فقر مطلق «پدر فناوری هسته‌ای ایران» پس از انقلاب

دادگاه انقلاب نتوانست حتی یک مورد از ناپاکی مالی در پرونده اعتماد بیابد؛ اما درد و دریغ که زندگی‌اش در ایران به یغما رفت و خودش آواره غربت.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فریدون علی‌مازندرانی، حسن فتاحی و مصطفی روستایی در روزنامه شرق نوشتند: «اعلیحضرت بعد گفتند در این سیستم من جایی برای اتم نمی‌بینم، برای این‌که اگر تمام کشورهایی که در منطقه ما را محاصره کرده‌اند بگیریم، افغانستان، پاکستان، شیخ‌نشین‌های جنوب، عربستان، عراق، ترکیه این‌ها هیچ‌کدام قدرت نظامی‌شان به ‌اندازه قدرت نظامی‌ای که ایران درست کرده و مرتبا آن را تقویت می‌کند نمی‌شود، بنابراین، قدرت نظامی برتر منطقه در دست ایران است و ما برای این کشورها نیازی به سلاح اتمی نداریم... اما در مقابل شوروی اگر یک یا دو یا ده‌تا بمب اتمی بسازیم، درهرصورت بی‌فایده است، یعنی ما نمی‌توانیم در مقابل شوروی با سلاح اتمی از خود دفاع کنیم. بنابراین داشتن بمب اتمی جز این‌که امروز برای ما مزاحمت تولید کند و فشار روی برنامه غیرنظامی‌مان بگذارد نتیجه‌ای ندارد... این وضعی است که امروز وجود دارد. در منطقه اگر ۱۰ سال، ۱۵ سال، ۲۰ سال دیگر این تعادل به هم بخورد، یعنی ایران احساس کند که برتری نظامی‌اش را دارد از دست می‌دهد - البته شوروی به کنار - مسئله یک‌جور دیگر مطرح می‌شود. سوال کردم: چطوری مطرح می‌شود؟ فرمودند: من نمی‌دانم. شرایط آن روز را نمی‌دانم، ولی اگر وضع عوض شد، باید روز از نو روزی از نو، باید بنشینیم صحبت کنیم چه راهی باید برویم. حالا آن روز ممکن است بمب اتمی مطرح شود، ممکن است یک چیز دیگر مطرح شود. من نمی‌دانم. بنابراین، فعلا مطرح نیست و این‌چنین برنامه‌ای وجود ندارد.»

شاه خطاب به اکبر اعتماد

منبع: پلتفرم تاریخ ایرانی، مقاله شاه گفت بمب اتمی نمی‌خواهیم مگر... . مجید یوسفی

فرزند رشید ایران

جمعه ۲۲ فروردین، درحالی‌که مردم ایران منتظر شنبه بودند تا نماینده ایران و نماینده آمریکا، به ترتیب عباس عراقچی و ویتکاف در عمان با هم ملاقات کنند تا شاید در روابط پرتشنج ایران و غرب گشایشی حاصل شود، خبری تلخ قلب ایرانی‌های میهن‌دوست را به درد آورد؛ ایران یکی از فرزندان رشید خود را از دست داد. فرزندی که در تمام عمر پرثمر و پربارش، یا دغدغه ایران را داشت یا برای ایران کار کرد. اکبر اعتماد، پدر صنعت هسته‌ای ایران و بنیادگذار سازمان انرژی اتمی ایران در ۹۵‌سالگی، در پاریسِ فرانسه چشم از جهان فروبست. مدتی بود که به خاطر سن بالا، بیمار بود و بالاخره شمع پرفروغ عمرش خاموش شد. خیلی زود تصمیم گرفتیم درباره‌اش انجام‌وظیفه کنیم و کمترین کاری که می‌توانیم برایش انجام دهیم، نوشتن درباره‌اش برای نسل جوان است و قدردانی از خدمات بی‌مانندش برای ایران.

برای هریک از ما سه نفر، اکبر اعتماد نماد و مظهر است. برای نویسنده اول و سوم این مقاله که در سال‌های جوانی‌شان، وقتی دانشجو و بعد خلبان نیروی هوایی ارتش بودند، اکبر اعتماد، که نخستین رئیس و بنیادگذار سازمان انرژی اتمی ایران بود و در حال ساخت پروژه بزرگ نیروگاه هسته‌ای بوشهر، نماد غرور ملی و نماد ارج ‌نهادن تخصص و نماد خدمت به میهن بود. اکبر اعتماد را با آن صلابت و پشتکار در راه خدمت به میهن می‌دیدند و با خود می‌گفتند ما نیز همچون او باید کمر همت ببندیم برای سرافرازی و سربلندی ایران. اما برای نویسنده دوم این مقاله داستان متفاوت است.

نویسنده دوم زمانی اکبر اعتماد را شناخت که او در پاریس و به دور از میهن بود. مردی که غبار پیری بر چهره‌اش نشسته بود و زمانی پژوهشگر و دانشمند شاخه‌ای از دانش بود که امروز او در آن راه است. شاید بد نباشد به این اندوه همیشگی اشاره کنیم که نویسنده دوم این مقاله همواره آرزو داشت این افتخار نصیبش شود و در پاریس سه نفر ایرانی، سه نفر از ستون‌های استوانه‌های میهن را که هریک سرچشمه خدمات بودند، ملاقات کند. نخستین نفر اکبر اعتماد بود؛ مردی که سنگ بنای صنعت بزرگ‌مقیاس هسته‌ای را در ایران گذاشت. دومین نفر اخترفیزیکدان نامور، محمد حیدری‌ملایری بود که دو سال پیش رخ در نقاب خاک کشید و سومین نفر ایرج پزشکزاد بود که کتاب‌هایش و به‌ویژه «دایی‌جان ناپلئون» زبانزد خاص و عام است.

