گفت‌وگو با «آقا بالا»، کابوس قاچاقچیان رود کارون در دهه پنجاه/ کسی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند!

در هفت کیسه خبری نبود، اما وقتی که سیخ فلزی را در کیسه هشتمی فرو کردم فریادی شنیدم، پس از شکافتن آن با چاقویی که همیشه همراه داشتم دیدم دو تا زن دورن کیسه‌اند...

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بیش از پنجاه سال پیش، سَر «آقا بالاده‌له» در خوزستان بیش از نیم میلیون تومان می‌ارزید. این بهای گزاف را قاچاقچیان دریاها و اقیانوس‌ها برای سر او تعیین کرده‌ بودند؛ برای سر مردی که در گذرگاه امواج پرخروش رود کارون، به انتظار کسانی بود که می‌خواستند نیرنگی به کار برند و از طریق رود کارون دست به سفرهای غیرمجاز بزنند.

آقا بالاده‌له بزرگترین مانع مسافرت‌های قاچاقچیان در آن برهه بود. به جهازها (شناورهای چوبی که بادبان‌های لچکی داشتند) و موتورلنج‌ها سرکشی می‌کرد، با ناخدایان به گفت‌وگو می‌نشست و از کلام آنان پی به رازشان می‌برد و متوجه می‌شد که در جهازها از قاچاق خبری هست یا نه. او با ناخدایانی که کیسه‌ نیندوخته‌ بودند تا به هر طریقی آن را از زر پر کنند، دوست بود، یک دوست صمیمی، یک‌رنگ و باصفا. اما برای مردان دریایی که می‌خواستند با قاچاق درآمد بیشتری به دست آورند، کابوس بود؛ کابوسی هولناک که راه دریاها را به روی‌شان می‌بست و نقشه‌ها و برنامه‌های نادرست‌شان را نقش برآب می‌ساخت.

سر آقا بالا کلاه نمی‌رفت. این را ناخدایان می‌دانستند ولی برخی از قاچاقچیان دریا با این‌که به این واقعیت آگاه‌ بودند گه‌گاه حیله‌ای در کار می‌کردند به امید آن‌که کار خلاف‌شان از چشمان تیزبین آقا بالا پوشیده بماند. هرچند بارها به تجربه دریافته‌ بودند که آقا بالا را نمی‌شود فریفت. او هوشیارتر از آن بود که از رفتار و گفتار قاچاقچیان دریا، پی به مقصودشان نبرد، اگر به ناخدایی مشکوک می‌شد همه گوشه و کنار جهاز و موتورلنج را می‌گشت، نه یک بار، نه دوبار، بلکه چندین بار تا نیرنگی را که به کار برده شده بود آشکار کند.

زمستان‌ها امواج سرد کارون با اندام درشتش آشنا بود و تابستان‌ها امواج گرم و جوشان کارون. او ساحل‌نشینی بود که هرچند گاه به آغوش امواجی می‌رفت که کوسه‌ها را در خود پناه داده‌ بودند، کوسه‌هایی جنگنده و خون‌خوار که نوک بلند و برنده‌هاش خاطره‌هایی داشتند از کسانی که برای فرار از گرمای طاقت‌فرسای خوزستان به آغوش امواج آمده و دست و پای‌شان را به باد داده بودند!

علی رفیعی خبرنگار و کیومرث درم‌بخش عکاس مجله «سپیدوسیاه» در شهریور ۱۳۵۲ روانه آبادان شدند تا با آقا بالا از نزدیک به گفت‌وگو بنشینند. در ادامه گزارش جذاب آن‌ها را از این دیدار که به تاریخ ۲۱ شهریور ۵۲ در مجله یادشده منتشر شد، می‌خوانید:

کلکسیون تصاویر خال‌کوبی!

هنگامی که به دیدار «کابوس قاچاقچیان دریا» رفتیم، نمی‌توانستیم باور کنیم این مرد آرام و درشت‌اندام همان کسی باشد که لرزه بر اندام مردان ستیزه‌جو و ماجرادوست دریا می‌اندازد. نخستین دیدارمان در «قهوه‌خانه عباس» بود و دومین ملاقات‌مان در سینه امواج خروشان و پرخطر رود کارون.

اندام درشت «آقا بالاده‌له» بی‌شباهت به کلسیون تصاویر خال‌کوبی‌شده نیست؛ روی دو بازویش اندام دو زن تصویر شده است، چهره دو عشق که سایه یادآورد جوانی‌های پرشور «کابوس دریا» است. اما اکنون از عشق‌ها و جوانی‌هایش، فقط خاطره‌هایی دارد که گاهی اوقات سرگرمش می‌سازد.

آقا بالای چهل‌وچهارساله اینک به انحصار همسر و سه فرزندش درآمده است، دیگر حتی مشروب نمی‌نوشد ولی هیکل او یادگارهای ایام مشروب‌خواری‌اش را همچنان زنده نگاه داشته است.

