درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد
پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، هر روزه به انتشار متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن میپردازد.
متن و فایل صوتی زیر بیست و چهارمین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) مالِک یوْمِ الدِّینِ (۳) إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ (۴) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (۵)﴾
هادی بالذات و شئون هدایتی او
در آیهٴ مبارکهٴ ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۱] مطالبی بود و هست که بعضی از آنها به عرض رسید. یکی از آن مطالب این است که همان طوری که خدا رب العالمین است و در نتیجه معبود بالذات اوست، و لا غیر، و مستعان بالذات اوست ولا غیر، و اگر خودش به ما اجازه داد ما به غیر او استعانت کنیم، غیری در کار نیست. بلکه همه شئون فاعلیت اویند. اگر فرمود: ﴿و استعینوا بالصبر و الصلاة﴾[۲] صبر و صلاة از شئون فاعلیت اویند، از آیات اویند و نه بیگانه. در مسئلهٴ هدایت هم این چنین است. اگر او رب است و او بالذات معبود است و مستعان و ما هم از حضرتش در همهٴ امور استعانت میکنیم، در مسئلهٴ هدایت هم از حضرتش استعانت میکنیم و لا غیر. پس همان طوری که (هو رب العالمین و لا رب سواه) (هو مالک یوم الدین و لا مالک سواه) (هو المعبود ولا معبود عداه) (هو المستعان و لا المستعان غیره)، (هو الهادی و لا هادی سواه).
اسناد هدایت به قرآن و پیامبر، اسناد به وجه الله
روی این اصل اگر در آیهای از آیات قرآن کریم خدای سبحان هدایت را به یک شیء و یا به یک شخص نسبت داد، معلوم میشود که آن شیء وجهی از وجوه خداست، و آن شخص هم وجهی از وجوه خداست. مثلاً در سورهٴ إسرا، هدایت را به قرآن کریم نسبت داد. آیهٴ ۹ سورهٴ اسرا این چنین فرمود: ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم﴾[۳] این قرآن هدایت میکند. اگر فرمود قرآن انسانها را به طریقهٴ أقوم هدایت میکند، نه یعنی قرآن هادی مستقل است، چون لا هادی سوی الله. پس قرآن میشود وجهی از وجوه الهی و شأنی از شئون هدایت حق سبحانه تعالی. یا اگر دربارهٴ اشخاصی معین فرمود اینها انسانها را هدایت میکنند، آن اشخاص هم چهرههای هدایت خدای سبحاناند. در سورهٴ انبیا آیهٴ ۷۳ به بعد این است. فرمود: ﴿وجعلناهم ائمة یهدون بأمرنا﴾[۴] ما این بزرگان را؛ اسحاق را، یعقوب را و مانند اینها (علیهم السلام) را پیشوایان هدایت قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت میکنند. نه اینکه اینها هادی بالاصاله و بالذاتاند. چون فرض ندارد که خدا رب بالذات باشد، معبود او باشد، مستعان محض او باشد، دیگری هادی باشد. یا دیگری هم هدایت کند. دیگری در کار نیست. هر چه هست یا هر که هست، از شئون هدایت خدای سبحان خواهند بود. از درجات فاعلیت خدای سبحان بر اساس توحید افعالی خواهند بود. این هدایت را خدای سبحان هم به قرآن نسبت داد هم به اشخاص معین.
برهان اختصاص هدایت به خدای سبحان
و برهانش گذشته از آنچه که در سورهٴ محل بحث یعنی فاتحهٴ الکتاب گذشت، در سورهٴ یونس آیهٴ ۳۵ این چنین تقریر میشود. فرمود: ﴿قل هل من شرکائکم مَنْ یهدی الی الحق﴾[۵] مگر هیچ یک از این شرکا انسانها را به حق هدایت میکنند؟ آنگاه فرمود: ﴿قل الله یهدی للحق﴾[۶] خداست که انسانها را به حق هدایت میکند. این هدایت گاهی بنفسه استعمال میشود بدون حرف جر، مثل همین آیهٴ مورد بحث ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۷] گاهی با لام مثل ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم﴾[۸] گاهی با الی مثل ﴿یهدیهم الی صراط مستقیم﴾[۹] در اینجا با لام استعمال شده است: ﴿قل الله یهدی للحق﴾[۱۰] الله به حق هدایت میکند. آنگاه برهانی که بر توحید هدایت اقامه میشود این است. میفرماید: ﴿أفمن یهدی الی الحق أحق أن یتَّبع أمَّن لا یهدی الا ان یهدیٰ فما لکم کیف تحکمون﴾[۱۱] فرمود آن کس که مردم را به حق هدایت میکند، او شایستهٴ اطاعت و اتباع و پیروی است یا کسی که تا خود هدایت نشود هدایت کنندهٴ دیگران نیست؟ تردید بین دو چیز است که هر دو به حق هدایت میکنند، نه تردید بین هادی و مضل باشد. در این کریمه نفرمود: آیا کسی که به حق هدایت میکند بهتر است یا کسی که مضل است و گمراه میکند. فرمود: دو مقاماند که هر دو به حق هدایت میکنند ولی یکی بدون اهتدا هادی است، دیگری بعد از اهتدا هادی است. بیان ذلک این است، فرمود: ﴿افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع﴾[۱۲]: آن که دیگران را به حق هدایت میکند او شایستهٴ پیروی است ﴿امن لا یهدّی الا ان یهدی﴾[۱۳]: یا کسی که لا یهدی، لا یهدّی ای لا یهتدی، کسی که هدایت نمیشود مگر اینکه کسی او را هدایت بکند. یعنی این دومی هم مردم را به حق هدایت میکند ولی خود تا هدایت نشود، هادی دیگران نیست. تا هدایتش نکنند او خود هدایت نمیشود تا دیگران را به حق هدایت کند. تردید بین این نیست که (افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الی الحق). تردید بین این دو نیست. تردید بین این نیست که (افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن یضل). تردید بین آن است که میفرماید شما فرض کنید که دو مقامی که هر دو به حق هدایت میکنند، ولی یک مقام بدون اینکه کسی او را هدایت کند او هدایت کننده است، مقام دیگر اینکه محتاج به هدایت است تا او را هدایت نکنند او هدایت نمیشود تا هادی دیگران باشد. پس اذا دار الامر بین یک مبدئی که هادی است بدون اهتدا یعنی بدون اینکه کسی او را هدایت کند او هادی است، و مبدأ دیگر و مقام دیگری که تا هدایتش نکنند هدایت نمیشود. در اینجا آنکه محتاج به هدایت نیست او ﴿احق ان یتبع﴾[۱۴] است و آن که محتاج به هدایت است ﴿احق ان یتبع﴾[۱۵] نیست. این احق در اینجا افعل تفضیل به معنای اولی و افضل بودن نیست، بلکه افعل تعیینی است نظیر ﴿اُولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض﴾[۱۶] که تعیینی است نه تفضیلی.
سؤال...
جواب: بله بحث هم در همین است که اگر خدای سبحان هدایت را به قرآن نسبت میدهد یا به ائمه نسبت میدهد، نظیراین است که استعانت را به صبر و صلاة نسبت دادهاند. اینها چون وجوه الهیاند، اینها چون مجاری فیض الهیاند، نه اینکه قرآن هادی بالذات باشد یا ائمه (علیهم السلام) هادی بالذات باشند. قرآن را که کلام خداست، خدا تنظیم فرمود. ائمه را که اولیای الهیاند خدا پروراند. آنگاه به ما میفرماید هر چه ائمه فرمودند را اطاعت کنید و هر چه قرآن فرمود اطاعت کنید. که قرآن و امامان (علیهم السلام) هادیان بالتبعاند نه هادیان بالاصاله و بالذات. زیرا در حصر ﴿ایاک نستعین﴾[۱۷] گذشت که تنها معین بالاصاله و بالذات خدای سبحان است. دیگر موجودات هر چه هست چهرههای هدایت اوست. وجوه نصرت اوست. پس کسی که تا هدایت نشود هدایت نمیکند، او ﴿احق ان یتبع﴾[۱۸] نیست. کسی که بالذات مهتدی است، خود بر صراط مستقیم کار میکند، نیازی به هدایت دیگران ندارد، او باید متبوع باشد. و امامان و اولیای الهی (علیهم السلام) چون مهتدی بالغیرند، هادی بالغیرند. و بتها و امثال ذلک چون مهتدی بالغیر هم نیستند هادی بالغیر هم نیستند. نه تنها هادی بالاصاله نیستند، هادی بالغیر هم نیستند. کسی باید هدایت کند که نیازی به هدایت نداشته باشد.