این مرد بزرگ ایران‌ساز، افسوس‌مندانه به دور از میهن در فرانسه چشم از جهان فروبستند و امید آن داریم پیکر عزیزشان به امانت در آن‌جا باشد و روزی فرا رسد که برای همیشه در خاک ایران خواب ابدی‌شان محقق شود. در این مقاله تلاش کرده‌ایم تا جایی که امکان دارد و دست‌مان باز است (که البته به ‌اندازه نوک سوزن است) حق مطلب را درباره اکبر اعتماد ادا کنیم و بیشترین مطالب را از آنچه خود ایشان در گفت‌وگوهای‌شان بیان کرده‌اند، بنویسیم. امیدمان این است که در میان سطرهای نوشته، خوانندگان عزیز و به‌ویژه جوانانی که چشم‌وچراغ فردای ایران هستند، سطرهای نانوشته را بخوانند.

من اکبر اعتماد، اتم می‌شکنم

عنوان این زیرتیتر (من اکبر اعتماد اتم می‌شکنم) برگرفته از مستندی است که چند سال پیش وقتی استاد اعتماد به ایران آمدند، ساخته شد. ما نیز این میان‌تیتر را برگزیده‌ایم و از خوانندگان دعوت می‌کنیم این مستند را تماشا کنند. حتی پیشنهاد می‌کنیم این مستند را در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها برای نوجوانان و جوانان نمایش دهند. اجازه دهید همین‌جا و پیش از نوشتن نکاتی برگرفته از مستند نام‌برده‌شده، چند منبع را درباره ایشان و برنامه هسته‌ای یا آن‌گونه که مرسوم است بگویند، اتمی، دوره پهلوی نام ببریم.

۱. کتاب «ایران و اتم» که حاصل گفت‌وگوهای حسین دهباشی با دکتر اکبر اعتماد است. این کتاب افسوس‌مندانه مدتی است چاپ آن تمام شده اما شاید بتوان در کتابخانه‌های بزرگ یافت.

۲. کتاب «در پرتگاه حادثه» کتابی گفت‌وگومحور با اکبر اعتماد است. کتابی بس خواندنی و شیرین و پرنکته. هرچند به نظر می‌آید بخش‌هایی که با ذائقه امروزی سیاست خوش نبوده حذف شده‌اند اما جان کلام کتاب و پیامی که باید منتقل کند، دست‌نخورده مانده و پابرجاست.

۳. مقاله‌هایی در تارنمای اینترنتی «تاریخ ایرانی» که به شکل موضوعی و موردی درباره اکبر اعتماد است.

به زندگی اکبر اعتماد بازگردیم. او در دی‌ماه ۱۳۰۹ خ. در شهر همدان در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد. خودش گفته است که ۹ خواهر و برادر بودند. پدرش از کاسبان شریف و معتبر و خوش‌نام همدان بود. از روزهای کودکی‌اش که پدرش هم در بازار همدان حجره داشت چند خاطره دارد. می‌گفت سینما تازه آمده بود و ذوق‌زده بودند و هر فیلم را چند بار تماشا می‌کردند. در بازار مغازه صحافی‌ای بود که کتاب‌های درسی‌شان را سیمی می‌کرد. اعتماد می‌گوید مادرشان زنی بادرایت بود و در تمام طول عمرش نقشش در زندگی و ذهنش پررنگ بوده. رعایت اخلاق در خانواده اعتماد بسیار مهم بود؛ نه به شکل شعاری که به شکل واقعی.

تکیه‌کلام مادرش در برابر رفتارهای غیراخلاقی این بود: «به دور از مسلمانی است.» اعتماد، این حرف مادر را در تمام عمرش به کار بست. پورسینای بزرگ همواره الهام‌بخش او بود. در دبیرستان البرز تهران دیپلم گرفت و در زمانه‌ای که اروپا تازه از خاکستر جنگ جهانی دوم بلند می‌شد، رهسپار اروپا شد. دوست داشت بهترین دانش دنیا را بیاموزد. نخست به پلی‌تکنیک زوریخ، همان‌جایی که اینشتین بود، رفت و سپس رهپسار لوزان سوئیس شد. در سوئیس درسش را تمام کرد که همراه بود با خراب ‌شدن وضع مالی‌اش. دیگر از ایران برایش پولی نمی‌رسید. درمی‌یابد که در فرانسه مؤسسه‌ای آموزشی تأسیس شده تا مهندسان جوان را برای صنایع اتمی و مهندسی هسته‌ای آماده کند. درخواست او قبول‌ و رهسپار فرانسه می‌شود. بنا بود از طرف ایران برایش بورسیه‌ای جور شود که آن‌هم نشد.

درنهایت درسش را می‌خواند و به قول خودش در اتم دکتر می‌شود. اعتماد به نکته‌ای ظریف اشاره می‌کند که همواره دلتنگ ایران بوده است و مدام حرف مادرش یادش بود که مبادا بروی و درسی بخوانی و سربالا راه بروی و مردم و ایران را فراموش کنی. در هر حال عزم بازگشت به ایران را می‌گیرد. ۱۵ سال از ایران دور بوده و به لحاظ سیاسی هم در ساز مخالف با محمدرضاشاه پهلوی. خودش می‌گوید از روزی که عزم شاه را برای توسعه صنایع در ایران، ازجمله ذوب‌آهن دیده، نگاهش عوض‌ شده و تصمیم گرفته به‌ جای انتقاد، خودش هم گوشه‌ای از کار را بگیرد. در آن زمان شاه از ناکامل ‌ماندن پروژه تحقیقاتی راکتور دانشگاه تهران سخت عصبانی بود.