هنگامی که از او پرسیدم: «با این هیکل چاق چه‌جوری ساعت‌ها در امواج رود کارون شنا می‌کنی؟»

خنده‌ای کرد و با این خنده دو ردیف دندان سفید او که یکی‌اش را طلا گرفته بود، نمایان شد، و با شوخ‌طبعی خاصش جواب داد:

- اتفاقا من بیشتر از شناگرانی که بدنی باریک دارند می‌توانم شنا کنم بی‌آن‌که خسته شوم!

پس از آن‌که آثار شگفتی را در چهره‌ام مشاهده کرد افزود: «آخر این شکم گنده، مثل لاستیک همیشه مرا بالای امواج نگاه می‌دارد.» و دست‌هایش را روی شکمش گذاشت و خنده مردانه‌اش را خیلی آزادانه رها ساخت. طنین خنده‌اش یادآور آواز پاک آب‌ها بود:

- من هر وقت که برای گرفتن قاچاق به رود می‌روم، مایوی سیاه‌رنگی به تن می‌کنم و با پاهایم آب رود کارون را کاملا گل‌آلود می‌کنم تا کوسه‌ها به من حمله نکنند. البته فقط مواقعی خودم را به آب می‌زنم که پی برده باشم ناخدا می‌خواهد اجناس قاچاق با خود حمل کند.

قاچاق طلا

من قاچاقچی‌ها را رسوا می‌کنم. به خاطر همین هم اداره بندر با توجه به اهمیت جنس‌های قاچاق به من پاداش می‌دهد. من با همین پاداش‌ها زندگی می‌کنم. گاهی اوقات درآمدم بسیار است و گاهی هم کار و بارم از سکه می‌افتد. آخر به پاداش گرفتن که نمی‌شود مطمئن بود، کار من و امثال من بیشتر به بخت بستگی دارد. یک بار مرا به اتفاق عبدالله پاکزاد و مرحوم پرویزی مامور تفتیش موتور لنجی کردند که ناخدایش «سیدحسن» نام داشت. هنگامی که از او پرسیدیم با موتور لنجش چه جنسی را حمل می‌کند، گفت: «با چند کیلو چایی و بدون مسافر از کویت برگشته‌ام.» لحن و حالت صورتش به نظر من مشکوش آمد. دوستانم به او اجازه عبور دادند ولی من نپذیرفتم و گفتم: «حتما خبرهایی هست» زیرا به نظر من درست نبود یک جهاز بدون مسافر با چند کیلو چای از کویت برگردد. فورا مایوی سیاه‌رنگم را پوشیدم و با چاقو به زیر آب رفتم.

گفت‌وگو با «آقا بالا»، کابوس قاچاقچیان رود کارون در دهه پنجاه/ کسی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند!

این را باید بگویم که چشمان من عادت کرده است زیر آب شور رود کارون هم همه چیز را آشکار و واضح ببیند. و آن روز هم دیدم که زیر بدنه موتور لنج چند بسته وجود دارد؛ بسته‌هایی که در نظر اول مثل تخته سنگ به نظر می‌آمدند. اما بیش از آن‌که بتوانم به طرف بسته‌ها بروم یک کوسه بزرگ را دیدم... با آن‌که آب را به اندازه کافی گل‌آلود کرده بودم و با آن‌که مایوی سیاه تنم بود، باز ترس برم داشت که نکند کوسه به من حمله آورد. اگر کوسه چنین کاری را می‌کرد و به زندگی من خاتمه می‌داد بدون شک قاچاقچیان خوشحال می‌شدند زیرا یک مانع بزرگ از جلوی راه‌شان برداشته می‌شد و اگر دست یا پای مرا قطع می‌کرد باز هم موجب خوشحالی قاچاقچیان دریا می‌شد چون پس از آن من نمی‌توانستم اجناس قاچاقی که آن‌ها زیر بدنه موتور لنج می‌بندند کشف کنم. به همین جهت خودم را به کنار بدنه موتورلنج رساندم و با سرعت به داخل موتورلنج بازگشتم. هنگامی که از من پرسیدند: «چی دیدی؟» گفتم: «یک کوسه بزرگ.» این گفته من ناخدا را بیش از همه خوشحال کرد و من نشانه‌های این خوشحالی را به‌خوبی در صورتش دیدم.

