در این بین در کنار عوامل گوناگونی که باعث ایجاد روابط پرفراز و نشیب و در مواقعی چالشی بین دو کشور همسایه شدهاست، بحران قرهباغ و عملکرد قرهباغی سیاستخارجی جمهوری اسلامی ایران نقش محوری و بسیار عمیقی را دارد که سمت و سوی روابط دوجانبه را تحت تاثیر مستقیم خود قرار دادهاست. در این خصوص مصاحبهای با آقای دکتر افشار سلیمانی سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در آذربایجان را ترتیب دادیم تا با استفاده از سابقه مدیریتی و اجرایی و علم آکادمیک ایشان، روزنهای برای تحلیل متفاوت روابط ایران و آذربایجان با محوریت بحران قرهباغ راباز کنیم . حاصل این گفتگو را در زیر میخوانید :
ضمن تشکر فروان نسبت به قبول این مصاحبه، ابتدا می خواهیم با این سوال شروع کنیم که در کلیت بحران قرهباغ چیست و چه فاکتورهایی باعث بهوجود آمدن آن شدهاست؟
با سلام. در ارتباط با اینکه ریشه بحران قرهباغ چیست دیدگاههای متفاوتی وجود دارد . بحث های تاریخی، قومی، مذهبی و ژئوپلیتیکی در این ارتباط مطرح می شود که مجموعه اینها در واقع منجربه بهروز این بحران شدهاست. در واقع وقتی شما تاریخ این منطقه را مطالعه کنید متوجه می شوید که ریشه بحران برمی گردد به نحوه اسکان ارامنه در آن منطقه، که عمدتاً از ترکیه و ایران در مقاطع مختلف تاریخی به آنجا کوچ کردهاند، آنها ادعاهایی دارند که قبل از مسلمانان ارامنه در آنجا بودند و آذربایجانیها نیز مدعی هستند به لحاظ تاریخی و ملی قبل از ارمنی ها ساکن قره باغ بودند وآنجا سرزمین آبا و اجدادی آنهاست که اسناد تاریخی گواه بر صحت این ادعاست . البته این مسائل جزئی از مسائل تاریخی هست و بایستی تاریخ دانان به این مسائل بپردازند.
اما روندی که در آنجا شکل گرفته ریشه اش سابقه چند هزار ساله دارد. که حدقل باید یک بازه زمانی از قرون وسطی برای آن در نظر گرفت و در دوره های مختلف تحولات خاص خودش را داشتهاست. آنچه به عصر جدید یعنی قرن اخیر مربوط می شود این است که قرهباغ یک منطقه ای است که سعی شده در گذشته تعمداً ارامنه اسکان داده شوند و به نوعی مدیریت شده که جمعیت ارامنه در آنجا از تعداد جمعیت ترکان آذربایجان و مسلمان شیعه بیشتر باشد . به مرور از این موضوع استفاده شده حتی در زمان بعد از انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 و تأسیس جمهوری های آذربایجان و ارمنستان در منطقه قفقاز جنوبی، و جمهوریهای قفقاز که عمر آنها دو سال بیشتر طول نکشید، با تثبیت قدرت توسط بلوشیکها اجازه داده نشد که روند دولتمداری در این منطقه پایدار باشد و جمهوریهای قفقاز زیر سیطره جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق در آمدند. این هم یک مرحله از سیاست این منطقه هست که خود نیز مورد توجه است. اما در دوره ی شوروی یک اتفاقی دیگری که در منطقه قرهباغ اتفاق میافتد و به نظر می رسد تعمداً صورت گرفته و برای آینده ای پیشبینی نشده از همان موقع این سناریوها چیده شده این است که در یک منطقه ای که مسلمان و ترکنشین بوده و در چارچوب آذربایجان سوسالیستی شوری بوده واکثری آنهامسلماننشین بود در مناطق جمهوری سوسیالیستی تعداد جمعیت ارمنی بیشتر شده و از اول یک هدفی را دنبال می¬کردند برای اینکه این اختلاف بیشتر تشدید نشود در کنارآن ارمنستان قرار داشته با اکثریت جمعیت ارمنی که همین ارامنه به نوعی در آن مقطع زمانی اکثریت جمعیت قرهباغ راشکل میدادند .
از طرف دیگر نخجوان را در چارچوب آذربایجان سوسیالیستی قرار می دهند وبه لحاظ جغرافیایی کاری می کنند که از وطن اصلی جدا بیفتد و تداخل و پیوستگی ژئوپولیتیکی بین جمهوری سوسیالیستی آذربایجان نباشد و آذربایجان برای اینکه به جمعیت و جغرافیای نخجوان دسترسی داشته باشد باید از خاک ارمنستان عبور میکرد که این نیز از عجایب سیاستهای دوران استالین در جمهوریهای تحت استلای شوروی که منشأ اختلاف بوده و اهرم فشاری را بهدست ارمنستان داد که به کمک روسیه بیشتر جغرافیای قرهباغ و بعد از آن هفت شهر دیگر در اطرف قرهباغ را نیز را نیز اشغال کنند. از این رو چون اراضی ارمنستان حد فاصل بین نخجوان و آذربایجان است بدنه اصلی آذربایجان هم کاملاً قطع می شود و با یک تکه ازخودش که نخجوان باشد قطع رابطه می کند از نظر ژئوپلتیکی این پیوستگی از بین میرود و سالهاست که آذربایجانیها و نخجوانی ها برای تردد به نخجوان و بالعکس از طریق ایران این کار را انجام می دهند، در صورتیکه برای حل این مشگل به راحتی در دوران شوروی میتوانست به نحوی حل شود که پیوستگی اراضی بین آذربایجان با نخجوان به وجود آید و نیازی نباشد که خاک ارمنستان در بین خاک آذربایجان و نخجوان قرار داده شود و آذربایجان را نیازمند به خاک ارمنستان گرداند. همین عمل نیز باعث شده که خطآهن سراسری روسیه به ایران که در زمان شوروی فعال بود بعد از استقلال آذربایجان و ارمنستان قطع شده و باعث شود که ارمنستان اجازه ندهد آذربایجان از طریق این راهآهن به نخجوان راه داشته باشد. از طرف دیگر طبیعتاً شاهد هستیم که از این مسئله ارمنستان به عنوان اهرمی برای امتیازگیری و اعمال فشار برعلیه آذربایجان استفاده میکند. اما آذربایجان برای حل این مشکل از طریق خاک ایران مبادلاتش را انجام می دهد.
البته نخجوان یک مرز با ترکیه به طول 10 کیلومتر را دارا میباشد که برای نخجوان بسیار بااهمیت است ولی از حیث اینکه پیوستگی با آذربایجان باشد، کمک جدی نمی کند و مسیر طولانی تر می شود . به همین خاطر بزرگترین و بهترین راه، مسیر ایران است. به هر حال ریشه های این بحران را در بحث تاریخ، قومیت، ملیت، زبان، نژاد، دین و مذهب باید جستوجو کرد، در طرف دیگر سیاستمداران و دولتمردان شوروی ریشههای بحرانهای قفقاز جنوبی بهخصوص بحران قرهباغ را به نوعی پیریزی کردهبودند که روزی خود برای کنترل آذربایجان، گرجستان و حتی ارمنستان از آن استفاده کنند. با وجود اینکه ارمنستان از این حوادت برای اشغال اراضی آذربایجان استفاده کرد ولی ارمنستان نیز خود دنبالهروی سیاستهای روسیه در منطقه میباشد. روسیه از بحران قرهباغ به عنوان اهرم فشاری برای ملحق کردن آذربایجان به اتحادیه اقتصادی اوراسیا و پیمان دستهجمعی CIS استفاده میکند. در واقع اگر روسیه از ارمنستان پشتیبانی نظامی و سیاسی نمیکرد و ارتش قفقاز خود را که از گرجستان و آذربایجان خارج شده بود به ارمنستان نمیآورد، شاید اتفاقات میدانی جنگ قرهباغ به نوع دیگری رقم میخورد. در واقع اگر روسیه دنبال ایجاد این حوادث نبود، شاید بحران قرهباغ نیز به وجود نمیآمد که در این بین ارامنه نیز تحریک شده و به نوعی ابزار سیاستهای روسیه شدند. لذا عامل اصلی اشغال قره باغ را می توان روسیه و سیاست های متناقض آن ازبازه زمانی 1828 تا 1994 برشمرد.
محافل جمهوریآذربایجان از جمله افکار عمومی و سیاستمداران این کشور برخلاف محافل علمی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، سیاست و عملکرد قرهباغی تهران را بیطرفی نمی دانند. به نظر شما بهطور مشخص سیاستخارجی ایران در قبال بحران قرهباغ چه بودهاست ؟ آیا واقعا رویکرد بیطرفی و میانجیگری بودهاست؟
دررابطه با این که چرا ایران نتوانسته میانجیگری موثری داشته باشد، دلیل عمده اش این است که به طور مشخص روسیه مانع این کار شد. ایران در اردیبهشت سال 1371 برای میانجیگری در بحران قرهباغ پیش قدم شد و اقدام عملی لازم را انجام داد و کفیل ریاست جمهوری آذربایجان، آقای یعقوب محمداف و رئیسجمهور ارمنستان، لئون پتروسیان به دعوت هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور وقت ایران به تهران آمدند و در پایان مذاکرات سه جانبه بیانیهای مشترک مبنی بر آتش بس را صادر کردند. اما همزمان با صدور بیانیه مشترک تهران، شهر شوشا توسط ارامنه اشغال شده. اما ا ین کار ارمنی ها نبود بلکه کار روس ها بود و روس ها با عواملی که در آذربایجان و ارمنستان داشتند و نیز با استفاده از قدرت و نفوذی که در منطقه داشتند کاری کردند که این اتفاق افتاد. در صورتی که از نظر نظامی و استراتژیک موقعیت شوشا طوری بود که چون مشرف به خان کندی مرکز قرهباغ است به راحتی قابل تصرف و اشغال نبود و بلندی و ارتفاعات آن مانع اصلی در اشغال این شهر به حساب میآمد.
