به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، کلاس چهارم ابتدایی بود. استادش احساس کرد سید محمد باقر در مورد افکار مارکسیستی چیزهایی میداند. کتابها و مدارکی که داشت را به سید محمد باقر داد. بعد از مدتی خواست امتحانش کند که چیزی از کتابها متوجه شده یا نه؟ چند سؤال از او پرسید. سید طوری جواب سؤالها را داد که استادش گفت: این طفل جوری برای من توضیح داد که دیدم قسمتی از مسائل را درست نفهمیده بودم و تازه متوجه شدم.
سید محمد باقر؛ شاگردی که استادش را شگفتزده کرد
بنابر روایت فارس، سید محمدباقر از کودکی یتیم بود و با خانواده از کاظمین به نجف مهاجرت کرد. از ۵ سالگی به مدرسه رفت و ۱۱ سالگی درسش تمام شد. از همان سن ۱۲ سالگی در درس خارج علمای نجف شرکت میکرد و شاگرد شیخ محمدرضا آل یاسین و آیتالله خویی بود. در کلاس شیخ محمدرضا آل یاسین که شرکت میکرد، اکثر شاگردانش از طلاب یا پیرمردان جاافتاده بودند. همه فکر میکردند این بچه با برادرش میآید و فقط گوش میکند. تا اینکه یک روز استاد به مسئلهای میرسد که اگر نجاستی به بدن حیوانات حلالگوشت برسد کافی است که نجاست برطرف شود. سؤال استاد این بود که این چه اثری دارد؟ سید محمد باقر قبل از کلاس فردا جواب را نوشت و به برادرش سید اسماعیل داد. وقتی برادرش جواب را به استاد ارائه کرد، شیخ محمدرضا آل یاسین شگفتزده شده و گفت: این جوابی که این بچه داده از جوابی که من به استاد دادم، دقیقتر است.
کتابی که شوروی را به واکنش واداشت
نبوغ شهید صدر به جایی رسید که در ۱۸ سالگی درس خارج تدریس میکرد و قبل از بلوغ به درجه اجتهاد رسید. کتاب «فدک فی التاریخ» اولین کتاب سید محمد باقر است که در ۱۴ سالگی نوشت. کتابهای «اقتصادنا» و «فلسفتنا» از مشهورترین نوشتههایش است که در ۲۶ سالگی نوشت. در کتاب «فلسفتنا» فلسفه اسلامی را در مقابل فلسفه مارکسیسم مطرح کرد. آن زمان حرکت کمونیسم در عراق خیلی فعال بود و عراق را کمونیستها میچرخاندند. شهید صدر تدریسش را به مدت ۹ ماه ترک کرد و این دو تا کتاب را نوشت. کتاب «فلسفتنا» آنقدر بازتاب داشت که شوروی نقدی بر این کتاب نوشت. وقتی سید محمدباقر متوجه شهرت کتابش شد، گفت: اگر میدانستم این کتاب آنقدر شهرت پیدا میکند و جا باز میکند، حاضر نمیشدم به نام خودم کتاب را چاپ کنم.
اقتصادنا»؛ موجی که تحصیلکردهها را به آغوش اندیشههای اسلامی بازگرداند
کتاب دیگر «اقتصادنا» بود که توانست موجی را در بین تحصیلکردهها به وجود بیاورد و آنها را برگرداند به اندیشههای اصیل اسلامی. دکتر اقتصاددانی بود در مصر به نام محمد شوق الفنجری اسم شهید صدر را شنیده بود و با او ارتباط مکاتبهای داشت. سالها بعد از طرف دولت عراق دعوت شده بود. کارش که تمام شد برای دیدن محمدباقر صدر به نجف رفت. به نجف که رسید پرسوجو کرد تا رسید منزل شهید صدر. در زد و گفت: من دکتر فنجری هستم و از مصر آمدم. به داخل دعوتش کردند. دکتر الفنجری باورش نمیشد به این راحتی شهید صدر را ببیند. با تعجب گفت: انت محمدباقر صدر صاحب کتاب اقتصادنا؟ بعد برای معرفی بیشتر خودش تمام مدارک علمیاش از دانشگاههای معتبر جهان را یکییکی نام برد. بعد با تصور اینکه سید محمدباقر از دانشگاههای سراسر دنیا مدرک دارد، گفت: لطفاً شما هم مدارک علمیتان را بفرمائید. شهید صدر گفت: من در عمرم از عراق خارج نشدم به جز دو بار. یکبار برای زیارت حج رفتم و بار دیگر برای ملاقات فامیلهایم به لبنان. فارغالتحصیل هیچ دانشگاهی نیستم. دکتر با تعجب میپرسد پس این کتاب را چطور نوشتید؟ شهید صدر روش تحصیل در حوزه را توضیح داد. دکترفنجاوی شگفتزده شده و میگوید: به خدا قسم مدارس و حسینیههایی که شما را فارغالتحصیل کند از همه دانشگاههای دنیا بهتر است.