حتی اعتماد می‌گوید پروژه خوابیده بود. از بخت بلند حکومت وقت ایران، اکبر اعتماد جوان با تخصص مهندسی هسته‌ای در سازمان برنامه‌وبودجه با آقای اصفیا ملاقات می‌کند و مشغول به کار می‌شود. او می‌گوید روزها در سازمان برنامه‌وبودجه پروژه اتمی را پیش می‌بردند و بعدازظهرها پیگیر تحول در ساختار آموزشی بود. او که تازه از اروپا آمده بود، به قول خودش آداب گفت‌وگو در سیاست و به‌ویژه شخص پادشاه را نمی‌دانست. نخستین ملاقات او با شاه در رامسر به سال ۱۳۴۶خ. بود. شاه از این‌که برخی تحقیقات به ثمر ننشسته، عصبانی بودند. گفته بود اگر تحقیقات هر کدام از مراکز پژوهشی به نتیجه نرسد، بودجه‌اش را قطع کنند. هیچ‌کس، ازجمله نخست‌وزیر هویدا هم به اعتراض شاه پاسخی نمی‌دهند. اکبر اعتماد با اعتمادبه‌نفس سرش را بالا گرفته و خطاب به شاه می‌گوید: «من خدا را شاکرم که رئیسم در انستیتویی که در اروپا زیر نظرش کار می‌کردم در امر پژوهش سلیقه شما را نداشت.»

شاه می‌پرسد: «چرا؟» اعتماد باجسارت می‌گوید: «چون اگر بنا بود کار پژوهشی همواره و خیلی زود جواب بدهد باید همان سال اول استادم مرا اخراج می‌کرد، چون در سال اول کار پژوهشی من به‌ جایی نرسید.» شاه با خودش فکر کرد و گفت: «آن‌چه گفتم را فراموش کنید.»

در این مستند آن‌چه مسلم است، میان اکبر اعتماد و آقای هویدا رابطه‌ای دوستانه برقرار بود، آن‌چنان که نامزدی اعتماد و همسرش روشنک را هویدا اعلام می‌کند. اما صراحت لهجه اعتماد سبب شده او از عباس هویدا انتقادهایی هم بکند. اکبر اعتماد حتی از پادشاه مملکت هم انتقاد می‌کند. البته انتقاد او درباره مسائل هسته‌ای نیست؛ زیرا شاه به او اختیار کامل داده بود و خودش هم بارها به آن تأکید کرده بود. شاه به اعتماد گفته بود در پروپوزال هرچه دلش می‌خواهد درباره توسعه صنعت هسته‌ای ایران بنویسد، او خواهد پذیرفت.

چنین هم شد. سیاست‌گذاری و ریل‌گذاری اکبر اعتماد در صنعت هسته‌ای ایران را خودش با دو واژه «سریع و وسیع» توصیف می‌کند. او سیاست سازمان انرژی اتمی را که خودش بنیاد نهاده بود باورکردنی، عاقلانه و امکان‌پذیر می‌خواند. آن زمان که اکبر اعتماد به پشت‌گرمی شاه کشور و دلارهای نفتی و تخصص و جسارت شروع به کار می‌کند، در کنارش نیروهای کاربلد دیگری هم بودند که در بخش بعدی اشاره خواهیم کرد. باز بد نیست اشاره کنیم که در پنج سال پایانی پادشاهی محمدرضا پهلوی، قیمت نفت بالا رفته بود و توسعه سخت‌افزاری کشور شتاب گرفته بود.

هم‌زمان که روی زمین انرژی هسته‌ای با سرعت پیش می‌رفت و در آسمان هم نیروی هوایی ارتش به یکی از برترین‌ها در دنیا تبدیل‌ شده بود. جنگنده‌های اف چهارده در آسمان ایران امنیت را به ارمغان آورده بودند و روی زمین صنعت هسته‌ای نوید امنیت پایدار انرژی را می‌داد. شگفتا که پس از بن‌گشت ۵۷، آن‌ها که شورشان بر شعورشان در غلبه کامل بود خواهان نابودی هردو بودند. باز بد نیست کمی به تاریخ گریز بزنیم. بسیاری بر این باورند که پس از رویداد ۵۷ فقط جوانان هیجان‌زده که ریش داشتند و پیراهن را روی شلوار می‌انداختند، جاهلانه خواهان نابودی جنگنده‌ها و انحلال ارتش و به ضایعات تبدیل‌کردن صنعت هسته‌ای بودند؛ اما به واقع چنین نیست. آن زمان به گواه تاریخ، ایران‌ستیزانی بودند که در غرب درس خوانده بودند و اثرات فناوری را در زندگی غرب دیده بودند، با استدلال‌هایی از سر شرارت و کینه‌توزی خواهان فروش جنگنده‌ها بودند یا تعطیلی کامل صنعت هسته‌ای! حتی درنهایت بی‌شرمی صنعت هسته‌ای را خیانت قلمداد کردند و در روزنامه‌ها علیه‌اش نوشتند. کسانی که در اروپا و آمریکا زندگی کرده بودند و کراوات می‌زدند؛ اما گویی لشکر تازیان و محمود افغان بودند که به ایران یورش آورده بودند.

به زندگی پرافتخار اکبر اعتماد بازگردیم. یکی از خاطراتی که اعتماد در مستند تعریف کرده، داستان «بستنی اکبر مشدی» است. او که با روشنک، همسرش، نخست همکار بود، هر روز بعدازظهرها بستنی می‌خرید و با همکاران‌شان نوش جان می‌کردند و گویا همین بستنی‌ها چراغ دل‌شان را روشن کرده بود و درنهایت هویدا نامزدی اکبر و روشنک را علنی اعلام کرده بود.