سؤال...
جواب: اینها هادی بالتبعاند دیگر. هادی بالذات که نیستند که. این حق نیست ما هم که به قرآن مراجعه میکنیم، یا به ائمه (علیهم السلام) مراجعه میکنیم نه به عنوان اینکه اینها هادی بالاصالهاند اینها پیام هادی بالاصل را میآورند. برای اینکه قرآن که در برابر خدا نیست. امام که در برابر خدا نیست. قرآن و امام چهرهای از چهرههای هدایت خدایند. آنهایی که بت را در برابر خدا قرار دادند این آیه میفرماید به این که بتها و امثال اینها تا هدایت نشوند نمیتوانند هدایت کنند. هدایت هم که نشدهاند. و اما امامان و کتابهای آسمانی اینها وجوه هدایت حق است. نظیر اینکه در ﴿ایاک نستعین﴾[۱۹] استعانت را مخصوص و منحصر کردیم نسبت به خدای سبحان با اینکه قرآن فرمود: ﴿و استعینوا بالصبر و الصلوة﴾[۲۰] از نماز کمک بگیرید. نه اینکه نماز در برابر خداست بلکه نماز وجهی از وجوه اعانت خداست. صبر در برابر خدا نیست بلکه چهرهای از چهرههای کمک خداست که چون اینها مظاهر فعل خدای سبحاناند. قرآن در مسئلهٴ هدایت و امامان (علیهم السلام) در مسئلهٴ هدایت هم به شرح ایضاً. اینها در برابر خدا نیستند بلکه چهرههای هدایت خدای سبحاناند که هدایت صفت فعل است.
سؤال...
جواب: بله اصلاً خدا که هدایت میکند، انسانها را به وسیلهٴ اینها هدایت میکند. فرمود که ما اینها را هادی قرار دادیم. یعنی دنبال بتها نروید. خوب بله دیگر. در برابر خدا چیزی قرار نداشت مگر بتهایی که آنها قرار دادند. این بتها تا کسی اینها را هدایت نکند، اینها نمیتوانند هادی باشند. کسی هم که اینها را هدایت نکرد. اما دیگر موجودات مثل قرآن، مثل امامان اینها چون مهتدی بالغیرند، میتوانند هادی ناس باشند. چون خود خدا دربارهٴ امامان فرمود ما اینها را هادی شما قرار دادیم ﴿و جعلنا منهم ائمة یهدون﴾[۲۱] اما دربارهٴ بتها فرمود: ﴿ان هی إلا اسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان﴾[۲۲] فرمود: کاری از این بتها ساخته نیست.
فتحصل که هدایت از آنِ هادی بالذات است. مثل استعانت که از آنِ معینِ بالذات است. و اگر به صبر و صلاة استعانت میشود، به دستور آن مستعان بالذات است. در مسئلهٴ هدایت هم این چنین است. هدایت از آنِ آن هادی بالذات است که بدون اهتدا هادی است. و اگر ما از قرآن هدایت میگیریم یا از امامان (علیهم السلام) هدایت میگیریم، به دستور آن هادی بالذات است. آن هادی بالذات همان طوری که میگوید: ﴿و استعینوا بالصبر و الصلوه﴾[۲۳] در مسئلهٴ استعانت، میفرماید: ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم﴾[۲۴] چون من قرار دادم. این امامان هادیان شمایند چون من قرار دادم ﴿و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا﴾[۲۵] ﴿لما صبروا﴾[۲۶] هم در آیهٴ دیگر است.
