به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، به نمایشگاهی دعوت شدهایم که مهمان ویژهاش، سفیر لبنان است ولی سفیر قصهگو. به غرفه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرسیم. دیوارهای غرفه با کاغذهای رنگی تزیین شده و وسط سالن چند میز برای بازی بچهها و نقاشی چیده شده است.
دو سه تا از بچهها روی صندلیهای قرمز و آبی که دور میزها چیده شده، در حال نقاشی کشیدن هستند. سمت چپ غرفه جایی مثل سن نمایش برای قصهگویی آماده شده و چند ردیف صندلی روبروی آن چیده شده است. چند بچه همراه مادرشان منتظر شروع برنامه هستند. سحر شحادی و خانم مترجم وارد میشوند. شال رنگارنگی به سر دارد که روی آن حروف و نقشهایی است برگرفته از کتابهای داستان. بچههای لبنان او را از شالش میشناسند.
وقتی جنگ اسرائیل و لبنان بالا گرفت، سحر به فکر افتاد که برای بچهها کاری بکند تا روحیهشان را از دست ندهند. از آن موقع بود که قصهگوی کودکان داغدیده لبنان شد. برایشان قصه میگوید تا چنددقیقهای دلشان را شاد کند و لبخند روی صورتشان بنشاند.
سحر شحادی چند روزی است به ایران آمده تا برای بچهها قصه بگوید. بلافاصله که وارد غرفه میشود، با صدای بلند به بچهها سلام میکند. نگاه بچهها به سمتش برمیگردد. سحر با لهجه لبنانی با تکتک بچهها احوالپرسی میکند. مترجم تکوتوک کلمهها را برای بچهها ترجمه میکند. انگار کمی یخ بچهها آب میشود و لبخند میزنند. یکدفعه سروکله دو مرد جوان پیدا میشود با عروسکهایی در دستشان. جوانان عروسکگردان از زبان عروسکهایشان صحبت میکنند. بچهها دورشان جمع میشوند. با تعجب به سحر نگاه میکنند. جملات عربی است و معنی کلمهها را متوجه نمیشوند ولی برایشان جذاب است.
قصهای که به کودکان یاد میدهد چگونه با دلتنگیهایشان کنار بیایند!
برنامه شروع میشود و مجری، سحر را روی سن دعوت میکند. مترجم سؤالاتی در مورد کتابهایش میپرسد. سحر کتابهایش را معرفی میکند. تابهحال دو کتاب برای کودکانی لبنانی نوشته با عنوان «هاتف من السماء به معنی تلفنی از آسمان» و «ضحکت الشمس یعنی خورشید خندید». آنقدر باانرژی صحبت میکند که بچهها یکییکی اضافه میشوند. قبل از اینکه داستانش را شروع کند، میخواهد با بچهها ارتباط بیشتری بگیرد. خودش بالای یک میز میرود و بچهها را بلند میکند. یک بازی کوچک راه میاندازد و بامهارت همه را با خودش همراه میکند. بچهها حسابی سر ذوق میآیند حتی مادر و پدرها هم همبازی آنها شدهاند. بازی که تمام میشود با جملهای داستانش را شروع میکند و میگوید: «یک گنجشک به من خبر داده که تلفن زنگ میزند. شما صدای زنگ تلفن را میشنوید؟» بچهها به وجد میآیند و با کنجکاوی به داستانش گوش میدهند. سحر برای بچهها داستان «هاتف من السماء» را میگوید. داستان پسر شهیدی که دلتنگ پدرش شده و قاب عکسی خالی از پدرش دارد. شحادی در قصهاش به بچهها آموزش میدهد که اگر پدر یا مادرشان را ازدستدادهاند، چطور در خیالشان به آنها تلفن کرده و صحبت کنند. حتی یاد میدهد چطور در خیالشان آنها را در آغوش بکشند و دلتنگیشان را بر طرف کنند.
فرزند سیدحسن نصرالله در ایران: “بر عهد خود پایبندیم!”
قصه سحر تمام میشود ولی هنوز همه با تمام وجود گوششان به او است. داستانش را تقدیم میکند به تمام خانواده شهدا و مفقودالاثرها که معلوم نیست پیکرشان کجاست. باوجوداینکه داستان سحر پایان شیرینی دارد ولی حس دلتنگی پسر شهید دلمان را به درد میآورد. به اینجا که میرسد، سحر میگوید: «حالا دیگر باید اشکهایمان را پاک کنیم و لبخند بزنیم. میخواهم صدای خندههایتان تا سقف برود.» سحر سراغ تکتک بچهها میرود و میخواهد که با صدا و ازتهدل بخندند. حالا میفهمیم راز قصههای سحر در خرابههای لبنان چیست. بچهها دور سحر را گرفته و نمیروند. بعضی از مادرها هم دنبال آدرس صفحه مجازیاش هستند تا قصههای سحر را دنبال کنند. صبر میکنیم تا کمی دورش خلوت شود. میخواهیم برایمان از قصهگوییاش در روزهای جنگ لبنان بگوید. از دلیل آمدنش که میپرسیم، خودش را فرزند سید حسن نصرالله میداند و میگوید: «به ایران آمدم تا تأکید کنم که همچنان بر عهد خود پایبندیم و در این مسیر استوار ماندهایم.»
میپرسیم چطور به فکر قصهگویی برای بچهها افتاد؟ سحر بر میگردد به زمان جنگ و میگوید: «در زمان جنگ، به فکر افتادیم کاری کنیم تا هیجان بچهها تخلیه شود. همانطور که میدان و قدرت نظامی وجود دارد، ما تلاش کردیم باقدرت فرهنگی و فکری به کودکان کمک کنیم تا از نظر فرهنگی، فکری و روانی در دوران جنگ در وضعیت خوبی باشند. ما عزیزانمان را در جنگ از دست دادیم و دلتنگشان بودیم. در این دوران، فرمانده عزیزمان، سید حسن نصرالله، و دیگر فرماندهانمان را از دست دادیم. اما امروز، به لطف آنها، در ایران هستم تا درباره این مقاومت که انشاءالله جاودانه خواهد ماند، برای بچهها صحبت کنم.»
چگونه قصهها به کودکان در جنگ کمک میکنند؟
میپرسیم چطور به فکر قصهگویی برای بچهها افتاد؟ سحر بر میگردد به زمان جنگ و میگوید: «در زمان جنگ، به فکر افتادیم کاری کنیم تا هیجان بچهها تخلیه شود. همانطور که میدان و قدرت نظامی وجود دارد، ما تلاش کردیم باقدرت فرهنگی و فکری به کودکان کمک کنیم تا از نظر فرهنگی، فکری و روانی در دوران جنگ در وضعیت خوبی باشند. ما عزیزانمان را در جنگ از دست دادیم و دلتنگشان بودیم. در این دوران، فرمانده عزیزمان، سید حسن نصرالله، و دیگر فرماندهانمان را از دست دادیم. اما امروز، به لطف آنها، در ایران هستم تا درباره این مقاومت که انشاءالله جاودانه خواهد ماند، برای بچهها صحبت کنم.»
قصههایی که پناهگاه امن کودکان جنگزده شدند
به این فکر میکنیم که در شرایطی که بچهها در زمان جنگ خیلی تحتفشار و آسیب هستند، قصهگویی چقدر میتواند در روحیهشان تأثیر بگذارد؟ سحر شحادی جواب میدهد: «خیلی مهم بود که در آن روزهای سخت، لحظاتی از شادی، خنده، سرگرمی و حمایت روانی را برای کودکان فراهم کنیم. در چنین شرایط دشواری، کودکان بهشدت نیاز دارند که از احساس غم، دلتنگی و فقدان به سمت احساس شادیبخش و مثبت سوق داده شوند. وظیفه ما این است که آنها را از ترس به احساس امنیت، بازی و خنده منتقل کنیم. همچنین، باید به آنها بفهمانیم که تنها نیستند. درست است که در جنگ، فرماندهان بزرگی را از دست دادیم و رهبرانمان ترور شدند، اما مسیر ما همچنان ادامه دارد و کسی که این مسیر را هدایت میکند، صاحبالزمان (عج) است. این پیامی بود که باید به کودکان منتقل میکردم؛ آنها باید بدانند و درک کنند که ما یک رهبر داریم، رهبری که وجود دارد، ما را میبیند، صدایمان را میشنود، اندوه ما را حس میکند و مسیرمان را هدایت میکند. این مسئولیتی بود که در دوران جنگ بر عهده داشتم و آن را وظیفه خود میدانستم.»
امام زمان (عج) بزرگترین فرمانده
با شنیدن صحبتهای سحر سر ذوق میآییم. تا به حال فکر میکردیم قصه گویی در زمان جنگ فقط باعث میشود بچهها سرگرم شوند ولی حالا میبینیم شحادی با قصههایش بچهها را با مفاهیم مقاومت آشنا میکند. همچنین امام زمان (عج) را به عنوان بزرگترین فرمانده به بچهها معرفی میکند. حالا قصههای سحر و سحرهای لبنان و ایران برایمان اهمیت بیشتری پیدا میکند. سحر در همه قصههایش از شهدا یاد میکند و میگوید: «این مسئولیت من است که بهعنوان فردی از لبنان و از خانوادههای شهدا و مجروحان، یاد و خاطره آنها را به نسلهای آینده منتقل کنم تا این یادگار در قلبهای ما زنده بماند.»
قصههایی از مقاومت، شهدا و آیندهای روشن برای کودکان
برنامه «حکایه و روایه» یکی دیگر از کارهای سحرشحادی برای بچههاست. او در این برنامه که در ماه مبارک رمضان از شبکه الکوثر پخش میشد، برای بچهها قصه میگفت.داستانهایی از محور مقاومت، سید حسن نصرالله، زخمهای عمیق در یمن، فلسطین و لبنان، شهدا. بچههایی که پای این قصهها بزرگ میشوند، آینده دنیا را به دست خواهند گرفت و دنیا را زیباتر میکنند؛ دنیایی بدون ظلم و ستم.
نظر شما