چرا هنر در زبان ذاتاً "نابحق" است و هرگز به پایان نمی‌رسد؟/ بریکولاژ فلسفی

با پیروی از گوته، شعرگویی و خوانی نوعی به اجرا درآوردن است که می‌تواند در هر جایگاه، با توجه به الزامات زمانی که در آن روی صحنه هستی‌یابی می‌رود، معانی متناسب، نوین و تأمل‌برانگیزی را از خود بروز دهد که با «کلاژکار»ی روزمرّگی تجربه‌های زیسته متفاوتی از شعر را پدیدار می‌کند.

گروه اندیشه: یادداشت زیر نوشته امیرعلی مالکی در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد است. این مطلب یک تحلیل هستی‌شناسانه و هرمنوتیکی از ماهیت شعر و زبان ارائه می‌دهد و استدلال می‌کند که شعر هرگز پایان نمی‌پذیرد و ذاتاً "نابحق" ،ناقص و ناتمام است.  نویسنده با الهام از کی‌یرکگور، بیان می‌کند که زبان و شعر ذاتاً "نابحق" هستند، زیرا هرگز نمی‌توانند آن چه باید بگویند ، به‌طور کامل بیان کنند. این "لکنت اوروبوروسیس‌وار" (تکرارشونده و خودبلعنده) نشان‌دهنده آگاهی مشروط شعر است که مدام خود را بازخوانی و باززایی می‌کند. به همین دلیل، درک شعر یک حرکت دوری بی‌پایان است که در هر زمان، با پاسخ‌های جدید به پرسش‌های نو برمی‌گردد. نویسنده این فرآیند را نوعی "بریکولاژ" (Bricolage) یا تکه‌چینی و تکه‌چسبانی می‌داند؛ عملی که در آن شاعر و خواننده با استفاده از واژگان شکسته و تجربه‌های زیسته، جهانی تازه می‌سازند. این ساختار بریکولاژگونه، که ابن‌سینا آن را "انسجام از دل اختلاف" می‌خواند، به شعر امکان می‌دهد تا در تلاقی با امور روزمره و با بازگویی بی‌پایان، به حیات و معنابخشی ادامه دهد. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد: 

**** 

«هنوز تو ضبط ماشینم..... میخونه»، چراکه هیچ شعری در جهان نیست که پایان یافته باشد. والاترین اصل در شاعری این است که ما هرگز نمی‌توانیم آنچه مایلیم بگوییم، به‌طور کامل مطرح کنیم. به عبارت دیگر، زبان و تمام فرزندان آن، چون شعر، از همان آغازِ خود «نابحق» است و خطا می‌کند، از اشتباهات خود می‌آموزد و در متنِ زمان با نادرستی‌ها، بدفهمی‌ها (یا برعکس) و پیشداوری‌ها تکمیل می‌شود.

شاعری، با تعبیری گشاده از سخنِ کی‌یرکگور در پایانِ «یا این، یا آن»، یعنی: «نزدِ خداوند، ما همیشه گناهکاریم.» خداوندِ شعر یا با بیانی بُرنده‌تر، زبان، هرگز او را کامل نمی‌پذیرد و این امر باعث می‌شود تا شعر در هر لحظه رخ دهد و با زبانی الکن، در مقابل ایزدِ خود، برای سروده، خوانده، فهمیده و بازگو شدن، دست‌وپا بزند. بااین‌حال، آدمی همواره این اصل را فراموش می‌کند و به گمان خود همیشه و در هر موقعیتی زبانی قاطع و همه‌جانبه دارد و آنچه از زبانش تراوش می‌کند، حق مسلم است.

اما این فراموشی، بیشتر از آن که در عمل معنا یابد، توهمی بیش نیست؛ زیرا فرار از نابحق‌بودگی زبان با اولین نگاه به مصرع نخست یک شعر فرومی‌پاشد و آدمی بدون هیچ معطلی‌ای شروع به رویاروشدن، گفت‌وگو و دیالوگ‌ورزی با آن می‌کند: «گر تو قرآن برین نمط خوانی، ببری رونقِ مسلمانی» (گلستانِ سعدی | بابِ چهارم - در فوائد خاموشی).

به بیان دیگر، دریافت شعر در زمان‌های مختلف، در مقامِ حرکتی دوْری آشکار می‌گردد که در پاسخی زمان‌مند به آن، حتی اگر مستقیما پرسشی را مطرح نکرده باشد، دوباره به سوالاتی نو بازگشته و سپس جواب‌های جدیدی را برمی‌انگیزد. در این موقعیت، زبانِ شعر «لکنت»ی همیشگی را تجربه می‌کند و در آرایشِ ویژه‌ای، ‌مانند اوروبوروس، خود را می‌بلعد، باری دیگر وجودش را به بیرون تُف می‌کند و باز از نو ادامه می‌یابد.

«لکنتِ اوروبوروسیس‌وارِ» شعر، آگاهی خودش را به‌نحوی هرمنوتیک‌وار تجربه می‌کند؛ امری که هرگز به تناهی تن نمی‌دهد.حال، از آنجا که این آگاهی به مشروط‌بودنِ خود [با هر زبان و پیشینه‌ای] واقف است، باید برای تجربه‌های جدید و متفاوت گشوده بماند. این دانشِ اوروبوروسیس‌وار، با کشفِ امورِ ناپیدا در شعر، در طول زمان‌های مختلف، پیشداوری‌های خود نسبت به آنچه هست را مورد تجدیدنظر قرار می‌دهد و باری دگر شعر را با متصل‌کردن آن به امور روزمره‌ای که پیش‌تر از چشمِ شاعر و خواننده پنهان مانده بود، باززایی می‌کند.

بااین‌اوصاف، شعرگویی و خوانی که در ریشه زبان تفاوتی ندارد، زیرا هر دو به یک نحو زبانِ شعر را زندگی و تحلیل می‌کنند، نوعی تکه‌چینی و تکه‌چسبانی است. اگر شعر، با تکیه بر این ایده، هرگز پایان نیابد، بنابراین همواره در جریانِ تحقق قرار داشته و در صرفِ نمایش آن برای هر جان، در یک برهه و زمان خاص، می‌تواند هستی شعر را با بازخوانی و بازگویی آن به نسبت هر دوره تجدید کند.

به بیان دیگر، با پیروی از گوته، شعرگویی و خوانی نوعی به اجرا درآوردن است که می‌تواند در هر جایگاه، با توجه به الزامات زمانی که در آن روی صحنه هستی‌یابی می‌رود، معانی متناسب، نوین و تأمل‌برانگیزی را از خود بروز دهد که با «کلاژکار»ی روزمرّگی تجربه‌های زیسته متفاوتی از شعر را پدیدار می‌کند.به همین علت، با اندکی تخفیف، می‌توان شعر را تماما امری «بریکولاژ» دانست. بریکولاژ، واژه‌ای فرانسوی که نخستین‌بار توسط کلود لوی-استروس در کتاب «ذهن وحشی» مطرح شد، نه صرفا یک تکنیک، بلکه نوعی هستی‌شناسی زبان است؛ نوعی مواجهه با جهان از طریق بازچیدن، بازخوانی و بازآفرینی.

با توجه به این تعریف و بریکولاژبودگی شعر که با پایان‌پذیری هرگز میانه‌ای نداشته و پیوسته در لکنتِ اوروبوروسیس‌وارِ خود ادامه می‌یابد، در موقعیت مقدمه، به‌نسبت زندگی روزمره، با چیزی معنا می‌شود که با کمک شعر از آن «سخن» گفته و با سخن‌گویی درباره آن، تکه‌ای از آن شرایط را با تحلیلِ شعر به متن آن چسبانده و در اشکال متفاوتی آن را تکمیل می‌کند.احتمالا در همین موقعیت، در نقطه تلاقی لکنتِ اوروبوروسیس‌وارِ زبان با تکه‌چینی بی‌پایانِ معنا، بتوان به تأملی از ابن‌سینا در «فن شعر- منطق الحکمه العروضیه» بازگشت؛ آنجا که باور دارد شعر و اجزای کلام مربوط به آن از انسجام پدید می‌آیند.

اما این انسجام، نه از جنسِ شباهت و همسانی، بلکه از دلِ اختلاف و تفاوت سر برمی‌آورد. برای ابن‌سینا، شعر چیزی نیست جز قطاری پیوسته از واژگان که از نظمی خاص تبعیت کرده و دلالت‌های ناقص را با همراهی یکدیگر بهتر می‌کنند. این نظم، برخلاف تصور رایج، نه وحدتی از پیش‌تعیین‌شده، بلکه همنشینی عناصر ناهمگون است که در مسیرهای متفاوت به تناسبی شاعرانه می‌رسند، زیرا شاعری، در نهایت، بریکولاژکاری است؛ کسی که با ابزارهای پراکنده، با واژگانِ شکسته، با معناهای نیمه‌جان و با تجربه‌های زیسته، جهانی تازه می‌سازد. جهانی که نه پایان دارد، نه آغاز، بلکه در هر لحظه، با هر خوانش، با هر لکنت، دوباره‌زاده می‌شود.

شاید به همین دلیل است که هنوز، در ضبطِ ماشینِ کسی، صدایی می‌پیچد که از دلِ خاطره‌ای دور، با زبانی لکنت‌دار، چیزی را زمزمه می‌کند که نه فقط از گذشته، بلکه از ناتمامی اکنون خبر می‌دهد. آن صدا، هرچند نامش در این روزگار به سکوتی تحمیل‌شده بدل گشته، همچنان در تکه‌چینی روزمره، در بریکولاژِ زیستن، در بازگویی بی‌پایانِ شعر، به حیات خود ادامه می‌دهد.

این زمزمه که در ظاهر ساده و روزمره است، در دل خود حامل همان «جدیت مقدس» است که شعر را به بازی با هستی و زبان می‌کشاند؛ بازی‌ای که نه از سر تفنن، بلکه از سر ضرورت است. آن مصرعِ تغییر یافته، آن «هنوز تو ضبطم... می‌خونه»، نه فقط یادآور قطعه‌ای موسیقایی، بلکه نشانه‌ای است از بقای زبان در لکنت، از تداوم شعر در نابحق‌بودگی و از دعوتی بی‌انتها برای ادامه دادن، برای بازسرایی، برای ماندن تا تهش.

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2135720

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =