درگیری ایران با سوریه و ترکیه ره به ترکستان است/ ایران می‌تواند با محور اخوانی کار کند/ به دست خودمان آب به آسیاب اسرائیل نریزیم

سید هادی برهانی، استاد دانشکده مطالعات جهان می‌گوید: در ایران نیروهایی هستند که به دلایل واقعی و قابل فهم با حکومت جدید دمشق مخالفت می کنند اما داستان محدود به اینها نیست. من در ایجاد اختلاف میان تهران و دمشق و آنکارا نوعی آتش افروزی می بینم که بعید می دانم ریشه آن در تل آویو نباشد. متاسفانه دهه هاست اسرائیل ما را در منطقه بازی می دهد و به جان هم می اندازد و خود در گوشه ای نشسته و استفاده آن را می برد. نابود شدن سوریه و ایران و ترکیه همه و همه به نفع اسرائیل است و ما متاسفانه به دست خودمان آب به آسیاب اسرائیل می ریزیم. واقعا شرایط خطرناکی است.

زینب اسماعیلی: وقتی تحولات منطقه را از دریچه نقشی که اسراییل ایفا می‌کند، ببینیم مسایل پیچیدگی بیشتری پیدا می‌کند. تحولات سوریه یکی از این‌هاست که بخش زیادی از توان دیپلماسی کشور را به خود معطوف کرده‌است. اگرچه هیات تحریرالشام تقریبا به آسانی به دمشق رسید، اما تحولات چندماه اخیر نشان می‌دهد راه پیش‌رو برای مدیریت کشور  چندان آسان نیست. آن‌هم کشوری مانند سوریه که در هر سو با چالشی مواجه است. 

با سیدهادی برهانی، استاد مطالعات اسراییل در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران به وضعیت پیش روی رابطه ایران و سوریه پرداختیم. او معتقد است در طراحی رابطه با تیم جدید وضعیت به مراتب مناسب‌تر از دوران اسد است. هم در گرایش اسلامی تیم تحریرالشام و هم در نگاهشان نسبت به حماس و جبهه مقاومت.  

اما برهانی به شدت نگران اشتباهات تاکتیکی است که در مواجهه با سوریه و ترکیه انجام می‌گیرد و هشدار می‌دهد که این گونه آتش افروزی‌ها می‌تواند در تل‌آویو طراحی شده‌باشد. 

این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید: 

رابطه با سوریه در دامن ایدئولوژی افتاد

فکر می‌کنم اغراق نباشد اگر بگوییم یکی از مهم‌ترین حوادثی که در سال ۱۴۰۳ پشت سر گذاشتیم، سقوط دولت اسد در سوریه و خروج نیروهای ایران بود و به نحوی پایانی بر نقش‌آفرینی ایران در تحولات سوریه بود که در بیش از یک‌دهه گذشته اوج گرفته‌بود. اساسا صحنه سوریه را چطور تحلیل می‌کنید؟ غیر از نکاتی که درمورد پاشنه آشیل خاندان اسد و دولت بشار گفته‌شده، صحنه سوریه و بازی بازیگران اطرافش را چطور می‌بینید؟

نظام اسد در سوریه در دهه‌های اخیر به ویژه بعد از بهار عربی، دچار چالش و فرسایش شد. البته این نظام از قبل هم مشکلات جدی داشت. ولی در بهار عربی این موضوع تشدید شد. نظام اسد، حکومت یک اقلیت بر اکثریت بود. اقلیت علوی بر کشور حاکم بودند و اکثریت سنی از این مسئله بسیار ناراضی بودند. این نظام یک نظام دمکراتیک نبود. یک دیکتاتوری بود که از طریق سرکوب مردم ادامه حیات می‌داد و همچنین تبدیل به یک نظام فاسد هم شده بود که فساد در عمق آن رسوخ کرده بود. اما واقعیت این است که در بین کشورهای دنیا، هیچ کشوری شرایط ایده‌آلی ندارد و ما به عنوان جمهوری اسلامی یا هر نظام دیگری در عالم، باید با این واقعیت‌ها که در جهان وجود دارد کار کنیم. برخی‌ دیکتاتوری‌شان بیشتر یا کمتر است و برخی‌ دمکراسی بیشتر یا کمتری دارند.

جمهوری اسلامی ایران به چند دلیل رابطه ویژه‌ای با سوریه برقرار کرده بود. در جنگ با عراق، سوریه کنار ما ایستاد و بعد هم به دلیل بحث حزب‌الله که سوریه به ما اجازه می‌داد از طریق خاکش با حزب‌الله ارتباط داشته  و از آن حمایت کنیم. با سوریه یک رابطه ویژه‌ای داشتیم که این رابطه ویژه متاسفانه در دامن ایدئولوژی افتاد و شکلی از یک تقدس هم به خود گرفت. در این شرایط، ما نقاط ضعف حکومت سوریه را نمی‌دیدیم. درحالی‌که ناظران بی‌طرف می‌گفتند که این رژیم فاسد دارد مشروعیت و مقبولیت خود را از دست می‌دهد و به طرف فروپاشی حرکت می‌کند.