بار دیگر می‌خواستند اجازه عبور به موتور لنج بدهند که من پیشنهاد کردم باز هم برای تحقیق به میان امواج بروم و این بار یک بسته پلاستیکی به دست آوردم که زیر بدنه موتورلنج نزدیک قسمت موتور بسته شده بود. آن را با چاقو از بدنه موتورلنج جدا کردم. وقتی که بسته را باز کردیم دیدیم پر از طلای ناب، یعنی شمش طلاست! بیش از سه ساعت زیر آب بودم تا توانستم همه طلاها را کشف کنم. ناخدا سیدحسن شصت کیلو شمش طلا با خود همراه داشت. ما از ساعت سه بعدازظهر کارمان را شروع کرده بودیم و هنگامی که کارمان به اتمام رسید شب بود. من برای آن‌که ناخدا نتواند موتور لنج و اجناس قاچار را بردارد و ببرد شب را پیش آن‌ها ماندم. روز بعد ناخدا را حبس کردند و به من سیزده هزار تومان پاداش دادند. ناخدا سیدحسن برایم پیغام فرستاده است که بالاخره روزی مرا خواهد کشت ولی اکنون مدت‌ها می‌گذرد و از او هیچ خبری نشده است. من با سیزده هزار تومان پاداش که به دست آوردم، مقداری لوازم منزل خریدم تا خانواده‌ام بتوانند در هوای گرم خوزستان از کولر، یخچال، تلویزیون و... استفاده کنند.

آقا بالا چند لحظه‌ای مکث کرد و آن‌گاه در حالی که به دندان طلایش اشاره می‌کرد گفت: «این دندانی که روکش طلا دارد، سالم سالم است اما من این روکش را برایش انتخاب کردم تا همیشه مزه طلاها در دهانم باشد. شاید همین دندان طلا موجب شده من در این ماموریتم موفق شوم. البته در ماموریت‌های خطرناک دیگری هم موفق شده‌ام.»

قاچاق انسان

سینه آقا بالا صندوقچه خاطرات شگفتی‌آور است. وقتی کسی رو در رویش بنشیند و این صندوقچه را بگشاید دیگر امان ندارد. آقا بالا همین‌طور حرف می‌زند. به یاد می‌آورد و می‌گوید:

- «طاهر» یک دست دارد، با همین یک دستش کارهایی می‌کند که از عهده آدم‌های سالم هم خارج است. طاهر یک بار موتور لنجی را پر از کیسه‌های کاه کرده بود و می‌خواست به کویت برود. کاه بردن به کویت اصلا در نظر من طبیعی نمی‌آمد. یک سیخ فلزی را محکم به دست گرفتم و شروع کردم به فرو کردن در کیسه‌هایی که از کاه پر بودند. در هفت کیسه خبری نبود، اما وقتی که سیخ فلزی را در کیسه هشتمی فرو کردم فریادی شنیدم، کیسه را جدا کردم و پس از شکافتن آن با چاقویی که همیشه همراه داشتم دیدم دو تا زن نیمه‌عریان [...] دورن کیسه‌اند [...] من نمی‌دانم چرا زن‌ها می‌خواستند فرار کنند و چرا طاهر «یک‌دست» می‌خواست آن‌ها را به کویت ببرد. خیلی دلم می‌خواست می‌دانستم که زن‌ها برای چه داشتند فرار می‌کردند، اما این کار در حد من نبود، من فقط وظیفه داشتم جلوی قاچاق را بگیرم و این مرتبه جلوی قاچاق انسان را گرفتم... به نظرتان جالب نیست که در این دوره زمانه قاچاقچی‌ها حتی دست از سر انسان‌ها برنمی‌دارند؟ امام من یک بار قاچاق انسانی کشف کردم که فکر می‌کنم نظیرش تا حالا در دنیا کمتر دیده شده است.

قاچاق در کام کوسه‌ها

بعد از آن‌که دو زن زیبا را از موتور لنج طاهر یک‌دست کشف کردم، یکی از قاچاقچی‌ها دست به کار تازه‌ای زد؛ یعنی کاری کرد که موتورلنجش از همه جهت عادی به نظر آید. من هم اول هیچ سوءظنی به او نبردم، ولی پس از شمردن سرنشینان موتورلنج متوجه شدم که ظرفیت آن هنوز تکمیل نشده است.

برای به دست آوردن اطمینان کامل چاقویم را به دندان گرفتم، مایوی سیاه‌رنگم را پوشیدم و برای بازرسی زیر بدنه موتور لنج خودم را به رود کارون انداختم. با کمال تعجب دیدم چند نفر آدم را زیر موتورلنج بسته‌اند. اول فکر کردم جنایتی روی داده است و ناخدا می‌خواهد آثار جنایت را در دل امواج دریا از بین ببرد ولی هنگامی که به آن‌ها نزدیک شدم دیدم آن‌ها با دیدن من حرکتی به سر و گردن خود دادند، فورا متوجه اصل ماجرا شدم؛ ناخدا آن‌ها را به زیر لنج بسته بود تا از اسکله دورشان کند و سپس به درون موتور لنج راه‌شان بدهد. آن‌ها سه نفر بودند که به وسیله لوله‌های نی نفس می‌کشیدند. من با بریدن طناب، آن‌ها را از بدنه موتور لنج جدا کردم. آن‌ها به من حمله‌ور شدند و چیزی نمانده بود که در آن حادثه جانم را از دست بدهم زیرا یک آدم تنها در برابر سه نفر، آن هم در زیر آب، نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. به هر جان‌کندنی بود آن‌ها را وادار کردم که به درون موتورلنج بیایند. وقتی به موتورلنج آمدند از آن‌ها پرسیدم: «آخر نترسیدید که در بین راه گرفتار کوسه‎ها بشوید؟» آن‌ها جوابی برای این سوالم نداشتند، حتی نمی‌دانستند پیراهن قرمز یکی از آن‌ها مرگ‌شان را در میان امواج حتمی می‌کرد. من با این کارم نه‌تنها موجب شدم که قاچاق انسان انجام نگیرد، بلکه جان سه نفر را هم که با پای خود می‌رفتند خوراک کوسه‌های گرسنه رود کارون بشوند نجات دادم.

