‌اش، نقش‌های تراژیک بهتر با مردم ارتباط برقرار می‌کنند و خانم درخشنده و آقای کاهانی ریسک بزرگی کردند که از یک بازیگر کمدی در نقش جدی استفاده کردند. توی سینما آزادی تماشاچی‌ها اولین پلان من را که دیدند، خندیدند و فکر کردند قرار است «نمکِ» رستوران باشم، اما بعد که پیش‌تر رفت باورش کردند.

ـ پوران درخشنده (تهیه کننده): ما در جایی کار می‌کردیم که شرایط نورپردازی و صدابرداری و محدودیت‌های لوکیشنی در جنوب شهر فریاد می‌زد: نه اما این عشق بچه‌ها بود که باعث شد فیلم ساخته شود. من یک روز به آقای کاهانی گفتم که «هستم»، روز بعدش پروانه ساخت فیلم را گرفتم. 

ـ مهتاب کرامتی: دو سال پیش به عنوان یک رفیق با آقای کاهانی درباره فیلمش حرف می‌زدم و ابداً فکر نمی‌کردم در این فیلم جایی داشته باشم اما بعد که انتخاب شدم، روی همه‌چیز از جمله بیان و بدن و حرکات و نحوه‌ راه‌رفتن کار کردم. برای آشناشدن با این قشر احتیاج به تلاش چندانی نداشتم چراکه این‌جور آدم‌ها دوروبرمان زیاد هستند و من به‌خاطر شغل دومم در یونیسف با آنها برخورد داشته‌ام.

ـ مهران احمدی: من فیلم را با هفت دلاور قیاس می‌کنم، برای این‌که در فیلم هفت تا آدم را می‌بینیم که از یک طبقه هستند اما شبیه هم نیستند و دغدغه‌های متفاوتی دارند. 

ـ احمدی به نظرم مهم نیست که سرنوشت یک شخصیت در فیلم چه می‌شود، بلکه کنه فیلم و حرفی که می‌خواهد بزند مهم‌تر از این است که آیا شخصیت من در فیلم به خواسته‌اش (بازیگر شدن) می‌رسد یا نه.

ـ سیما منفرد (تدوینگر): هرچند که من در تدوین فیلم از جامپ‌های متناسب با داستان‌های کلاسیک استفاده کردم اما فیلم، پلان‌ـ‌سکانس و نماهای طولانی داشت که به من اجازه نمی‌داد در کار کارگردان دخالت کنم و ریتم فیلم را با جامپ‌های بی‌مورد به هم بریزم.

کد خبر 3166

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 7 =