شاه درباره انرژی اتمی ایران جلوی آمریکایی‌ها کوتاه نمی‌آمد

اکبر اعتماد در بخشی از مستند به موضوع مهم رابطه ایران و آمریکا درباره مسائل هسته‌ای می‌پردازد. او می‌گوید به دروغ چنین القا کرده بودند که ما نوکر آمریکاییم، درحالی‌که چنین نبود و ما با آمریکایی‌ها کش‌وقوس و تنش داشتیم. اعتماد چنین می‌گوید که شاه درباره انرژی اتمی ایران جلوی آمریکایی‌ها کوتاه نمی‌آمد. این رویکرد درباره ارتش هم صادق بود. آمریکایی‌ها چندان مایل نبودند به ایران اف چهارده بفروشند اما شاه گفت اف چهارده و دیگر هیچ.

بد نیست پیش از ادامه به این نکته هم اشاره کنیم که اگر شاه توانسته بود جلوی آمریکا و خرده‌فرمایش‌های هسته‌ای آن کشور بایستد، بخش مهمی از آن به پشتوانه متخصصان ایرانی و جسورش بود که اکبر اعتماد در صدر آن بود. بخشی از آن به روحیه توسعه‌خواهی آن نسل بازمی‌گردد که با چنگ و دندان خواهان اعتلای ایران بودند. وگرنه شاه بی ژنرال و ‌سرباز چاره‌ای جز تسلیم ندارد. اکبر اعتماد جسور بود و این جسارت را به سازمان زیر نظرش تزریق کرده بود. خودش می‌گوید آن دوره بدون حضور ایران در مجامع بین‌المللی هسته‌ای تصمیمی گرفته نمی‌شد. اکبر اعتماد با تخصص هسته‌ای و جسارت مثال‌زدنی را باید مقایسه کنیم با کسانی که اساسا هیچ دانش و تخصصی در این زمینه نداشتند و اعتماد بارها از آن‌ها با انتقاد سخت یاد کرده است.

به داستان زندگی و مستند اعتماد بازگردیم. او در بخشی از صحبت‌هایش می‌گوید مذاکرات ایران و غربی‌ها به ضرر ایران خواهد بود. از بیخ‌وبن او نسبت به مذاکرات هسته‌ای غرب و ایران خوش‌بین نبود. در بخش بعدی بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت. اعتماد اشاره نمی‌کند که چه چیزی مد نظرش بوده است. او از روس‌ها هم انتقاد می‌کند و می‌گوید تا توانستند از ما پول گرفتند. اگر بخواهیم خیلی کوتاه رویکرد او را در زمینه هسته‌ای بگوییم، چنین است که او به مذاکرات خوش‌بین نیست چون به غربی‌ها باور ندارد. این ناباوری هم نتیجه چندین سال کار در رأس سازمان انرژی اتمی است و فهم سیاسی‌اش از اتم.

ایرانی‌ها صدا ندارند

اکبر اعتماد اهل شعر و شاعری هم است. در همین مستند یکی از دل‌انگیزترین صحنه‌ها جایی است که اعتماد تعریف می‌کند قصد بازگشت به میهن را داشته است. او چنین روایت می‌کند که پس از سال‌ها درس‌خواندن و یادگرفتن، ورق برگشته بود و در حال درس ‌دادن بود و دوست داشت این خدمت را به ایران بکند. اشاره کردیم که مهر ایران با دل‌ و جان او درهم‌تنیده شده بود.

اعتماد که از برادر بزرگش حرف‌شنوی داشته و به‌ نوعی با او همواره مشورت می‌کرده در امور شخصی‌اش،‌ نامه‌ای را به زبان شعر برای برادرش در ایران می‌نویسد و می‌گوید قصد بازگشت به ایران را دارد. در حین خواندن شعر بارها چشمان استاد اعتماد پر از اشک می‌شود. اشکی از دلتنگی آن روزها و اشکی از دلتنگی برای ایران. با همین شعر هم بود که برادرش می‌گوید به آغوش میهن بازگرد و چه خوش‌قدم بود این بازگشت برای کشور. اعتماد در این مستند نکته‌ای بس دردناک را هم بیان می‌کند. او می‌گوید غربی‌ها در دفاع از منافع‌شان یا خواسته‌های‌شان یا حتی آن‌چه می‌خواهند به دیگران تحمیل کنند، صدای بلندی دارند، اما ایرانی‌ها صدا ندارند. در غرب در روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون از منافع‌شان و خواسته‌های‌شان حرف می‌زنند.

بی‌پولی بعد از انقلاب

او درباره سال‌های پس از انقلاب اسلامی هم کمی حرف می‌زند. او چند ماه مانده به بهمن ۵۷ استعفا داده و کشور را به مقصد پاریس ترک می‌کند. در ایران او فقط حقوق دولتی داشته و وقتی از کشور می‌رود، حقوقش قطع می‌شود. در پاریس و در ماه‌های نخست بی‌پولی را تجربه می‌کند؛ آن‌چنان که از جلوی قهوه‌فروشی رد نمی‌شد تا مبادا بوی قهوه به مشامش بخورد و هوس کند. این را مقایسه کنید با وضع کنونی که بین مردم دو واژه کانادا و مسئولان به هم گره خورده است. در ایران دادگاه انقلاب نتوانست حتی یک مورد از ناپاکی مالی در پرونده اعتماد بیابد؛ اما درد و دریغ که زندگی‌اش در ایران به یغما رفت و خودش آواره غربت. سال‌های جنگ تمام شد و او در همان سال‌های جنگ هم مدافع ایران بود و سرباز میهن. در پاریس از ایران دفاع می‌کرد و هرگز تن به وطن‌فروشی نداد. مسئولان جمهوری اسلامی ایران یکی، دو سال پس از جنگ او را در پاریس ملاقات می‌کنند و از او دعوت می‌کنند به ایران بیاید اما او نمی‌پذیرد.

