دیدم دم انتخابات است و همه مشغول صفا دادن.یکی دیگری را میبرد حمام و خوب کیسهاش میکشد، یکی کفش دیگری را واکس میزند، یکی میرود آرایشگاه عکس میاندازد، یکی سیبزمینی پخش میکند، یکی اطلاعیه پخش میکند، یکی حال پخش میکند و گشت جمع میکند و اینها... خلاصه همه دارند گلدار میشوند. تصمیم گرفتم در حد مقدوراتم تحول ایجاد کنم، گفتم تا کسی ریشم را دود نداده، کوتاهش کنم. به قول شاعر:
بگرفته بود ریش ز ما مُلک حُسن را
ما هم به ضرب تیغ از او پس گرفتهایم
عکس تازه گرفتم،زدم بالای ستون که مادرم ببیند و قربان صدقه برود، جگرم حال بیاید. «خبر» روزنامه خوبی است برای خانوادهها. البته خانواده اعضای تحریریه چون فکر کنم با این تیراژ وسیع و پخش فوقالعاده و تبلیغات همهجانبهای که دارد، جز خانواده اعضای تحریریه و عزیزان بریده جرایدساز ادارات و بولتنپردازان گرامی، روزنامهای گیر کس دیگری نیاید.
شعر نوشتم یاد ابطحی افتادم. برای اینکه اگر به تور جوانان هشتاد وهشتی افتادم، یا بالعکس (!) چهار تا اصطلاح تازه بلد باشم که در کار کنم، رفتم سراغ گوگولیمگولیترین جای ممکن؛ وبلاگ ابطحی. همان اول ماجرا دو شعر نقل کرده بود درباره انتخابات. لطفاً باصدای بلند بخوانید که دیگران هم حالشو ببرن! (گفتم که دارم اصطلاح یاد میگیرم.)
ما طالب پاکی و صفاییم هنوز
ایرانی و حامی شماییم هنوز
در حمله قدرتطلبان نااهل
ما حامی احمدینژادیم هنوز
و شعر بعد:
بیا چون کوه دالاهو قوی باش
سرود مثنوی معنوی باش
بیا حالا که دیگر خاتمی نیست
رفیق میرحسین موسوی باش
شعرها مرا یاد یک آگهی ترحیم انداخت و یک آگهی تلویزیونی بالای یک آگهی ترحیم که بستگان متوفی اصرار داشتند حتماً نام وی را وارد تاریخ ادبیات فارسی کنند، نوشته بود:
ای پدر دیده به راهت نگران است هنوز
غم نادیدن حاجغلامعلی مسعودی شبانکاره انصافاً بار گران است هنوز
یک آگهی تلویزیونی هم بود که در آن تنها صدای آگهی ایران میگفت:
خوشمزه، خوشپخت
ماکارونی رشد!
شاعر ارجمند حامی احمدینژاد هم همین کار را کرده، چون «صفا» و «شما» و «احمدینژاد» را همقافیه کرده. شاعر ارجمند حامی میرحسین موسوی هم اساساً به وزن کاری نداشته و نام کاندیدای خود را با فشار کامل به شعر داخل نموده است.
تن شاعران بزرگ را در گور نلرزانیم برای رأی گرفتن.
گفتم «نلرزانیم» یاد «لرزیدن» افتادم و علیرضا افتخاری که در گفتوگو با «خبر» گفته است: «آهنگساز باید دل مرا بلرزاند، اگر بلرزاند من کربلا میکنم.»
اولاً از جانب فرهنگستان تشکر میکنم از علیرضا افتخاری به خاطر ساخت فعل مرکب تازهشان. ثانیاً یک سؤال دارم؛ در کربلا اشقیا بودند و اتقیا. آقای افتخاری از کدام گروه است؟!
علامت تعجب گذاشتم آخر بخش قبل، یاد وزیر کشاورزی افتادم که گفته است: «به دو باران دیگر نیاز داریم.»
خوشحال شدم که یک چیزی از وزیر یاد گرفتم. من تا به حال فکر میکردم واحد باران میلیمتر است، نمیدانستم باران را دفعهای حساب میکنند. مثلاً میگویند دو دفعه باران باید بیاید. چقدر خوب است یک چیزهایی را یاد آدم میدهند.
گفتم «خوب» یاد محمدرضا باهنر افتادم که گفته: «قرار نیست تا بعد از انتخابات مصاحبه انتخاباتی کنم.»
حالا اینکه گفتوگو درباره انتخابات بعد از انتخابات به چه دردی میخورد، نمیدانم.
گفتم «نمیدانم» یاد کروبی افتادم. شنیدم مهاجرانی مشاور کروبی شده در امور مسائل و مشکلات ایرانیان خارج از کشور. خوشحال شدم، نمیدانم چرا هر چیز که درباره کروبی میشنوم، بیخودی خوشحال میشوم.
گفتم «خوشحال» یاد اوو مورالس، رئیس جمهور بولیوی افتادم که امروز خوشحال است. چون بالاخره اعتصاب غذایش جواب داد و کنگره بولیوی تصویب کرد او یک دوره دیگر هم بتواند کاندیدای ریاست جمهوری بشود. نگران شدم. کار یاد دیگران میدهد این مورالس! خب هر رئیس جمهوری که قدرت بدنی چاوز را ندارد، بلکه یکی ضعیف بود،مثل همین خاتمی که یک وقت رئیس جمهور بود، اگر بنا باشد همه برای رئیس ماندن اعتصاب غذا کنند که گرفتاری ایجاد میشود.
گفتم «گرفتاری» یاد اوباما افتادم. بالاخره گرفتاری اوباما حل شد. او گفته بود پیدا کردن سگ مورد علاقه بچههایش تبدیل به گرفتاریاش شده. چون هر رئیس جمهوری در آمریکا یک سگ با خودش به کاخ سفید میبرد و آن سگ هم به عنوان سگ اول آمریکا معرفی میشود.
خدا را شکر که ما اهل این کارها نیستیم. سگ که نجس است. ولی فکر کن رسم بود هر کس رئیس جمهور میشود یک جانوری هم نگهداری کند. فکر میکنی در آن شرایط هر یک از کاندیداها چه موجودی نگهداری میکردند؟ واقعاً از اینکه چنین قانونی نداریم، خوشحالم.
گفتم «قانون» یاد سخنرانی میرحسین موسوی افتادم و اعلام پایبندیاش به قانون، عدالت و آزادی!
خیلی جالب است که در ایران کاندیداها برای رأی آوردن بدیهیات را میگویند. نکند ما اینها را همیشه نداریم و نمیدانیم؟ وگرنه کدام کاندیدایی را میشناسید که بخواهد رأی بیاورد ولی بگوید من به قانون، عدالت و آزادی پایبند نیستم؟!
گفتم «قانون، عدالت، آزادی»، خیلی چیزها یادم رفت!
نظر شما