چگونه بنتالهدی با سخنرانیاش، شهید صدر را آزاد کرد؟
سید محمدباقر به دلیل فاصله سنی کم و رابطه عاطفی قوی با خواهرش، مسئولیت آموزش و تدریس علوم مختلف دینی به بنتالهدی را بر عهده گرفت. او همزمان با درسخواندن خودش، قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث، فقه و اصول را به خواهرش یاد داد و بنتالهدی بی آن که پا به مدارس دخترانه عراق که بهشدت تحتتأثیر نظام آموزشی انگلیس و سایر کشورهای اروپایی بود، بگذارد نزد او و گاهگداری نزد سید اسماعیل، برادر دیگرش درس خواند. کیفیت آموزشها و استعداد و گیرایی خواهر به حدی بود که از آمنه بنتالهدی بانویی دانشمند، شاعر، نویسنده، مبارز و معلم فقه و اخلاق ساخت. در سال ۱۳۵۷ شهید صدر به دلیل فعالیتهای سیاسی توسط دولت عراق دستگیر شد. با دستگیری او بنتالهدی به حرم حضرت علی (ع) رفت و برای مردم سخنرانی کرده و آنها را از دستگیرشدن مرجع دینیشان مطلع کرد. از تأثیر این سخنرانی مردم نجف تظاهرات کرده و شهید صدر آزاد شد. با رسیدن خبر به دیگر شهرها و کشورها، تظاهراتی در بغداد، کاظمین، فهود، نعمانیه، سماوه، لبنان، بحرین و ایران صورت گرفت. حکومت عراق با دیدن این تظاهرات، خانواده صدر را بازداشت خانگی کرد.
همسایهای که جانش را فدای صدر کرد
شهید صدر به امام خمینی (ره) ارادت خاصی داشت. بعد از ورود امام به نجف، از جمله کسانی بود که به دیدن امام میرفت و همیشه نسبت به امام اظهار علاقه میکرد اما خیلی بیش از حد بهصورت خصوصی. با علنی شدن رابطۀ او با حضرت امام و انقلاب ایران، بهشدت در تنگنا قرار گرفت. چندین بار ترور شد که هیچیک موفق نبود، حتی ادارۀ آب نجف تلاش کرد با شکستن لوله از چند متر بالاتر و آب انداختن زیر منزل او، خانۀ سید را بر سر اهلش خراب کند که اتفاقی و بر اساس مشیت الهی موفق نشد. نهایتاً او و خانوادهاش در حصر عجیبی قرار گرفتند. تلفن، آب و برق قطع شد و کلیۀ مراودات با سید ممنوع اعلام شد. تمامی اتاقها شنود داشت. طوری شد که چند ماه این خانواده از هیچ اتفاقی از خارج از منزل خبر نداشتند و دیگران هم از آنها بیخبر بودند. حتی در مواردی آذوقۀ منزل به پایان رسید و شرایط بسیار سختی بر این خانواده حکمفرما شد. در یکی از این موارد پس از اینکه یک هفته آذوقهای به این خانه نرسید و محمدباقر از همسایۀ دیواربهدیوار کمک خواست، اقدام این همسایه که مخفیانه کمی آذوقه و پزشک به آنها رسانده بود لو رفت. فوراً او را دستگیر و اعدام کردند.
