مثل هر دعوای دیگری و اتفاقا از جمله شگفتیهای روزگار است که اقشار دیگر از بزاز و بقال و ترشیفروش و ماستبند، با هر صنف دیگری که شکایتی دارند، برای حل وفصل دعوای خود به قوه قضایی میروند و کسی بر رفتار و سکنات آنها قبل از اقدام یا عمل ممیزی روا نمیدارد، اما بر اهل فرهنگ و کتاب و نشر چنان نگاه بدبینانهیی جاری است که گویی این جماعت قتل و جرم قبیحه انجام دادهاند که همه گاه باید مراقب و ناظر داشته باشند.
به گمان نگارنده باید بر پای چنین نهالی(اعتماد به اهل فرهنگ و واگذاری ممیزی به بعد از چاپ) آب لطف و اعتنا افشاند و آن را بارورتر کرد. از جمله نکاتی که میتوان به کاربست، توجه و تبلیغ رویکرد بزرگان انقلاب به مساله ممیزی است. این نکته از آن جهت قابل اعتناست که برخی از این گفتهها میتواند معیار و متری برای تغییر نگاه به مساله آزادی بیان و مقابله با ممیزی باشد. مسالهیی که متاسفانه علاوه بر خسارتهای فرهنگی فراوان بودجه و امکانات بسیاری را هم صرف تجهیز و تمهید چنین سامانه بیخاصیتی میکند.سامانه ای که نتیجه آن یا انتشار کتاب به صورت غیر مچاز و زیرزمینی و یا نحیف و نزار شدن ناشران شاخص کشور است.
میانه: مرحوم شهید بهشتی از جمله شخصیتهایی است که سخن و گفته او درباره برخی مسائل میتواند به عنوان وحدت رویه به کار رود و مستمسکی باشد برای تاکید بر این نکته که ممیزی پیش از چاپ، امری غیرقانونی است و این برداشت و تفسیر هیات نظارت بر قانون اساسی که در پاسخ به نامه ناشران به آقای خاتمی (رییسجمهور وقت) آمده است، دقیقا همان برداشتی است که مرحوم شهید بهشتی از ساز و کار انتشار کتاب داشت و دقیقا با روح قانون اساسی همخوانی و مرافقت دارد. این خاطره از آن جهت اهمیت دارد که آقای جنتی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی حشر و نشری جدی با مرحوم شهید بهشتی داشتند و از این منظر با آرا و افکار ایشان آشنا بودند و به گمان نگارنده سخن اولیه ایشان درباره برداشتن ممیزی پیش از چاپ میتواند نتیجه تاثیر نگاه و سلوک فرهنگی آن زندهیاد بر ذهن و ضمیر آقای جنتی باشد و باز هم تاییدی باشد بر این خاطره. نکته مهمتر اینکه این خاطره مربوط به زمانی است که مرحوم شهید بهشتی، رییس دیوانعالی کشور بود و در جریان ریز و جزییات قانون اساسی و قوانین عادی و دیگر قوانین مربوطه قرار داشت. لذا سخن ایشان در پاسخ به نامه مسوول وقت ارشاد درباره یک کتاب میتواند دقیقا مرجعی باشد برای حل و فصل برخی اختلاف نظرات.
انجام: اصل خاطره را دکترعطاء الله مهاجرانی ،وزیر فرهنگ و ارشاد دولت خاتمی چند سال پیش در سایتش قرار داد. آن روزها نگارنده دبیر بخش فرهنگ و اندیشه روزنامه کارگزاران بودم و در یکی از این روزها دوست و ناشر فرهیخته ، جناب علیرضا رمضانی، مدیر محترم نشر مرکز با من تماس گرفت و گفت از ارشاد به ما نامهیی دادند (یا شفاهی گفتند) که کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» زویا پیرزاد لغو مجوز شده است.
خبر بسیار مهم بود، چرا که کتاب علاوه بر آنکه جایزه کتاب سال در بخش رمان را از وزارت ارشاد گرفته و جایزههای مهم بخش خصوصی را هم درو کرده بود، نزدیک به 30 بار تجدید چاپ شده بود و مشخص نبود آن مدیر بیذوق و سلیقهیی که چنین تصمیمی اتخاذ کرد، چه توجیهی پشت چنین تصمیمش قرار داشت. چون حداقل صد هزار نسخه از این کتاب در کشور توزیع شده بود و بسیاری آن را خوانده بودند. تنها توجیه را باید در ضربه زدن به ناشران مستقل و فهیم جست و جو کرد که برخی از مدیران ارشاد با چنین ذهنیت مشئمز کننده ای به جان ناشران بخش خصوصی افتاده بودند و میخواستند با حبس برخی از کتاب های مهم آنها ،سرمایه و نقدینگی آنان را به صفر و در نهایت ناشر را به ورشکستگی بکشانند.
نگارنده با وزارت ارشاد تماس گرفت و ماجرا را با یکی از مدیران در میان گذاشت و توضیح داد تا ساعت 5 عصر منتظر پاسخ ارشاد میماند که آیا چنین اتفاقی افتاده است یا نه تا پاسخ را همراه خبر انعکاس دهد که اصل بیطرفی را در روزنامهنگاری رعایت کرده باشد؟ متاسفانه مدیران ارشاد پاسخی ندادند و ما خبر را منتشر کردیم و البته توضیح مربوط به تماس و بیپاسخی مدیران ارشاد را هم نوشتیم و آوردیم که در انتظار پاسخ مدیران ارشادیم.
ساعت 10 صبح روز بعد آقای رمضانی مجددا تماس گرفتند و با خوشحالی گفتند: خبر شما تاثیر داشت و امروز تماسی گرفتند (یا نامهیی نوشتند) و گفتند مجوز لغو نشده و میتوانید کتاب را منتشر کنید. این رفت و برگشت یک روزه علاوه بر آنکه باعث اعطای دوباره مجوز شد برکت خیزی دیگری هم داشت و آن بهکار انداختن ذهن یکی از مدیران ارشد ارشاد دولت خاتمی تا خاطرهیی را بازگوید که میتواند تاییدی باشد بر رویکرد بزرگان ابتدای انقلاب به مسالهیی به نام سانسور و اینکه آنان سانسور قبل از چاپ را به هر دلیلی برنمی تابیدند.
اما اصل خاطره از قلم وزیر ارشاد دولت سید محمد خاتمی که به بهانه انتشار خبر لغو مجوز کتاب خانم پیرزاد و سپس اعطای دوباره مجوز در تاریخ 15 آذرماه 1385 نوشت.
«وقتی به وزارت فرهنگ و ارشاد رفتم؛ در جستوجوی ریشه اجازه چاپ برآمدم. آقای بیژن زنگنه آن سالها معاون فرهنگی یا مدیر بخش کتاب بودهاند. نامهیی برای مرحوم دکتر بهشتی، رییس دیوانعالی کشور مینویسند و از ایشان راهنمایی میخواهند. آقای بهشتی مینویسند کتاب منتشر شود، اگر کسی شکایتی داشت؛ به دادگستری شکایت کند. مجددا برای ایشان مینویسند که ممکن است در کتابها نسبت به باورهای دینی مسائلی وجود داشته باشد. مرحوم بهشتی بر سخن خود تاکید میکنند که کتاب نباید برای کسب اجازه و بررسی معطل شود.»
توضیح این یادداشت در صفحه آخر روزنامه اعتماد سه شنبه 16 مهر ماه منتشر شده است.
نظر شما