واکنش‌ها به درگذشت علی‌اشرف درویشیان

ایسنا نوشت: محمود دولت آبادی، شمس لنگرودی و جمال میرصادقی در پی درگذشت علی اشرف درویشیان از این نویسنده پیشکسوت و دغدغه‌هایش سخن گفتند.

علی اشرف درویشیان،نویسنده و پژوهش‌گر برجسته و صاحب نام در فضای ادبی ایران 4 آبان ماه در پی یک دوره بیماری و نارسایی ریوی در سن ۷۶ سالگی از دنیا رفت. 

 محمود دولت‌آبادی در یادداشتی نوشت: «علی اشرف درویشیان، نویسنده‌ی مردمان تهیدست و نکبت‌زده‌ی لایه‌های ناپیدای جامعه‌ی ما درگذشت. علی اشرف بیمار یک مریضیِ باستانی در سرزمین ما ایران بود و آرزومند آنکه روزی- روزگاری این بیماری درمان بشود که البته نشد و به نظر می‌رسد به این زودی‌ها هم شدنی نخواهد بود! البته علی اشرف خودش در کشاکش زمانه و دشواری‌های آن بیمار شد و چنان سنگین که چون دکتر خسرو پارسا- که خداش بدارد- مرا خبر داد بروم بالینش،علی اشرف تقریباً مرده بود.

باوجود این به گواهی من، دکتر دست به کار بزرگی زد که این روزها به آن می‌گویند" ریسک" بدیهی ست آن دقت نظر و عمل مؤثر افتاد و علی اشرف بازگشت و آن بیشتر به یک اتفاق استثنایی تعبیر تواند شد. وزان پس دشواری زیستی شهناز دارابیان گرامی (همسرعلی اشرف) ده چندان شد؛ چون تیمار انسانی که قادر نبود خودش را اداره کند برای هیچ بانویی آسان نیست و برای خانم دارابیان با وجود مشکلاتی که همه آشناییم چند چندان دشوار بود. به این ترتیب بیش از هرکه من به شهناز دارابیان تسلیت و خداقوت می‌گویم و همدردی خود را بیان می‌دارم و مایلم بیفزایم که جامعه‌ی ادبی- فرهنگی ایران، از آن جمله من قدردان فداکاری و از خود گذشتگی  بانویی که ایشان است می‌باشیم و او را کماکان گرامی و محترم خواهیم داشت.»

شمس لنگرودی نیز در یادداشتی  با عنوان «در کودکی بشریت» نوشت: «زندگی به خودی خود معنایی ندارد، بعضی چیزهاست که به زندگی معنا می‌بخشد، و بعضی اتفاقات است که بی‌معنا بودن زندگی را آشکار می‌کند. و مرگ، آن نیروی دوگانه است.

در روزگار جوانی ما علی‌اشرف درویشیان یکی از عوامل شور زندگی و نوشته‌هایش جریانی انرژی بخش برای پُر کردن خلاهای زندگی بی‌نشاط تهی از معنا بود. اما وقتی مرگ مثل گونی ناچیزی خوار، به زمین‌مان می‌زند، عملا همه چیز از جمله خود زندگی را بی‌ارزش و بی‌اعتبار می‌کند. چطور ممکن است کسی که تمام وجودش عشق به زندگی است، زندگی به هیچش بگیرد و نابودش کند. زندگی درویشیان سراسر در مبارزه صادقانه برای تحقق رویاهایی گذشت که دیگرانی ریاکارانه در آن رویاها زندگی می‌کردند و می‌کنند.

درویشیان در کودکی بشریت می‌زیست؛ با چشم‌اندازهای زیبا به آینده بشریت؛ همان که نوکیسگان فرهنگی و اقتصادی در دل به سادگی‌اش تسخر می‌زنند. و واقعیت این است که این زندگی پر از رجالگی جای زندگی درویشیان‌ها نیست؛ او رنج می‌برد، و پس پشت طنزش جریانی از درد جاری بود. درویشیان به پاس دست یافتن به رویاهایش (آینده‌ای کم دغدغه برای تهیدستان) زندگی‌اش همواره در زندان و در به دری گذشت و یگانه همدم غمخوارش همسر نازنینش بود. و برای من غم انگیز تر از این خاطره‌ای نبود که پس از سال‌ها شبی در مهمانی بزرگی او را آراسته و شیک به همراه همسر و فرزندانش دیدم، خوشحالی من پایانی نداشت، و چند روز پس از آن بود که شنیدم درویشیان دچار بیماری لاعلاجی شده. و شادی من پایان یافت. او که می‌خواست برای زندگی‌مان معنایی بیاورد زندگی خود او بی‌معنا شد. سال‌های سال پیکری از او مانده بود و همسر باوفایش که همواره کنارش بود. و ما که هر یک به کار و گرفتاری خود مشغول، تا امروز که می‌شنویم او را از دست داده‌ایم.»

همچنین جمال میرصادقی در واکنش به درگذشت علی اشرف درویشیان  گفت: «من با درویشیان دوست بودم. امروز برایم روز غم‌زده‌ای است؛ درویشیان نویسنده با فضیلتی بود. آنچه که در کار درویشیان مهم است و به آثار او فضیلت می‌دهد این است که او خوانندگانش را انتخاب می‌کرد. برعکس ما که می‌نویسیم و خوانندگان می‌آیند کتاب ما را انتخاب می‌کنند اما او اینگونه نبود، داستان‌هایش را ساده می‌نوشت و دنبال ساختار آنچنانی برای داستان‌هایش نبود. سعی می‌کرد توجه خواننده را به معنای داستان جلب کند اما همین مسئله باعث شده بود که عده‌ای قبولش نداشته باشند.»

میرصادقی یادآور شد: «دو سال پیش در جلسه‌ای حضور داشت و آنجا گله می‌کرد که کسانی او را قبول ندارند. من به او گفتم که آنها اشتباه کرده‌اند؛ تو مردمی هستی و می‌مانی. تو حرف‌های خودت را می‌زنی. حرف‌هایی که صمیمانه است و از دلت بیرون می‌آید و این همبستگی و پیوندت با مردم عادی همیشه می‌ماند.»

او با بیان اینکه امروز به خاطر درگذشت علی اشرف درویشیان به شدت غم زده گفت:« درویشیان مرد خیلی افتاده‌ای بود.آدمی بود که تن به سانسور نداد. زندانش کردند و اجازه چاپ کتاب‌هایش را ندادند، اما او ایستادگی کرد.»

مدیر جایزه مهرگان ادب نیز در بخشی از متنی که به مناسبت درگذشت علی اشرف درویشیان نوشته، آورده است: «در آذرماه ١٣٨٦ هیأت داوران مهرگان ادب به اتفاق آرا تندیس جایزه مهرگان «یک عمر تلاش در عرصه نوشتن» را به علی اشرف درویشیان نویسنده و پژوهشگر فرهنگ عامه اهدا کرد».

زرگر با انتشار بخش‌هایی از بیانیه ده سال پیش هیأت داوران مهرگان ادب (آذر ماه ١٣٨٦) نوشته است:

«بی‌تردید ادبیات ایران یکی از چهره‌های شجاع، شریف و خستگی‌ناپذیر خود را از دست داد، انسان بزرگی که هر چند بیماری سختی در یک دهه اخیر تن او را رنجور و ناتوان کرده بود اما وجودش همواره مایه دلگرمی و امید نویسندگان بود. نخستین کتاب درویشیان مجموعه داستان " از این ولایت" که در دهه چهل منتشر شد حضور نویسنده‌ای توانا را نوید داد که از غم‌ها و رنج‌های انسانی بر می‌آشفت و در مقابل ستم‌ها و کجروی‌ها سکوت نمی‌کرد، درویشیان از سرسخت‌ترین مخالفان سانسور در ایران بود و سخنان او در مراسم اهدای جایزه مهرگان ادب (فرهنگسرای ارسباران-آذرماه ۱۳۸۶) در اوج بیماری‌اش و در حالی که به روی صندلی چرخدار نشسته بود هرگز از یاد اهالی فرهنگ نخواهد رفت.»

سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز در صفحه خود در تویتر بدون نام بردن از علی اشرف درویشیان؛ نویسنده تازه درگذشته، نوشت: ««آبشوران» و «از این ولایت» را در ۱۲- ۱۳ سالگی خواندم،تلخی فقر را به کام ام چشاند . «داستان- خاطره هایی» که تکرار می‌شود.»

علی اشرف درویشیان  نویسنده و پژوهشگر ادبیات عامه است.او سوم شهریور سال ۱۳۲۰ در کرمانشاه  متولد شد.

همانند بسیاری دیگر از نویسندگان ایرانی علاقه‌اش به قصه و داستان و کتاب ازکودکی و در خانواده به وجود آمد. مادر بزرگش در گفتن قصه و مَتل تبحر داشت و درویشیان بعدها از این قصه‌ها در آثارش بهره گرفت.

 خود درویشیان دراین باره گفته است: «در زندگی پای قصه‌های خیلی از قصه‌ گویان نشسته‌ام،‌ اما مادربزرگم از همه‌ آن‌ها بهتر بود و به آنچه می‌گفت آگاهی کافی داشت‌.افسانه را با آب و تاب و با سود جستن از مثل‌ها و اصطلاحات محلی بیان می‌کرد.آن‌ها را با مسائل روز و نکته‌های مورد علاقه ما می‌آمیخت،‌ آرام و بی‌شتاب قصه می‌گفت و عقیده داشت که گفتن متل در روز سبب کسالت و خستگی می‌شود، ‌بنابراین همیشه شب‌ها و به ویژه پیش از خواب برای ما قصه می‌گفت‌. پدرم هم قصه‌ گوی خوبی بود، اما نه به اندازه مادربزرگم‌. او کم‌ سواد بود و برای ما اشعار حافظ و باباطاهر را می‌خواند. نخستین کتاب داستانی که به خانه‌ ما آمد، امیرارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شب‌های زمستان برای خانواده می‌خواندم»

 این نویسنده دوره دانشرای مقدماتی را در شهر زادگاهش گذراند. هشت سال معلمی در روستاهای شهرستان گیلانغرب دوره خوبی برای آشنایی او از رنج و مشقت‌های زندگی روستایی بود.

در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته‌ ادبیات فارسی و سپس تا کارشناسی ارشد روان‌شناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته‌ مشاوره و راهنمای تحصیلی پیش رفت. او سپس مجموعه داستان «از این ولایت» که به فقر و محرومیت می‌پردازد را منتشر کرد اما در همان سال‌ها بارها به جرم فعالیت‌های سیاسی دستگیر و ممنوع‌ القلم شد و از کار برکنار. درویشیان در کتاب‌هایش زندگی از فقر و محرومیت و کودکان فرودست ایرانی نوشته است و برای افکار و فعالیت هایش سال‌ها زندانی شده است اما در زندان هم دست از نوشتن نکشید، برای مثال مجموعه‌«فصل نان» و قصه‌«رنگینه» را در زندان نوشت.

«بیستون»، «آبشوران»، «فصل نان»، «همراه آهنگ‌های بابام»، «گل طلا و کلاش قرمز»،«ابر سیاه هزارچشم»، «روزنامه دیواری مدرسه ما»، «رنگینه»، «کی برمی‌گردی داداش جان»، «آتش در کتابخانه بچه‌ها»، «چون و چرا»، «داستان‌های محبوب من» (با همکاری رضا خندان مهابادی)، «سلول ۱۸»، «سی‌ودو سال مقاومت در زندان‌های شاه» و «افسانه‌ها و متل‌های کردی» ، «سال‌های ابری» (۲ جلد)، «درشتی»، مجموعه ۲۰ جلدی «فرهنگ افسانه‌های مردم ایران» (با همکاری رضا خندان مهابادی)، «واژه‌نامه گویش کرمانشاهی»، «یادمان صمد» (صمد بهرنگی)، «شب آبستن»، «از این ولایت»، «قصه‌های آن سال‌ها»، «هفت مرد، هفت داستان»، «خاطرات صفر خان» (صفر قهرمانیان) و «دانه و پیمانه» (با همکاری رضا خندان مهابادی) از آثار این نویسنده و پژوهشگر هستند.

58244

کد خبر 721493

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۴:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
    12 0
    بدرود، گنجینه ای رفت بی آنکه از تجاربش بهره ی کافی برده باشیم. او میتوانست یک آموزگار بزرگ برای نسل جدید نویسندگان عامه نویس ما باشد ولی انگار مسئولان فرهنگی ما تاکنون چرت زده اند تنها از وجود او بهره نگرفتند بلکه خناسانی چند تا توانستند او را محدود کردند، کتابهایش را جمع کردند و ..... و الان فقط ماتم و افسوس