صدام: اشتباهی که یزید کرد را مرتکب نمیشوم
در روزهای آخر فرستادۀ صدام گفت اگر این موارد را انجام بدهید، از شرایط حصر خارج خواهید شد وگرنه اعدام میشوید. یکی از شروطش این بود که از انقلاب اسلامی ایران حمایت نکنید و با صدور بیانیهای از مواضعی که در این باره اتخاذ کردید عذرخواهی کنید و شرط دیگرشان صرفنظرکردن از فتوای خود مبنی بر حرمت پیوستن به حزب بعث، بود. چند شرط دیگر هم اعلام کردند ولی پاسخ شهید صدر، فرستادۀ صدام را متحیر و مبهوت کرد. جواب سید محمد باقر صدر این بود که: «من همین الآن آمادهام با شما به بغداد بیایم تا حکم اعدام را اجرا کنید.» رژیم بعث عراق، در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۵۹، آیتالله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی را دستگیر و به بغداد برد. آن شبخوابی دیده بود. سحر که بیدار شد به شیخ نعمانی گفت: «خودم را بشارت میدهم به شهادت». غسل کرد و لباس تازه پوشید. میگویند کسی از نزدیکان صدام حسین از او خواست که محمدباقر صدر را اعدام کند اما از خواهرش بنتالهدی بگذرد. صدام در پاسخ گفت میخواهید اشتباهی را که یزید با قتل حسین و زنده نگهداشتن خواهرش زینب مرتکب شد، من نیز مرتکب شوم؟
پیکری که ۱۴ سال بعد از شهادت هنوز سالم بود
سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ سید محمدباقر و بنتالهدی توسط رژیم بعث به شهادت رسیدند. با اینکه شهید صدر مرجع تقلید بود و کشتن یک مرجع با این شرایط سابقه نداشت، از شدت اختناق و فضای امنیتی، نهتنها شورش و اعتراضی صورت نگرفت، بلکه حتی در حد یک بیانیه یا مجلس بزرگداشت یا اظهارنظر عمومی از علمای نجف صادر نشد. امام خمینی در ایران بیانیهای صادر و سه روز عزای عمومی اعلام کرد. شهید صدر و بنتالهدی را در غربت کامل به خاک سپردند. شهید صدر را سه بار به خاک سپردند و تا ۲۲ سال یعنی تا ۱۳۸۱ شمسی، مزارش مخفی ماند. فردی که ابتدا شاهد دفن سید بود، آن محل را به دوستان معتمد نشان داده بود. در ابتدای دهۀ ۱۳۷۰، قبر وسط خیابانی افتاد که از آنجا میگذشت، پس در سال ۱۳۷۳ پیکرش را درآوردند. بعد از گذشت ۱۴ سال، پیکر کاملاً سالم بود. شهید صدر را به وادیالسلام منتقل کردند. در سال ۱۳۷۶ یکبار دیگر یک جابهجایی قبر انجام شد تا دولت صدام به او بیحرمتی نکند. محل دفن این شهید عزیز نهایتاً در اواخر سال ۱۳۸۱ با سقوط صدام اعلام شد.
سیدحسن نصرالله از شاگردان شهید صدر بود
با نگاه به شاگردان این شهید بزرگوار، میتوان از عمق اثرگذاریاش بر نهضت اسلامی در منطقه پی برد. خط فکری او و شاگردانش در پیشبرد انقلاب اسلامی در منطقه نقش بسیار مؤثری داشت. مرحوم آیتاللهالعظمی سید محمود هاشمی شاهرودی (رئیس فقید مجمع تشخیص و قوۀ قضائیه)، شهید سیدعباسی موسوی (دبیرکل سابق حزبالله لبنان) و همچنین سید حسن نصرالله از جمله کسانی هستند که در مکتب او درس خواندهاند.
نظر شما