الان که رژیم اسد ساقط شده، شاید وقت این باشد که یک بازنگری تاریخی کنیم و انگاره‌ای که درمورد میزان حمایت دولت حافظ اسد از ایران در جنگ تحمیلی و ماجرای مسیر و پلی که در حوزه مقاومت برای ایران ایجاد کرده‌بود را بازنگری کنیم. این دو انگاره، انگاره‌های برتری است که وجوددارد. آیا این‌را تصویر کاملی می‌دانید و معتقدید دولت پدر و پسر، در این حوزه خیلی جدی بوده‌اند؟

بحث حزب‌الله و حمایت از ایران در جنگ تحمیلی را داشتیم. اما اینطور نبوده ‌که یک کار صادقانه و فداکارانه ای باشد. انگیزه‌ها به نظر من کاملا منفعت‌طلبانه و مادی بوده است. در قبالش سوریه همیشه از منافع زیادی برخوردار بود و به طور مشخص نفتی که ایران یا به صورت مجانی و یا با نرخ بسیار کم در اختیار او می‌گذاشت، یکی از منافعی بود که سوریه از قبل رابطه با ما داشت. بنابراین ما به سوریه بدهکار نبودیم و می توانستیم براساس منافع خود تصمیم بگیریم همچنانکه رژیم اسد با ما همین رفتار را داشت. اتفاقا این سوریه بود که میلیاردها دلار به ما بدهکار بود.

در جریان بحران سوریه و جنگ داخلی آن از آن‌جا که در درگیری نظام اسد با اسلام‌گرایان در کنار اسد قرار گرفتیم، محبوبیت خود را در میان اسلام گرایان منطقه از دست دادیم. یعنی اعتبار و محبوبیت خود در میان ملتهای مسلمان را بر سر حمایت از نظام اسد باختیم. این واقعیتی است که باید در ایران ببینیم و بدانیم که این هزینه بسیار سنگینی بود که ایران برای حمایت از اسد پرداخت

 

درمورد حمایت سوریه از مقاومت اغراق می‌کنیم/ هزینه زیادی برای حمایت از اسد پرداختیم

در حوزه مقاومت هم انگاره که سوریه عَلَمِ دفاع از مقاومت را در دست گرفته بود، برایش بیشتر انتفاع داشت تا این‌که هزینه‌ای برایش بدهد. با این موافق هستید؟

پرونده سوریه در جبهه اسرائیل مجموعا مثبت بود اما ما در ایران درمورد حمایت سوریه از مقاومت اغراق می‌کنیم. درست است که سوریه به ما اجازه می‌داد تا به حزب الله کمک کنیم. همچنین سوریه جزو کشورهایی بود که در برابر پروسه صلح مقاومت کرد و اسراییل را به رسمیت نشناخت. اما ما باید نیمه خالی لیوان را هم ببینیم. نباید یادمان برود که سوریه نظامی بود که از سال ۱۹۷۳ با اسراییل نجنگید و جبهه‌های مرز سوریه و اسراییل از آرام ترین مرزهای اسرائیل بود و هیچ وقت دولت سوریه اجازه نداد که آن‌جا عملیات نظامی علیه اسراییل انجام شود. علاوه بر این، خاندان اسد به دلیل این‌که یک نظام سکولار و ناسیونالیست بودند، با اسلام گرایان اصلا میانه خوبی نداشتند و حتی می‌توان گفت که با اسلام گرایی و اسلام گرایان از جمله حماس خصومت داشت. این برای ما یک چالش خطیر و پر هزینه بود.

درگیری ایران با سوریه و ترکیه ره به ترکستان است/ ایران می‌تواند با محور اخوانی کار کند/ به دست خودمان آب به آسیاب اسرائیل نریزیم

اسلامگرایی در منطقه بعد از انقلاب اسلامی و تحت تاثیر انقلاب، رشد کرد. اسلام‌گرایان در منطقه از این باب برای ایران و جمهوری اسلامی ارزش و احترام قائل بودند. ولی در جریان بحران سوریه و جنگ داخلی آن از آن‌جا که در درگیری نظام اسد با اسلام‌گرایان در کنار اسد قرار گرفتیم، محبوبیت خود را در میان اسلام گرایان منطقه از دست دادیم. یعنی اعتبار و محبوبیت خود در میان ملتهای مسلمان را بر سر حمایت از نظام اسد باختیم. این واقعیتی است که باید در ایران ببینیم و بدانیم که این هزینه بسیار سنگینی بود که ایران برای حمایت از اسد پرداخت. اسلام گرایی منطقه پس از اتفاقات سوریه، ایران را نه تنها در نقش مثبت خود، بلکه در نقش منفی می‌دید و این به دلیل حمایت از اسد صورت گرفت.

این‌که نظام اسد، اسراییل را به رسمیت نشناخت خیلی کار فوق العاده ای نبود. در تمام ۲۲ کشور جهان عرب، تنها شش کشور هستند که اسراییل را به رسمیت می‌شناسند. ۱۶ کشور دیگر از جمله قطر و عربستان و کویت و ...، اسراییل را به رسمیت نمی شناسند. از این جهت هم تنها کشور عرب نبود که اسراییل را به رسمیت نشناخته باشد.

به‌نظر می‌رسد پس حتی در مورد تصور غالبی که درمورد جایگاه سوریه در ذهن ما وجود دارد، کمی اغراق شده است.

حتما همینطور است. سوریه در چند حوزه به جبهه مقاومت و علیه اسراییل کمک می‌کرد و در حوزه‌های متعدد دیگر، یا کمک نمی‌کرد و یا حتی خصومت می‌ورزید. برای مثال در آخرین مورد در بحث غزه و طوفان الاقصی به‌عنوان جنگی که ۱۵ ماه ادامه پیدا کرد، موضع سوریه و دولت اسد یکی از ضعیف ترین موضع‌ها در تمام جهان اسلام بود. کمک که نکرد، حتی در موضع‌گیری‌ها و اظهارات هم حمایتش از غزه و فلسطینی‌ها بسیار ضعیف بود.

بهار عربی دولت اسد را در مسیر فرسودگی قرار داد

گفتید که بعد از بهار عربی، به صحبت دلسوزان در ایران که درمورد به هم ریختگی در دولت اسد هشدار می‌دادند توجهی نشد.

بله – واقعیت این است که نظام اسد بعد از بهار عربی در مسیر فرسودگی سریع قرار گرفت و اعتبار خود را از دست داد و از نظر اقتصادی هم تحت تحریم بود و پولی هم نداشت تا هواداران و ارتش خود را در داخل کشور راضی کند. لذا در مسیر فروپاشی قرار گرفت. ولی متاسفانه در ایران به این پویایی و روند توجهی نشد و همان تصویر ایستا که متعلق به ۱۵ سال پیش سوریه بود و مورد تایید ایدئولوژی ما بود را در ذهن خود نگه داشتیم و به این تحولات توجهی نکردیم. به همین خاطر نتوانستیم پیش‌بینی کنیم که این تحولات و این اتفاقات در سوریه در راه است و نظام اسد شانسی برای ماندن در سوریه ندارد و غافلگیر شدیم.

حتی قبل از بهار عربی هم نظام اسد یک نظام خودکامه بود که اقلیتی کوچک بر اکثریت حکومت می‌کرد. در یک کشور اسلامی، اسلامگرایی ممنوع بود. حتی در دوران اسد، در دانشگاه‌ها اقامه نماز جماعت ممنوع بود. اسلام گرایی و مخالفت‌های مسالمت آمیز را به شدت سرکوب می‌کرد که نمونه اش در سال ۱۹۸۲ در شهرهای حما و حمص بود که این دو شهر را وحشیانه سرکوب کردند

با دیپلمات‌های زیادی درمورد مسئله سوریه از ابتدای بحران تا اکنون مصاحبه کردم. برخی معتقدند اتفاقاتی که در سوریه رخ داد، بهار عربی نبود. بلکه از ابتدا داعش و تروریست‌ها به سوریه حمله کردند. اگرچه روایت‌هایی دیگری هم وجود دارد. اما روایت غالب در ایران این نیست، مثلا آقای امیرعبداللهیان در مصاحبه‌ای که خودم با ایشون داشتم می‌گفتند که بحران در سوریه وقتی شروع شد که از پنجره‌های مسجد به نمازگزاران شلیک کردند.

روایت غالب در ایران این نیست چون روایت ما در ایران عمدتا تولید دستگاه تبلیغاتی نظام اسد است. من با این نگاه اصلا موافق نیستم. همانطور که عرض کردم، حتی قبل از بهار عربی هم نظام اسد یک نظام خودکامه بود که اقلیتی کوچک بر اکثریت حکومت می‌کرد. در یک کشور اسلامی، اسلامگرایی ممنوع بود. حتی در دوران اسد، در دانشگاه‌ها اقامه نماز جماعت ممنوع بود. اسلام گرایی و مخالفت‌های مسالمت آمیز را به شدت سرکوب می‌کرد که نمونه اش در سال ۱۹۸۲ در شهرهای حما و حمص بود که این دو شهر را وحشیانه سرکوب کردند. بعد از بهار عربی هم همان چیزی در ابتدا رخ داد که در کشورهای دیگر رخ داد. یک مخالفت مسالمت‌آمیز علیه نظامی که مورد رضایت مردم نبود. ولی نظام اسد این تظاهرات و این حرکت‌ها را به شدت سرکوب کرد و این سرکوب‌ها آرام آرام راه ورود گروه‌های تندرو را باز کرد. آنها از این فضای تند استفاده کردند و میدان را به دست گرفتند و در جنایت آفرینی با نظام حاکم مسابقه گذاشتند. واقعیت این است که چیزی که در گام اول رخ داد، اعتراض و تظاهرات و بعد سرکوب شدید دولت بود و این سرکوب‌ها بود که موجب شد گروه‌های مسلح جایی پیدا کنند و تندروها میدان دار شوند.

فکر می‌کنید اگر جمهوری اسلامی وارد این مسئله نمی‌شد، برای دولت سوریه چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا از همان ابتدا ساقط می‌شد و جمهوری اسلامی به دولت سوریه تنفس مصنوعی داد؟ آیا اقدام جمهوری اسلامی در آن زمان برای حمایت از نظام اسد، یک خطای راهبردی بود؟

فکر می‌کنم این اشتباه بود و الان هم اتفاقاتی رخ داده که نشان می‌دهد که اقدام درستی نبود. ایران بهای مالی و جانی سنگینی برای حمایت از اسد پرداخت. حمایت ایران و هزینه های آن در ادامه حیات نظام اسد موثر بود. فکر می‌کنم ایران این فرصت را داشت که باتوجه به واقعیت‌هایی که در سوریه و منطقه می‌دید، زمینه‌ای برای مصالحه بین نظام اسد و مخالفانش به‌وجود بیاورد. ولی ایران در میانه واقع بینی و ایدئولوژی، ایدئولوژی را انتخاب کرد و درگیری میان اسد و مخالفانش را درگیری بین حق و باطل تلقی کرد. این به ما حکم کرد تا آخر در کنار حق یعنی نظام اسد بایستیم.

ایران و روسیه منطق ترکیه را پذیرفتند

از بهار عربی در سوریه به نوامبر ۲۰۲۵ و اتفاقاتی که در آذرماه پشت سر گذاشتیم نقب می‌زنم. فکر می‌کنید که روسیه و ترکیه بر سر اسد معامله کردند؟

معامله واژه سنگینی است گویی اگر توافق نمی کردند نظام اسد الان سر جایش بود. بله ترکیه خیلی نقش‌آفرینی کرد و توانست هم در درجه اول، روسیه و در درجه دوم، ایران را مجاب کند تا جلوی حرکتی که شروع شده را نگیرند. لذا روسیه مقاومت چندانی نکرد و ایران هم در درجه بعد، جلوی حرکت مخالفین نایستاد و آن‌ها به راحتی به دمشق رسیدند. ترکیه توانست روسیه و ایران را قانع کند دوران اسد به سر آمده است و واقعیتهای صحنه نیز همین را می گفت. به همین دلیل روسیه و ایران منطق ترکیه را پذیرفتند. در واقع عقل کردند اگر نمی پذیرفتند در دردسر بزرگتری می افتادند و آن حمایت از نظام پوسیده ای بود که توان ایستادن نداشت.

روسیه در تلاش برای حفظ منافع خود در سوریه است

وقتی در اواسط بحران سوریه با حضور روسیه مواجه شدیم، تحلیل‌ها در مورد چرایی همراهی روسیه با ایران این بود که روسیه به دنبال بازگشت امپراتوری شوروی است و از مسیر سوریه به دنبال دستیابی به دریای مدیترانه و راه‌اندازی پایگاه‌هایش در آن‌جا است. به دلیل جنگ با اوکراین، می‌دیدیم که مسئله سوریه اهمیت و جایگاه قبل را برای روسیه ندارد. ولی آیا روسیه بازنده صحنه شد؟ روسیه چه برداشتی از نقش آفرینی‌اش در سوریه کرد؟

به‌هر حال روسیه از قِبَل نظام اسد منافعی در سوریه داشت. از جمله دسترسی به دریای مدیترانه و پایگاه هوایی و دریایی که در آن جا داشت و این دسترسی برایش با ارزش بود. ولی بعد از سال‌ها تلاش برای حفظ این نظام، به این نتیجه رسید که این منفعت، قابل تداوم نیست. لذا واقعیت‌ها را پذیرفت و الان با دولتی که در دمشق است تعامل می‌کند تا به نوعی دیگر منافع خود را در سوریه حفظ کند و حکومت جدید هنوز پایگاه هوایی و دریایی‌اش را از روسیه نگرفته است. روسیه تلاش می‌کند که از طریق تعامل با شرایط فعلی منافع خود را حفظ کند. قبول کرده است که شرایط گذشته تمام شده است.

اتفاقی که افتاد و نظام اسد سرنگون شد، تقریبا در یک تحرک بدون خونریزی بود. خیلی راحت و سریع به دمشق رسیدند و درگیری زیادی هم رخ نداد و افراد زیادی هم کشته نشدند و ارتش هم تسلیم شد. به نظرم این خلاف توقع اسراییل و مغایر اهداف آن بود. اسراییل ترجیح می داد درگیریها ادامه داشته باشد و شدت بگیرد و سوری‌ها آن قدر همدیگر را بکشند تا نابود شوند و خطری برای اسرائیل نداشته باشند

بدترین سناریو برای اسرائیل شکل گیری دولت مرکزی قوی در سوریه است

در صحنه سوریه، بازیگری به اسم ایران داریم که حذف شده است، ترکیه را داریم و بازیگران دیگری مانند اسراییل و آمریکا را داریم و گفته می‌شود اتفاقی که در سوریه رخ داد، بدون هماهنگی ترکیه با اسراییل یا آمریکا نبود. الان وضعیت این دو بازیگر آمریکا و اسراییل در صحنه سوریه را چطور می‌بینید؟

از چشم انداز کاری که خودم می‌کنم، اول اسراییل را عرض می‌کنم که برایم اهمیت زیادی دارد. به نظر من نگاه اسراییل به صحنه سوریه این بود که یک کشور مهم که همسایه اسراییل است و برای اسراییل و امنیت آن خیلی اهمیت دارد، درگیر یک جنگ داخلی شد و این جنگ داخلی، ظرفیت‌ها و امکانات این کشور را نابود می‌کند و از این جهت عملا موجب می‌شود که سوریه نتواند در برابر اسراییل از خود و منافع خود دفاع کند. ترجیح اسراییل این بود که این مسئله ادامه پیدا کند. اتفاقی که افتاد و نظام اسد سرنگون شد، تقریبا در یک تحرک بدون خونریزی بود. خیلی راحت و سریع به دمشق رسیدند و درگیری زیادی هم رخ نداد و افراد زیادی هم کشته نشدند و ارتش هم تسلیم شد.

به نظرم این خلاف توقع اسراییل و مغایر اهداف آن بود. اسراییل ترجیح می داد درگیریها ادامه داشته باشد و شدت بگیرد و سوری‌ها آن قدر همدیگر را بکشند تا نابود شوند و خطری برای اسرائیل نداشته باشند. این که این تغییر و تحول تقریبا بدون خونریزی و نابودی رخ داد، خلاف منافع اسراییل بود. الان هم چیزی که اسراییل را نگران می‌کند این است که یک دولت مرکزی قوی در سوریه شکل بگیرد که هم اعتبار بین المللی داشته باشد و هم این که از نظر داخلی مورد پذیرش قرار بگیرد و به این درگیری‌های داخلی پایان دهد. این برای اسراییل بدترین سناریو است. لذا اسراییل از سویی تلاش می‌کند که دمشق و حکومت جدید، مشروعیت و اعتبار بین المللی پیدا نکند. الان تنها کشور جهان که علنا حکومت جدید را یک گروه تروریستی می خواند اسراییل است. در عمل هم همچنان به مواضع نظام حمله های هوایی می کند. مثلا اخیرا در نزدیکی دمشق پایگاه‌هایی را بمباران کرد و دو نفر از نیروهای دولت جدید کشته شدند. از طرف دیگر هم تلاش می‌کند که دولت مرکزی جدید بر کل سوریه حاکم نشود. هم از کردها حمایت می‌کند تا بتوانند در برابر دولت مرکزی مقاومت کنند و هم از دروزی‌ها حمایت می‌کند تا بتوانند جلوی دولت مرکزی بایستند. رسما دولت دمشق را تهدید کرده است که اگر به طرف منطقه دروزی‌ها حرکت کنید، ما دخالت خواهیم کرد. لذا به نظر می‌رسد اسراییل از این که یک دولت قوی در دمشق تشکیل شود نگران است و تمام تلاش خود را می‌کند که مانع این امر شود. دولت ضعیف در دمشق برای اسرائیل نویدبخش بالا کشیدن ارتفاعات جولان و حتی بالاتر از آن است.

خشونت ها در مناطق علوی نشین موقت خواهد بود

در جدیدترین وضعیت و در تازه ترین خبرها شورش‌هایی از سوی علویان شنیده می‌شود. چقدر احتمال تکه‌پاره شدن سوریه را می‌دهید یا فروپاشیده شدن همین دولتی که در حال حاضر وجود دارد؟

در جریان تحولات یک دهه اخیر سوریه پاره پاره شده بود و دولت مرکزی نمی‌توانست تمام کشور را کنترل کند و در جنگ با گروه‌های مختلفی بود که بالاخره هر تکه دست یک گروه بود و برای یک دهه در سوریه شاهد فاجعه و کشتار و درگیری و جنگ میان مناطق بودیم. این که از دل آن واقعیت بسیار فاجعه بار، این تحولات جدید پیدا شود که عمدتا بسیار مسالمت آمیز است، به خودی خود به نظرم قابل انتظار نبود. یعنی بسیار مثبت تر از آن چیزی است که تصور می‌شد. تصور نمی شد به راحتی تغییر و تحول در دمشق صورت بگیرد و جنگ داخلی فروکش کند. الان تقریبا همه کشور آرام شده و در مناطق محدودی قدرت مرکزی حاکم نشده که عمدتا به دلیل دخالت خارجی است. در منطقه دروزی نشین به دلیل دخالت اسرائیل و در منطقه کردنشین به دلیل دخالت آمریکا.

البته وضعیت جدید هنوز پایدار نیست. اما آنچه الان حاکم شده با دوره اسد قابل مقایسه نیست. الان شرایط بسیار امنتر است. جنگ و درگیری داخلی عملا خاتمه یافته و اتفاقات خونین پراکنده و معدود است. این تا چند ماه پیش قابل تصور نبود. دولت مرکزی گام‌های موثری بر می‌دارد تا اوضاع به حالت عادی برگردد و با منطقه و جهان هم تعامل مثبتی در پیش گرفته است. این‌ها به نظرم امیدوار کننده است. در مورد خشونتهای اخیر در مناطق علوی نشین من اینها را گذرا و موقت می بینم. به هر حال علویها در سوریه از صدر به زیر کشیده شدند و تحمل این شرایط برای آنان بسیار سخت است. بسیاری از افسران عالیرتبه ارتش سابق که همچنان به سلاح دسترسی دارند علوی بودند. پیش بینی من این است که این مشکل امنیتی به زودی فروکش خواهد کرد. ممکن است علویها در مناطق خود که اکثریت هستند قدرت مخالفت داشته باشند اما اکثریت مردم سوریه از علویها و سابقه آنها در حکومت راضی نیستند و نه تنها از آنها حمایت نخواهند کرد بلکه احتمالا از سرکوب آنها حمایت کنند.