به خونم تشنه‌اند!

آقا بالا باز هم سخن‌هایی برای گفتن داشت؛ از قاچاقچی‌هایی مثل «عباس سیگاری»، «جاسم» و ده‌ها قاچاقچی دیگر. آقا بالا به وسیله خبرچین‌هایی که دارد همیشه از ورود جهازها و موتورلنج‌ها آگاه می‌شود. مثلا به اطلاعش می‌رسد که فلان قاچاقچی با موتورلنج به سوی آبادان حرکت کرده است و او روزشماری می‌کند تا لنج یا جهاز از راه برسد. گاهی اوقات پیدا شدن سر و کله قاچاقچی‌های معروف در آبادان، او را متوجه می‌سازد که حتما خبرهایی هست.

با آقاب بالا ده‌له به اسکله رفتیم تا به گفت‌وگوهای‌مان ادامه دهیم. کنار اسلکه در حاشیه آب‌های گل‌آلود که بوی نفت می‌دادند، تعدادی جهاز و موتورلنج هم وجود داشت که بیشترشان را آقا بالا از دست قاچاقچیان گرفته بود. جهازها و لنج‌ها بدون استفاده در نقاطی که ساحل و رود با هم آشنا می‌شوند، قرار گرفته بودند. بیش از نیمی از بدنه آن‌ها در آب رود کارون فرو رفته بود، در اتاقک‌هایی که روزی ناخدایان می‌نشستند و به سفرهای طولانی می‌رفتند اکنون مرغ‌های دریایی و کبوترها لانه گرفته بودند! ناخدایانی که امروزه دیگر فعالیتی ندارند معتقدند که اگر این جهازها و موتورلنج‌هایی که دستخوش امواج شده‌اند و کوچک‌ترین استفاده‌ای از آن‌ها نمی‌شود مرمت شوند و در اختیارشان قرار گیرند، باز دریاها و اقیانوس‌ها ایشان را به خود خواهد پذیرفت.

آقا بالا در اسکله، جهاز و موتورلنج‌هایی را که قاچاقچیان از آن‌ها استفاده می‌کردند نشانم داد و گفت:

- من در این‌ها خیلی قاچاق گرفته‌ام، البته به هیچ وجه هم ناراحت نیستم که قاچاقچی‌ها از من هراس دارند و به خونم تشنه‌اند زیرا اگر من دست به چنین کاری نمی‌زدم قاچاقچی‌ها با خیال راحت به کارهای‌شان ادامه می‌دادند و غیر از جنس‌های جورواجور آدم‌ها را هم قاچاق می‌کردند!

آقا بالا دستش را به طرف کمربندش برد و چاقویی بلند که به‌تدریج نوکش باریک می‌شد از کنار کمرگاهش بیرون آورد و ادامه داد:

- تنها اسلحه من در دریا همین است، این چاقو بارها جان مرا نجات داده است. همه قاچاقچیان از چاقویم می‌ترسند، نه برای این‌که با این چاقو می‌توانم خون‌شان را بریزم، بلکه بیشتر به این خاطر که می‌دانند چاقوی من کلید کار من است و من به وسیله این اسلحه آهنی می‌توانم پته‌شان را روی آب بریزم!

۲۵۹

کد خبر 2114049

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 62
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 31
  • محمد IR ۰۲:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    81 2
    کاش تو مرز ایران افغانستان یکی مثل آقا بالا بود
  • ایران IR ۰۷:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    68 96
    حوصله کردم و تا آخر خوندم با اینکه از آدم فروش جماعت اصلا خوشم نمیاد... میخوای انتشار بده یا نده... نون زن و بچش رو از آدم فروشی درمیاورد چون کار دیگه ای بلد نبود.. نمونه یه آدم کاملاً عقده ای و بیچاره....
    • رضا IR ۲۱:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
      11 1
      متاسفم که اسم قشنگ ایران اون بالا نوشتی این شخص کارش مبارزه با قاچاق بوده از کی تا حالا مبارزه با قاچاق شده ادم فروشی
    • سلام IR ۰۳:۴۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
      1 0
      پلشت که اسم ایران گذاشتی خواهر خودتم به خواستن فراری بدن اگه آقا بالا نمیذاشت میگفتی نه بذار ببرن نون بری نکنید چقد بعضی ها حوفتی هستن
    • ستار IR ۱۲:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
      0 1
      این آدم با اینکه مامور نبوده واستبداد دولت نبوده که بگیم وظیفه داشته،،،ایشون یک ادم بدبخت و عقده ای بوده که کاری جز آدم فروشی بلد نبوده والا به وطن خدمت نمی‌کرده،،میخواست واقعا خدمت کنه میرفت تو شط هزار راه برای خدمت به وطن وخلق بیچاره وجود داشت فقط این آدم چون گولاخ بوده خرش میکردن می‌فرستادنش وسط ملوانان برای ادمفروشی
    • مجتبی IR ۲۰:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۷/۰۴
      0 0
      اینکه بخواید کسی رو به این شکل تحقیر کنید نه تنها نادرسته، بلکه به هیچ وجه منصفانه نیست. اگر کسی در جایگاه مسئولیت بوده و کاری رو انجام داده، باید در نظر بگیریم که این وظیفه‌اش بوده، نه اینکه صرفاً بخواهیم او رو به راحتی قضاوت کنیم طرف کارش مبارزه با قاچاقچی بوده فقط عجیبه چرا انقدر شما از مبارزه با قاچاق ناراحتین اقای ستار
  • لرستان IR ۰۷:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    55 81
    آقا بالا آدم فروشی بیش نیست
    • شایان IR ۲۱:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
      8 1
      کسی که سال‌ها تو گمرک مسئول مبارزه با قاچاق بوده و خلافکارها رو دستگیر می‌کرد، چطوری می‌تونه آدم‌فروش باشه؟ این حرف‌ها جز شایعه‌سازی و بی‌اطلاعی نیست. اگه قرار بود کسی آدم‌فروش باشه، اول از همه اون قاچاقچی‌ها بودن نه کسی که داره از قانون دفاع می‌کنه. بهتره قبل از حرف زدن، یکم فکر کنیم و سراغ حقیقت بریم، نه شایعه‌های پوچ و بی‌مدرک.
  • هیچکس IR ۱۰:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    36 50
    منظور این بوده آدم فروشی کرده؟
    • شایان IR ۲۱:۲۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
      10 1
      خیر ایشون کارمند دولت و کارش مبارزه با قاچاق بوده یه سری از عزیزان اظهار ناراحتی می کنن که چرا قاچاقی عزیز و شریف رو می گرفته و اجناس قاچاق که سرمایه کشثر بوده (طلا) رو تحویل می داده و زنانی که قاچاق شده بودن( احتمالا برای کسب علم و دانش) رو نزاشتن ببرن کشواری عربی
  • سیدرصا IR ۱۰:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    51 6
    باتوجه به خاطرات زیبا وهیجان انگیزاین فردمیتوان فیلم های جالب واکشن زیبایی ساخت. جالب میشدکه یک کارگردان اززندگی این فردیک فیلم یاسریال می ساخت
    • امید IR ۰۹:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
      0 1
      طرف میگه هر کی را میفروخت بهش پاداش می‌دادند. بعضی وقتا هم بازارش کساد بود. پس آدم فروش بود. شصت کیلو طلا را بگیری تحویل آقا زاده ها بدی
    • IR ۲۰:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۷/۰۴
      1 0
      طرف اگه ۶۰ کیلو طلا دستش بود جدو ابادشم می فروخت نشسته نظر میده فلانی بیساره بهمانه ول کن داداش شما نظر نده مامور مبارزه با قاچاق بوده پاداش دو قرونیش تو گلوتون گیر کرده ؟ خوب بود می دزدید لیاقت ندارین
  • محمد IR ۱۲:۲۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    37 69
    باید ناخدا یه تیر تو مغزش میزد
    • علی IR ۰۲:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
      39 9
      تو شکر خوردی با هرچی ناخدای بی خداس که قاچاق می‌کنه
    • محمد IR ۲۱:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
      10 0
      این حرف، فراتر از توهین به یک انسان، نشانه‌ی عمق بی‌اطلاعی و بی‌فرهنگیه. کسی که سال‌ها با فساد و قاچاق مبارزه کرده، مثل اون عزیز، لیاقت احترام داره، نه این حرف‌های بی‌پایه. بهتره قبل از اینکه چنین حرف‌های بی‌مغز بزنی، اول عقل و وجدان‌ات رو روشن کنی و بفهمی داری چی می‌گی.
    • IR ۱۷:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۶
      10 2
      ناخدا غلط کرد باضافه تو
  • IR ۱۲:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    50 8
    احسنت بر نسل قدیم
  • ایرانی IR ۱۷:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    موفقیت این قاچاقچی در سایه حمایت های اشرف پهلوی بود که قاچاقچی بزرگی بود. هیچ قاچاقچی بزرگی وجود نداشت مگر با مجوز اشرف...! معمولأ قاچاقچی های بزرگ ، کارگر اشرف بودند. و در کنار قاچاق مواد مخدر و طلا ،، قاچاق انسان هم می‌کرد که سودش به جیب خودش میرفت البته با اجازه اشرف..... این امتیازات،، اشانتیون اشرف به نوچه هاش بود. اشرف پهلوی و شاپور غلامرضا مملکت را چاپیدند و بردند. اختلاس های امروزه ، گوشه ای از جنایات آنها هم نمی‌شود. خاندان پهلوی ضمن دزدی ها و چپاولی که می‌کردند!!! فساد اخلاقی را هم در جامعه به شکل گسترده ترویج دادند. و...
    • م ش IR ۲۳:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
      18 67
      کاملآ صحیح است ،اشرف پهلوی بزرگترین قاچاقچی تاریخ بود،هروئین، طلا و ...
    • محمد IR ۱۰:۰۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۷
      3 0
      دهه شصتیا هفتادیا فیلم کارتون زورو رو خوب دنبال کردن
  • کهنه سوار IR ۱۸:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    47 4
    یک تنه ی ناحیه انتظامی درست کار بوده
  • IR ۱۸:۲۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    48 49
    خوب با آدم فروشی زندگی کرده
  • حسن IR ۱۸:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    24 48
    این پخمه میرفت و همه میترسیدن واقعا مسخرس درضمن دریا چه ربطی به کارون داشت
    • فلاح IR ۱۱:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
      15 6
      درود بر مردان فقط قدیم
  • حمید IR ۲۱:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۱
    19 2
    نسل قدیم دمشون گرم قاچاقچی هم قاچاقچی قدیم نامرد نبود از پشت بهش شلیک کنه الان که دیکه قشم و میناب شورشو درآوردن
  • علی IR ۰۰:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    27 3
    آب کارون تا سال 1375 شور نبود بلکه با نابخردی و ایجاد سد گتوند که منجر به انحلال لایه های نمک شده آب رو شور کردند اونوقت شما چطوری میگویی پنجاه سال پیش رود کارون شور بوده. می‌دونم منتشر نمیکنید ولی نوشتم که بدونید نمی‌تونید به شعور مردم توهین کنید
  • امیر IR ۰۳:۲۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    11 24
    آدم فروش قهار،خیلی به قیافش هم میاد،از آدم فروشی نان میخورد،چه فرقی داره ،ادمها را لو میداد جایزه میگرفت،فرق نداره که آدم رابه کی بفروشید ودر قبالش جایزه بگیری،تازه به خودش هم میباله،نمی گفتی بهتر بود،مردم از آدم فروشان نفرت دارند
    • ماکویی IR ۱۹:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۷
      3 1
      به اسم شمام خیلی چیزا میاد حاجی ولی لزوما نمیشه بهتون ربط داد داداش چجوری با یه عکس سیاه سفید پنجاه سال پیش پی به همه اینا بردی خیلی کارت درسته حقیقتا قاچاقچی جزو اخرین نفره که یه نفر بخواد دلش حتی براش بسوزه طرف زن مردمو قاچاق می کرده
  • کورش IR ۰۳:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    30 6
    عزیزانی که میگن آدم فروشی میکرده و امورات میگذرونده، لازمه یه نگاهی به تاریخچه بدبخت شدن تولید کننده های داخلی بندازید، متوجه میشید که قاچاق در هر شکلش، به یک کشور و جیب تمام مردمش لطمه میزنه، سن و سالتون که کمی بیشتر بشه و خرج و مخارج و شاید کارگاه رو هندل کنید، متوجه میشید کت باید چجوری و تن کی باشه.حق نگهدارتون باشه تا اونروزا رو هم ببینید
  • ناشناس IR ۰۴:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    28 3
    خدا رحمتش کنه آدم فروشی یعنی چه جلوی قاچاقچیان رو بگیری که مملکت و مردم در امنیت باشند آدم فروشیه به نظرم آدم پر دل وجرعتی بوده اقتصاد کشور به خطر بیفته خوبه قاچاق معنیش چیه یعنی نون حلال خدا رحمتش کنه آقا بالا کاش یه صدتای ازین مردها داشتیم
  • IR ۰۶:۱۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    8 22