این زمان با دوره ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی مقارن است. اکبر اعتماد در این مستند ناگفته‌هایی را بیان می‌کند اما پیشنهاد ما خواندن کتاب‌هایی است که بالاتر معرفی کردیم. در این مستند چند چیز پررنگ است: نخست جسارت اعتماد در سخن‌گفتن از ایران و مسائل آن، دیگری شفاف‌اندیشی او. اجازه دهید تعارف را کنار بگذاریم؛ جوری که او از غرب انتقاد می‌کند، بسیاری از مسئولان کنونی کشور جسارت یک‌دهم آن را هم ندارند. دلیلش هم چندان پیچیده نیست: نخست این‌که غرب‌ستیزان کنونی نمی‌دانند غرب کجاست و چیست و غرب را چهار ‌تا کشور می‌پندارند که نمی‌خواهند ما پیشرفت کنیم و به چند ‌تا جمله انتقادی اکتفا می‌کنند. نکته دیگر مهر میهن است که در کلام و رفتار اکبر اعتماد موج می‌زد. این هم در این زمانه گوهر نایابی شده است و مردم حس نمی‌کنند که مسئولان کنونی جان و دل‌شان برای ایران می‌تپد. حالا شاید برخی انکار کنند اما رنگ رخساره از سر درون هر کشوری و مردمانش و مسئولانش خبر می‌دهد.

او در این مستند در جایی می‌گوید: من اگر در زندگی‌ام موفقیتی کسب کرده‌ام، آن‌ هم خدمت به کشور و شهرم بوده و تأسیس دانشگاه همدان. در دل این مرد بزرگ، نرم‌افزار مهر میهن به بهترین شکل نصب شده بود و به شکل سخت‌افزاری به بهترین شکل اجرا شد. او نشان داد میهن‌دوستی نه به شور و شعار که به شرف و شعور است؛ نه به توهم که به تخصص است. اجازه می‌خواهیم در پایان در کنار یادبود اکبر اعتماد، ما هم به سهم خودمان از پدر و مادر این بزرگ‌مرد یاد کنیم که چنین فرزندی را برای ایران پرورش دادند. شرم داریم که پدر و مادر اکبر اعتماد را با کسانی مقایسه کنیم که درس خوانده و دانشگاه رفته‌اند اما فرزندان‌شان را به مدارسی می‌فرستند که به قول خودشان برای مهاجرت زودهنگام از ایران آماده می‌کنند. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.

دوختن دهان بی‌بی‌سی

اکبر اعتماد در سال ۲۰۰۹م. گفت‌وگویی بسیار به‌یادماندنی با رسانه بی‌بی‌سی فارسی دارد. این گفت‌وگو که حتی نیم‌ساعت هم نمی‌شود، از آن گفت‌وگوهایی است که در تاریخ ثبت شد و ماندگار. پیش از ورود به این بخش دو نکته را باید توضیح دهیم: نخست این‌که آن مجری ایرانی بی‌بی‌سی‌ فارسی از آن دسته مجری‌هایی است که خوب بلد است با واژگان بازی کند و آن‌چه در ذهن دارد در دهان طرف مقابل بگذارد، شگردش هم در این گفت‌وگو مدام پریدن در حرف‌های آقای اعتماد بود که البته این ترفند کارگر نیفتاد و دکتر اعتماد آن‌چه را لازم بود گفت. نکته دوم این‌که بی‌بی‌سی فارسی در میان ایرانی‌ها هم‌زمان دو ویژگی را دارد یا دست‌کم تا چند سال پیش داشت: یکی این‌که مخاطب زیاد دارد و دیگر این‌که با وجود مخاطب زیاد بسیاری به او بدبین هستند. این بدبینی حتی در میان همان شنوندگان و بینندگانش هم به چشم می‌خورد.

بی‌بی‌سی فارسی اگرچه حرفه‌ای غرض‌ورزی دارد و مردم ایران هم نام‌هایی بر آن نهاده‌اند که از ذکر آن معذوریم، اما رسانه حرفه‌ای است و کارش را بلد است. بنابراین کار دکتر اعتماد در آن گفت‌وگو اصلا آسان نبود و این مرد کاری کرد بس بزرگ. مدتی بعد از این گفت‌وگو اتفاق جالبی افتاد. رسانه‌هایی در داخل ایران آن را به نفع خودشان تفسیر به رأی کردند و گفتند اکبر اعتماد، رئیس سازمان انرژی اتمی زمان شاه، از حکومت کنونی ایران حمایت کرد؛ در حالی‌ که چنین نبود. اعتماد در آن برنامه تمام‌قد از منافع ملی ایران حمایت کرد و مرز او با برخی چیزها مشخص بود: مواردی مانند رسانه بی‌بی‌سی و مواضع غربی‌ها درباره ایران و برنامه‌ هسته‌ای‌اش.

حال با این توضیحات نگاهی بیندازیم به آن‌چه اکبر اعتماد گفت. مجری از او می‌پرسد چرا خیلی‌ها در اول انقلاب با هسته‌ای مخالف بودند و ادامه می‌دهد منتقدان می‌گویند اگر هسته‌ای نداشتیم، این همه دردسر هم نداشتیم. اعتماد پاسخ می‌دهد مخالفت آن‌ها با هسته‌ای چند دلیل داشت: نخست این‌که برگرفته از جو آن زمان،‌ برخی گمان می‌کردند انرژی هسته‌ای پدیده‌ای امپریالیستی است و مربوط به امپریالیسم جهانی؛ بنابراین باید با آن مخالفت کردند. دوم نگاه انتقادی آن‌ها به هر چیزی بود که از دوران حکومت قبلی بر جای مانده بود. سومین عامل را نادانی و بی‌سوادی برخی افراد می‌دانست که به قول خودش اصلا سواد نداشتند. چهارمین عامل هم نبود پول برای انجام پروژه‌ها بود. او ادامه داده و می‌گوید: در سال‌های جنگ که اصلا به فکر هسته‌ای نبودند و پس از پایان جنگ بار دیگر مسئله اتم مطرح شد.

در این‌جا می‌خواهیم پرانتزی باز کنیم و بگوییم‌ پروژه هسته‌ای ایران نه پس از جنگ، بلکه درست در میانه جنگ بار دیگر کلید خورد که موضوع این مقاله نیست. اعتماد تأکید می‌کند نمی‌شود مملکتی مثل ایران را با این امکانات انسانی و معدنی و تاریخ و فرهنگ و جغرافیا از مسئله مهم انرژی منفک کرد. مسئله انرژی چیزی نیست که برای امسال و پنج سال و ۱۰ سال بعد باشد؛ مسئله همیشگی و چند دهه‌ای است. برای چند دهه بعد باید از همین امروز برایش اندیشید و چاره کرد و انرژی هسته‌ای یکی از راه‌ها و چاره‌هاست. اکبر اعتماد در جایی از گفت‌وگو و در پاسخ به استدلال ساده‌لوحانه یا مغرضانه آن‌ها که می‌گویند ایران باد و آفتاب دارد، می‌گوید: ایران آن زمان نفت و گاز و سدسازی داشت و کشور رو به رشد و توسعه بود. اتم بنا بود جانشین این‌ها شود چون نمی‌شد بیشتر سد ساخت. سد بیشتر به محیط‌ زیست آسیب می‌زد. سیاست شاه هم این بود که نفت را مصرف نکنیم و نگه داریم برای نسل‌های آینده که به شکل بهینه استفاده کنند. باد و خورشید هم آن زمان در مرکز توجه و پژوهش نبود. در کل دنیا و ممالک پیشرفته هم اتم در صدر بود. مملکت موفق مخلوطی از انواع انرژی است و هر انرژی ویژگی‌های خودش را دارد. اعتماد می‌گوید فلسفه انرژی اتمی در ایران فکر شاه بود. او می‌گفت اتم باید جایگزین نفت شود و بخشی از پول نفت باید صرف خود انرژی شود. اعتماد در پاسخ به پرسشی می‌گوید در ایران دوره حاضر هم به انرژی هسته‌ای نیاز است، چون هم مصرف سرانه بالا رفته و هم جمعیت دو برابر شده است. او ادامه می‌دهد که درست است ایران باد و آفتاب دارد، اما این‌ها پخش هستند و انرژی متمرکز نیستند. هنوز هم به شکل سودآور و اقتصادی در مقیاس صنعتی نرسیده‌اند. لازم است یادآوری کنیم که این گفته اعتماد برای نزدیک به دو دهه پیش است.

یک بخش داغ این گفت‌وگو درباره غنی‌سازی اورانیوم در ایران بود. مجری تلویحی می‌خواهد بگوید: خب، اگر غنی‌سازی محل دعوا است، ایرانی‌ها در غرب سرمایه‌گذاری کنند و غرب برای‌شان سوخت هسته‌ای بسازد و بدهد و تنش‌ها تمام شود. دکتر اعتماد درباره غنی‌سازی چنین می‌گوید: ما باید اورانیوم مورد نیاز کشور را تأمین می‌کردیم. آن زمان کارخانه بزرگ غنی‌سازی اورانیوم در فرانسه بود که البته بین‌المللی بود. ۱۰ درصد سهام آن‌جا را خریدیم که تا چند دهه نیاز ما را رفع می‌کرد اما هم‌زمان خودمان اکتشاف و تحقیق در غنی‌سازی را هم شروع کردیم. مجری بی‌بی‌سی می‌گوید: برنامه غنی‌سازی ایران موجب نگرانی است.آژانس از غنی‌سازی ایرانی‌ها نگران است. غربی‌ها پیشنهاد می‌دهند که خودشان اورانیوم را غنی‌سازی کنند و تحویل ایران بدهند. در پایان هم پسماند سوخت مصرفی را خودشان بردارند و ببرند. اکبر اعتماد این‌جا تیر خلاص را می‌زند و آن جمله معروفش را می‌گوید: غربی‌ها دروغ می‌گویند. چرا، چون ایران عضو سهامدار کارخانه غنی‌سازی اورودیف در فرانسه بود. وقتی در ایران انقلاب شد، فرانسوی‌ها اعلام کردند درست است که شریک هستید، ولی ما نمی‌توانیم به شما سوخت بدهیم. آلمانی‌ها هم که با آن‌ها قرارداد بوشهر را داشتیم،‌ پروانه صدور تجهیزات را لغو کردند و ما گرفتار روس‌ها شدیم. چه اعتباری به حرف غربی‌هاست.

