چهرهی گشاده، لب خندان و جانِ خداشناس و امیدوار علی مرادخانی هرگز از یادم نمیرود. هنرشناس، هنرمند و یار و یاور هنر و هنرمندان به مفهوم مطلق آن بود. آن هم در روزگارانی که هنر دشمنان سرسختی از سرِ خشکمغزی و یا هنرناشناسی دارد.
مرادخانی را همهجا میتوانستی ببینی اعم از نمایشگاه هنرهای تجسمی؛ مجسمهسازی، نقاشی و گرافیک، موزه و جشنوارههای موسیقی و در کنار آن فیلم و تئاتر. مهمتر از آن رابطهی صمیمانه و دور از غلوغش او با هنرمندان. در فرصتهای مناسب از کمک او بارها بهرهمند شدم. اولین بار وقتی بود که میخواستیم به مناسبت 12بهمن1392 در ترمینال یک مهرآباد چند موسیقی اصیل و ناب عرضه کنیم. او بهقدری ساده و راحت و بدون پیرایه، هنرمندان مرتبط را یافت و به کمک چند تن از دوستان کار را سازماندهی کرد که برای من باورپذیر نبود.
یا وقتی که میخواستم ایدهی سمفونی سلام را به پیش ببرم، او بود که استاد چگنواریان را برای این کار پیشنهاد کرد و کار را به کمک ترابی عزیز سازماندهی کرد. در جریان تهیه آثار هنری ترمینال سلام در تمام مراحل همراه ما بود. و بارها پیش میآمد که به حضور در رویدادهای هنری مرا دعوت میکرد و با هم به تماشا و یا استماع میرفتیم. به هرروی، او را از صمیم جان دوست داشتم.
پریروز که شنیدم حالش خوب نیست به پسر برومندش محمدِ عزیز زنگ زدم و خبر خوبی دریافت نکردم. بلافاصله با رییس بیمارستان تماس گرفتم او نیز خوشخبر نبود. به درگاه حضرت باری عرض نیاز کردم ولی بههرروی، تقدیر اینگونه بود. فقدان مرادخانی عزیز را به همسر مهربانش و سایر اعضای خانوادهی عزیزش، و تمام هنرمندان و هنردوستان ایران و دوستان و دوستداران او تسلیت میگویم. برای او از درگاه حضرت احدیت غفران و رحمت واسعه و برای بازماندگانش شکیبایی و سزای نیک آرزومندم. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد.
نظر شما