    خیلی شاهکار کرده ادم‌فروشی هم هنره اخه؟
  • IR ۱۲:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    25 7
    اینایی که میگن آدم فروش بوده بنظرتون اون دوتا زن می خواستن برن کویت ادامه تحصیل بدن خوب می خواستن برن تن فروشی کنن حالا بده جلوشون گرفته
  • علیرضا IR ۱۲:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    11 11
    آدم فروش بود..اون زمان کار زیاد بود..مگر بیمار بودی افتاده بودی دنبال قاچاق کالا.وطلا. .ولی ما آدمها عادت کردیم به لاشی بازی
    • رضا IR ۰۹:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۶
      7 1
      ایشون پدربزرگ بنده بوده و اون زمون کارمند گمرک بودن، جای تشکر کردنتونه؟ بدکاری کرده طلا هارو برای خودش برنداشته؟ بد کاری کرده اجازه نداده دختر مملکتش بره واسه عرابا تن فروشی کنه؟ بعضی از ما ایرانیان معلوم نیست چرا انقدر نمک نشناسیم.
    • پرویز IR ۱۹:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۷
      14 0
      دکی جون طرف اگه بیمار بود می تونست انقدر زبر و زرنگ باشه واسه سرش جایزه گذاشته بودن قاچاقچیا تو الان خودت چقدر می ارزی؟ واقعا دمش گرم از جون مایه گذاشته
  • شهرام IR ۱۴:۵۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    15 12
    خوب حالا این آقا چکاره بوده که میرفته اجازه خروج و ورود صادر کنه و به لنج مردم سر کشی کنه ؟؟ مگر مملکت بی صاحب بوده که ایشان بخاطر جایزه بگیری اجازه داشته باشه هر غلطی میخواد بکنه ؟؟!!...
  • علی IR ۲۳:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۲
    14 1
    آدم باوجدانی بودا که میتوانست رشوه بگیرد وقاچاق رارد کندولی به حق الکشف دولت قانع بود .تازه استخدام دولت هم نبوده وبرای خودش کارمیکرد .امروزه یارو استخدام دولت است حقوق میگیرد خیانت هم میکند .دوره این مردان به پایان رسیده است
    • رمضان IR ۲۱:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
      4 0
      ایشون کارمند دولت بوده با وجودی که دستش باز بوده برای خیلی کارها اما نکرده متاسفانه جامعه ما الویتش به هر نحوی پول دراوردن شده و به این شخص که کارش مبارزه با قاچاق بوده خرده می گیرن چرا کارتو درست انجام دادی
  • فرهاد IR ۱۲:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۳
    18 1
    اول نظر دیگران را خواندم ، به نظر میرسه یک وارونگی اتفاق افتاده و این اصلأ به صلاح جامعه نیست ، حمایت از قاچاقچی و آدم فروش قلمداد کردن شخصی با دل و جرأت که جلوی قاچاق رو می‌گرفته یعنی چه ؟! اگر همین آقا بالا با همین جسارت به قاچاقچی های انسان کمک میکرد و مزد و پاداش میگرفت قهرمان بود ؟!
  • عامو لره IR ۲۳:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۴
    3 1
    عاموها گذشت رفت خدابیامرزه دیگه شماهم کوتاه بیاین
  • عمار IR ۲۳:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۴
    5 0
    آقا بالا یا به فارسی آقا زاده مرد زمان مردانگی بود زمان زندگانی زمانیکه تروریسم در رگ و پوست این مردم رخنه نکرده بود .
  • صادق IR ۰۶:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
    9 0
    با خواندن نظرات مردم واقعا فهمیدم که تو چه جامعه ای دارم زندگی میکنم...باید تاسف خورد به حال مردمی که به مامور وظیفه شناس میگن آدم فروش و کار یه قاچاقچی از خدا بی خبر رو تحسین میکنن...یعنی خاک بر سر من ایرانی
  • IR ۱۰:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
    6 0
    دوستان بیاییم منطقی جمع بندی کنیم شاید درمیان آن همه قاچاق اموال یاانسان ازنزدیکانمان بودند، چه جوابی داری درمقابل این همه خدمت انسان دوستانه آقا بالا یک دلیر بی نظیر بوده، دمش گرم، قابل ستایشه کارش
  • قاسم IR ۱۱:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
    1 8
    در واقع این آقا ی آدم فروش بیشتر نبود نون خیلی از بدبخت بیچاره را آجر کرده بوده خدا می‌دونه چند نفر داخل دریا سر به نیست کرده
    • فرناز IR ۲۱:۰۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
      4 0
      میشینی واسه خودت سناریو می چینی قاسم طرف کارمند دولت بوده و کارش مبارزه با قاچاق بوده نه خوب بود چشمو می بست یا مثلا رشوه می گرفت؟ از کی تاحالا قاچاقچی عزیزه این همه تولید کننده به خاک سیاه نشسته یا خوب بود دخترای مردمو می فرستادن کشورای عرب؟ این تفکر و زاویه دیدو از کجای ذهنتون در میاد
    • ب ص IR ۰۵:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۶
      2 1
      خب نمیرفتن دریا
  • فرناز IR ۲۰:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
    3 0
    دوستان طرف کارمند دولت بوده و کارش کنترل اون قسمت رودخانه بوده و با قاچاق مبارزه کرده ناموس مردمو نذاشته بره کشور عربی طلای کشور رو نذاشته از خاک خارج بشه و سواستفاده ای از موقعیتش نکرده اگه قاچاقچی عزیزه بگین ما بدونیم
  • افسانه IR ۲۳:۴۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
    6 0
    اقابا لا آدم خوبی بوده که نذاشته ثروت مملکت ببرن
  • سیاوش IR ۲۳:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۵
    5 0
    مبارزه با قاچاق در سال‌های دور، زمانی که امکانات محدود و خطرات بسیار بود، کار ساده‌ای نبود. ایشان با دل و جرأت و بدون چشم‌داشت، در خط مقدم مقابله با فساد ایستاد و اجازه نداد سوداگران قانون، سلامت جامعه را تهدید کنند
  • علیرضا IR ۱۰:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۶
    6 1
    این مردبا وجود خطرات حمله کوسه ها میان آب میرفته تا ثروت مملکت نجات بده میتونسته رشوه بگیره نره این مرد کارمند اداره گمرک بوده ب وظیفه اش عمل میکرده بازرس تنگه ایران وکویت بوده باید ب وظیفه اش عمل کنه
  • علی IR ۰۹:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۷
    2 28
    یه ادم بیشرف ادم فروش بوده اگه میزاشت الان حال ما خوزستانیا اینجور نبود خدا لعنتش کنه میخواست ادای رابین هود در بیاره
  • علی IR ۱۰:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۷
    3 9
    زورو کارش عالی بود رابین هود هم کارش عالی بود ولی این ادم فروش از فقیر بگیره بده به ثروتمند غلط
  • جهان IR ۰۱:۳۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    0 0
    والا من ک فقط ی آدم فروش بیشتر ندیدم اینجا
  • IR ۱۰:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    1 0
    اون افرادی که میگن این شخص آدم فروش بوده بدجور ازش ضربه خوردن چون قاچاق چی بودن
  • آبادانی اصیل IR ۱۲:۵۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    0 1
    این بنده خدا خیلی فیلم اکشن دیده بوده ، ،،،، اصلا آبادان رود کارون نداره ، مرز آبی بین عراق و آبادان اروند رود ، بین آبادان و کشورهای عربی خلیج فارسه،،،،،، چی میگه یه مشت حرف های الکلی ،،،، آدم فروش
  • اصغر IR ۱۳:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    1 0
    آقا رضا که گفتی این آقا پدر بزرگته.ایشون الان در قید حیات هست؟ اگه زنده باشه الان ۹۶ سالشه.از پرت و پلا گفتن بعضیا ناراحت نشو. پدر بزرگ شما یک کارمند سالم و باوجدان بوده که به وظیفه ذاتی خودش عمل می کرده. خدا خانواده شما را حفظ کنه.
  • شهروند IR ۱۴:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    0 1
    در متن تاکید می‌کنه که مامور گمرک گفت آزاده اما به گفته خودش نذاشته.پس نه مامور گمرکه و نه مامور نیروی انتظامی .یک جایی هم می که امرار معاشم از پاداشهای هست که بهم می دهند و بس.این آقا به زبان ساده مخبر و آدم فروشه.حالا می خواد در خدمت اقتصاد مملکت کار کنه یا نه.
  • ارسلان IR ۱۵:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    0 1
    حتماً آدم حکومت اون موقع بوده ، و مطمعنا خودش هم سر دسته قاچاقچیانی بوده که برای رژیم قبل کار می‌کردند مثل الان که کلی افغانی غیرمجاز از مرز از زیر نظر مرزبانان چگونه به ایران ورود میکنند یا قاچاقچیان سوخت در مرز پاکستان به راحتی کارشان را انجام می‌دهند ، وگرنه به یه آدم معمولی چه ربطی داشت که جلوی قاچاق بخواد بگیره 🤔
  • ریان IR ۱۹:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۸
    0 0
    اولا رود کارون و شط العرب آبش کاملا شیرین و حتی قابل خوردن هست دوما معمولا رودهای آب شیرین کوسه ندارد مگر به ندرت کوسه های کوچک راه گم کنند و از خلیج وارد شط العرب و سپس به کارون برسند ضمنا لنج هایی که از کویت به آبادان میاند به رود کارون کاری ندارند مگر قصد رفتن به خرمشهر را داشته باشند پس مطالب این گفتگو چرت محض بوده
  • فرحانی IR ۰۸:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۹
    0 1
    سلام یه دروغ و داستان سرای راه انداختن اصلا همچن نامی وجود ندارد هرکسی پشت این متن خوابیده هواسش باشه و این مطلب برداره وگر نه با قانون طرفه وسلام
  • عاطفه IR ۱۴:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۷/۱۳
    1 0
    کامنتها رو خوندم حقیقتا با چه ادمایی داریم زندگی می کنیم یه روزی هم خودت ميرى دوست دارى پشت مرگت دروغ وتهمت باشه التماس تفکر…

آخرین اخبار