چراکه همانا مهربانترین مهربانان، خداوندِ خالق انس و جان است. یکی از ویژگیهای جداییپذیر آدمی، داشتنِ انسانیت است؛ یعنی ممکن است از بین آدمیان، انسان یا انسانهایی یافت شوند که فاقد وصف انسانی باشند و شوربختانه کم نیستند این قبیل آدمها؛ که بویی از انسانیت نبردهاند. معیار آدمیت در چنین آدمهایی، مادی و محسوس است؛ برخلاف ملاک و معیار انسانیت که نهفقط غیرمادی است بلکه از سنخ معنویات، جهان روح و عالمِ بالا است. بدین معنا که میشود انسانیت را از آدمی گرفت و او را با خوی حیوانی و طبیعتش تنها گذاشت و رهایش کرد. از همینرو، انسان منهای انسانیت، یعنی حیوان. و انسانیتِ انسان یعنی توجهی ویژه و خاص به؛ قوای ناطقه و عاقله، عقل و منطق و فکر، حکمت و فضیلت و اعتدال، روح و روان آدمی.
در این میان، آنچه از اهمیت شایانی برخوردار است، میزان آگاهی و دانش آدمی است. تا جایی که خداوند در قرآن کریم میفرماید: "هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ" یعنی؛ آیا اهل علم و دانش و دانایی، با مردم جاهل و نادان یکسانند؟ (آیهی شریفهی 9 از سورهی مبارکهی زمر) و جالب است که در ادامهی همین آیهی شریفه، خداوند ما را به خردگرایی و (مصاحبت و همنشینی با) خردمندان هدایت میکند و میفرماید که این پند را فقط اهل خرد و عقل و منطق میپذیرند و (به خود و دیگران) متذکر میشوند. اما اکنون، این پرسش مطرح است که؛ آیا دانایی، کافی است برای انسان بودن؟ البته که کافی نیست. قبول که علم و دانش، از پایههای انسانیت محسوب است اما بهیقین، شرط کافی نیست. انسانیت به خلق و خوی انسان، کامل میشود. همچنان که آخرین پیامبر الهی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، فراتر از این، میفرماید؛ بهراستی که من مبعوث شدم تا شرافتهای اخلاقی را کامل و تمام کنم. (مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج. 68، ص. 382، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ه.ق.) بلی! حضرت تأکید میفرماید بر این مهم که مبعوث شده است تا به اخلاق انسانی، روح بدهد تا ما، هم بهعنوان پیروان دین اسلام و هم یک انسان، یاد بگیریم که چگونه اخلاق کریمانه بیاموزیم و بزرگوارانه رفتار کنیم و متخلق به اخلاق الهی شویم.
و نیک میدانیم که انساندوستی را میتوان مهمترین صفت از صفات ارزشمند انسانی دانست. زیرا حب به ذات، بهطور طبیعی و غریزی در همهی آدمیان نهفته است و همگان، خویشتنِ خویش را دوست میدارند. شاید بر همین نگاه است که حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) میفرماید: «آنچه را که برای خود دوست میداری، برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را که برای خود خوش نمیپنداری، برای دیگران نیز مپسند» (ر.ک.: نامه 31 نهج البلاغه)
پس، براساس رویکرد حاکم بر این نوشته، انسان بودن یعنی؛ از انسانیت، رکن اخلاق را داشته باشی و نسبت به سرنوشت انسانهای محروم بیتفاوت نباشی و مدام در این اندیشه باشی که چگونه میتوانی مسیر زندگی محرومان جامعه را بهبود ببخشی. و وقتی میتوانی مدعی باشی که چنین هستی که؛ بر نفس خودت، بر خودت، بر اعصاب خودت، بر غرایز خودت، بر شهوات خودت، مسلط باشی. و هیچ رفتاری از تو سر نزند مگر به حکم عقل و ارادهات؛ نه به حکم میل و امیال نفسانیات.
گفته شد که رفتار آدمی بایستی مبتنی بر اعتدال باشد. بر همین دیدگاه، عدالت و خصوصاً عدالت اجتماعی که تابع عدالت اخلاقی است، حکم میکند که آدمی، بین قوای نفس و غرایز خودش، تعادل برقرار کند. و نیروهای نفسانی او زیر سیطره و حاکمیت قوای عاقلهاش باشد. یعنی عقلمند باشد و خردگرا. حکیمانه رفتار کند و با خلق نیکو. جز گفتار خوب و سلامت و رفتار معتدل و جذاب و همهپسند، از او گفتار و رفتار ناصواب و نادرست و زشت و ناپسند سر نزند. زیرا حقیقت انسان و انسانیت انسان، به روح او است؛ به چارچوب اخلاقی او. و آنچه از آدمی انسان میسازد، روح به کمال رسیدهی اوست که با اخلاق نیکو، کامل میشود.
اگر بخواهیم یک تفاوت بسیار قابل توجهی را بین انسان و حیوان برشماریم، باید یادآور شویم که آدمی، «بالقوه» بهصورت انسان پا به زمین میگذارد، برخلاف حیوان که «بالفعل»، به دنیا میآید. یعنی که گوسفند، همیشه گوسفند است ولیکن آدمی، میتواند گرگصفت و درندهخو و وحشی باشد و یا کمتر و بهتر از این و یا بسیار مهربان و انساندوست و در یک کلمه؛ انسان. بنا بر این، از چشم اخلاق و انسانیت، به عدد افراد انسان، انواع انسانها در این کرهی خاکی وجود داشته و دارد و خواهد داشت. زیرا ممکن است هر انسانی به مقام عالی و بالای انسانیت نرسد.
خلاصه اینکه؛ آدمی، قوه تمییز دارد. خوب را از بد و زشت را از زیبا تشخیص میدهد. اما قوای حیوانی، حد اعتدال ندارد؛ یا در حال افراط است یا تفریط. در مقابل، قوای انسان، حد اعتدال دارد. زیرا ریشهی فضایل انسانی و اخلاقی انسان را حد اعتدال او تعیین میکند. تربیت الهی و اعتقادی ما نیز بر این نظر است که تعدیل قوای نفسانی، غایت کمال انسانی است و از مهمترین اموری است که غفلت از آن، سبب خسارت عظیم میشود. و آنگاه، آدمی، به انسانی الهی تبدیل میشود که قوای نفسانی او تعدیل شده باشد. اما اگر قوای نفسانی آدمی، تعدیل نشود و رفتارش، تابع یکی از قوای نفسانیاش بشود، چراغ روشنِ باطن ملکوتیاش خاموش شده و خلق و خوی او نیز تابع آن قوا شده و به حیوانی سبعی یا موجودی شیطانی تبدیل میشود.
این مقدمهی مهمتر از متن، برای این گفته شد که یادآور شود؛ متأسفانه اخیراً سامانهای که کارش، پذیرشِ سفارش آنلاین و برخط غذا و شیرینی و نان از رستورانها و چلوکبابیها و قنادیها و کافیشاپها و نانواییها و سوپرمارکتها است، در سطح گستردهای، تبلیغات شهری را خصوصاً در اتوبانها و خیابانهای اصلی و مهم کلانشهر تهران، به خود اختصاص داده است. تأسف نه از این جهت که چرا تبلیغ کرده؛ خیر! بلکه از این نظر که چرا در تهیه و تدوین متنهای تبلیغاتی خود، اخلاق را رعایت نکرده و به اصول اخلاق حرفهای تبلیغات پایبند نبوده است.
تردیدی نیست که تبلیغات ما، فاقد پروتکلهای تخصصی و حرفهای خصوصاً پروتکل اخلاقی است.
شوربختانه، سازمان زیباسازی شهر هم که حامی و پشتیبان فرهنگی تبلیغات شهری است، به اخلاق یعنی روح حاکم بر شهر و شهروندان، کمتوجهی کرده است و گاهی این نیاز اساسی زندگی شهری یعنی اخلاق شهری از فرط کمبود توجه، نایاب میشود.
پرسش اخلاقی این است که آیا مگر شب که میشود، نان هست که صبح، نان نیست!؟
مگر شادی به شیرینی وابسته است؟
مگر شیرموز، نیاز روزانه و ابتدایی همهی شهروندان کلانشهر تهران بهعنوان پایتخت است که یکی بود و یکی نبود.
مگر مردم این شهر و دیار هنوز جمعهها، توان خوردنِ کباب را دارند که کباب نبود.
باور اخلاقی نگارنده این است که تبلیغات بایستی متضمن اخلاق انسانی باشد؛ هرچند که نظر کارشناسی نیز جز این نیست. چراکه معنای حداقلیِ بومیسازی صنعت تبلیغات یعنی همین!
البته تشریح و تبیینِ ریز نکتههای اخلاقی (خاصِ) این تبلیغات شهری، آنهم در سطحی وسیع، مستلزم صرف وقت بیشتر و تأمین حوصلهی مخاطب ارجمند است. بنا بر این، به همین اشارت، کفایت میشود که تبلیغات ما نیازمند پروتکلهای تخصصی و حرفهای خصوصاً پروتکل اخلاقی است. تبلیغاتی که در آن، اصول اخلاق حرفهای رعایت نشود، اساساً تبلیغات نیست. و آنچه این روزها (تا دیروز)، تابلوهای تبلیغات شهری را پر کرده بود، تبلیغ بود؛ حرفهای نبود.
و اما پندپذیری نشانه عقل سلیم است.
هشدار جدی اینکه؛ تبلیغاتِ بدون اخلاق، یعنی مرگ تبلیغات. و اگر هم در کشاکش دهر، تبلیغاتِ بدون اخلاق، فراگیر شود و جای اخلاق در همهی تبلیغات خالی باشد، بهیقین، اخلاق شهری مرده است و ما نخواهیم داشت جز یک شهر بدون روح!
اگرچه نگارنده بر این باور است که بین تبلیغات اخلاقی و رفتار مصرفکنندگانِ تبلیغات، رابطهی معنادار و مستقیم حاکم است. بدین معنا که هرچه رفتار مصرفکنندگانِ تبلیغات، بیشتر متضمن اخلاق و مبتنی بر خلق نیکو و رفتار انسانی باشد، تبلیغات شهری و غیرآن نیز اخلاقیتر و انسانیتر خواهد بود.
* پژوهشگر مسایل حقوقی. tajgar.reza@gmail.com
نظر شما