اقسام هدایت
هدایت دو قسم است. یک هدایت تشریعی است، یک هدایت تکوینی. الان بحث در این هدایتهای تشریعی است. هدایتهای تشریعی که قانونگذاریست این باید باشد. و اما آن معنا البته انسان وقتی که به یک چمن رسید، پی میبرد به آب. اگر درختی دید میبیند آبی هست. و اگر دید کبوترها اینجا پر میکشند میفهمد یک آبی هست و مانند آن. از هر نشانهای به یک امری پی ببرد، آن در مسائل تکوین است. اما در مسئلهٴ قانونگذاری و تشریع و رهآورد دین جز کتاب آسمانی و امامان و معصوم و انبیاء الهی راه دیگری نیست. بنابراین اینکه می گوییم ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۲۷] از هادی بالذات هدایت میطلبیم و اگر خودِ هادی بالذات کتابش را یا اولیائش را برای ما به عنوان هادیان معرفی کرده است، اینها مهتدی شدهاند که هادی مایند باز باذنه. و این معنا را قرآن کریم به عنوانی که خدای سبحان اذن داده است تا اینها هادیان انسانها باشند، بیان نمیکند.
فرق «حق محوری» با «منشأ حق»
در سورهٴ اعراف بعضی از بحثهای هدایت را این چنین تنزیل میکند. آیهٴ ۱۵۹ سورهٴ اعراف ﴿و من قوم موسی امة یهدون بالحق و به یعدلون﴾[۲۸] این حقی که آن قوم و علما و شایستگان قوم موسی هدایت میکنند، حقی است که اینها در محور آن حق هستند. و این محور را من به آنها دادهام. آن انسان حق محور توان هدایت دیگران را دارد. اما این محور را من دادم و به او گفتهام در محور این حق حرکت کن. فرق است بین موجودی که «یدور مع الحق حیثما دار»[۲۹] و بین موجودی که الحق منه. یک وقت ما میگوییم «علی بن ابیطالب مع الحق یدور معه حیثما دار»[۳۰]، یعنی علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) حق محور است. هر جا حق باشد او حرکت میکند. یک وقت میگوییم «الحق من ربک فلا تکن من الممترین»[۳۱] حق از خداست و با علی است. بین این دو مطلب خیلی فرق است. نه خدا با حق است، علی با حق است و حق با علی است. اما همین حقی که با علی است از خداست. «الحق من ربک فلا تکن من الممترین﴾[۳۲] یعنی این حقیقت از خدا نشأت گرفته است. خدا فاعل این حقیقت است. سبب ظهور این حقیقت است. و این حق که از خداست دیگران این را رها کردند علی شد حق محور. پس اگر به امام انسان تکیه میکند چون امام مع الحق است «دور معه حیثما دار»[۳۳] این حق از کجا آمد؟ از خود علی آمد؟ نه. خود این حق مستقل بود؟ نه. از غیر خدا آمد؟ نه. از کجا آمد؟ «الحق من ربک»[۳۴]. بین «الحق من ربک»[۳۵] با «علی مع الحق یدور معه حیثما دار»[۳۶] خیلی فرق است. آن میشود حق محور و مهتدی بالغیر و هادی بالغیر، خدای سبحان میشود منشأ حق و هادی بالذات. پس اگر در سورهٴ اعراف راجع به مؤمنان قوم موسی فرمود: ﴿و من قوم موسی امة یهدون بالحق و به یعدلون﴾[۳۷] که این باء، باء مصاحبت است، این افراد مع الحقاند. در صحبت حقاند از حق جدا نمیشوند، و همچنین دربارهٴ گروه دیگر هم فرمود که اینها با حق هدایت میکنند و از حق نمیگذرند، ریشهٴ اصلیاش همان آیهٴ سورهٴ آل عمران است که میفرماید: «الحق من ربک»[۳۸]. بین «الحق من ربک»[۳۹] با «علی مع الحق»[۴۰] و امثال ذلک خیلی فاصله است. آیهٴ ۶۰ از سورهٴ آل عمران این است: ﴿الحق من ربک فلا تکن من الممترین﴾[۴۱]. دو جا این آیهٴ مبارکه در قرآن کریم هست. یکی در سورهٴ بقره است یکی در سورهٴ آل عمران «الحق من ربک»[۴۲] ما تابع حقیم. حق از کیست؟ از خداست. نه حق از علی است. حق با علی است و علی با حق است. این انسانهای کامل که حق محورند، حق را از کی دریافت میکنند؟ از الله دریافت میکنند. پس اینها مهتدی باللهاند وهادی مردم. چون از حق الهی بهره گرفتهاند، توان هدایت دیگران را دارند. بنابراین اگر گفته میشود ﴿اهدنا﴾ ما را هدایت کن، به هادی بالذات تکیه میکنیم. آنگاه هادی بالذات یعنی الله، به وسیلهٴ قرآن، به وسیلهٴ اولیا، به وسیلهٴ انبیا ما را هدایت میکند.
