نوشته بود که کشور افغانستان دارای ذخایر معادنی ارزشمند بوکسیت(سنگ رسوبی حاوی آلومینیوم)، مس، آهن، لیتیوم و خاکهای کمیاب نئودیمیوم، پراسئودیمیوم یا دیسپروزیم و معادن غنی سنگهای قیمتی همانند لاجورد، زمرد، یاقوت سرخ، تورمالین، پودر تالک یا حتی سنگ مرمر و زغال سنگ است که ارزش این معادن بیش از چند هزار میلیارد دلار برآورد شده است و اگر این مواد معدنی پس از استخراج در کشور افغانستان فرآوری شود ارزش محصولات به ده ها هزار میلیارد دلار خواهد رسید که با این نگاه به دو موضوع استخراج و فرآوری در افغانستان به سادگی میشود متوجه شد که آینده اقتصاد افغانستان بسیار جالب توجه خیلی ها خواهد بود .
در ادامه گفته شده چین در حال حاضر حدود ۴۰ درصد مس ، نزدیک به ۶۰ درصد لیتیوم و حدود۸۰ درصد خاکهای کمیاب را در جهان تولید میکند و صنایع چین نیازمند به منابع جدید برای حفظ و توسعه تولیدشان دارند.
با این مقدمه تصمیمگرفتم موضوع این یادداشت را طالبان و افغانستان و همسایگان بنویسم و گریزی هم بزنم به اینکه احتمالا سهم حضور چین و پاکستان و ایران و هند و روسیه و ترکیه در حال و آینده این کشور چه خواهد بود ؟
یادداشت را از اینجا شروع میکنم که
کشور چین با وسعت حدود 9 میلیون و 500 هزار کیلومتر مربع و جمعیت حدود 1400 میلیون نفر و قدرت تولید ناخالص و قدرت اقتصاد چین یا GDP در سال 2020 حدود 15000 میلیارد دلار و صادرات حدود 2500 میلیارد دلار و واردات حدود 2100 میلیارد دلار دومین اقتصاد بزرگ جهان و اولین کشور در جایگاه تجارت جهانی است .
چین در برنامه توسعه ای خود توانسته فقر مطلق را در کشورش از بین ببرد و برای اینکه قدرت اول اقتصادی جهان بشود و بماند بدنبال ایجاد بازارهای جدید و حفظ و توسعه بازارهای کنونی خود است و به همین دلیل با برنامه های هدفمند از حدود 30 سال قبل برنامه ها و سرمایه گذاری های خوب و ارزشمندی برای راه ابریشم دریایی در حوزه سواحل اقیانوس هند و راه ابریشم زمینی در مسیر جاده قدیمی ابریشم تا رسیدن به دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس طراحی و تدارک دیده و اجرا کرده و یا در شرف اجرا است که بخشی از این برنامه اتصال مناطق غرب چین به شمال اقیانوس هند ( سواحل مکران ) از مسیر پاکستان است
به همین منظور دولت چین حدود 12 سال قبل قرارداد 40 ساله اقتصادی با دولت پاکستان امضا کرد
مبلغ قرارداد 46 میلیارد دلار است و قرار بر این بود که بزرگراه ترانزیتی + خط راه آهن ترانزیتی + خطوط انتقال نفت و گاز هر یک به طول حدود 3000 کیلومتر از شهر مسلمان نشین کاشغر مرکز ناحیه خود مختار سینکیانگ در غرب چین شروع و به بندر گوادر در ساحل دریای مکران در شمال اقیانوس هند پایان یابد.
دولت چین طبق این قرارداد متعهد شد که تعدادی نیروگاه های آبی و گازی و پالایشگاه نفتی نیز برای پاکستان ایجاد و راه اندازی کند
در مقابل دولت پاکستان
- حدود 8 کیلومتر مربع از بندر گوادر را به چین واگذار کرد و
- اجازه اداره بندر گوادر را به چین داد و
- اجازه ترانزیت کالا را در این مسیر 3000 کیلومتری به چین داد
- اجازه ساخت شهر بندری گوادر به وسعت 250 کیلومتر مربع را به چین داد که دولت چین امتیاز احداث این شهر بندری به شرکت های اماراتی و سعودی داده .
دولت چین با امضا و اجرای این قرارداد علاوه بر حضور هدفمند در اقتصاد پاکستان ، عملا غرب کشورش را با این جاده و راه آهن و خطوط انتقال ترانزیت نفت و گاز به آبهای اقیانوس هند در سواحل مکران متصل مینمایید و علاوه بر صرفه جویی در هزینه ها و زمان انتقال کالا و بخصوص انرژی و سوخت به غرب چین ، این منطقه کمتر توسعه یافته چین را از انزوای تجاری خارج میشود و در مسیر احیای راه ابریشم قرار میدهد .
مزید بر اطلاع این قرارداد اقتصادی China–Pakistan Economic Corridor (CPEC) شدیدا مورد اعتراض آمریکاست
این پس زمینه و اطلاع از نگاه و برنامه های توسعه ای و سرمایه گذاری چین و این قرارداد اقتصادی چین – پاکستان در منطقه غرب چین را در ذهن خودتان داشته باشید
باز میگردیم و نگاهی می اندازیم به اتفاقاتی که در مدت کمتر از دو ماه قبل در افغانستان افتاد
اینگونه به نظر میرسد که چین با سیاست و حیله گری و به واسطه رفتارهای هدفمند پاکستان کاری کرد آمریکا با آن همه سرمایه گذاری مالی و جانی که در مدت 20 سال گذشته در افغانستان هزینه کرده ، امروز مجبور شود و میباید از افغانستان بیرون برود و ظاهرا افغانستان را دو دستی به طالبان بدهد
طبق گزارشات ، کشور افغانستان با وسعت 653 هزار کیلومتر مربع و جمعیت حدود 32 میلیون نفر با قدرت تولید نا خالص داخلی یا قدرت اقتصاد GDP حدود 26 میلیارد دلار و تراز تجاری صادرات به مبلغ حدود یک میلیارد دلار و واردات حدود 7 میلیارد و 400 میلیون دلار است .
طالبان گروهی از پشتون های افعانی هستند . مسلمان با مذهب حنفی دیوبندی و سالهاست تحت تاثیر آموزش های تفکرات سلفی گری وهابیت وابن تیمیه و مدیریت ساختار امنیتی پاکستان برای این روزها آماده میشدند.
طالبان تجربه موفق و به روزی برای اداره کشور ندارد و با تسلط بر افغانستان و اعلام امارت اسلامی تلاش هم میکند که خود و تفکر و نوع حکومت خود را توانمند و مدیر و مدبر نشان دهند.
حالا طالبان مسلط بر افغانستان شده و باید در این آزمون خودش را نشان دهد.
طالبان میداند که افغانستان مستند به گزارشات و مطالعات میدانی قرار است کشور ثروتمندی با یک دنیا امتیاز و آینده بسیار ارزشمندی باشد اما فعلا و در شرایط حال با یک دنیا مشکلات مواجه است.
طالبان میداند که تا یکی دو ماه دیگر وقتی مدیرانشان پشت میزها مستقر شوند ، برای اداره کشورشان و تامین امنیت و رفاه مردم و تحقق قولهایشان به پول نیاز دارند و این پول و امنیت اقتصادی با بگیر و ببند و کشتن تامین نمی شود و نخواهد شد.
طالبان میداند که ذخایر مالی افغانستان حدود 9 میلیارد و 500 میلیون دلار پول نقد است که این پول در بانک های آمریکا نگه داری میشود و طبق گزارشات خبری این حجم پول فعلا بلوکه است . در مجموع طالبان و افغانستان به ثبات نیاز دارد و بخش مهمی از این ثبات وابسته به پول و امکانات است. با این وضعیت باید دید که چه کشورهایی به افغانستان کمک خواهند نمود تا ثبات در افغانستان شکل بگیرد.
پاکستان که سالها تلاش کرد که امروز اتفاق بیفتد و طالبان بر ارگ کابل مستقر شود با جمعیت بیش از 225 میلیون نفر و قدرت اقتصادی زیر 300 میلیارد دلار توان حمایت مالی از افغانستان و طالبان را ندارد.
اما عربستان با درآمدهای مازاد بر تراز تجاری که حدود 110 میلیارد دلار است میتواند به کمک طالبان بیاید.
امارات متحده عربی هم با درآمد مازاد حدود 70 میلیارد دلاری از تراز تجاری میتواند به کمک طالبان بیاید.
قطر هم با درآمد مازاد حدود 50 میلیارد دلاری از تراز تجاری میتواند به کمک طالبان بیاید.
اما چین پول مازاد زیاد دارد و برای حفظ خود بدنبال سرمایه گذاری های جدید پر منفعت است.
چین در همسایگی افغانستان است و پاکستان تحت نفوذ قدرت اقتصادی و سیاسی چین قراردارد و میتواند واسط خوبی برای اهداف چین در منطقه و بخصوص افغانستان و طالبان باشد.
همین طور که مشاهده شده ، بیش از 30 سال است سیاست چین اینگونه بوده و است که در کشورهای نسبتا فقیر به نام سرمایه گذاری و سازندگی (استعمار ) اما از توان آن کشورها بهره گیری و استثمار می کند.
چین سالهاست که بدنبال این فرصت است که بدون دردسر وارد افغانستان بشود. چین دو کشور پاکستان و افغانستان را حیاط خلوت خودش میداند. چین میداند که افغانستان دارای معادن فلزات کمیاب از جمله لیتیوم است که ارزش آن بیش از 1000 میلیارد دلار تخمین زده شده. حالا آن فرصت مهیا شده تا چین برای حضور حداقلی 20 تا 25 سال آینده پیشنهاد سرمایه گذاری برای ایجاد و احداث جاده و راه آهن و فرودگاه و سایر زیرساخت های ترانزیتی و تامین انرژی برق و احداث سدها و استخراج از معادن و فرآوری آنها را به طالبان بدهد.
گفتیم که طالبان برای حل مشکلاتش به پول و امکانات برای ثبات نیاز دارد به همین دلیل به پیشنهاد قرارداد با چین راغب تر خواهد بود. پس باید منتظر بود که طالبان با وساطت پاکستان قرارداد استعماری و استثماری حداقل 40 ساله با چین امضا کند ( قراردادی شبیه به قرارداد اقتصادی با پاکستان )
چین بدون واسطه و هیچ مشکلی با هزینه بسیار کم مالک هزاران میلیارد دلار معادن ارزشمند کم نظیر افغانستان میشود . معادنی که در آینده جایگاه ویژه ای حتی قوی تر از نفت در جهان خواهند داشت و بخشی از اقتصاد جهان را وابسته به چین خواهد نمود.
نکته های جالب اینجاست که چین با افغانستان هم مرز است و مطمئنا فاصله این معادن با مراکز درشرف تاسیس در غرب چین بین 1000 تا 1500 کیلومتر فاصله دارند .
وقتی از این منظر به چین نگاه میکنیم به سادگی باید گفت عجب برنامه ریزی پر سودی و تقریبا کم دردسری. مقداری هم از این سود به عنوان حق دلالی این معامله به پاکستان که حامی اصلی طالبان و پشتون ها است خواهد رسید مثلا سالی سه یا نهایتا پنج میلیارد دلار نقد و حدود همین مبلغ به عنوان کمک های غیر نقدی کالا و خدمات داده میشود.
به احتمال بسیار زیاد این قرارداد های استخراج معادن چین که در آینده نزدیک شاید حدوداِ دو سال آتی امضا خواهد شد. با امضای این قراردادها و ایجاد پشتوانه های مالی به اقتصاد افغانستان ، موضوع تولید شغل و گردش کار و گردش اقتصاد که مشکل اصلی دولت طالبان است حل خواهد شد و طالبان شاید در این شرایط هوس توسعه امارت اسلامی هم بکنند .
چین هم با این قرارداد به مرادش خواهد رسید و بخشی از صنایع اش و چرخ اقتصادس برای ده ها سال تامین خواهند بود. این قرارداد شبیه به قراردادهای چین است که سالهاست با ایران امضا کرده .
چین سالهاست که مشغول استخراج از معادن ذغال سنگ و سنگ آهن در استان های خراسان رضوی و خراسان جنوبی و ارسال این محصولات به کشورش است .
در این بازی چند وجهی و چند منظوره، ظاهرا سهم چین و پاکستان مشخص است . اما سهم امنیت دائم و اقتصاد ایران که در همسایگی افغانستان و پاکستان است و سالها سختی ها و رنج های افغانستان را در کنار پاکستان تحمل کرده مشخص نیست؟
سهم روسیه و هند و احتمالا ترکیه هم که در منطقه هستند و فشار و سختی های دو کشور ایران و پاکستان را هم متحمل نشدند اما در آینده هم اصالتا خودشان و نیابتا به نمایندگی از غرب مدعی خواهند بود هم مشخص نیست ؟
نمیدانم آیا چین به این راحتی در حیاط خلوت خود به کسی سهم حضور خواهد داد ؟
اما در جمع بندی :
به نظر شما این قدرت و نفوذ چین در ایران و افغانستان و پاکستان از قدرت و نفوذ آمریکا در همین مناطق قوی تر نیست؟
ظاهرا اینگونه است و نکته جالبش اینجاست که سالهاست سرمان را گرم آمریکا کردیم که در منطقه چه میکند و سالهاست بفکر دفع فتنه وهابیت و سلفی گری در شرق کشور بودیم و هستیم .
اما حالا میبینیم که چین همان اژدهای هفت سری است که مشغول جولان در اقیانوس هند بود و حضورش را به واسطه دلال هایش در منطقه غرب آسیا و منطقه خاورمیانه پر رنگ تر و قوی تر کرده و روز به روز هم قوی تر و پر نفوذتر و محکم تر میشود .
البته قدرتمند شدن چین و حتی دلال های چین تا آنجایی که کاری به کار ما نداشته باشند و مزاحم زندگی ما نباشند و در امور داخلی و منافع ملی ما دخالت و تداخل و تولید استضعاف نکند برای ما مشکلی ایجاد نمیکند و مشکل ما و دغدغه ما اینجا نیست.
بلکه مشکل ما از آنجایی شروع میشود که امارت اسلامی افغانستان با پول ها و توانمندی های بدست آمده از قرارداد با چین احساس قدرت کند و به توصیه ها و وسوسه های عربستان و امارات و آمریکا و اسراییل گوش کند و احساساتی و جو زده و تحریک شود و یک مرتبه فیلش یاد هندوستان کند و خودش اصالتا و یا نیابتا از طرف آمریکا و متحدان آمریکا قصد توسعه نفوذ خود به سمت مرزهای شرقی ایران و داعیه خراسان بزرگ کند و اینجا نقطه آغازین بحران های تفرقه افکن و فرسایشی و تخریبی ما خواهد بود که باید از امروز بفکر مهار و امحا و مدیریت آن بود.
به همین دلیل و با همین نگاه در بازی زندگی آموختیم که
- بهترین دفاع حمله است .
- باید در میدان های حساس بهترین تاکتیک را برای حفظ موازنه و بهترین تصمیم را برای حفظ موقعیت و امنیت و توان خود انتخاب کرد.
- بجای اینکه بنشینیم و تماشا کنیم تا اینکه رفته رفته در یک فرسایش برنامه ریزی شده محاصره و ضعیف شویم باید بفکر آینده ای باشیم که امروز درموردش تصمیم میگیریم .
در اینجا باید از خودمان سئوال کنیم که برای حفظ بازدارندگی چرا ما نمیتوانیم به واسطه نفوذ فرهنگی ایران و بهره گیری از توانمندی ها و تعاملات و حمایت های اقتصاد تعاملی و تهاتری تولید وحدت کنیم و چیزی شبیه به ساختار همبستگی و اتحاد قدرت منطقه بین ایران و پاکستان و افغانستان ایجاد کنیم و در ادامه این اتحاد راهبردی اقتصادی و فرهنگی با محوریت ایران در منطقه غرب آسیا تشکیل شود .
به نظرم این کار شدنی است و میشود با ایجاد سازمان یا نیروی مردمی وحدت با هدف اتحاد و همبستگی برای سازندگی و توسعه یافتگی کشورهای منطقه غرب آسیا با محوریت ایران و مشارکت تمامی مردم کشورهای منطقه غرب آسیا نگرش ها و رفتارها را به سمت و سوی خدمت و سازندگی و اتحاد و مقاومت تغییر داد. باید منتظر شد و دید نگاه راهبردی در کشور و در منطقه چگونه خواهد بود؟
نظر شما