باتوجه به نقشی که اسراییل عمدتا در این مواقع ایفا می‌کند، چقدر احتمال دارد که این وضعیت، حباب و ناپایدار باشد؟

مسلما اسراییل تلاش می‌کند که این وضعیت ناپایدار باشد و این روند را در هم بشکند. ولی چیزی که می‌بینیم این است که گروه جدیدی که در دمشق حاکم شده‌اند، هم از خود صبر و درایت نشان داده اند و هم حمایت کشورهای اخوانی مانند قطر و ترکیه خیلی موثر است. چون این کشورها ظرفیت‌ها و تجربه های خیلی جدی در این حوزه‌ها دارند و مسائل بین‌المللی و منطقه را به خوبی می‌شناسند و حتما به دولت جدید کمک خواهند کرد تا گام‌های درستی بردارد و به سمت ثبات بیشتر و تحکیم قدرت دولت و غلبه بر چالش‌ها برود.

می‌توان گفت که ترکیه و قطر، پدرخوانده تحریر الشام هستند؟

بله – فکر می‌کنم از جهت حمایتی که می‌کنند، شاید بشود این تعبیر را به کار برد.

ممکن است در آینده این تعبیر به دولت دست نشانده تغییر کند؟

این تعبیری منفی است و بیشتر به مذاق مخالفان تغییر و تحول اخیر خوش می آید. ولی در این که قطر و ترکیه نفوذ زیادی در سوریه جدید داشته باشند، فکر می‌کنم در این شکی نیست.

تحولات اخیری که بین ترکیه و پ.ک.ک رخ داده است به نظر شما مرتبط به این صحنه است؟ باتوجه به این که بخشی از سوریه دست پ.ک.ک و کردهای سوری است؟ آیا می‌تواند تاثیرگذار باشد؟

با این قسمت موافقم و فکر می‌کنم می‌تواند تاثیرگذار باشد.

به نظرتان تاکتیک فعلی ترکیه است؟

تاکتیک را نمی‌توانم نظر دهم. ولی به نظرم تاثیرگذار است. چون به هر حال بخش قابل توجهی از خاک سوریه در دست گروه‌های کرد است. بخش زیادی از این کردها گرایشات پ.ک.ک دارند یا نظر پ.ک.ک یا سرنوشت آن برای آن‌ها خیلی مهم است. یعنی اگر راه مسالمت را در پیش بگیرند که بر اساس پیامی که اوجالان داده است دارند در پیش می‌گیرند، فکر می‌کنم روی کردهای سوریه هم خیلی تاثیر می‌گذارد و آن‌ها را تشویق می‌کند تا دست از مبارزه مسلحانه بردارند و سلاح را کنار بگذارند و با دولت مرکزی سوریه به تفاهم برسند.

اگر در سوریه و دمشق، یک حکومت کارامد و قوی حاکم باشد، می‌تواند در جلوگیری از تجاوز اسراییل به منطقه نقش فعال و موثری ایفا کند. اما ایده‌های دیگری که در ایران براساس تعصبات شیعی یا انقلابی نسبت به سوریه داشتیم، بیشتر رویاپردازی بود و نهایتا به ضرر ما هم تمام شد. این‌که در منطقه‌ای که اکثریت سنی هستند بخواهیم یک امپراتوری شیعه بر سر آنها برپا کنیم، مشخص بود که آینده‌ای ندارد و اکثریت منطقه این را تحمل نمی‌کنند و همین هم شد.

منافع و مسئولیت های ایران در سوریه/ طرح برخی ایده ها رویاپردازی بود

سوریه با ما مرز مشترک ندارد. در طی سال‌های حضور ایران در سوریه هم بخش زیادی از جامعه منتقد آن بوده اند. الان که این اتفاقات رخ داده است و ایران بعد از سه ماه نتوانسته است سفارت خود را در آن جا باز کند و گفته است که چند بار پیام داده‌ایم و منتظر هستیم تا ببینیم چه تحولی رخ می‌دهد. بخشی از افکار عمومی معتقد است که مگر با سوریه چه کاری داریم؟ آیا در حد این که سفارت خود را باز کنیم و همان سفارت هم بتواند از حرم‌ها محافظت کند کافی نیست؟ آیا این، ایده‌ای خام است؟

نگاهی که به سوریه وجود داشت که یک اهمیت فوق العاده یا حتی تقدسی برای روابط با سوریه قائل بود، یک نگاه اغراق آمیز بود که ربطی به منافع ملی ما و واقعیت‌های منطقه نداشت. بیشتر هم ناشی از یک رویاپردازی بود که ایران از طریق یک محور شیعه که شامل عراق و سوریه و لبنان باشد، به دریای مدیترانه دسترسی پیدا می‌کند و اطرافش هم حرف‌های پر آب و تابی زده شد که از زمان هخامنشیان که به دریای مدیترانه رسیده بودند، کسی نرسیده بود و الان ما رسیدیم. تحولات اخیر نشان داد که این‌ها پایه و اساس درستی نداشت و خیالبافی بود.

ایران در سوریه منافع و مسئولیتهایی دارد، حرمین و وضعیت شیعیان آن‌جا برای ایران اهمیت دارد. از این جهت که سوریه در کنار مرزهای اسراییل هم یک کشور بزرگ و مهم است، برای ما مهم است. چون اسراییل چهار همسایه عربی لبنان، سوریه، اردن و مصر دارد. اردن و مصر، با پیمان صلحی که دارند، مبارزه و مقاومت را کنار گذاشته اند و لبنان و سوریه می‌ماند. لبنان کشور بسیار کوچکی است و آن کشور اصلی که در کنار مرزهای اسراییل است و می‌تواند برایش یک چالش به حساب بیاید سوریه است. باتوجه به بلندی‌های جولان و جبل الشیخ، یک موقعیت استراتژیک نسبت به نقشه اسراییل دارد.

اگر در سوریه و دمشق، یک حکومت کارامد و قوی حاکم باشد، می‌تواند در جلوگیری از تجاوز اسراییل به منطقه نقش فعال و موثری ایفا کند. اما ایده‌های دیگری که در ایران براساس تعصبات شیعی یا انقلابی نسبت به سوریه داشتیم، بیشتر رویاپردازی بود و نهایتا به ضرر ما هم تمام شد. این‌که در منطقه‌ای که اکثریت سنی هستند بخواهیم یک امپراتوری شیعه بر سر آنها برپا کنیم، مشخص بود که آینده‌ای ندارد و اکثریت منطقه این را تحمل نمی‌کنند و همین هم شد.

رویکردی تکروانه به مسأله فلسطین و اسرائیل داریم/ قبول کنیم تنها کشوری نیستیم که از فلسطینی‌ها دفاع می‌کنیم

پس شما معتقدید در صحنه فعلی همچنان لبنان و سوریه می‌توانند دیواره مقاومت باشند. با توجه به نگاه غالبی که در مورد حمایت از جبهه مقاومت در کشور ما وجود دارد می‌خواهم فرمول شما را در مورد این حمایت بدانم. در مقالات و مصاحبه‌های دیگر شما خوانده‌ام که نگاه دیگری نسبت به تقویت جبهه مقاومت از سوی ایران دارید. شما به گسترش حمایت از حوزه مقاومت فراتر از حوزه شیعی و نظامی و امنیتی معتقدید، با این نگاه پس نیازی نیست که در لبنان و سوریه متوقف بمانیم یا حضور خود را یک حضور نظامی و امنیتی بدانیم و می‌توانیم دیپلماتیک تر عمل کنیم. در مورد این بحث نظر خود را بگویید.

این که ایران، اسراییل را یک خطر برای منطقه می‌بیند و حاضر نیست اسراییل را به رسمیت بشناسد، به نظرم یک نگاه درست است. ولی در عین حال، آن رویکردی که نسبت به منطقه و مقاومت داریم، به نظرم رویکرد مثبت و موثری نبوده است و امروز بیش از هر زمان دیگری می‌توانیم نادرستی آن‌را به راحتی ببینیم. ما در ایران یک رویکرد تکروانه نسبت به مسئله فلسطین و اسراییل داریم. انگار در جهان فقط یک کشور وجود دارد که طرفدار فلسطینی‌ها است و می‌خواهد جلوی اسراییل بایستد و آن هم فقط و فقط جمهوری اسلامی ایران است. به نظرم این یک نگاه بسیار اشتباه و خودپسندانه است و مانع از این می‌شود که از ظرفیت عظیم و بزرگی که در جهان اسلام است، برای مقابله با اسراییل استفاده کنیم و این کاری هم که خودمان انجام می‌دهیم، چون تنها انجام می‌دهیم و منزوی هستیم، بسیار برای ما پر هزینه است. همانطور که اشاره کردید، افکار عمومی هم نسبت به این هزینه‌ها در ایران خیلی حساس و منفی شده است. باید این‌را اصلاح کنیم. از این جهت که قبول کنیم تنها کشوری نیستیم که از فلسطینی‌ها دفاع می‌کنیم. اگر مقداری تاریخ فلسطین و اسراییل را مطالعه کنیم، می‌بینیم که کشورهای عربی و اسلامی همگی ظرفیت دارند که جلوی تجاوز اسراییل در منطقه بایستند و در گذشته بارها ایستاده اند. اما این‌ها شدت و ضعف دارد. برخی از کشورهای منطقه کوچک و برخی دیگر بزرگ هستند. برخی پولدار و برخی بی پولند. برخی با غرب رابطه و برخی با شرق رابطه دارند. باید این تفاوتها را از جایگاهی بلند و با سعه صدر ببینیم که همه این کشورها انگیزه دارند ولی در شرایط متفاوتی هستند و نظرات مختلفی دارند. برخی کشورها راه حل نظامی و مقابله مسلحانه را قبول ندارند و از راه‌های دیگری کار می‌کنند.

