هومان دوراندیش - عماد افروغ معتقد است نخبگان جامعه ایران در دهه 1380 وضعیت نامطلوبی را تجربه کردند. با این حال، او ساختارهای رسمی قدرت را تنها علت و مقصر این وضع قلمداد نمی کند بلکه فقدان خلاقیت و شجاعت در نخبگان را نیز عامل مهم دیگری می داند که در ظهور و گسترش این وضع تاثیر فراوان داشت. وی اگر چه به تحمل اندک بالادستی ها در قبال نخبگان اشاره می کند، ولی از سکوت و مصلحت اندیشی نخبگان ایران نیز گله مند است. متن زیر گفت وگوی گروه اندیشه خبرانلاین است با دکترعماد افروغ استاد جامعه شناسی دانشگاه درباره وضعیت نخبگان در جامعه ایران در دهه به تاریخ پیوسته 1380.
***************
ارزیابی شما از وضعیت نخبگان جامعه ایران در دهه 1380 چیست؟
به این سئوال نمی توان پاسخ صریح و قاطعی داد. اولا باید عرصه های نخبگی را از یکدیگر تفکیک کرد. یعنی نخبگان فکری و سیاسی و اقتصادی و ... را باید از یکدیگر جدا کرد ...
با توجه به تخصص و زمینه فعالیت شما، طبیعتاً سئوال ما ناظر بر وضعیت نخبگان فکری است.
بین نخبگی و وجه فکری نسبت نزدیکی برقرار است. درباره نخبگان فکری، با توجه به اینکه نخبگی بیشتر با توجه به عاملیت آن تعریف می شود نه وجه ساختاری اش، باید بگویم که نسبتی موجود بین نخبگی و عاملیت، در خصوص این گروه از نخبگان مضاعف می شود. اما قطع نظر از این پیوند، خوب است که وجوه ساختاری و رابطه ای هم مستعد بروز و ظهور این وجع عاملیت باشد. به هر حال به سئوال شما از دو منظر می توان پاسخ داد. یکی اینکه وجه رابطه ای و ساختاری ما تا چه اندازه مستعد ظهور و بروز این نخبگی بوده و دوم اینکه نخبگان فکری ما تا چه حد وظیفه عاملیتی خود را ادا کرده اند. من فکر می کنم که ما در هر دو حوزه مساله داریم. یعنی در دهه گذشته، از یکسو وجه ساختاری و مستعدی برای بروز و ظهور نخبگی مطلوب ما وجود نداشت و از سوی دیگر نخبگان ما نیز توجه لازم به وجه عاملیتی خود نداشتند و کنش ها و واکنش های مطلوب و مورد انتظار را نشان از خود به نمایش نگذاشتند.
چرا نخبگان ما نتوانستند چنین وجهی را در عملکرد خود بروز دهند؟
نخبگان ما اگر بخواهند به وجه عاملیت خود رجوع کنند، ما باید شاهد خلاقیت، نوآوری، پویش، مقاومت نوعی حرکت با توجه به زمینه های فرهنگی، هویتی و تاریخی خودمان و حتی با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی باشیم. من چنین چیزی را در حرکت نخبگان خودمان ندیده ام. یعنی وقتی که به جامعه حودمان نگاه می کنم، می بینم نخبگان ما آن طور که باید و شاید روشنفکری و مقاومت نکرده اند.
از طرف دیگر چون این مقاومت، تراوش، خلاقیت و شهود وجود نداشت، متاسفانه وجوه ساختاری و رابطه ای جامعه ما نه تنها نستعد ظهور و بروز نقش عاملیتی نخبگان ما نشده است، بلکه در برخی از حوزه ها وجه منفی آن تشدید هم شده است. ما الان در شرایطی به سر می بریم که عده ای می کوشند تا نخبگی را در جامعه ما حدف کنند. یعنی یک راس داشته باشیم و یک قاعده و در این میان دیگر خبری از حلقه های واسط نباشد. به نظر من، خود نخبگان در شکل گیری چنین وضعی مقصر بوده اند. این سئوال شما، ترجمانی از همان سئوالی است که ما مدام مطرح می کردیم که روشنفکری ما در این جامعه چه جایگاهی دارد؟
حالا چه روشنفکری رسمی ما در محافل حوزوی و دانشگاهی و چه روشنفکری در سطوح عمومی جامعه. یعنی سئوال این است که روشنفکران چگونه ادای وظیفه کرده اند و رابطه ها و ساختارهای رسمی چه مواجهه ای با این نوع روشنفکری داشته اند. در مجموع هر چه که به پایان دهه 80 نزدیکتر شدیم، کمابیش به مرحله " مرگ نخبگی " نزدیک شدیم. ما اگر می خواهیم نخبگی زنده داشته باشیم، باید نظریه پردازی و نظارت داشته باشیم. نظارت هم در ابعاد تخصصی اش بیشتر کار خواص و نخبگان ویژه است.
متاسفانه در در دهه 80 در جامعه ما شرایط مساعدی برای پیدایش این وضع مطلوب وجود نداشت و در این میان، چنان که گفتم، دو طرف مقصر بودند. یعنی هم نخبگان ما باید تعریف مطلوبی از نخبگی بدست می دادند و حضور خودش را پررنگ می کرد و هم اینکه باید شرایط ساختاری و محیطی برای انجام چنین کاری از سوی آنها، فراهم می شد. متاسفانه این اتفاق در جامعه ما رخ نداد و به همین دلیل، ما الان وضعیت مطلوبی نداریم. به نظر می رسد تعارف، سکوت، مصلحت گرایی و منفعت گرایی، عواملی هستند که مانع از تحقق فلسفه وجودی نخبگان ما می شود که لازمه آن کنش و واکنش و نقد و نظارت است.
بر فرض که نخبگان ما نقصان هایی در کار خود داشته باشند. آیا محدودیت هایی که بر آنها اعمال شد، قابل توجیه است؟
نخیر، من گفتم که در دهه 80 محدودیت هایی ناروا بر نخبگان ما اعمال شد. بسترسازی هایی باید صورت می گرفت که نگرفت. یعنی بستر لازم برای ظهور تراوشات فکری نخبگان فراهم نشد اما از سوی دیگر، نخبگان ما هم حضور پررنگ و مقاومت لازم را نداشتند. آنها حتی گاهی در برابر اقدامات ناروا به جای اینکه اعتراض یا لااقل سکوت کنند، همنوایی هم کردند. زیرا این کار آنها را به منافع و اهداف مادی شان نزدیک می گرد. شاید بتوان چاپلوسی را از دیگر اقشار جامعه پذیرفت اماچنین چیزی از نخبگان قابل قبول نیست. اما من در دهه گذشته دیدم که بعضی از نخبگان تغییر موضع دادند و از موضع نخبگی خود فاصله گرفتند تا بلکه بتوانند به نان و نوایی برسند. یعنی نه تنها مقاومتی از خود نشان ندادند و فضای نخبگی جامعه را فضای شجاعانه و خلاقانه ای نکردند، بلکه در نامطلوب شدن این فضا مزید بر علت هم شدند.
فکر نمی کنید علت پیدایش این وضعیت بیشتر ناشی از فشارهای بالادستی بود؟
من نمی توانم بگویم نخبگان ما مقاومت و حضور پررنگی داشتند اما بسترسازی های لازم صورت نگرفت. بالایی ها تاب تحمل وجه نخبگی قابل قبول را نداشتند اما نخبگان ما هم کنشگری لازم را نداشتند. سئوال شما ترجمانی از وجه نظریه پردازی، نوآوری و آزاداندیشی در کشور ما است.
این امر یک وجه رسمی و یک وجه غیر رسمی دارد. این دو وجه با یکدیگر مزتبط اند. ما اگر بخواهیم در کانون های رسمی و تعریف شده، مثل دانشگاه و حوزه، نظریه پردازی داشته باشیم، حتماً باید در عرصه عمومی روشنفکری آزاد داشته باشیم. متاسفانه ما فاقد روشنفکری مطلوبی بوده ایم که متوجه ملزومات و استلزامات روشنفکری خودش باشد نداشتیم و از سوی دیگر، بالا دستی ها هم بسترهای لازم را برای پیدایش چنین روشنفرکی ای فراهم نکردند. هیچ کس قائل به محدودیت نیست. بالاخره اگر کشور ما می خواهد به سلامت اداره شود، نخبگان او باید از آزادی های لازم برخوردار باشد تا بتواند اندیشه های خود را آزادانه مطرح کند و آزادانه هم نقد شود.
آزادی باید برای مطرح کننده اندیشه نو و منتقد او وجود داشته باشد. موانع یک روشنفکری آزاد، صحیح و واقعی، صرفاً موانع رسمی نبود. موانع اجتماعی و عمومی هم وجود داشت که این موانع از طریق تحریک صاحبان قدرت پدید آمدند. نتیجه این وضعیت خروج کشور از حرکتی حکیمانه و مبتنی بر بصیرت و تدبیر است. بدیهی است که این امر می تواند عوارض نامطلوبی در برداشته باشد.
به نظر شما نخبگان جامعه ما از گفتمان انقلاب اسلامی فاصله گرفته است؟
به نظر من در مجموع توقعی که ما از نخبگی داریم، یعنی اینکه نخبگان ما با توجه به ویژگی ها و شرایط فرهنگی و هویتی و تاریخی مان و نیز با توجه به ظرفیت های انقلاب اسلامی، موضع نخبگی خود را آشکار بکنند، در دهه 80 برآورده نشد. یعنی من نمی توانم نمره بالایی به این نخبگی و روشنفکری بدهم. البته این نگاه مطلوب من به روشنفکری است اما این نگاه به این معنا نیست که روشنفکری خارج از گفتمان انقلاب اسلامی و هویت ایرانی و اسلامی، نباید به طرح آزادانه اندیشه خودش بپردازد.
من چنین اعتقادی ندارم اما انتظارم از روشنفکری همان است که گفتم. ولی این به این معنا نیست که ما در عرصه عمومی منعی برای طرح ازادانه انیدشهدهای دیگر ایجاد کنیم. زیرا ارزش روشنگری ها و افکار مختلف آشکار می شود. در مجموع بنده معتقدم که نخبگان ما در دهه 80 ، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی، آن گونه که باید عمل نکردند. ما شاهد این واقعیت بوده ایم که در شرایط فراهم شدن بستر تضارب آراء و رقابت فکری، آثار خوبی هم در جامعه مان پدید آمده است.
ما می توانیم بگوییم که باید شرایط اجتماعی مساعد باشد تا روشنفکری ما خودش را نشان دهد. بله، هر وقت که شرایط مساعد بوده، رقابت و تضارب فکری هم در جامعه ما پدید آمده است. هر چند که انحرافاتی هم شکل گرفته ولی در مجموع برآیند چنین فضایی مثبت بوده است. اما زمانی که فضا بسته می شود، چطور؟ متاسفانه ما در فضای بسته و منقبض شاهد سکوت، مصلحت اندیشی و همنوایی برخی از نخگبان بوده ایم. به نظر من، نخبگان ما در چنین فضایی، آن طور که باید و شاید ادای وظیفه نکرده اند.
/62
نظر شما