روز. خارجی. داخلی. بقالی محل. خارجی
تابلوی بقالی محل: سوپرمارکت دریانی
هیبت دریانی [جیگر دراومده] بقال چاق، خشن، زشت و بسیار کمسواد محله است که هیچ بویی از لطافت به مشامش نخورده. او پشت دخل ایستاده و با نگاه عاری از هرگونه عطوفتش به مشتریان مینگرد.
سهیلاجون وارد مغازه میشود. سهیلاجون زنی 29 ساله، قدبلند و سرتاپا عطوفت و پاتاسر لطافت است. زنی که نگاه مهربانش پرندگان مهاجر را در آسمان آبی سواحل چمخاله تداعی میکند. در یک کلام او بهترین و مظلومترین زن خاورمیانه است. سهیلاجون علیرغم همه فشارهای همهجانبه، یک دستی هم در سر و صورتش برده و بر زیبایی ذاتی خویش، زیبایی ظاهر را هم افزوده است. سهیلاجون یک طرف روسریاش را طوری گرفته که گونه زیبایش پوشیده باشد. دو انگشتش را در دهان میبرد، صدایش را عوض میکند و حرف میزند.
سهیلاجون: هیبتخان، لطفاً دو تا دونه تخممرغ بدین.
هیبت خان [جیگر دراومده]: سلام دخترم. چشم.
سهیلاجون جواب سلامش را نمیدهد.
هیبت خان [جیگر دراومده]: اِ، سهیلا خانوم چرا جواب سلام نمیدین؟
سهیلاجون: آقامون ممنوع کرده جز حرف یومیه راجع به خرید، چیزی به نامحرم بگیم. شمام تو رو خدا بهش نگین من همین قدرم باهاتون حرف زدم. بفهمه قیامت میکنه آقامون!
در همین لحظات شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری وارد مغازه هیبتخان جیگردراومده دریانی میشود. شهلا خانوم زنی 37 ساله و مثل ماه است. او زنی بسیار مصمم و توانا و قوی است. در نگاهش شرارههای موفقیت و تصمیم نمایان است. طوری که هر خری میفهمد او چقدر زن بااستقامت و موفقی میباشد. هیبتخان جیگر دراومده دست و پایش را گم میکند. خودش را با تمیز کردن پیشخوان مغازه سرگرم میکند.
هیبت خان [جیگر دراومده]: سلام.
شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: سلام و زهرمار! دو تا تخممرغ بده!
هیبت خان [جیگر دراومده]: چشم!
شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری بدون هیچ اعتنایی به هیبتخان جیگر دراومده اجناس مغازه را مینگرد. چشمش به سهیلاجون میافتد.
شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: سلام دخترجون. تو اسمت چیه؟
هیبت خان [جیگر دراومده]: ایشون سهیلا خانومن. آقاشون قدغن کرده با کسی حرف بزنن و گفته...
شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: شما خفه. خودشون زبون دارن این سرکار خانوم. تا کی شما مردا میخواین جای ما حرف بزنین؟ تا کی زور و ظلم و جور و غیره؟
از اینجا به بعد هیبتخان جیگر دراومده کاملاً خفهخون میگیرد و هیچ نمیگوید مگر «آخ» آن هم در پایان فیلم البته. سهیلاجون بعد از برخورد قدرتمندانه، پراقتدار و افتخارآمیز شهلا خانوم جون، پس از سالها دوباره خود سابقش را پیدا میکند. همان «خود» قدیمی که قبل از انقلاب در دانشگاه فعالیت سیاسی میکرد و از بس فعال بود «نیکبین» جون ازش خواستگاری کرده بود. لذا جرئت یافته، خویشتن را معرفی میکند.
سهیلاجون: من اسمم سهیلاس!
شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: بهبه! معلومه که باسواد و فهمیده هم هستی.
سهیلاجون: بله، من فوقلیسانس علوم سیاسی دارم از دانشگاه تهران.
شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: لابد شوهرتم بیسواده دیگه.
سهیلاجون: آقامون تا پنجم ابتدایی خونده. کلهپزی داره.
شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: لابد دست بزنم داره. صورتتم که پوشوندی لابد کبوده. اون مرد وحشی زده دیگه. ظلم تاریخیه دیگه. ظلم تاریخی میکنن این قوم لندهور بیسواد و عاری از فرهنگ و مهربانی. این قومی که دستشان تا حوالی آرنج به خون جنس ضعیف آغشته است و برخلاف اعلامیه جهانی حقوق بشر رفتار میکنن. بذا ببینم کبودی صورتتو. ببینم چقدر میشه دیهش.
سهیلاجون: نه. کبودی نیس. تبخال زدم. آخه خواب ترسناک دیدم.
شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: دیگه بدتر. از بس که اون شوهر جز جیگرزدهات خون به دلت کرده و در حقت ظلم کرده، شبهام خواب ترسناک میبینی. وقتی صب تا شب شوهر آدم کله بپزه، معلومه که آدم خواب ترسناک میبینه. مردا همهشون کلهپزن. مهندس کامپیوترم که باشن ذاتشون کلهپز و سلاخه!
آثار تصمیم و تحول در عمق چشمهای سهیلاجون به چشم میخورد. غم مبهمی که در نگاهش لانه کرده بود رنگ میبازد و اقتدار ویژهای جای آن را میگیرد.
سهیلاجون: حالا باید چه جوری از دست این دیو کلهپز رها بشم؟
شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: اونش با من. یه دادخواست طلاق برات مینویسم که مو لای درزش نره. خود من تا حالا با پنج تا از این کلهپزهای بالفطره ازدواج کردم و بعد سه ماه با اولین دادخواست شرشون رو کم کردم. فقط یه آرزو داشتم که بهش نرسیدم. اونم الان با کمک تو بهش میرسم. [فریاد میزند] ما میتونیم!
سهیلاجون [فریاد میزند]: آره، ما میتونیم.
خروش آغاز میشود. تصاویر اسلوموشن از شکسته شدن اجناس گوناگون مغازه. دست شهلا خانوم جون وکیل پایه یک دادگستری که چاقوی ضامنداری را در دست سهیلاجون میگذارد. شکسته شدن اجناس. شکمگنده هیبت دریانی جیگر دراومده. دست سهیلاجون که ضامن چاقو را میزند. تیغه چاقو باز میشود. شکسته شدن اجناس. نگاه مبهوت هیبت دریانی جیگر دراومده. تیغه چاقوی دیگری در دست شهلاجون وکیل پایه یک دادگستری باز میشود. شکسته شدن اجناس. دو دست زنانه به ترتیب چاقو را به پهلوهای هیبت دریانی جیگر دراومده فرو میکنند.تصویر چهره هیبت دریانی جیگر دراومده که آثار درد در آن نمایان است.
هیبت ]جیگر دراومده]: «آخ»!
خون که روی پیراهنش میدود. شیشه قدی مغازه که رویش نوشته «سوپرمارکت دریانی» فرو میریزد. جنازه هیبت دریانی جیگر دراومده.
سهیلاجون و شهلا خانوم جون وکیل پایه یک دادگستری، دست در دست هم در پیادهرو دور میشوند. و دو تخممرغ در دست دیگر هر کدام است. موسیقی «یار دبستانی» روی تصویر دور شدن آنها.
کی میتونه جز من و تو
درد ما رو چاره کنه
دست من و تو باید این
پردهها رو پاره کنه
در انتها تیتراژ بر روی تصویر استیلیزه فرشته ترازو به دست عدالت حرکت میکند.
به امید نابودی نسل مردها
تهمینه
اردیبهشت 86
نظر شما