ماجرای ندادن مجوز برای دفن مرحوم عبادیان در قطعه نام آوران بهشت زهرا بهانه ای شد تا یکبار دیگر درباره ایشان و این کار نکوهیده دست اندرکاران بهشت زهرا یادداشتی قلمی کنم.

آغاز: ایام نوروز برای اهل فرهنگ و اندیشه چندان خوش یمن نبود، چند روزی مانده به نوروز دکتر حسن لاهوتی،مولوی شناس و مترجم نامی روی در نقاب خاک کشید،در اواخر تعطیلات هم استادان صدر حاج سید جوادی و دکتر محمود عبادیان به دیار باقی شتافتند تا در فاصله ای کمتر از 15 روز سه بزرگ عرصه فرهنگ صحنه را خالی کنند،اگر چه صحنه پیوسته به جاست و بانگ نغمه­های خوشی که آنان بر صفحه فرهنگ این مرز و بوم به یادگار گذاشتند در گوش نیوش اندیش ما طنین انداز است.
میانه:درباره این سه بزرگوار دیگران قلم زدند و البته نگارنده هم درباره دکتر عبادیان گرامی و نیز دکتر لاهوتی مرحوم یاداشتی نوشت،آنچه در این ستون هفتگی می خواهم بنویسم اشاره به ماجرای چگونگی دفن استاد عبادیان است که متاسفانه به دلیل تقارن با ایام نوروز وتعطیلات به بوته فراموشی سپرده شد. همچنانکه نگارنده متوجه نشد پیکر مرحوم لاهوتی بالاخره به ایران آمد و در مکانی که قرار بود دفن شود ، به خاک سپرده شد یانه؟
در خبرها آمده بود که به دلیل تعطیلات مجوز خاکسپاری در قطعه نام آواران بهشت زهرا صادر نشد. حنای این گونه بهانه آوری حداقل نزد اهل مطبوعات رنگ و رویی ندارد و به آنهایی که چنین نکاتی را در ذهن و قلم مدیران روابط عمومی می کارند باید توصیه کرد  به دنبال بهانه های بهتری باشند،اگر چه به قول شاعر درخت بهانه جوانه ندارد و خشکی و زردرویی ان سریع در معرض قضاوت و دید افکار عمومی قرار می گیرد. مثل داستان سیر و پیازخوردن زیدی درمثنوی است که بعد از خوردن سیر به نزد دیگران می امد و ادعا می کرد که از دهانش بوی عطر بیرون می آید.
بوی سیر بد بیاید از دمت
تو همی لافی که من دارم غمت
تو ملاف از مشک کآن بوی پیاز
می کند مشکوف از بوی توی راز
چه کسی است که نداند این گونه امور با یک تلفن هم قابل حل و فصل است و حتی نیازی به مجوز هم ندارد؟طبیعی است که استاد عبادیان نیازی به دفن شدن در قطعه نام اوران نداشت و اصولا اگر هم در ان قطعه دفن می شد،اعتباری به آنجا می بخشید و نه آنکه اعتباری بگیرد.اما برخی از چهره های نامی فلسفه که او را می شناختند،حتی دریغ کردند یک پیام تسلیت برای درگذشت این مرد فروتن و بزرگ بدهند. مرحوم عبادیان همان کسی است که استاد مطهری وقتی درباره درس دادن یک استاد درباره مارکس اشاره کرد و این که جمهوری اسلامی باید به قدری منش و رفتار ازادانه ای داشته باشد و برای آزادی حرمت قائل شود که استاد مارکسیسم بتواند در دانشگاه درس مارکس را بیان کند  و نهراسد،اشاره اش به او بود.
انجام:مردی با چنین ویژگی ها که استغنای روحی بالایی داشت،طبیعی است که باید بیش از اینها بزرگ و گرامی داشته می شد. البته شاگردان ان بزرگوار کم نگذاشتند وکوتاهی نکردند و برایش نوشتند و از سجایای اخلاقی و روح محققانه ودشمنی همیشگی اش با مقلد پروری و پخته خواری علمی سخن گفتند و یادش را گرامی داشتند.
قطعا استاد عبادیان سهمی هر چند خُرد اما موثر در تغییر نگاه دانشجویان به دنیای پیرامونشان داشت وآنها را به سمتی سوق داد که در هر چیزی با دیده تردید بنگرند. یادش گرامی باد.

صورت کوتاه شده تر این نوشته روز دوشنبه در صفحه آخر روزنامه اعتماد منتشر شد.

بعد از تحریر:

دکتر عبادیان مرد مستغنی ای بود و به حق و انصاف من در میان اهل فرهنگ و ادب آدمی به استغنای روحی او  کمتر دیده ام .چیزی در پشت و پسله و پرده  نداشت که ظاهرش آن را نشان ندهد.زندگی چندان مرفهی نداشت،اما هیچ ابایی هم نداشت که بگوید چیزی ندارم. به یاد دارم برادر گرامی ام،دکتر مصطفی مختاباد، که چند سالی برای راه اندازی بخش فلسفه هنر علوم تحقیقات با ایشان حشر و نشری داشتند و زحمات فراوانی هم کشیدند(بعدها متاسفانه وقتی تمامی مراحل کار به انجام رسید برخی از آسان خواران حرفه ای و سرشناس عرصه فلسفه ،که در سه دهه گذشته هر جایی نشانی و پایی از آنهاست و دستشان بر هر سفره ای دراز، به یکباره بر سر سفره پهن شده آمدند و لقمه آماده را پخته خوارانه به دهان گرفتند و عذر بانیان کار ،از جمله دکتر عبادیان و دیگرانی که زحمت اصلی راه اندازی بخش زیبایی شناسی فلسفه را راه اندازی کرده بودند،خواستند). القصه ایشان نقل می کردند که روزی به اتقاق دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی که ایشان هم در همان نشست ها حضور داشتند، پیشنهاد دادند که بهتر است هفته ای یک روز به استخری بروند که استاد عبادیان بی معطلی گفتند من پولش را ندارم. پرسیدیم که کسی پولی از شما طلب نکرد، که گفت،بله ولی حاضر هم نیستم که کسی به جای من پول بدهد.به گفته ایشان در جلسات فرهنگستان هنر هم هر گاه کار به نقد و انتقاد از سیاستگزاری ها در عرصه هنر می رسید ، زبان او برّا و تیزتر از بقیه بود و حتی وقتی ما می خواستیم انتقادی بکینم ، می گفت، من عمرم را کرده ام و بهتر است که به جای شما داد و فریاد و انتقاد کنم تا اگر مرا بیرون کردند ، مشکلی برای شما پیش نیاید. روحش شاد.
کد خبر 285771

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =