غلامحسین ساعدی: از اینکه گفته بودم «مرگ بر مصدق» احساس گناه وحشتناکی کردم/ عضو فرقه دموکرات آذربایجان بودم

برای دیدن تخصص به تهران آمدم و رفتم قسمت روانپزشکی، مدتی در بیمارستان «روزبه» کار می‌کردم. از آن‌جا هم ساواک و این‌ها یک کاری کردند که من دیگر توی دانشگاه نباشم

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، غلامحسین ساعدی، روشنفکر و نویسنده ایرانی که پس از انقلاب به دلیل زاویه‌هایی که با حکومت انقلابی پیدا کرد، به خارج از کشور رفت، در سال ۱۳۶۳ در برابر ضیاء صدقی قرار گرفت تا زندگی‌نامه‌ی خود را ذیل پروژه‌ی تاریخ شفاهی هاروارد برای او تعریف کند. نخستین نوار این مصاحبه روز پنج‌شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۶۳ در پاریس پر شد. در ابتدای این مصاحبه ساعدی درباره‌ تولد، تحصیلات و نخستین دستگیری‌اش صحبت کرد که در ادامه می‌خوانیم:

ساواک کاری کرد که دیگر در دانشگاه نباشم

من ۱۳۱۴ توی تبریز رو خشت افتادم، توی یک خانواده کارمند اندکی بدحال، فقیر مثلاً. تحصیلاتم در تبریز بود حتی طب را در [دانشگاه] تبریز خواندم. [...] حدود ۱۳۴۰- ۱۳۳۹ فارغ‌التحصیل شدم... برای دیدن تخصص به تهران آمدم و رفتم قسمت روانپزشکی، مدتی در بیمارستان «روزبه» کار می‌کردم. از آن‌جا هم ساواک و این‌ها یک کاری کردند که من دیگر توی دانشگاه نباشم... دلیلش هم روشن بود. معمولاً سر کلاس‌ها و با دانشجویان و این‌ها که مثلاً بحث بود. ما مثلاً تا حدودی نمی‌رفتند دنبال این‌که قضایای روانی را تنها بیوشیمیک بدانند این فاکتورهای مثلاً اجتماعی و این چیزها برای من خیلی مطرح بود. مثلاً در مورد دپرسیون‌ها من ده تا بیست ‌تا مریض را می‌بردم سر کلاس و نشان می‌دادم و بعد از آن‌ها می‌پرسیدم خیلی دقیق، و یک‌مرتبه معلوم می‌شد که چه مقدار از فاکتورها مثلاً عوامل بیرونی بوده یا درمانی بوده، در مورد تراپی هم همین‌طور. به ناچار خیال می‌کردند که من تبلیغ یک مکتبی را می‌کنم توی کلاس که به عوامل اجتماعی توجه کردم. چه ربطی دارد معلوم است حالا آدم دارای هر نوع مرام و عقیده‌ای باشد چیز می‌کند، ولی این‌ها این‌جوری فکر می‌کردند که بعد از آن هم مدتی فقط این‌ور و آن‌ور می‌گشتم و سفر می‌رفتم و این‌ور و آن‌ور را می‌دیدم. تا سال ۵۳ که مرا گرفتند. قبل از آن هم زندان دیگر محل...

عضو فرقه دموکرات آذربایجان بودم

اولین بار قبل از ۲۸ مرداد [به زندان افتادم]... بچه بودم و من توی سازمان جوانان فرقه دموکرات [آذربایجان] کار می‌کردم که به صورت مخفی درآمده بود. مسئول سه تا روزنامه من بودم. یکی به اسم «فریاد»، یکی به اسم «صعود» که اتفاقاً این ماجرای صاحب‌امتیاز صعود فوق‌العاده برای شما جالب است. اولین آدمی که بعد از ۲۸ مرداد ترور کردند این آدم بود و اسمش بود آرمائیس آرزومانیان... یک ارمنی فقیری بود. او صاحب‌امتیاز یک روزنامه بود به اسم «صعود» و یک روزنامه‌ی سومی بود به اسم «جوانان آذربایجان» که مسئول همه‌کارشان من بودم نوشتن و «با»ی بسم‌الله تا «تای» تمت را بنده باید می‌نوشتم، گزارش تهیه می‌کردم، تفسیر سیاسی می‌نوشتم. بچه بودم حتی ریش و سبیل درنیامده. خوب بنده گیر آن‌ها افتادیم و هی می‌زدند و فلان و این‌ها. بعد از ۲۸ مرداد هم که برای چند ماه مخفی بودم.

[فرقه دموکرات آذربایجان] بدبختانه تا آن‌جایی که من مثلاً الان بعد از یک ربع قرن نسبت به این فکر می‌کنم فکر می‌کنم... هیچ تاندانس [توجه] به‌خصوصی نسبت به این‌که مثلاً حکومت دکتر مصدق یک چیز ملی [است]، ملی نه به معنای ناسیونالیست و این‌ها نه کلاً یک چیزی که روی پای خودش است قبول نداشتند. و خود من بعدها احساس گناه وحشتناکی کردم برای این‌که ماها را می‌ریختند توی خیابان و ما بچه‌ها می‌رفتیم داد می‌زدیم مثلاً «مرگ بر مصدق»، «مصدق عامل امپریالیسم» و از این مزخرفات می‌گفتیم. بعدها من برای جبران این قضیه بود که حتی درست بعد از [...] سال ۱۳۵۷ وقتی به من پیشنهاد کردند من حاضر شدم که بنشینم و مقدمه‌های مفصل بر نطق‌های دکتر مصدق بنویسم که آلبوم اولش درآمد. آن موقع این‌طوری بود، فرقه دموکرات اصلاً هیچ میانه‌ای با جریاناتی که در داخل چیز بود… تقریباً همان خط حزب توده را می‌رفت.

۲۵۹

کد خبر 2004888

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =