ایرانیان مقیم کشورعمان همچون خیلی دیگر از مهاجرین ایرانی مقیم کشورهای دیگر اغلب تعطیلات آخر هفته و تعطیلات رسمی را با برگزاری میهمانی ها و گرد هم آیی های مختلف می گذرانند. انتخاب فهرست میهمان های هر هفته هم از جمله کارها و مشغولیات ایشان است. در کشورعمان به علت تناسب خوب درآمد مشاغل تخصصی با هزینه های روزمره معمولا نیازی به کار کردن هر دو نفر پدر و مادر خانواده ی مهاجر نیست و طبق معمول آقایان به عنوان نان آور خانه شناخته می شوند و خانم ها هم در خانه به امور منزل و بزرگ کردن بچه ها می رسند اما همین خانمی که در مسقط به خانه داری مشغول است به احتمال فراوان در ایران یا کشور دیگری که از آنجا به عمان مهاجرت کرده در شرکت یا سازمانی مشغول به کار بوده و سهمی در درآمد خانه داشته است ولی در این کشور مجبور به خانه نشینی شده است. البته مواردی هم در میان ایرانیان مقیم مسقط وجود دارد که زن و شوهر هر دو کار می کنند و گاه حتی همکار هم هستند.
ایرانی مهاجر در زمان زندگی در کشور خود به طور معمول روابط گرم و صمیمی با برخی دوستان، اقوام و فامیل خود داشته اما پس از مهاجرت مجبور می شود همه ی آنها را کنار بگذارد که البته کار آسانی هم نیست. روز های اول با تماس های مکرر تلفنی با ایران می گذرد اما رفته رفته دوستانی در میان مهاجران هم وطن می یابد که نوع این دوستی ها گاه حتی عمیق تر از دوستی های داخل ایران است چرا که دوست در غربت فقط دوست نیست که گاه برادر، خواهر، پسر خاله، دختر عمو، همکلاسی و...است که البته در حقیقت هیچ کدام از این ها نیست. اما این دوستان تازه جای خالی دوستان و اقوامی را که ایرانی مهاجر به خاطر مهاجرت از دستشان داده برایش پر می کنند و این خود می تواند سر آغاز مشکلات پیچیده و عجیب و غریبی هم باشد. دو خانواده ای که شاید هرگز همدیگر را ندیده باشند ناگهان به شدت با هم دوست می شوند و در هر فرصتی با هم هستند و این رفت و آمد زیاد توقعاتی را در هر دو طرف ایجاد می کند که گاه حتی منطقی نیستند و دست آخر هم آن روابط گرم و صمیمی ممکن است با دلخوری شدید برای همیشه پایان یابد. به همین دلیل میهمانی های آخر هفته ها یک عمل اجتماعی است که ایرانی مهاجر به آن نیاز شدید دارد تا هم دوستی کند و هم مجالی به کینه و نفرت خود بدهد که چندی بتازد و کسانی را که نمی پسندد یا دوستشان ندارد با زبان تیزش یا با دعوت نکردن بنوازد! چرا که آنها به اندازه ای که او می خواسته و انتظار داشته نتوانسته اند جای خالی دوستان و اقوام عزیزش را که در ایران جا گذاشته برایش پر کنند! و البته همه ی اینها از گرفتاریهای مهاجرت است که گاه مهاجرین را تا مرز افسردگی و اختلال رفتاری پیش می برد و آزارشان می دهد.
اغلب مهاجرت های کاری به دلیل شرایط کاری مرد خانواده است و به همین دلیل خانم ها مجبورند کارشان را در کشور خود رها کرده و به دنبال سرنوشت به کشور مقصد بروند اما پیدا کردن کار مناسب برای این دسته از خانم ها همیشه آسان نیست پس در اولین اقدام به دنبال دوستان خانه نشین خود می گردند، آنها را پیدا می کنند و با هم گروه های دوستی تشکیل می دهند. مهمترین زمان دوست ورزی این خانم ها صبح ها وقتی است که اقایان در سر کار هستند و بچه ها در مدرسه. مکان این گرد هم آیی ها هم در قهوه خانه (کافی شاپ) های شیک مسقط است. فهرست میهمانی های تعطیلات آخر هفته ی بعد هم در همین جلسات نهایی می شوند.
خانم های ایرانی خارج نشین در میهمانی ها هر آنچه مهارت در آشپزی دارند به کار می برند و اگر میهمان خارجی هم داشته باشند در آن صورت قرمه سبزی پای ثابت فهرست غذا ها خواهد بود و در ادامه توضیحات مبسوط در مورد اینکه این خورش خوشمزه چگونه ساخته می شود! به همین مناسبت بخش بزرگی از چمدان ها در فرودگاه ها شامل سبزی قرمه سبزی، کشک و سایر اقلام غذایی است که یا در خارج از کشور موجود نیست یا کیفیت نوع وطنی را ندارد پس باید از نهایت وزن مجاز سفرهای هوایی استفاده کرد تا بیشترین لوازم برقراری میهمانی ها را به خارج از کشور برد تا مبادا میهمانی های پیش رو از رونق بیافتد.
از دیگر دستور جلسات این گونه میهمانی های ایرانی های خارج نشین، سخن گفتن در باب برتری ها و زرنگی های ایرانیان در مقابل ساکنین کشور میزبان است. حسرت خوردن از اینکه "ما که از اینها برتر هستیم چرا باید وضعمان چنین باشد و چنان نباشد؟" می شود گفت قسمت مهمی از سخنان رد و بدل شده ی ایرانیان مهاجر در میهمانی ها، مقایسه ی ایران با کشور میزبان است. اینکه اینجای ایران بهتر از این قسمت این کشور است و آنجای ایران بدتر! و البته همه ی این ها نشان از وابستگی شدید ایرانیان به کشورشان را دارد.
خودشیفتگی و خودبزرگ پنداری در بسیاری از مردمان جهان شیوع دارد! بارها شنیده شده که کارمندان عالی رتبه و دانشمندان بزرگ سازمان ملی فضایی آمریکا (ناسا) ایرانی هستند و این سازمان معظم بدون ایرانیان نمی توانست این همه سیر در آفاق جهان هستی داشته باشد! سوال اینجاست که آیا این ادعا ویژه ی ایرانیان است یا مردمان دیگری هم چنین پندارهایی دارند. وقتی شما فقط در ایران هستید و ارتباط زیادی با دیگر ملیت ها ندارید شاید فکر کنید حتما یک علتی دارد که همگان از اهمیت حضور ایرانیان در "ناسا" سخن می گویند اما چون پای به آن سوی مرزها گذاشتید و با مردمان دیگر نقاط جهان هم صحبت شدید در خواهید یافت که از هر ملیت که بپرسید می گویند این هموطنان آنها هستند که ناسا را اداره می کنند! این عقیده در میان دیگر ملت ها از جمله مصری ها، هندی ها، پاکستانی ها، چینی ها و خیلی کشورهای دیگر هم وجود دارد که ما برترین و باهوش ترین و بلند مرتبه ترین مردم جهان هستیم و اگر امروز از کشورهای توسعه یافته ی جهان عقب افتاده ایم به خاطر ظلم و ستمی است که از هزاران سال گذشته بر ما رفته است وگرنه اگر ما را به حال خود واگذارند جهان به چشم خود خواهد دید که ما هوشمند ترین موجودات کیهان هستیم! و البته آدم می ماند که بالاخره ناسا را کدام ملیت اداره می کند و کدام مردم از همه باهوش تر هستند؟
در واقع آن چه که انسان مهاجردر اثر مهاجرت می آموزد این است که یک تجدید نظر اساسی در مورد برخی از خودبرتر بینی هایش داشته باشد چرا که جهان بزرگتر و پیچیده تر از آن است که من یا ما هم قبیله ای ها مرکز آن باشیم.
به همین صورت مهاجر ایرانی در می یابد که به کار بردن عبارت "هنر نزد ایرانیان است و بس" فقط گوینده را در مقابل ملیت های دیگر خوار و بی اهمیت می کند و هرگز بر یک ایرانی چیزی اضافه نمی کند!
امروزه با گسترش شبکه ی جهانی ارتباطات و دسترسی مردم به اینترنت، جهان کوچکتر از گذشته شده اما به همان اندازه عمیق تر هم گشته است. با وجود اینترنت هر ملیت و مردمی و دقیق تر بگوییم هر انسانی این آزادی را خواهد داشت که کالای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، هنری و ... خود را عرضه کند و در معرض قضاوت دیگران قرار دهد و البته با وجود اینترنت مهاجرت هم ساده تر و آسان تر می شود چرا که فاصله ها را به حداقل می رساند اما به همان اندازه نیاز به تیزبینی و دقت را هم بیشتر می کند. امروز دیگر نمی توان به راحتی مردمانی را پست و دیگرانی را بلند مرتبه شمرد پس باید عمیق تر نگاه کرد و قضاوت جزیی کرد و از کلی گویی پرهیز نمود. مثلا طرح این سوال که آیا ایرانی ها آدم های خوبی هستند یا نه؟! سوالی است که با وجود این همه شبکه های ارتباطی دیگر نمی توان به آن پاسخ داد! چرا که باید پرسید کدام ایرانی؟ از کدام جنبه؟ با کدام معیار؟... در حالی که شاید درشصت سال پیش از این گونه قضاوت ها خیلی سریع و صریح انجام می شد چون بسیار کلی بود و البته مرجعی که بشود آن را بررسی کرد هم وجود نداشت به همین دلیل پدیده های مهاجرت و شبکه ی جهانی ارتباطات به نوعی به یکدیگر وابسته و درهم تنیده هستند شاید بتوان گفت در روزگاران قدیم که فناوری ارتباطات در این سطح نبود این بازرگانان و تجار بودند که با رفت و آمد میان شهرها و روستاها و آن سوی دریاها از اخبار و احوالات ایشان خبر می آوردند و می بردند و ارتباط برقرار می کردند ولی امروز با وجود این سطح از ارتباطات، مهاجرت نیز پدیده ی آسان تری نسبت به گذشته شده اما مسائل پیچیده ی جدید خود را نیز به همراه دارد.
ایرانی مهاجر در کشور عمان شاید هنوز خود برتر بینی هایش را داشته باشد؛ شاید در اوایل ورود به این کشور عربی حاشیه ی دریای عمان و خلیج فارس به خود بگوید که اینجا دیگر کجاست؟ این ها دیگر چه مردمانی هستند؟ این چه لباس هایی است؟ این چه غذاهایی است؟ این چه آب و هوایی است...؟ اما دیری نمی پاید که می بیند آن پیرمرد راننده ی وانت بار از همین مردم که ما سال ها خود را از آنها برتر می دانستیم با چهره ی آفتاب سوخته و لباس نه چندان فاخرعربی اش چطور حتی در دور افتاده ترین شهر این کشور هم وقتی به میدان کوچکی می رسد که تعداد ماشین های عبوری از آن در هر ساعت به سختی به تعداد انگشتان یک دست می رسند همچنان قانون را محترم شمرده و در ابتدای ورودی آن میدان محقر توقف می کند تا مطمئن شود ماشین دیگری در آن نیست و می تواند وارد میدان شود.
ایرانی مهاجر خیلی زود می فهمد که برتری میان مردمان و ملت ها از پیش تعیین شده نیست و چه بسا مردمانی که در اثر سال ها آموزش و ممارست همه ی پیش فرض ها را دگرگون کرده و چهره ی جدیدی از خود به جهانیان ارائه می دهند.
ادامه دارد...
نظر شما