عباس شکوهمند- مطلبی به نقل از تاریخ طبری در کتاب «موسوعه کلمات الإمام الحسین(ع)» منتشر شده که در آن درباره ماجرای معاهده صلح امام حسین با معاویه آمده است حسین بن علی مخالف صلح بود و خطاب به امام حسن تأکید کرد: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!» این مطلب در کتابی که دفتر تبلیغات اسلامی به نام «محرم الحرام؛ ره توشه رهیان نور» اخیراً منتشر کرده نیز به نقل از منبع مذکور ذکر شده است. درباره این موضوع، با دکتر سید محمد مهدی جعفری، نویسنده، مترجم، و پژوهشگر متون دینی و استاد بازنشسته دانشگاه شیراز گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
آیا کتاب «موسوعه کلمات الإمام الحسین» که در آن اعتراض امام حسین به امام حسن درباره معاهده صلح با معاویه منتشر شده و عبارات «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای» از قول امام حسین بیان شده، از نظر سند، اعتبار دارد؟
ابتدا یک مقدمه کوتاهی صرف نظر از مسأله امامت که به آن خواهم پرداخت، روحیه افراد متفاوت است. وقتی که امیرالمومنین علی(ع) به جنگ جمل رفتند، البته قبل از این که اعلام کنند که می خواهند بجنگند برای برگردان افراد رفته بودند تا جنگی درنگیرد اما عدهای از لشکر اسلام رفته و بصره را هم تصرف کرده بودند و امیرالمومنین، دیگر چارهای ندیدند جز این که نیرویی برای جنگ فرابخوانند. در آنجا امام حسن(ع) اعتراض کرده و میگویند شما نباید وارد جنگ بشوید و من قبلاً هم گفتهام که کاری به این افراد نداشته باشید. حضرت علی برای ایشان توضیح میدهند که من قبلاً اینها را مجبور به بیعت نکرده بودم، بلکه خودشان آمدند و با من بیعت کردند. مردم جمع شدند و من بهناچار خلافت را پذیرفتم و حالا هم قصد جنگ با این ها نداشتم اما اینها به بصره تجاوز کرده و با آنها جنگیدهاند و من آنها را به آشتی دعوت کردم اما نپذیرفتند. امیرالمومنین، امام حسن را متقاعد کردند و امام حسن هم در جنگ شرکت کردند.
در جنگ صفین، هم امام حسن و هم امام حسین، هر دو با عزم جزم وارد جنگ شده و در کنار امیرالمومنین میجنگیدند. در نهجالبلاغه ذکر شده که امیرالمومنین فرمودند که نگذارید حسن و حسین بیمحابا به جنگ بروند، چرا که نسل رسول خدا باید به وسیله این دو نفر ادامه پیدا کند.
در مسأله صلح امام حسن، امام حسین موافق نبودند، نه این که در امامت ایشان خدشهای وارد کنند، امامت ایشان را قبول داشته و با ایشان بیعت کرده بودند، فقط نظر مشورتی دادند که هیچ اشکالی نداشت. امیرالمومنین، به امام حسن و امام حسین می گفتند هر کاری که من انجام میدهم شما نظرتان را بدهید، اگر مخالف نظر من بودید و نظر شما درست بود، میپذیرم و اگر نه، شما را قانع میکنم.
در ماجرای معاهده صلح امام حسن با معاویه نیز ماجرا اینگونه بوده یعنی مخالفت اولیه امام حسین این بوده که ما میتوانیم با معاویه بجنگیم اما امام حسن با ایشان صحبت کرده و استدلال میکنند که بسیاری از سران قبائل خریداری شدهاند و کسی باقی نمانده و اگر بجنگیم، شکست سختی میخوریم.
نکته قابل توجه این است که وضع معاویه برای مردم روشن نبود. یزید، آدم فاسق و فاجری بود و همه او را میشناختند اما معاویه تظاهر به اسلام میکرد، نماز میخواند حتی خودش را طرفدار پیغمبر و احکام و سنت پیامبر می دانست، بنابراین، قانع کردن مسلمین برای جنگیدن با او آسان نبود. لذا امام حسین، استدلالهای امام حسن را قبول کرده و قرارداد صلح را تأیید و امضاء کرد و حتی تا پایان عمر خود بعد از شهادت امام حسن نیز پایبند صلح بود و هیچ اقدامی خلاف آن انجام نداد.
اما در آغاز، حجر بن عدی و امام حسین و عدهای دیگر مخالف صلح امام حسن بودند که امام حسن با آنها صحبت کرده و آنها را متقاعد کرد و همه هم از نظر امام حسن تبعیت کردند.
آیا میتوان پذیرفت که امام حسین در اعتراض به امام حسن گفته باشند که « پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!»؟
بله. امکان دارد چنین سخنی گفته باشند. البته این که این روایت تا چه حد معتبر باشد و چه کسی نقل کرده باید بررسی دقیق شود اما تقریباً مفهوم در همین حد بوده و نظر اولیه امام حسین چنین بوده اما بعد که امام حسن با ایشان صحبت میکند، استدلال امام حسن را میپذیرند و متوجه میشوند که عقد صلح با معاویه، تاکتیک درستی در آن شرایط است.
برخی عقیده دارند که این روایت چنین القاء میکند که امام حسن، شهامت کافی نداشتند و در عقیده شیعیان، نمیتوان پذیرفت که امام معصوم، ترس از حاکم زمانه خود داشته باشد. نظر شما در این باره چیست؟
موضوع ترس امام اصلاً مطرح نیست و این روایت هم چنین مسألهای را القاء نمیکند. این روایت به این معنا نیست که امام حسن راهی را در پیش گرفته که از راه و روش امیرالمومنین دور است و می خواستند با معاویه مصالحه کنند. امام حسن میفرمایند من همان راه حضرت علی را در پیش گرفتهام منتهی به این وسیله. امیرالمومنین میتوانستند با معاویه بجنگد و شخصیت امیرالمومنین طوری بود که مردم شکی در حقانیت او نداشتند. اما وقتی من بخواهم با معاویه بجنگم با وجود افراد سست عنصری که ما را ترک کردهاند مثل عبیدالله بن عباس که فرمانده بود و به وسیله معاویه خریداری شده است، ما شکست میخوریم و این شکست ما باعث میشود که مردم بگویند معاویه حق بوده چرا که پیروز شده است. امام حسین هم سخنان امام حسن را پذیرفتند. لذا مسأله ترس امام مطرح نبوده، بلکه مسأله شناخت شخصیت معاویه و شرایط زمان مطرح بوده است.
آیا انتشار این گونه مطالب در کتابهایی که به دست افراد کمسواد هم میافتد، آیا باعث نمیشود عدهای به شخصیت و امامت امام حسن تشکیک وارد کنند؟
اتفاقاً از دوره خود امام حسن این مسائل و تشکیکها مطرح بوده و عدهای هم از ایشان دفاع میکردند و حتی خود امام حسن هم جواب شبهات را میداد. به نظر من، حقیقت را باید گفت و افراد را باید آزاد گذاشت که تلقیها واستدلالهای خود را داشته باشند. ممکن است افرادی درباره آیات قرآن هم تشکیک وارد کنند. قرآن میفرماید: «یُضلُّ به کثیراً و یَهدی به کثیراً»و ما یُضلُّ به الّا الفاسقین»، خدا جمع زیادى را با آن گمراه، و گروه بسیارى را هدایت مى کند؛ ولى تنها فاسقان با آن گمراه مى شوند!
/30462
نظر شما