راههای گوناگون دریافت هدایت الهی
او چون هادی بالذات است و کل نظام در اختیار اوست میداند چگونه افراد را هدایت کند و میتواند. گاهی میبینید یک کسی را با دوستش هدایت میکند. گاهی شوق مطالعهٴ یک کتابی را در کسی ایجاد میکند، مسیر فکرش را عوض میکند. گاهی توفیق هم بحث پیدا کردن خوب به او میدهد، یک رفیقی که هم بحث او باشد یا هم حجرهٴ خوبی برای او باشد، نصیبش میکند که کل جریانش عوض میشود. گاهی به اندک چیزی راه را برمیگرداند. این طور نیست که نظام برای خود یک حسابی داشته باشد و خدای سبحان اگر بخواهد هدایت کند، فقط و فقط از راه مسجد و مدرسه و امثال ذلک باشد، این چنین نیست. این ﴿ولله جنود السموات و الارض﴾[۴۳] گاهی با کوششهای گوناگون، گاهی با یک حرف میبینید مسیر انسان عوض میشود. گاهی قلب کسی را کششی در قلب ایجاد میکند که در مجلسی شرکت بکند، وارد آن مجلس که میشود کل صحنه عوض میشود. او اگر بخواهد هدایت کند سراسر عالم در اختیار اوست. راهش برای هدایت کردن باز است. گاهی بلاواسطه اندیشههای خوب در ذهن انسان القا میکند، گاهی به وسیلهٴ کتاب، گاهی به وسیلهٴ بحث، گاهی به وسیلهٴ شاگرد، گاهی به وسیلهٴ استاد. بسیاری از بزرگان میگفتند خیلی از فیوضات را به وسیلهٴ شاگردان، خدا به ما آموخت. سؤالات خوبی کردند، احتمالاتی دادند، ما رفتیم تحقیق کردیم، از این راه به جایی رسیدیم. این در شرح حال بسیاری از علما هست. خدا اگر چنانچه بخواهد کسی را هدایت کند این چنین نیست که راهش مشخص باشد، راه محدود باشد، و لا غیر. چون ﴿ولله جنود السموات و الارض﴾[۴۴]. آنگاه این خدایی که هادی بالذات است، و از راههای گوناگون میتواند انسان را هدایت کند،
هدایت تشریعی و هدایت تکوینی
دربارهٴ انسان چندین هدایت است؛ یک هدایت تشریعی است که به وسیلهٴ وحی و قانونگذاری انسانها را به راهشان آشنا میکند. از سود صراط مستقیم اینها را آگاه میکند. از ضرر انحراف و راه گمراهی اینها را با خبر میکند. و یک هدایت ایصال به مطلوب دارد که آن هدایت تکوینی است. آن هدایت تکوینی است که حد و حصر ندارد. آن هدایت تشریعی یک راه مشخصی دارد که قانون را انسان از کجا بگیرد؟ گفتند از کتاب و سنت میگیرید. این قوانین را، این حلال و حرام بودن را، از کتاب و سنت انسان دریافت میکند. چی حلال است و چی حرام. اما آن هدایت تکوینی آن راهش محدود و منحصر نیست. که انسان راه را تشخیص بدهد و لحظه به لحظه طی کند. و قدم به قدم هم با او باشد. در سورهٴ تغابن که آیهاش دیروز گذشت، این بود که فرمود آیهٴ ۱۱ سورهٴ تغابن ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۴۵]؛ کسی که ایمان بیاورد در قدمهای اولیه به همراه دین حرکت بکند، خدا قلبش را هدایت میکند. این هدایت تکوینی است. این دل را میآرماند، به این دل اجازه نمیدهد که هر چیزی در این دل خطور کند. مزاحمها را راه نمیدهد خلاصه اوهام و خیالات را به این دل راه نمیدهد. سعی میکند این زمین را طاهر نگه بدارد. و این هدایت تکوینی است. و اگر چنانچه قلب را هدایت کرده است، آن هدایت قلبی با مشاهده است چون دربرابر هدایت قلبی، کوری بود. که فرمود ﴿و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی﴾[۴۶] که در برابر هدایت، کوری بود. حقیقت هدایت معلوم میشود بصیر شدن است و بیناییست. که بینایی و بینش غیر از دانائی و فهمیدن است دانایی و فهمیدن گوشهای از هدایت است، بینایی امر دیگر است. انسان که چیزی را میبیند خب آن راه را که درست طی میکند. فرمود: ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾[۴۷] این دل میآرمد.
سؤال...
جواب: بله نه به همگان اختصاص ندارد چون شرطش به مؤمنین است دیگر. نه این , مخصوص مؤمنین است.
سؤال...
جواب: آن هدایت عامه است بله تکوینی است. و عام است این خیلی فرق دارد.
سؤال...
جواب: تکوین است منتها همانطوری که رحمت خدای سبحان دو قسم بود یک رحمت عامه بود یک رحمت خاصه
هدایت تکوینی عام و خاص
هدایت تکوینی هم دو قسم است یک هدایت تکوینی عام، یک هدایت تکوینی خاص. نظیر معیت که بحثش گذشت. خداوند سبحان یک معیت عامه دارد که ﴿هو معکم اینما کنتم﴾[۴۸] یک معیت خاصه دارد که فقط با مؤمنین است. ﴿ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون﴾[۴۹] یا ﴿ان الله لمع المحسنین﴾[۵۰] که در آیهٴ پایان سورهٴ عنکبوت بود. ﴿و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین﴾[۵۱] با اینکه اینما کنتم او با شماست ﴿هو معکم اینما کنتم﴾[۵۲]، هر جا باشید، خدا با شماست ولی مع ذلک فرمود خدا با مؤمنین هست با کفار نیست. با من خدای من است یعنی با آنها نیست. هدایتهای تکوینی هم اینچنین است. در زمینههای هدایتهای تکوینی، آیهٴ سورهٴ ۴۷ که به نام مبارک رسول خدا (علیه آلاف التحیه و الثناء) است این است؛ فرمود: آیهٴ ۱۷ سورهای که به نام حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است این است فرمود: ﴿و الذین اهتدوا زادهم هدی و آتاهم تقواهم﴾[۵۳] یعنی آنها که هدایت شدند، آنها که راه افتادند و ایمان آوردند و عمل کردند جزایی که خدای سبحان به اینها میدهد این است که اینها را هدایت میکند. این هدایت هدایت تکوینی است. یعنی بقیهٴ راه را به آسانی طی میکنند . نه فقط به اینها بفهماند که راه این است بلکه اینها را میبرد. گاهی انسان میبیند با یک کششی این راه را به آسانی طی میکند علاقه پیدا میکند که این کار انجام بدهد. این دیگر نمیداند که این علاقه را کی در او ایجاد کرد. گاهی میبینید انسان هر چه نصیحت به کسی میکند او از پذیرش نصیحت استنکاف دارد از خواندن قرآن استنکاف دارد . یا از خواندن نماز استنکاف دارد . حاضر نیست کتابهای دینی را مطالعه کند. این آن وقتی است که خدای سبحان او را به شدت گرفت. خدای سبحان، همانطوری که از این طرف میفرماید، ﴿والذین اهتدوا زادهم هدی و اتاهم تقواهم﴾[۵۴] اگر کسی چند صباحی چند مدتی، دورهای اهل هدایت بود خدای سبحان به او پاداش میدهد هدایت تکوینی نصیبش میکند. هدایت ایصال به مطلوب را بهرهاش میکند. در قبال این فرمود اگر کسی مستکبرانه با دین برخورد کرد ما دیگر توفیق فهمیدن آیات الهی را از او میگیریم. دیگر کتاب دینی مطالعه بکند یا چیزی را بفهمد اینچنین نیست. وقتی هم با شما به بحث مینشیند، فقط برای اینکه حرف خودش را که انکار و الحاد است را بزند مینشیند. نه اینکه حرف شما را بشنود. فرمود: ﴿ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق﴾[۵۵] فرمود اگر یک کسی چند مدتی هیچ نصیحتی گوش نداد متکبرانه و مستکبرانه رفتار کرد ما فهم را و توفیق پذیرش حق را از او میگیریم. این اصلاً حاضر نیست حق گوش بدهد، با اینکه اتمام حجت میشود، میفهمد، برهان را میفهمد، اما بعد از فهمیدن باز گردن نمینهد معلوم میشود آن دل به دست دیگری سپرده خلاصه فرمود ما آن زمام را دیگر به دست شیطان میدهیم. میگوییم این تو، این عبد غاوی. این تعبیر در موارد دیگر هم هست که اگر کسی دورهای را به هدایت گذراند یعنی قدم به قدم رفت، در مرحله بقاء فیض الهی شاملش میشود، خدای سبحان او را بقاءً تأیید میکند و جلو میبرد. هم در طرف اثبات آمده هم در طرف سلب آمده. گاهی میبینید خدای سبحان که بخواهد به یک انسان مبتدی پاداش اعطا کند دلهای دیگران را هم متوجه او میکند. که دربارهٴ او دعا میکنند خب دعای دیگران دربارهٴ انسان البته مؤثر است. فرمود : آیهٴ ۹۶ سورهٴ مریم این است ﴿ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودا﴾[۵۶] اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح کرد، خدای سبحان مودت او را در دلهای دیگران قرار میدهد او هم محبوب خدا میشود هم محبوب خلق خدا میشود، دلهای دیگران به او علاقهمند است. و اگر دلی نسبت به کسی علاقهمند بود آن دل دعا میکند و دعای دل علاقهمند یقیناً مؤثر است. اینها آثار هدایت است اینها برکات هدایت تکوینی است. برکات هدایت است به نام هدایت تکوینی.
هدایت پیامبران و امامان (علیهم السلام)
و اگر چنانچه همین جملهٴ مبارکهٴ ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۵۷] را انبیا هم ائمه هم داشتند، رسول خدا (علیه آلاف تحیه و الثناء) هم داشت، هدایتی که بخواهد نصیب اینها بشود با نزول فرشتگان است. اگر خدا خواست یک بندهای را هدایت کند بوسیلهٴ یکی از این امور یاد شده هدایت میکند تکویناً به نام توفیق. اگر پیامبری را خواست هدایت کند با نزول فرشتگان خاص که ﴿تتنزل علیهم الملائکة﴾[۵۸] با نزول فرشتگان تأیید میکند. با نزول وحی های تکوینی و تسدیدی و نه وحیهای تشریعی تأیید میکند. در سورهٴ انعام جریان هدایت انبیا را که یاد میکند، میفرماید به این که به رسول خدا میفرماید که ﴿اولئک الذین هدی الله فبهداهم آقتده﴾[۵۹] اسم عدهای از انبیا را میبرد میفرماید این انبیا را خدا هدایت کرد. ﴿فبهداهم اقتده﴾[۶۰] خب انبیا را چگونه هدایت کرد؟ یعنی همان هدایت عامه که ارائهٴ طریق کرد یا ایصال مطلوب و تکویناً آنها را به مقصد آشنا کردند و رساندند نظیر این معنا را به طوری که شامل و فراگیر بشود و مؤمنین را هم در بر بگیرد آیهٴ ۱۶ سوره مائده است فرمود ﴿یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام﴾[۶۱] این یهدی به بحثهای گذشته را هم روشنتر میکند یعنی اگر قرآن هادی است در سورهٴ اسراء خدا هدایت را به قرآن نسبت داد، فرمود ﴿ان هذا القران یهدی﴾[۶۲] نظیر کتبت بالقلم است. شما یک وقتی میگویید من با قلم نوشتم یک وقت میگویید قلم نوشت. قلم اگر نوشت ابزار نوشتن است، نویسنده شمایید. وقتی که بخواهید مطلب را خوب روشن کنید میگویید کتبت بالقلم. گاهی میگویید قلم، خودنویس این خوب مینویسد. خودکار خوب مینویسد. وقتی که میخواهید خوب تشریح کنید میگویید کتبت بالقلم یعنی اگر قلم نوشت، نویسنده من هستم. اگر در سورهٴ اسراء فرمود این قرآن هدایت میکند، در سورهٴ مائده فرمود که من هستم که بوسیلهٴ قرآن هدایت میکنم نه اینکه قرآن هادی بالذات باشد. در پایان آیهٴ ۱۴ این است فرمود: ﴿قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین﴾[۶۳] که ﴿یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام﴾[۶۴] نوری برای شما آمده است و کتاب مبینی آمده است به نام قرآن. خدا بوسیلهٴ این نور به وسیلهٴ این کتاب مبین افراد را هدایت میکند.
فتحصل که هدایت قرآن از باب اینکه القرآن مع الحق یدور معه حیثما دار. نه الحق من القرآن. خود قرآن من الله است چون هر گونه حقیقتی من الله است و اگر در سورهٴ اسراء فرمود قرآن هدایت میکند. در سورهٴ مائده فرمود خدا بوسیلهٴ قرآن هدایت میکند. ﴿قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله﴾[۶۵] چی را؟ ﴿من اتبع رضوانه﴾[۶۶] چی را ﴿سبل السلام﴾[۶۷] را . که این هم اصالت هدایت خدا را تثبیت میکند و هم اینکه اگر کسی چند لحظهای راه درست را طی کرده است بقاءً از هدایت تکوینی برخوردار میشود آن راتبیین میکند.
(و الحمد لله رب العالمین)
[۱] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۲] سورهٔ بقره، آیهٔ ۴۵.
[۳] سورهٔ اسراء، آیهٔ ۹.
[۴] سورهٔ انبیاء، آیهٔ ۷۳.
[۵] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۶] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۷] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.
[۸] سورهٔ اسراء، آیهٔ ۹.
[۹] سورهٔ مائده، آیهٔ ۱۶.
[۱۰] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۱] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۲] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۳] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۴] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۵] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۶] سورهٔ انفال، آیهٔ ۷۵.
[۱۷] سوره فاتحة الکتاب، آیهٔ ۵.
[۱۸] سورهٔ یونس، آیهٔ ۳۵.
[۱۹] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۵
[۲۰] سورهٔ بقره، آیهٔ ۴۵.
[۲۱] سوره سجده، آیهٔ ۲۴.
[۲۲] سورهٔ نجم، آیهٔ ۲۳.
[۲۳] سورهٔ بقره، آیهٔ ۴۵.
[۲۴] سورهٔ اسراء، آیهٔ ۹
[۲۵] سورهٔ سجده، آیهٔ ۲۴.
[۲۶] سورهٔ سجده، آیهٔ ۲۴.
[۲۷] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.
[۲۸] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۵۹.
[۲۹] بحار، ج ۳۰، ص ۳۵۲.
[۳۰] بحار، ج ۳۰، ص ۳۵۲.
[۳۱] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۳۲] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۳۳] بحار، ج ۳۰، ص ۳۵۲.
[۳۴] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۳۵] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۳۶] بحار، ج ۳۰، ص ۳۵۲.
[۳۷] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۵۹.
[۳۸] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۳۹] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۴۰] بحار، ج ۳۰ ص ۳۵۲
[۴۱] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۴۲] سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۶۰.
[۴۳] سورهٔ فتح، آیهٔ ۷.
[۴۴] سورهٔ فتح، آیهٔ ۷.
[۴۵] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.
[۴۶] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۱۷.
[۴۷] سورهٔ تغابن، آیهٔ ۱۱.
[۴۸] سورهٔ حدید، آیهٔ ۴.
[۴۹] سورهٔ نحل، آیهٔ ۱۲۸.
[۵۰] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.
[۵۱] سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۶۹.
[۵۲] سورهٔ حدید، آیهٔ ۴.
[۵۳] سورهٔ محمد، آیهٔ ۱۷.
[۵۴] سورهٔ محمد، آیهٔ ۱۷.
[۵۵] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۴۶
[۵۶] سورهٔ مریم، آیهٔ ۹۶.
[۵۷] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.
[۵۸] سورهٔ فصلت، آیهٔ ۳۰.
[۵۹] سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۰.
[۶۰] سورهٔ انعام، آیهٔ ۹۰.
[۶۱] سورهٔ مائده، آیهٔ ۱۶.
[۶۲] سورهٔ اسراء، آیهٔ ۹.
[۶۳] سورهٔ مائده، آیهٔ ۱۵.
[۶۴] سورهٔ مائده، آیهٔ ۱۶.
[۶۵] سورهٔ مائده، آیات ۱۵ ـ ۱۶.
[۶۶] سورهٔ مائده، آیهٔ ۱۵ .
[۶۷] سورهٔ مائده، آیهٔ ۱۶.
نظر شما