همین عامل باعث شد با تبلیغات ملیگراهای آذربایجان و حتی روسیه در بین مردم آذربایجان چنین برداشت شود که ایران عامل اصلی اشغال و سقوط شوشا بوده است. اما این روسها بودند که با این کار شرایطی را بهوجود آوردند که ایران در میانجیگری بحران قرهباغ موفق نشود و دیگر دنبال این موضوع نباشد. بعد از این حوادت و در زمانی که مقرر شد گروه مینسک به عنوان میانجیگر در بحران قرهباغ عمل کند این گروه نیز بهخاطر اینکه ایران عضویتی در این مجموعه ندارد، از روند مذاکرات حل بحران قرهباغ ایران را دور نگهداشت. ولی علاوه بر این موارد آنچه که باعث شده بیشتر در افکار عمومی آذربایجان نسبت به دولت جمهوریاسلامی ایران در مورد قرهباغ دید مثبتی وجود نداشته باشد، تبلیغات دروغینی است که توسط روسیه انجام گرفت و ملیگراهای آذربایجان نیز آن را تقویت کردند.
عوامل دیگر نیز مربوط به روابط ایران و ارمنستان میباشد که بیشتر تبلیغ می¬شود و تاثیر میگذارد و این عوامل مانعی برای ایران میشود که خود بتواند در حل شدن این مسائل گامهایی بردارد و در واقع در روند صلح مشارکت کند. اما عوامل دیگری هم مربوط به نوع کیفیت و کمیت روابط بین ایران و آذربایجان، روابط آذربایجان با اسرائیل، مسائلی که در مورد آذرباییجان واحد مطرح می شود، رابطه ایران با ارمنستان یا مسائلی در مورد اسلام سیاسی در آذربایجان و اینکه ایران در پی صدور اسلام سیاسی به آذربایجان است و مسائل مورد اختلاف در حوزه دریای خزر نیز از جمله عواملی هستند که در روند میانجیگری ایران مانع اصلی بودهاند تا ایران نتواند دربحث قرهباغ میانجیگری موثری انجام دهد، تأثیرگذاری بیشتری نسبت به این قضیه داشته باشد و در این بین چون ارمنستان از ایران به نحو احسنت رضایت دارد، این مسائل در آذربایجان بازتاب متفاوتی داده میشود. چه بسا شاید اگر ایران رفتار دیگری راپیشه می کرد بهرغم همه این مسائل که عرض کردم مقداری در روابط خود با ارمنستان تجدید نظر می کرد و از آنها امتیازاتی در مورد اراضی اشغالی آذربایجان میگرفت و با استفاده از نفوذ خود در این کشور شرایط را برای امتیازگیری از ارمنستان به نفع آذربایجان مدیریت میکرد، شاید شرایط متفاوتی الان وجود داشت. به هر حال طی سالهای گذشته در جمهوری آذربایجان این مسائل مورد بحث بوده که، ایران به ارمنستان هم در زمان جنگ و هم بعد از آن سوخت داده ( نفت – گاز) و باعث اشغال و تداوم بحران قرهباغ با این رفتار خود شدهاست و رابطه تجاری مستحکمی با این کشور برقرار کردهاست . در مقابل، از آنها که مسلمان و شیعه مذهب هستند، حمایت چندانی انجام ندادهاست. هر چند که بخشی از این گفتهها واقعیت است، اما بخشی نیز بزرگنمایی میشود. ایران در مورد بحث پناهنده¬های جنگ، مهاجرین و آوارگان جنگی کمک¬های زیادی کرده است .در رابطه با مسائل نظامی هم حتی قراردادهایی با آذربایجان داشتهاست. حتی در دوره ای که بنده سفیر بودم، در آنجا قراردادهای نظامی با آذربایجان، برای اولین بار بسته شد . برای اولین بار وزرای دفاع دو کشور سفرهای متقابل را انجام دادند. قبلا هم بدون اینکه سفرهایی در سطح وزرای دفاع دو کشور انجام شود، همکاریهای نظامی بین ایران و آذربایجان انجام گرفته بود و در رابطه با آموزش سرباز نیز همکارییهایانجام شده بود . اما چون این نوع روابط انعکاس داده نمیشود، در بین افکار عمومی آذربایجان، مسائلی که دارای بار منفی بودند تبلیغ میشود.
در ارتباط با سیاست ایران در بحران قرهباغ به هر حال موضع ایران این بوده که بحران قرهباغ باید در چارچوب قواعد بینالمللی و براساس مذاکرات مسالمتآمیز و عادلانه دو طرف صورت بگیرد و ایران نیز بر اساس قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل که اشغال 20 درصد از خاک آذربایجان توسط ارمنستان را تایید کردهاند و خواهان خروج نیروهای نظامی ارمنی از این مناطق هستند، تمامیت ارضی آذربایجان را به رسمیت میشناسد و همین مواضع را دارا میباشد. در مقابل آذربایجانیها از ایران انتظار ندارند که در کنار آنها با ارمنستان بجنگد، بلکه به سطح روابط دوجانبه ایران و ارمنستان معترض هستند. آذربایجانیها بیشتر خواهان این هستند که ایران روابط خود با ارمنستان را قطع یا کمتر بکند و یا گاز یا نفت به آن نفروشد و بعضی چیزهای مهم و زیرساختی را به ارمنستان ندهد، یا حداقل کاهش سطح روابطی داشته باشد. اما از نظر موضع سیاسی، موضع ایران هم به مانند موضع سیاسی خیلی از کشورهای مسلمان حل و فصل شدن مشکل در چهارچوب تمامیت ارضی آذربایجان است و مشکل از این بابت نیست. ضمن اینکه اساساً از نظر نظامی، به خود آذربایجان نیز قدرتهای بزرگ بهخصوص روسیه، چنین اجازهای را نمیدهند که از طریق نظامی سرزمینهای اشغالی خود را آزاد کند چه رسد که برای یک کشور دیگر چنین اجازه داده شود که به آذربایجان کمک بکند. اساساً این صورت مسئله اش اصلاً درست نیست و مشکلات هم می تواند ایجاد کند . حتی اگر ایران می خواست این کار را انجام دهد قطعاً روسها، آمریکاییها و اروپاییها مانع این کار می شوند. در واقع بیشتر منطقه را دچار مشکل می کرد و ثبات و امنیت منطقه را تحتتأثیرقرار میداد. لذا این نکات ریز را بایستی در ارزیابی ها و تحلیلها مورد توجه قرار داد.
چرا ایران در مسئله قرهباغ و تلاش در میانجیگری بین آذربایجان و ارمنستان بهطور موثر موفقیت لازم را بدست نیاورد، علت این امر چه بود؟
عدم موقعیت ایران در میانجیگری را در پاسخ به سوال قبلی اشاره کردم. به هر حال دلایلش این است که روس ها و گروه مینسک اصلاً مایل نبودند ایران میانجیگری بکند. همچنین تبلیغات منفی که اصلاً میانجیگری ایران به نفع آذربایجان نیست نیز از عوامل تاثیرگذار دیگر است. در مقابل با وجود اینکه ارمنستان از میانجیگری ایران راضی بود، اما همین کشور نیز خود زیرسلطه خواستههای روسیه و گروه مینسک قرار داشتهاست. در طرف مقابل و از بُعد بینالمللی نیز قرار بر این شدهاست که مذاکرات بحران قرهباغ را گروه مینسک مدیریت کند. مجموعه این مسائل باعث شده که ایران اساساً نتواند به طور موثر میانجیگری کند. یعنی یک بار هم که در سال 1371 به طور رسمی میانجیگری کرد اساساً بنا به مسائلی با شکست مواجه شد که طبیعتاٌ این مسائل مانع از رویکرد موثر ایران شد و از این به بعد نیز بعید به نظر می رسد که این تفاق انجام گیرد. مگر اینکه در چارچوب همکاریهای بینالمللی بتواند نقش موثری داشته باشد. در این بین نوع سیاستخارجی ایران نیز در این امر دخیل بودهاست، به نوعی که اساساً با آمریکا رابطه ندارد، با اروپا همیشه در افت و خیز بوده و روسیه نیز مایل به نقش فعال ایران نیست، از طرفی نیز مردم آذربایجان ذهنیت منفی نسبت به سیاستخارجی ایران دارا میباشند که نوع رابطه ایران با ارمنستان افکار عمومی آذربایجان را ترغیب میکند که ایران را بیطرف در نظر نمیگیرند. این عوامل در کنار عوامل دیگر مانعی بودهاست که ایران در خصوص میانجیگری در بحران قرهباغ موفقیعت لازم را بدست نیاورده است.
سیاستخارجی جمهوری اسلامی در قبال بحران قرهباغ با وجود دستاورهایی که بر اساس منافع ملی تعریف شده در آن مقطع، در پی داشته ، چه پیامدهای منفی منطقه ای و داخلی نیز در برداشته است ؟
تلاشهای ایران در رابطه با بحث قرهباغ را من فکر نمی¬کنم پپامدهای منفی در رابطه با منطقه داشته باشد. اگرچه در میانجیگری موفقیتهایی نصیب ایران نشد اما پیامدهای منفی نیز نداشته است . چون فاکتور ایران را نباید زیاد بزرگ در نظر گرفت. درست است که ایران با دو کشور درگیر در بحران همسایه است و متصل به این دوکشور است و به لحاظ ژئوپلیتیکی و مسائل تاریخی بین ایران و این مناطق پیوستگی وجود دارد، خود این مسائل فاکتور مهمی است. اما اساساً عدم حضور ایران در این مسئله دچار مشکل میشود. چون در واقع اِشِل این بحران را به یک حدی رساندهاند که به عنوان یک بحران کوچک در قالب بینالمللی مطرح شدهاست، یعنی بحران خیلی بزرگی نیست . اما چون قدرتهای بینالمللی و منطقهای مختلف وارد این بحران شدهاند، بُعد بینالمللی به خود گرفتهاست . در واقع یک ابزاری برای معاملههایی که حتی بازیگران مطرح بینالمللی از این استفاده میکنند ، شدهاست.
بنابراین تصور من این نیست که میانجیگری و یا بیطرفی ایران در بُعد منطقهای پیامدهای منفی در برداشته باشد. زیرا اصلاً مشکل را روسیه ایجاد کرده و این روسیه هست که باید مشکل را حل کند. البته معلوم نیست با چه کیفیتی . غربی ها نیز در این مسئله یا توانش را ندارند و یا نمی خواهند با روسیه در قفقاز جنوبی رو در رو شوند و فشاری آورندکه روسیه این مسئله رو حل کند. آنها میدانند که ابزارهای روسیه در این خصوص بیشتر است و ارمنستان تماماً در کنترل روسیه است و چون قفقاز جنوبی حیاط خلوت روسیه است، گروه مینسک نیز نمیخواهد به نکته حساس روسیه زیاد نزدیک شود. در مقابل فاکتور دین هم در این مسئله بسیار موثر است ، که دریک طرف آذربایجان مسلمان است و در طرف مقابل ارمنستان مسیحی و کشورهای میانجیگری که تماماً مسیحی هستند . البته من نمیخواهم ماهیت دینی به این مسئله بدهم طبیعتاً این هم تأثیرگذار است و در واقعیت وجود مسئله دین نیز در مناقشه قرهباغ مشهود است. سه کشور همصدرگروه مینسک یعنی روسیه، آمریکا و فرانسه، هر سه مسیحی هستند و طبیعتاً با سکوت و یا عدم تحرک جدی، به نوعی طرف ارمنستان را میگیرند و روسیه نیز که خود مستقیماً در ارمنستان حضور دارد و دفاع از مرزها ارمنستان در دست آن است و همچنین قطعنامه های سازمان ملل هم که به نفع آذربایجان صادر شدهاست، نیز ضمانت اجرایی ندارد حتی برای اینکه اجرا بشود ارمنستان تحت فشار قرار نگرفت که تحریم بر علیه این کشور اعمال شود یا خیلی جدی با این برخوردی انجام بپذیرد و از ابزارهای مختلف بینالمللی استفاده بکنند تا ارمنستان مجبور به اجرای خواست شورای امنیت قرار گیرد. این اتفاقات انجام نپذیرفت و به نظر می رسد که این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد.
عملکرد متفاوت از اصول سیاستخارجی و اصول ایدئولوژی دینی جمهوری اسلامی در خصوص بحران قرهباغ و عدم حمایت از مسلمانان شیعه مذهب آذربایجان، چه تأثیری در جایگاه قدرت نرم ایدئولوژیک ایران و همچنین چه تأثیری بر رشد ملیگرایی بین آذربایجانی¬های این سوی ارس ( آراز) داشته است ؟
جمهوری اسلامی ایران در سیاستخارجی خود در واقع تلفیقی از رویکردهای ایدئولوژیک و منافع ملی رو مد نظر قرار داده و راهبردهایی را نیز بر این اساس تعریف کرده حالا اینکه این سیاست درست باشد یا نباشد، و دیدگاههای مختلفی راجع به این وجود دارد و این امر طبیعی است اما اینکه در مورد جمهوری آذربایجان و بحران قرهباغ این سیاست متفاوت بوده خب دلایلی دارد.
ببینید به نظر من جمهوری آذربایجان یک کارویژهای برای سیاستخارجی جمهوری اسلامی ایران بودهاست. اگر ایران طبق قانون اساسی از جنبشهای آزادیبخش از جمله مقاومت اسلامی در جاهای مختلف مانند فلسطین و غیره دفاع و حمایت کردهاست این مسئله طبق قانون اساسی بوده است حتی بحث دفاع از مستضعفان، در قانون اساسی ایران اما اینکه پتانسیل یک کشوری مثل ایران اجازه می دهد کلا بتواند از همه جنبش های مستضعفین و مسلمین جهان در همه جای دنیا به اصلاح حمایت بکند، خب طبیعتاً این ظرفیت را ایران ندارد وبه شکل آرمانی مطرح شده است . اما از نظر عمل گرایی و پراگماتیسم طبیعتا این امکان وجود ندارد که جمهوری اسلامی ایران از همه جنبشها حمایت بکند . در همین اندازه هم که انجام میدهد میبینید که منتقدانی هم هست و در داخل هم حتی دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که چرا این حمایت ها از جیب مردم هزینه میشود. اما در رابطه با آذربایجان حتی این اتفاق نیز نیافتده که حمایت آشکاری بکند . اولاً اینکه ایران اصولاً از هیچ دولتی حمایت نکرده فقط در مورد سوریه که بحث تازهای بود که شش سال اخیر اتفاق افتاد که ایران از بشار اسد در برابر تروریسیم و مخالفان حمایت کرد، در ضمن آیا این سیاست ایران درست است باید از افکار عمومی سوریه جویا شد و این به معنی حمایت از مسلمین هم نبود.
ایران حمایتش از بشار اسد به معنی حمایت از مسلمانان سوریه هم نیست . چون آنجا مخالفانی هم هستند که اساسا نقش ایران را به نحو دیگری میبینند و در تصورشان این نیست که ایران از مردم سوریه دفاع کرده. بنابراین ایران تا به حال بیشتر از جنبشها حمایت کرده بوده نه از دولتها، مثلاً ارتباط با حماس و مقاومت اسلامی بعد ایجاد حزبالله در لبنان و . . . این نشان دهنده این است که ایران چه بسا با دولتهای اسلامی هم مشکلاتی داشته تا حالا. ولی در مورد آذربایجان، اولاً که ایران نمیتوانسته به طورمستقیم وارد عمل شود. ممکن است در ایران آذربایجانیهای ایران مخصوصاً رویکردشان این باشد که ایران باید در کنار آذربایجان قرار میگرفت و از آذربایجان دفاع میکرد. اساسا چنین انتظاری انتظار معقولی نیست چون نمی تواند اتفاق بیفتد که کشوری بخواهد از کشور دیگری حمایت آشکار بکند و حمایت نظامی انجام داده نیروهایش را بفرستد به کمک آن کشور تا بروند اراضی آذربایجان را از اشغال ارامنه آزاد بکنند این اصلا شدنی نیست. ضمن اینکه اساسا به خود آذربایجان نیزاجازه نمیدهند که خاک خودش را آزاد بکند چه برسد به ایران. به هرحال قدرتها و بازیگران دیگری مانند روسیه و غرب نیز هستند که مانع چنین کاری را بدهد. اما اینکه اگر ایران در روابطش با ارمنستان تعدیلاتی میکرد که افکار عمومی آذربایجان را به دست میگرفت و این شاید قابل بحث باشد. و چه بسا که من معتقدم ایران در روابطش با ارمنستان و این سیاستخارجی را که در قبال ارمنستان داشتهاست و کمکهای زیادی به دولت ارمنستان شده، از لحاظ روابط بسیار نزدیک، انتقال انرژی و مسائل دیگر اما ما به ازاش را نگرفته است ولی این به معنی این نیست که سیاست ایران علیه آذربایجان بوده. ایران به هر حال در مجامع بینالمللی از موضوع آذربایجان حمایت کرده براساس تمامیت عرضی گفته که این مسائل باید حل شود و تمامیت عرضی آذربایجان را به رسمیت شناخته و اعلام کرده که براساس مذاکرات صلح آمیز، شرافتمندانه و عادلانه این مسائل باید حل بشود.
ایران در مقاطعی به آوارگان و پناهندگان جنگی قرهباغ اشغالی کمک کردهاست. حتی همکاریهای نظامی نیز ایران با آذربایجان انجام دادهاست. منتها ایران نتواسته هیچ وقت افکار عمومی آذربایجان را بدست بیاورد. به خاطر اینکه بحث رابطه با ارمنستان بزرگ نمایی شدهاست. ایران میتوانست به طریق دیگری رفتار کند که افکار عمومی به سودش تمام شود اما به این معنی نیست که ایران کاملا هم بیطرف نبوده به هرحال از نظر سیاسی در مجامع و نهادهای مختلف اسلامی و بین المللی از آذربایجان حمایت کردهاست. و از طرف دیگر با ارمنستان رابطهاش را به عنوان یک کشور همسایه حفظ و بسط دادهاست.
البته اینکه چرا رابطش با ارمنستان بیشتر شده، دلایلی داشته نوع رویکرد ایران نسبت اسلام و بحث اسلامسیاسی، نگرانی آذربایجان از اینکه ایران بخواهد درآنجا از سیاست صدور انقلاب راه بیندازد، ویا طرح مسائل آذربایجان ایران تحت عنوان آذربایجان جنوبی و آذربایجان واحد که باعث حساسیتهای ایران شد. هرچند که دولت آذربایجان این کا را نکرده و اساسا دولت آذربایجان هیچ وقت دنبال این مقوله نمیرود، چون که منافع خودش را بیشتر در اولویت قرار میدهد تا اینکه دنبال آذربایجان واحد باشند. ولی عرض بکنم که دلایلش این بوده که ایران بلاخره تا حدود از ارمنستان استفاده کرده یعنی توازن بخش رابطه ایران با آذربایجان شده تا آذربایجان بیشتر از این به سمت اسرائیل نرود، ملیگراهای آذربایجان در مسائل داخلی ایران دخالت نکنند.در واقع رویکردسیاست خارجی ایران در قبال برخی کشورهای مسلمان یا کشورهای غیر مسلمانی که دارای جمعیت مسلمان قابل توجهی بوده نمادی از بروز تضادهای ایدئولوژیکی و منافع ملی بر رویکرد ایدئولوژیک ارجح شمرده شده که روسیه ، چین و آذربایجان از جمله آنها به حساب می آیند
البته بحث های دیگری نیز با آذربایجان داریم از جمله اینکه موضوع حقوقی خزر هنوز حل نشده باقی مانده که در این قضیه دخیل بودهاست. لذا یک وضعیت بینابینی وجود دارد که به نظر من اسمش را نمیتوان به عنوان بیطرفی عنوان کرد، چون ایران دریک ابعادی جلو رفتهاست. همکاریهای نظامی و دفاعی و همچنین تبادل وزرا با آذربایجان کردهایم که این همکاریها قبلا دریک چارچوب دیگری بودهاست. عدم اعتماد متقابل یا کاهش سطح اعتماد متقابل در چند سال اخیر بنا به دلایلی چندگانهای بهوجود آمده که این مسائل باید حل شود و دو طرف با اعتماد بیشتری بتوانند مسائلشان را حل کنند و روابطشان را تنظیم کنند. یعنی روابط ایران با آذربایجان شاید به صورت سطحی در ابعاد مختلف وجود دارد ولی عمیق نیست. بخاطر این دلایل میشود این مسائل را حل کرد و استحکام بیشتری بخشید.
بحث قرهباغ و اراضی اشغالی هم در یک چارچوبهای دیگری قابل حل است. یعنی اساساً نه خود آذربایجان و نه خود ارمنستان زیاد دخیل نیستند و ایران نیز، خیلی نقش موثری در این مسئله ندارد با توجه به نوع سیاستخارجی که دارد در یک وضعیت دیگر ایران میتواند نقش تعیینکنندای داشته باشد ولی ایران یک سیاستخارجی تنشزا را انتخاب کرده حالا بعضی از دولتها تنشزادیی کردند، ولی بهصورت کلی این اتفاق نیفتادهاست و فرصتهایی را هم از دست دادهاست و هم اکنون نیز شرایط منطقه به نحوی است که ایران ابزارهایی در یک سری ازکشورهای پیرامونی و خارج نزدیکش دارد اما دیگر بازیگران هم میخواهند آن ابزارها را داشته باشند و از دست آن خارج کنند. همچنین مشکلاتی که در روابط خارجی است اینکه با همه ارتباط نداریم، خلعهایی وجود داردکه از این خلع ها هم دیگران استفاده میکنند. بهرغم اختلافات سیاسی که روسیه و آمریکا وجود دارد ولی دیدار و مذاکرات مقامات دو طرف صورت میگیرد.
این حوادث دراین سوی ارس چه تاثیراتی داشته؟ احزابی در آذربایجان بعد از فروپاشی شوروی و استقلال آذربایجان شکل گرفتند، که هر کدام دیدگاههایی داشتند. هرچند که در آذربایجان احزاب قوی وجود ندارد؛ دموکراسی نیز در آذربایجان نهادینه نشده، ولی مسائل آذربایجان ایران در جمهوری آذربایجان از زمانی به طور رسمی مطرح شد که جبهه خلق حاکمیت را به دست گرفت. احزاب ملیگرایی چون جبهه خلق و حزب مساوات، مسالهای را مطرح و مواضعای را اتخاذ میکردند که تا حدودی بر این حوادث تاثیر داشتهاست. اما در بحث قرهباغ به عنوان یک مقوله در این سوی ارس و در سمت ایران یک مواضعی اتخاذ می شود که بر مسائل ذکر شده بیتاثیر نبودهاست.
از نظر سفیر سابق ایران که با مسائل آذربایجان (قرهباغ) اشراق کامل داشتند، این مسئله در محافل علمی و رسانهای مطرح گردد تا روشنگری لازم انجام پذیرد. طبیعتا به لحاظ تاریخی، فرهنگی، هویتی و همسایگی، آذربایجانیهای ایران حساسیتهایی نسبت به این مسئله دارند. مسائل بحران و اشغال قرهباغ نیز در این امر تاثیرات مستقیمی برجای گذاشته است و بخش عمده ای از آذربایجانی ها هم در ایران هستند که این نیز تاثیرگذار بر این روند بودهاست. در هر زمینهای نمیشود گفت که رویکرد ایران کاملاً ایدئولوژیک است در اصل منافع ملی در نظر گرفته میشود و تصمیم هایی گرفته شده و گرههای سیاستخارجی بر اساس منافع ملی تعیین میشود.
سیاست بیطرفی که ایران در قبال مناقشه قرهباغ اتخاذ کردهاست و تا به امروز بدون تغییر ادامه داده است آیا توانسته است بطور موثر و به خوبی منافع ملی ایران را تأمین کند؟
از زمان قبل و بعد از فرپاشی شوروی که بنده روی مسائل منطقه به ویژه آذربایجان کار میکردم ، تحلیل می نوشتم و عمل می کردم ، نگاه من نگاه متفاوتی بود . حتی در وزارت خارجه که گزارش های تحلیلی می نوشتم ، رویکردی که من داشتم با رویکردی که عمل می شود متفاوت بود . نیز زمانی که کاردار بودم و زمانی که سفیر بودم ، رویکرد من واقعبینانه پرگماتیستی حول محور منافع ملی و براساس اصول روابط بینالملل بود و در واقع منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در قفقاز جنوبی این بوده که پیوند استراتژیک بین آذربایجان و ایران برقرار بشود.اما این اتفاق انجام نپذیرفت و روابط ایران و آذربایجان با تمام ظرفیت ها و عوامل همگرایی ، به سوی واگرایی سوق یافت که تبعیتا ایران در قفقاز جنوبی از بعد اقتصادی ، سیاسی و امنیتی – نظامی نتوانسته است منافع ملی خود را به خوبی تامین کنند . می توان گفت با رویکردی متفاوت تر و در یک شرایط دیگر منافع ملی ایران خیلی بهتر می توانست تامین شود و روابط ایران و آذربایجان بسیار دوستانه و استراتژیک می توانست باشد .آذربایجان یک کشور کوچک تازه استقلال یافته بود که از سوی روسیه، آمریکا، ترکیه و ایران تحت فشار بوده که ایران نیز ازسوی آمریکا و اسرائیل و حتی غرب تحت فشار بود، در نتیجه همین مسئله و عوامل دیگر سیاستخارجی ایران را به سمت واگرایی سوق دادهاست. عوامل دیگری نیز وجود دارد که ایران در بحث بحران قرهباغ و منافع ملی حاصل از این بحران با سیاست اتخاذی موجود، نتوانسته منافع خود را تامین کند و همچنین نتوانسته در قفقاز جنوبی بازیگر موثری واقع شود.
در صورت چرخش کلی این سیاست و اتخاذ رویکری فعال تر و نزدیک تر به مواضع جمهوری آذربایجان چه فرصتهای جدید نصیب ایران خواهد شد؟
در این خصوص سیاستخارجی ایران در بُعدکلان مورد بررسی قرار میگیرد. اگر تحولی در سیاست خارجی کلان رخ دهد در سایر زمینهها و حوزهها نیز تاثیر خواهد گذاشت و بر موقعیت ایران تاثیرگذار است. بحرانهای منطقه (بحران سوریه، مسئله داعش، یمن، عراق، حضور آمریکا و طالبان در افغانستان) برسیاستخارجی فعلی ایران تاثیرگذار بودهاست. می خوام بگویم که اگر این شرایط نبود ایران می خواست به چه نحوی رفتار کند در سیاست خارجی خود . ایران باید حرکت ایجابی در سیاست خارجی خود انجام دهد که بتواند منافع ملی خود را به خوبی تامین بکند که قسمتی از این نو رویکرد نیز به بحران قره باغ ارتباط دارد . اگر ایران به سمتی حرکت کند که سیاست خارجی خود را بر اساس پویای و عدم بحران تعریف کند ، در خصوص بحران قره باغ و روابط با جمهوری آذربایجان می تواند بسیار بیشتر تامین منافع کند. بنابراین طبیعتا بهترین راه برای ما این است که تنش را کم کنیم در سیاست خارجی و هزینه های سیاست خارجی خود را کاهش دهیم و به توسعه ای کشور بپردازیم .پس اگر این اتفاق بیفتد با کشور های اطرافمون هم می توانیم رفتارهای متفاوتی هم داشته باشیم . ما بایستی که تدبیر به خرج بدیم و فرصت های جدیدی را برای ایران رقم بزنیم که بتوانیم منافع ملی کشور را به خوبی تامین بکنیم در واقع الان مشکلات زیادی در عرضه اقتصادی هم داریم که حل این مسائل مستلزم داشتن یک سیاست خارجی منسجم وقوی و کارشناسانه و واقع بینانه هست . طبیعتا این اتفاق اگر انجام پذیرد، در حوزه ققفار ودر رابطه با آذربایجان نیز نتایج بهتری خواهد داشت و منافع ملی حداکثری تامین می شود برای کشور ایران .
با وجود اینکه مقام معظم رهبری با صراحت بر این نکته تاکید کرده اند که قره باغ جزئی از اراضی اسلام است و باید به آغوش اسلام برگردد ، چرا سیاستمداران و نیروهای نظامی کشور گام های اساسی در این خصوص بر نمی دارند و بر اساس اصول سیاست خارجی کشور و فرموده های مقام معظم رهبری رفتار نمی کنند .؟
بحث اینکه مقام معظم رهبری قره باغ رو جزو خاک اسلام می دانند این یک رویکرد کلی است . بله قره باغ مربوط به ملتی بوده که مسلمان بودند و روی آن خاک ها هزاران سال بوده و زندگی می کردند و الن که به دست ارامنه اشغال شده است ،جزء خاک اسلام می باشد. اما در حقوق بین الملل ما چیزی به اسم خاک اسلام و خاک مسیحیت و خاک یهودیت و خاک کنفسیوسی و خاک هندو نداریم . ببیند کشور در نظام بین الملل براساس حقوق بین الملل تعریف دارد و عناصر تشکیل دهنده کشور هم مشخص است. بنابراین بحث خاک اسلام به لحاظ ایدئولوژیک مطرح می شود که مسلمان ها توجه داشته باشند . اما به معنای جهاد نیست این رویکرد . خود مقام معظم رهبری فرمانده کل قوا هم می باشند . اگر قرار باشد که کشوری برود وارد یک کشور دیگری شود و برای آن کمک نظامی بکند، باید فرمانده کل قوا دستور بدهد ولی نمی دهد چرا ؟ چنین دستوری هیچ موقع نخواهد داد ایشان ، چون که این کار اساسا برخلاف حقوق بین الملل هست که نیروی نظامی یک کشوری برود دوشادوش کشوری دیگر برای آزاد سازی خاک آن بجنگد .
در مقابل در حقوق بین الملل چیزی که رواج یافته و رسم شده ، این است که کشوری از کشور ثالثی دعوت رسمی می کند که برای کمک نظامی برای آن اقدام عملی انجام دهد .برای مثال ،ایران میگوید که سوریه از من خواسته رفتم ،آمریکا میگوید عراق از من خواست ،یا مثلا تورکیه اعلام میکند که عراق از من خواسته و من به صورت نظامی وارد خاک آن کشور شدم و موارد دیگر .اما در خصوص بحران قره باغ آذربایجان از ایران دعوت کرده است که به صورت نظامی و برای آزاد سازی خاک خود ایران اقدام نظامی انجام دهد . در مقابل آذربایجان چنین اجازه ای را هم به ایران نمی دهد و در مقابل ایران نیز چنین درخواستی را از آذربایجان نداشته است .آذربایجان نهایتا می تواند بگوید که ایران برای آن کمک تسلیحاتی انجام دهد و یا رابطه خود را با ارمنستان کم کند ،گاز ندهد و ماشینالات جنگی به آن نفروشد .بنابراین از نظر حقوق بین الملل و اصل عدم دخالت در امور داخلی کشورها منتفی است و ایران برای کمک به حل بحران باید در فرآیندهای که در رابطه با ارمنستان دارد ،یا مشارکت در طرح های منطقه ای صلح و استفاده از روابط استراتژیک با روسیه ، برای حل این مسئله گام هایی را بردارد و راه حل نظامی نمی تواند راه کار ایران در حل بحران قره باغ باشد.
منبع: مجله ایرانی روابط بینالملل
نظر شما