داریوش شایگان از پیش از سیسالگی که تألیف نخستین کتابش را آغاز کرده است تا همین امسال که در هشتاد و دو سالگی در رونمایی دو اثر تازهاش - یکی در فرانسه و دیگری در ایران - حاضر شد مشغول کار بوده است، آهسته و پیوسته، با طمأنینه و جدی. او از سویی همیشه "خود"ش بوده است و مسألههای شخصی و معنویاش را فارغ از پسند و ناپسندهای دیگران دنبال کرده است و از سوی دیگر، با اینکه یکی از جهانیترین متفکران ایران معاصر است، همواره دلش برای این سرزمین و این فرهنگ و این تاریخ تپیده است.
داریوش شایگان اندیشمند است و فرق اندیشمند با ظاهراً استادهای بیحسوحالی که دست به اندیشههای هر متفکری بزنند تبدیل به سنگواره میشود این است که اندیشمند مسأله دارد. اندیشه تنها و تنها با مسأله و دغدغه داشتن ممکن میشود و مسأله و دغدغه نیز وطن دارد و تاریخ. داریوش شایگان همانقدر که به فارسی نوشته، به فرانسه هم نوشته است، به انگلیسی هم به راحتی میتواند بنویسد و گهگاه نوشته است، کارهایش به زبانهای گوناگون از عربی و ترکی تا اسپانیایی و انگلیسی ترجمه شده، و دربارهاش به زبانهای گوناگون نوشتهاند از جمله یک تکنگاری به آلمانی. با این همه او هوشمندانه و اندیشمندانه هرگز وطن و تاریخِ مسألهها و دغدغههایش را فراموش نکرده است. او اندیشمندی ایرانی است در عرصه جهانی، یعنی کسی که از سویی دانش و اندیشه جدید رایج در سطح جهان را میشناسد و از سوی دیگر این تفطن را داشته است که آشنایی با این دانش و اندیشه به خودی خود موضوعیتی ندارد و اطلاعات آنگاه بهرهمند از زندگی و حیات میشود و ثمر میدهد که به تفکر در "اینجا و اکنون" انجامیده باشد، داریوش شایگان اهمیت "اینجا و اکنون" را در تفکر میشناسد و اندیشههایش بازتاب روشنی است از آن شناخت. او در آثارش مفاهیمی را برساخته و بر حوزه اندیشه افزوده که هیچ اهل اندیشهای نمیتواند آنها را نادیده بگیرد یا سرسری از آنها بگذرد، خواه موافق آن مفهومپردازیها باشد و خواه مخالف. اهمیت یک اندیشمند دقیقاً در چنین چیزی است، در اینکه به رغم هر نظری که دربارهاش داشته باشیم نتوانیم او را ندیده بگیریم. برای هر کس که اندکی با تفکر معاصر ایران آشنا باشد اهمیت داریوش شایگان از این جهت محرز است(1).
داریوش شایگان نویسنده درجه یکی هم هست. متفکران به طور معمول مینویسند و به طور معمول بد نمینویسند، اما همه به یک اندازه استعداد نویسندگی ندارند. تنها گروه قلیلی از اندیشمندان نویسندگانِ بهراستی توانایی هم هستند. داریوش شایگان جزء آن گروه اندکشمار است. او هم بیان روشنی دارد که باعث میشود بتواند پیچیدهترین اندیشههای فلسفی و عرفانی را شفاف توضیح دهد و هم ذوق ادبی شایان توجهی دارد که سبب شده است بتوان او را از موفقترین "جستارنویس"(اسهایست)های ایران دانست. با هنر آنقدر مأنوس هست که ارزش و معنای "فرم" را به خوبی دریافته باشد و با ادبیات آنقدر آشناست که رمان نوشته باشد و شعر گفته باشد و ترجمههای ادیبانه کرده باشد (نمونه متأخر اینکه شایگان گزیدهای از شعرهای منقول در "پنج اقلیم حضور" را در نسخه فرانسه به صورت شعر به فرانسه برگردانده است). دو کتاب اخیر او به فارسی (یعنی "جنون هشیاری" درباره بودلر و "فانوس جادویی زمان" درباره پروست) گواهی است قاطع بر شناخت عمیق او از ادبیات.
در کنار همه اینها داریوش شایگان رفتار و گفتاری هم دارد که به او وجههای خاص میدهد. کافی است کسی نگاهی بکند به فهرست متأسفانه بلندبالای دعواهای سخیف فضای روشنفکری ما و بعد دقت کند به اینکه شایگان هیچگاه در این دعواها وارد نشده است. او همیشه حرفش را زده است و اتفاقاً آدم صریحی هم هست اما توهین نکرده است، کینهتوزانه واکنش نشان نداده است، از سر بغض و غیظ نقد و نفی نکرده است و خلاصه همواره انسانی مدنی و اجتماعی، خوشمشرب و تکثرپذیر، و آدابدان و بلندنظر باقی مانده است. من هیچوقت نحوه آشناییام با دکتر شایگان را فراموش نخواهم کرد. در بیست و هشت سالگی کتاب تازهای نوشته بودم که فصل بلندی از آن به بررسی اندیشههای داریوش شایگان اختصاص داشت و طبعاً گاه توأم با نقد نیز بود. او تلفن مرا گرفته بود و زنگ زد به کسی که چهل سال از او کوچکتر بود و تشکر کرد بابت نوشتهام، به همین سادگی و با متانت و مهربانی ستودنی. در طول ده سال اخیر که به برکت بزرگواریاش با او ارتباط نزدیک داشتهام هیچوقت ندیدم درباره دیگران از سر خصومت و تنگنظری سخن بگوید و اظهار نظر کند. اصلاً نیازی به این طور واکنشهای منفعلانه و محقر نداشت و ندارد. سرش به زندگی خودش و به کارهای خودش گرم است و قدر وقت را میشناسد و فرصت را مغتنم میشمرد، زندگی را به خوشی میگذراند و به کارهایی که دوست دارد میپردازد. در تمام این دهسال هر وقت دکتر شایگان را دیدهام در حال خواندن کتابهایی جدید و نوشتن کاری تازه بوده است، با کنجکاوی و خوشحالی و جدیت. در این میان اگر کاری بخواند که توجهش را جلب کند بیکمترین بخل از آن تعریف میکند، شادمانه دوستانش و کارهایشان را معرفی میکند و از دشمنانش که گمان نمیکنم تعدادشان زیاد هم باشد بدگویی نمیکند. روح او ترکیبی است از کنجکاوی و بازیگوشی کودکانه، راحتی و صمیمیت جوانانه، و سعهصدر و وسعتمشرب حکیمانه سالخوردهای دنیادیده.
ترکیب همین سه ویژگی سبب شده است از پنجشنبه عصر اشخاص و افرادی بسیار با علایق و سلایقی مختلف پیگیر سلامت داریوش شایگان باشند. او متفکری مهم، نویسندهای برجسته، و انسانی حقیقتاً دوستداشتنی است. ایران را با تمامی وجودش دوست دارد اما افق نگاهش جهانی است، میداند لازمه دوست داشتن وطن خود، دشمن داشتن دیگران نیست؛ آنکه قدر فرهنگ خود را میشناسد میتواند قدر فرهنگهای دیگر را هم دریابد و بشناسد. داریوش شایگان به ایران و به ویژه نسل جوان ایران، بهرغم همه گرفتاریهایشان، ایمان دارد. او نظر مثبت خود را درباره جوانان ایران بارها اعلام کرده است. بنابراین بیوجه نیست که حالا این جوانان سخت نگران حال او هستند. او برای دیده شدن تلاشی نکرد، به جار و جنجالهای روشنفکرانه/ناروشنفکرانه تن نداد، در کسوت مراد و مرشد هم فرونرفت، با اینهمه و شاید اصلاً به واسطه اینهمه الان دیده میشود، بزرگ داشته میشود، و دوست داشته میشود. پس اجازه بدهید از قول همه کسانی که از پنجشنبه نگران حال این وجود عزیز هستند بنویسم:
استاد اندیشمند بزرگ، آقای دکتر شایگان عزیز، از پنجشنبه عصر خیلیها نگران حالتان هستند. صمیمانه برایتان بهترین آرزوها را داریم، از ته دل.
پینوشت:
1 درباره اندیشهها و آثار و تأثیر دکتر شایگان پیشتر در سه کتاب و از سه منظر متفاوت بحث کردهام، در "هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید" بر اساس توالی تاریخی آثار و دورههای فکری شایگان، در پیشگفتار و مقدمه "آمیزش افقها" بر اساس جوهره مشترک تفکراتش و نسبت مفهومپردازیهایش با یکدیگر، و در "اندیشههایی برای اکنون" درباره نقش و اهمیتش در گستره فرهنگ معاصر ایران. در این یادداشت کوتاه بنا ندارم چیزهایی را که قبلاً نوشتهام تکرار کنم. صرفاً میخواهم به پشتوانه شناختی که از پیش دارم طرحی ساده تصویر کنم از اینکه داریوش شایگان کیست و چرا مهم است. در واقع نوشتن این یادداشت که طبعاً در این عصر جمعه دارد با سرعت و عجله هم نوشته میشود تلاشی است برای تبدیل نگرانی و اندوهی که از دیروز دامن مرا هم مانند خیلیهای دیگر گرفته است به فعالیتی شاید مفیدتر
نظر شما