او می‌گوید زمانی که ایران نمی‌توانست غنی‌سازی کند، سوخت پنج درصد هم نمی‌دادند، اما وقت دیدند ایرانی‌ها خودشان می‌توانند، گفتند سوخت ۲۰ درصد هم می‌دهیم. اعتماد در جایی از این گفت‌وگو به‌صراحت می‌گوید اگر من بودم، هم از ان‌پی‌تی خارج می‌شدم و هم از آژانس. درباره ان‌پی‌تی می‌گوید این قرارداد ایراد دارد. قرارداد قوی‌ها برای ضعیف‌هاست. قوی‌ها یعنی دارندگان بمب هسته‌ای خودشان رعایت نمی‌کنند و زیر بار خلع‌سلاح نمی‌روند، اما به ضعیف‌ها می‌گویند شما حق ندارید بسازید. آژانس هم بنا بود کمک‌های فنی بکند که بسیار کم کمک می‌کند. مجری خطاب به دکتر اعتماد می‌گوید: شما در جایی گفته‌اید که آمریکایی‌ها افکار عمومی جهان را طوری شکل داده‌اند که ایران دارای بمب هسته‌ای خطرناک است، در حالی ‌که خطرناک نیست. اعتماد در پاسخ می‌گوید: ایرانی‌ها ۲۰۰ سال است که به‌ جایی حمله نکرده‌اند و مورد حمله واقع شده‌اند. اما غرب می‌گوید اگر ایران دارای سلاح هسته‌ای شود، امنیت دنیا به خطر می‌افتد. من با بمب اتم موافق نیستم و آن را مفید نمی‌دانم اما اگر ایران بمب هسته‌ای هم داشته باشد، چندان اتفاقی نخواهد افتاد. مگر پاکستان که ثبات سیاسی ندارد و دموکراتیک هم نیست، بمب دارد، اتفاقی افتاده یا اسرائیل که ۶۰ سال است در جنگ با همسایگانش است، خیلی ثبات سیاسی دارد که صاحب بمب است؟!

نکته‌ای را لازم است یادآور شویم. از این گفته‌های دکتر اعتماد نباید چنین برداشت شود که ایران طرفدار بمب هسته‌ای است. او معتقد است مسئله ایران اساسا موضوع اتم نیست و چالش غرب با ایران بر سر بمب نیست، کمااین‌که اگر جمهوری اسلامی بمب هم داشته باشد، چون کارکردی ندارد و به زبان امروزی‌تر بازدارندگی ندارد، بنابراین محلی از اعراب هم ندارد. او نمی‌گوید بمب ساخته شود، بلکه می‌گوید اتم بهانه است و موضوع غرب با ایران چیزهای دیگری است.

اکبر اعتماد درباره همکاری‌اش با جمهوری اسلامی درباره موضوع اتم می‌گوید: من هیچ‌گونه همکاری ندارم (البته او در مستند زندگی‌اش از پیشرفت‌های صنعت هسته‌ای ایران بسیار ابراز خرسندی می‌کند). او می‌گوید اشکال کار ایران در دوره جمهوری اسلامی این است که برای انرژی برنامه بلندمدت ندارد. در پایان هم درباره مذاکرات هسته‌ای ایران و غرب که در همان زمان گفت‌وگو یعنی سال ۲۰۰۹ هم در جریان بود، می‌گوید: هرکس بخواهد مذاکرات را فقط درباره اتم بچیند، اشتباه است. ما با غرب و به‌ویژه آمریکا مسائل مختلف داریم. ما باید با آمریکا مسئله خاورمیانه را حل کنیم. مسئله اتمی را بزرگ کرده‌اند تا فشار سیاسی بیاورند.

شاه و ژنرال هسته‌ای

بدیهی است که موضوع انرژی هسته‌ای چنان است که نمی‌توان از آن تمجید نکرد، کمااین‌که رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران، دکتر صالحی، هم در دعوت‌شان از اکبر اعتماد از خدمات آن زمان ایشان و سازمان انرژی اتمی قدردانی کردند. در این بخش قصد داریم با رعایت احتیاط و جوانب امر، کمی درباره رویکرد سیاسی شخص اول کشور یعنی شاه و اکبر اعتماد یعنی ژنرال عالی‌رتبه صنعت هسته‌ای صحبت کنیم. به هر حکومتی می‌توان نقد وارد کرد؛ از بالاترین مسئول تا پایین‌ترین. دوره پهلوی هم چنین است. نیاز به گفتن نیست که منتقدان خاندان پهلوی کم نبودند و جناح‌های گوناگونی هم بودند؛

از اسلام‌خواهان تا شورشیان مسلح و احزاب وابسته به شوروی و چندین مورد دیگر. برنامه‌ هسته‌ای ایران اگر از یک سو اراده شاه را داشت و او براساس اسناد و آن‌چه اعتماد گفته (که در آن اغراق و گزاف هم نیست) شاه به‌شدت به دنبال انرژی هسته‌ای گسترده برای ایران بود، آن‌چنان که خواهان داشتن چندین واحد نیروگاهی بود، از سوی دیگر هم ژنرال کاربلدی مانند اعتماد را داشت. این دو بدون وجود دیگری نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند. اعتماد می‌گوید برخلاف آن‌چه می‌گویند، شاه شب خوابید و صبح برخاست و گفت اتم داشته باشیم، این موضوع نتیجه فکر و مشورت و بررسی شاه و احتمالا مشاورانش بود؛ اما نیروی تخصصی این کار بسیار کم بود. شاه از خیلی قبل‌تر از تأسیس سازمان انرژی اتمی، می‌گفت نفت را باید نگه داریم و بهینه‌سازی کنیم. اعتماد در مواجهه با شاه صریح بود و از او هم اختیار کامل داشت. وقتی شاه از او می‌خواهد اتم را در ایران اساسی راه‌اندازی کند، اعتماد یک ماه فرصت می‌خواهد تا طرحش را آماده کند.

پس از یک ماه پیش شاه رفته و برایش چند شرط می‌گذارد تا این مسئولیت را بپذیرد؛ ازجمله دخالت ‌نکردن حتی شخص شاه در کارش، تأمین بودجه کافی و به‌موقع. اعتماد برای شاه شرط می‌گذارد که سازمان انرژی اتمی باید قوانین و مقررات خودش را داشته باشد و امور مالی و استخدامی مشمول مقررات دولتی دست‌وپاگیر نباشد. همچنین باید طرحی وسیع و سریع را پیش ببریم تا برای ایران مفید باشد. شاه تمام شرط‌های اکبر اعتماد را می‌پذیرد و به گفته اکبر اعتماد، هرگز با نظر او مخالفت نکرد. آن زمان اکبر اعتماد چنان اختیاری داشت که حتی تعدادی از متخصصان هسته‌ای آرژانتینی در بخش فنی سازمان نوپای انرژی اتمی مشغول به کار بودند.

شاید بد نباشد در پایان این بخش هم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا شاه به ساخت بمب هسته‌ای می‌اندیشید؟ از گفته‌های اعتماد چنین برمی‌آید که اولویت شاه نبود اما به آن فکر می‌کرد و نگران روزی بود که به هر دلیل توازن نظامی در خاورمیانه به هم بخورد. درنهایت، می‌توان از دوره پهلوی انتقاد کرد که می‌شود؛ اما اگر پژوهشگرانه بنگریم،‌ برنامه هسته‌ای که بنا نهاده شد، از بهترین‌ پروژه‌های آن زمان بود. اعتماد درباره سلامت مالی سازمان می‌گوید حتی حقوق خودش که رئیس بود، از حقوق یکی از متخصصان برجسته جوشکاری هسته‌ای که ایرانی بود و به دعوت او به ایران آمده بود، به‌ مراتب کمتر بود.

میراث ماندگار  اکبر اعتماد

ایران سرزمینی است که در بلندای تاریخ فرازوفرود بسیار دیده است. ایران سرزمینی است که پیشینه‌ای هفت‌هزارساله دارد و مادر بسیاری از سرزمین‌هایی است که امروز در نقشه جغرافیا وجود دارند. این سرزمین گاهی خمیده و شکسته شده و گاهی سر بلند کرده و مانند شیر ژیان نعره‌ای مستانه سر داده است. روح این سرزمین حتی در تیره‌ترین روزهایش در نهاد خود چیزی داشته که مانند خورشید دل‌های مردمانش را گرم کرده است و در دل همین مردمان فرزندانی پرورش یافته‌اند که در هر حالی سربلندی آفریده‌اند. اکبر اعتماد یکی از آن فرزندان رشید است. ایران هرگز، حتی در سخت‌ترین دوره‌های تاریخی‌اش خالی از فرزندان رشیدش نبوده. اکبر اعتماد یکی از آنان بود؛ دلیرمردی که دریای بی‌کرانه شرافت و آزادگی بود. میراث سترگ او برای ایران فقط سازمان انرژی اتمی و نیروگاه هسته‌ای بوشهر نیست؛

میراث او فقط سهامداری کشورمان در کارخانه غنی‌سازی نبود. او برای نسل جوان ایران چیزی ارزشمندتر از این گوهرهایی که نام بردیم‌ به یادگار گذاشته است. او در یکی از گفت‌وگوهایش به دو نکته اشاره می‌کند: نخست این‌که بعد از انقلاب اسلامی وقتی پرونده شخصی و سازمانی او را بررسی می‌کنند، اندازه نقطه‌ای سیاه در کارنامه مالی‌اش تیرگی نمی‌یابند. سازمان انرژی اتمی و خود او پاک‌دست و پاک‌مال بودند. دیگر این‌که او در گفت‌وگوهایش تأکید کرده شب‌ها سرش را با خیال راحت بر بالین می‌گذاشته است؛ زیرا در زمان خدمت هر ‌آن‌چه در توان داشته، برای توسعه و سرافرازی میهن به کار بسته بود.

این‌که کسی در آن جایگاه بتواند با خیال راحت بگوید شب‌ها سرش را آسوده بر زمین گذاشته، نشان از آن دارد که برای میهن کم نگذاشته است. این دو درس برای نسل فردای ایران چونان جواهری درخشان است، اما در کنار تمام آن‌چه از او می‌توان آموخت، یکی مانند خورشید در میان ستارگان است.

اکبر اعتماد در تمام سال‌هایی که در سوئیس و فرانسه درس‌ خوانده و پژوهش کرده، در تمام سال‌هایی که در ایران بوده و دانشگاه و مرکز تحقیقات بنا نهاده و در تمام سال‌هایی که رئیس سازمان انرژی اتمی بوده، از ایران و منافع ملی آن جسورانه پدافند کرده است. مهم‌تر آن‌که در تمام سال‌هایی که در ایران نبود، باز هم سرش را بالا گرفته و از ایران و مردمانش و منافع ملی و حقوق ملی آن جانانه دفاع راستین کرده است. اکبر اعتماد به نسل جوان امروز و فردای ایران یاد می‌دهد که ایران را مانند مادری یکتا دوست داشته باشید، چه به نام و چه به ننگ، چه در رأس کار و چه در جلای وطن. استاد اکبر اعتماد به ما آموخت به ایران بیندیشید و در پدافند از آن در برابر هیچ‌کس کوتاه نیایید. آن‌چنان که خودش می‌گفت آن‌چه برای همیشه می‌ماند ایران است. پس ایران را دوست بدارید و برایش جان‌فشانی کنید، زیرا این سرزمین با جان‌فشانی مردمانش و فرزندان رشیدش پابرجا مانده و خواهد ماند.

۲۵۹

کد خبر 2050940

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =