مروری بر حوادث ایران در پنجشنبه 5 آبان 1390

ندامت دیرهنگام شغال سیاه پای چوبه ‌دار

روزنامه شرق نوشت: صبح دیروز از حدود ساعت پنج صبح مردم برای تماشای اعدام راهی قرچک شدند. پلاکاردهای نصب شده و داربست‌هایی که نیمه‌شب به دستور مسوولان اجرای حکم به آنجا منتقل شده بود، نشان می‌دهد قرار است اتفاقی نادر در این منطقه رخ دهد و مردی را اعدام کنند. اهالی منطقه همگی می‌دانند کسی که قرار است به‌دار آویخته شود همان جوانی است که دو سال پیش مادربزرگ و نوه‌ای را در همسایگی‌شان به قتل رساند و به دختر بچه هشت‌ساله تجاوز کرد.
زمزمه‌ها گویای آن بود کسانی که برای دیدن مراسم اعدام آمده‌اند از جزییات این قتل باخبرهستند.
پدرومادر نگین و اولیای‌دم مادربزرگ این دختر هم به محل آمده‌‌اند. مادر نگین گریه می‌کند و می‌گوید: وقتی مصطفی بچه‌ بود. خیلی دوستش داشتم. خیلی به او محبت می‌کردم. مصطفی مریض شده ‌بود و من با دستان خودم پمادهایش را می‌مالیدم و سعی می‌کردم کاری کنم تا زودتر خوب شود. ما با خانواده‌اش هم رابطه خوبی داشتیم. خانواده مصطفی هیچ‌وقت به من بدی نکردند. نمی‌دانم این پسر چرا این کار را کرد. آنقدر از او متنفرم که حتی نمی‌توانم یک لحظه در صورتش نگاه کنم. او باید تاوان کارش را بدهد. این زن به مردم می‌گوید: «ما مراسم ختم مادر و دخترم را در خانه پدر مصطفی برگزار کردیم، آن موقع قاتل مشخص نشده بود، وقتی پلیس گفت عامل این قتل‌های فجیع مصطفی است اصلا باور نمی‌کردیم. او ادعا کرد برای سرقت وارد خانه شده ‌است در حالی‌که مصطفی می‌دانست اگر از من پول بخواهد دریغ نمی‌کنم. خودم به او می‌دادم. او باید تاوان کاری را که با مادرم و تنها دخترم کرده‌است پس‌بدهد. من سال‌ها انتظار کشیدم تا خداوند به من بچه‌‌ای داد و او را مثل دسته گل بزرگ کردم و مصطفی بچه و مادرم را از من گرفت و حالا باید اعدام شود. او فقط مرتکب قتل نشد دخترم را هتک حرمت کرد بنابراین باید تاوان این کار را پس بدهد.»
حالا دیگر مصطفی می‌داند لحظات آخر عمرش فرا رسیده ‌است. ماموران اجرای حکم او را از ماشین پیاده می‌کنند تا به جرثقیل برسانند. آنجا طناب سفیدرنگ‌ دار منتظر این مرد 26ساله ‌است. مصطفی بدون اینکه به جمعیت نگاه کند به سمت طناب می‌رود چشمان زیادی نظاره‌گر مرگ او هستند و سکوت کرده‌اند اما صدای مادر نگین این سکوت را می‌شکند زن فریاد می‌زند: دو سال و هفت ماه‌ است که منتظر این لحظه هستم.
خبرنگاران به سمت مصطفی می‌روند او مثل اعدامیان دیگر نیست خیلی آرام راه می‌رود و به سوالات جواب می‌دهد. این مرد در پاسخ به یکی از خبرنگاران که از او پرسید چرا این کار را کردی می‌گوید: توبه کرده‌ام از خدا خواستم که من را ببخشد.
مصطفی این جمله را می‌گوید و به سمت طناب‌دار می‌رود، آرام روی سکو می‌ایستد و مجریان حکم طناب را به دور گردن مصطفی می‌اندازند. حالا نوبت قاضی اجرای حکم است، او می‌گوید: مجرم اعدامی براساس رأی شعبه 77 دادگاه کیفری استان به دوبار قصاص، یک‌بار شلاق و زندان و اعدام محکوم شده و شعبه 27 دیوان عالی کشور روز بیستم تیر امسال حکم وی را که به دلیل تجاوز و قتل دختر هشت ساله و قتل پیرزن 80 ساله تایید کرده است. همچنین براساس نامه تاریخ دوم آبان دادسرای جنایی تهران حکم باید در محل جنایت اجرا شود.
پس از اتمام این توضیحات صدای زوزه جرثقیل بلند و مصطفی به آرامی بالا کشیده‌ می‌شود، حالا دیگر پاهایش روی زمین نیست و طناب دورگردنش اجازه نفس کشیدن را به این مرد نمی‌دهد ثانیه‌ها برای او به شماره می‌افتد و در نهایت بعد از گذشت چندین ثانیه عقربه‌های ساعت برای او روی 6:37 از حرکت می‌ایستد.
جسم بی‌جان مصطفی هنوز بر طناب ‌دار آویزان است که دادستان ورامین که برای اجرای حکم در محل حاضر شده در جمع خبرنگاران حاضر می‌شود و می‌گوید: بخشعلی (معروف به مصطفی) دو سال قبل به بهانه باز کردن در خانه خودش وارد منزل قربانیان شد و در جنایتی هولناک پیرزن و نوه هشت ساله‌اش را به قتل رساند و پس از سرقت طلاها از محل متواری شد. این جنایت تاثیر بدی در شهرستان گذاشته بود و ما علاوه بر درخواست رسیدگی در وقت ویژه در کیفر خواست خواستار اعدام متهم در ملاء‌عام شدیم. پس از ارسال پرونده به دفتر رییس قوه‌قضاییه برای استیذان، وی دستور داد حکم در ملاء‌عام اجرا شود. روز سه‌شنبه نیز حکم شلاق متهم اجرا شد.

 

 

استخوان الاغ، مجوز سفر به آمریکا

روزنامه جام‌جم نوشت: مرد رمال به بهانه فراهم کردن مقدمات سفر 2 خواهر میانسال به کشور آمریکا، از آنها کلاهبرداری کرده و خواسته بود استخوان‌های الاغ را همراه داشته باشند تا بتوانند به‌راحتی از فرودگاه عبور کنند.
رسیدگی به این پرونده 24 شهریور امسال با شکایت 2 خواهر مبنی بر کلاهبرداری از سوی یک مرد رمال در دستور کار ماموران پلیس در پایگاه نهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. با تحقیق از شاکیان معلوم شد، مرد رمالی به بهانه این که می‌تواند مقدمات سفر 2 مالباخته به کشور آمریکا را فراهم کند، آنها را فریب داده و میلیون‌ها تومان از آنها کلاهبرداری کرده است.
یکی از شاکیان در ارتباط با آشنایی‌اش با رمال شیاد گفت: برای خرید دلار به یکی از بانک‌های شمال تهران رفته بودم که با یک زن آشنا شدم. او گفت با شوهرش اختلاف جدی داشته و برای حل مشکلات به خانه یک رمال رفته و از او نسخه‌های خوشبختی خریده است. بعد از چند هفته نسخه‌ها اثر کرده و با تغییر رفتار شوهرش روبه‌رو شده است. شاکی اضافه کرد: زن غریبه از من خواست اگر تمایل داشته باشم می‌تواند مرا با مرد رمال آشنا کند تا مشکلاتم حل شود. پس از آن که اعتمادم به او جلب شد، آدرس خانه رمال را گرفتم و به همراه خواهرم به خانه‌اش در شهرری رفتیم.
نخستین ملاقات با مرد رمال
زن شاکی گفت: در نخستین ملاقاتمان مرد رمال کاسه‌ای پر از آب را مقابلمان قرار داد و گفت: یک طلسم سنگین بر زندگی شما 2 خواهر افتاده و به این زودی‌ها شکسته نمی‌شود. وی افزود: وقتی مرد رمال از وضعیت زندگی کمی حرف زد، دیگر مطمئن شدیم او می‌تواند مشکل سفرمان را حل کند. به رمال گفتیم یکی از اقواممان که در آمریکا زندگی می‌کند، برایمان دعوت‌نامه فرستاده است اما قادر به سفر نیستیم. شاکی گفت: مرد رمال با شنیدن حرف‌های من و خواهرم ادعا کرد با نوشتن یک نسخه می‌تواند مشکلمان را حل کند؛ بنابراین دستمالی به ما داد و با خواندن وردهایی درون یک کاغذ، متن‌هایی را روی آن نوشت و تحویلمان داد. بعد خواست به مدت یک ماه آن را در میان لباس‌هایمان پنهان کنیم. وی اضافه کرد: طبق این خواسته عمل کردیم، اما بی‌نتیجه بود. دوباره به ملاقات رمال رفتیم، اما او هر بار بهانه می‌آورد و به مدت یک سال ما را فریب می‌داد و به عناوین مختلف نسخه‌های عجیب و غریب، کوزه شکسته و استخوان‌های فرسوده به ما می‌داد تا در حیاط خانه‌مان دفن کنیم یا در کنج اتاق‌های خانه قرار دهیم و در این زمینه با دیگر اعضای خانواده‌مان حرفی نزنیم.
شاکی با اشاره به کلاهبرداری مرد رمال گفت: یک سال گذشت و ما موفق به سفر نشده بودیم و رمال 4 میلیون تومان از ما گرفته بود. وی افزود: یک ماه پیش دوباره به ملاقات رمال رفتیم که این بار ادعا کرد یک طلسم سنگین در زندگی شما وجود دارد و این مشکل حل نمی‌شود مگر آن که استخوان الاغ را تا پایان سفر و رفتن به آمریکا با خود حمل کنیم.
زن شاکی گفت: با پرداخت 20 میلیون تومان دیگر طبق آخرین خواسته مرد رمال، من و خواهرم پیراهنی که او روی آنها نسخه‌های خوشبختی نوشته شده بود، به تن کردیم و استخوان‌ الاغ را درون چمدان‌هایمان گذاشتیم و به سفارت آمریکا در دبی رفتیم. قرار بود پیش از دادن گذرنامه‌هایمان به پلیس فرودگاه دبی، بر استخوان‌‌ها فوت کرده و با نزدیک شدن به مامور مستقر در آنجا وردهایی را برای او بخوانیم.
زن شاکی اضافه کرد: این کارها را یکی پس از دیگری در فرودگاه انجام دادیم؛ اما مامور فرودگاه پس از مشاهده گذرنامه‌هایمان گفت: شما نمی‌توانید به آمریکا سفر کنید. در همین موقع استخوان الاغ را دوباره از چمدان‌هایمان بیرون آورده و با خواندن وردهایی آن را مقابل مامور فرودگاه گرفتیم که او وحشت کرد و از همکارانش کمک خواست. در همین موقع آنها به ما شک کرده و پس از دستگیری، ما را از دبی اخراج کردند. شاکی ادامه داد: بلافاصله پس از بازگشت به تهران، به خانه رمال رفتیم؛ اما خبری از او نبود.
جستجوها برای دستگیری رمال شیاد ادامه داشت تا این که خانه جدید وی در حومه شهرری شناسایی شد و او را 2 روز پیش دستگیر کردند.
با انتقال رمال میانسال به پلیس آگاهی، وی بازجویی شد و گفت: 16 سال است که در محله‌ها و شهرهای مختلف رمالی می‌کنم. چندی پیش به شهرری آمده و با دروغ و وعده‌های فراوان به مردم از آنها کلاهبرداری می‌کردم. 2زن تهرانی را نیز فریب دادم. 

 

شوخی مرگبار در رستوران

روزنامه شرق نوشت: کارگر رستوران که با ضربه چاقو دوستش را به قتل رسانده‌ است، ادعا کرد مقتول خودش به سمت چاقو حرکت کرد و او عمدی در واردکردن این ضربه نداشت.
در ابتدای جلسه محاکمه این متهم روشن، نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و در توضیح کیفر‌خواست به قضات شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران گفت: فرزاد یک‌بار پیش از این به اتهام قتل محاکمه شده ‌بود. این جوان در حین شوخی با دوستش عصبانی شد و با وارد آوردن ضربه چاقو به گلوی قاسم او را به قتل رساند. روشن ادامه‌داد: متهم از سوی همین‌شعبه محاکمه و به قصاص محکوم شد اما رای صادره از سوی شعبه 9 دیوان‌عالی ‌کشور نقض شد، البته علت نقض حکم، ایراد شکلی است نه ماهوی. بنابراین به عنوان نماینده دادستان تهران یک‌بار دیگر بر مجرم بودن فرزاد تاکید دارم و خواستار صدور حکم قانونی هستم. سپس اولیای‌دم در جایگاه حاضر شدند و درخواست قصاص خود را یک‌بار دیگر تکرار کردند.
در ادامه فرزاد به دفاع از خودش پرداخت و گفت: من اتهام قتل عمد را قبول ندارم. واقعا نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاد. هیچ‌قصدی در قتل نداشتم و در واقع قاسم سمت من آمد و چاقو وارد گلویش شد. او در توضیح آنچه اتفاق افتاده‌بود، گفت: قاسم مثل برادر من بود، آنقدر با هم خوب بودیم که هر وقت او کار داشت من به جایش در رستوران می‌ماندم و توقعی هم از او نداشتم. او با من شوخی می‌کرد. با اینکه می‌دانست چندان از شوخی خوشم نمی‌آید روز حادثه شوخی را شروع کرد. من عصبانی شدم و گفتم از این رفتارها خوشم نمی‌آید، باز شوخی‌هایش را ادامه‌ داد، من هم عصبانی شدم و با هم دعوا کردیم. درگیری با دخالت بچه‌ها تمام شد. بعد از آن رفتم تا سالاد را آماده کنم. چاقو دستم بود، قاسم دوباره آمد و به من حمله کرد و یک ضربه محکم به پایم زد، خیلی دردم گرفت و دنبالش رفتم همین‌طور که با هم درگیر بودیم و چاقو را بالا گرفته‌ بودم قاسم سرش را جلو آورد و چاقو به او برخورد کرد. گلویش خونی شد و بچه‌ها او را به بیمارستان بردند که متاسفانه فوت شد. 
 

 

راننده مینی‌بوس دو زن را ربود

روزنامه شرق نوشت: زنی با مرکز فوریت‌های پلیسی استان تهران تماس گرفت و در حالی که صدایش می‌لرزید از وقوع یک زورگیری خبر داد. دقایقی بعد ماموران به محل حادثه رفتند و با دو زن مواجه شدند که بسیار پریشان و مضطرب بودند. آن دو توضیح دادند از چنگ یک مرد زورگیر گریخته‌اند. یکی از آنها گفت: «ما برای رفتن به خانه سوار مینی‌بوسی شدیم که به غیر از ما فقط یک مسافر مرد در آن بود. وقتی به محل خلوتی رسیدیم راننده ناگهان خودرو را متوقف کرد و در حالی که یک چاقو در دست داشت، به سمت ما آمد در حالی که به شدت ترسیده بودیم و جان خودمان را خطر می‌دیدیم شروع به داد و فریاد کردیم آن مرد سعی داشت طلا و جواهرات‌مان را سرقت کند اما ما با تمام توان‌مان در برابر او مقاومت کردیم و او وقتی دید حریف‌مان نمی‌شود، ما را از مینی‌بوس به بیرون پرت کرد و با سرعت زیاد دور شد.»
زورگیری با مینی‌بوس موضوع جدیدی بود که ماموران با آن مواجه شده بودند. آنها مشخصات خودرو متهم را گرفتند و با در اختیار داشتن چند رقم از شماره پلاک و همچنین رنگ وسیله نقلیه جست و‌جوهایشان را برای یافتن این مینی‌بوس آغاز کردند و سرانجام توانستند آن را پیدا و راننده‌اش را دستگیر کنند. این متهم که ابتدا سعی داشت خودش را بی‌گناه معرفی کند، وقتی از سوی شاکیان شناسایی شد، در بازجویی‌های فنی به جرمش اقرار کرد و گفت: «من و دوستم به طور اتفاقی این دو زن را دیدیم و تصمیم گرفتیم از آنها سرقت کنیم. اصلا فکر نمی‌کردیم آنها تا این حد در برابرمان مقاومت کنند. تصور ما این بود که آنها می‌ترسند و پول و جواهرات‌شان را به راحتی در اختیارمان قرار می‌دهند.»
راننده مینی‌بوس در ادامه همدستش را به پلیس معرفی کرد و ماموران موفق شدند وی را نیز به دام بیندازند. متهم دوم در بازجویی‌ها گفته‌های همدستش را تایید کرد و به مرجع قضایی معرفی شد تا به اتهام او و مرد راننده رسیدگی شود.


47282

کد خبر 180532

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • قاسم IR ۱۱:۱۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    3 2
    با سلام و خسته نباشید ؛ انسان با خواندن خبر " استخوان الاغ ، مجوز سفر به آمریکا " حیرت می کند ، انگشت به دهان می ماند ، شگفت زده می شود و ... ، آخر چگونه می شود انسان تا این حد ساده لوح و دارای درک بسیار ضعیف و فهم اندک باشد که اینگونه فریب بخورد ؟! گرچه بعید به نظر می رسد که این دو خواهر از سلامت کامل روان برخوردار باشند ، که البته در این صورت نیز ، در اختیار داشتن مبالغ زیادی پول ، سوال برانگیز است .