ما باید جبهه مقاومت را به اندازه تمام جهان اسلام تعریف کنیم و یک فرمول برای همکاری ارائه دهیم که همه کشورهای اسلامی بتوانند بر اساس این فرمول و بر اساس ظرفیت‌های خودشان، در این جبهه شرکت کنند و یک هم افزایی صورت بگیرد. معتقدم اگر این اتفاق بیافتد و هم افزایی صورت بگیرد، یعنی همه نیروهای منطقه شامل همین کویت فعلی و عمان و ایران و دیگران باهم جمع شود، می‌تواند قدرتی ایجاد کند که جلوی تجاوزات اسراییل به منطقه را بگیرد. این بزرگترین شانس ما برای مقابله با تجاوزات اسرائیل در منطقه است. امروز منطقه در برابر اسرائیل بی دفاع شده است و اسرائیل هر کاری که در سوریه یا ایران یا لبنان که دلش بخواهد می کند. این نشان می دهد شیوه خاص مقاومت ما نتیجه بخش نبوده و اسرائیل جلوتر آمده و دست بازتری پیدا کرده است. این قدرتی که ما بر اساس تعریف‌مان از جبهه مقاومت فراهم کرده‌ایم، یعنی این‌که فقط جمهوری اسلامی ایران است و چند گروه شیعه در داخل عراق و نظام اسد و یک گروه حزب الله در لبنان، این نمی‌تواند آن قدرتی را تولید کند که بتواند جلوی اسراییل را بگیرد و در جریان تحولات اخیر دیدیم که نتوانست و شکست. دیگر آن محور مقاومت در منطقه وجود خارجی ندارد.

در یک دوراهی تعیین‌کننده و خطیر قرار داریم/ نباید نسبت به تحولات سوریه ساز مخالف زد

ما باید با سوریه و تحریر الشام چه کنیم؟ منتظر بمانیم که تحریر الشام به ما لبیک بگوید و ما را دعوت کند؟ یا منتظر بمانیم تا مانند اتفاقی که در مورد طالبان رخ داد، بعد از ۳-۴ سال خودمان در سطح وزیر خارجه‌ وارد تعامل شویم.

به نظر من، ما الان در یک دوراهی تعیین‌کننده و خطیر قرار داریم. از جهت رویکردی که می‌توانیم نسبت به مسائل سوریه بگیریم. یک راه این است که واقعیت‌های جدید منطقه را نپذیریم و آن تصور مقدس و غیرواقع بینانه از نظام اسد را حفظ کنیم و به آن راه گذشته ادامه دهیم و اصلا دولت جدید را به رسمیت نشناسیم و مانند اسراییل بگوییم این‌ها عده ای تروریست هستند. در این مورد، اولا ما نباید در داستان سوریه با اسراییل هم صدا و هم داستان شویم. این برای ما در منطقه موجب سرشکستگی و شرمساری است که همه کشورهای اسلامی با دولت جدید سوریه تعامل مثبت داشته باشند و اتفاق نظر داشته باشند که این دولت جدید، نماینده مردم سوریه است و ما یک ساز مخالف بزنیم و در کنار اسرائیل قرار بگیریم. فقط بحث دولت‌های اسلامی نیست. بلکه ملت‌های منطقه و ملت‌های مسلمان هم عموما نگاه مثبتی به حکومت جدید دارند. برای این‌که به این‌ها به چشم اسلام‌گرایانی نگاه می‌کنند که با شعارهای اسلامی و الله‌اکبر و در دفاع از مظلوم بر سر کار آمدند. این تصویری است که ملت‌های منطقه دارند. مخالفت ما با تحولات اخیر در سوریه خلاف توقع ملت‌های مسلمان است و می‌تواند ما را در چشم ملت‌های مسلمان منفور کند. شما می دانید قبل از دخالت ما در سوریه، افکار عمومی منطقه در مجموع نسبت به ایران مثبت بود. ولی در جریان حمایت از نظام اسد، بخش زیادی از این حمایت و مثبت اندیشی را از دست دادیم. اما در جریان تحولات اخیر در غزه و حمایت ما از حماس، بخشی از این نگاه مثبت را بازسازی کردیم. ملت‌های منطقه این تصویر را در یکی دو سال اخیر دیدند که ایران از غزه و فلسطین حمایت کرده است و با اسراییل در افتاده است و این تا حدودی آن مشکلی که در افکار عمومی داشتیم را ترمیم کرد. الان در داستان سوریه اگر بخواهیم یک ساز مخالف بزنیم و با حکومت جدید مخالفت کنیم و از نظام اسد همچنان حمایت داشته باشیم، دوباره ما را در منطقه از نظر نگاه افکار عمومی به جمهوری اسلامی ایران، در یک سراشیبی سقوط قرار خواهد داد.

اگر ما با دولت جدید سوریه یک تعامل مثبت داشته باشیم، می توانیم منافعی که از طریق دولت اسد می‌بردیم از همین نظام تامین کنیم/ نظام اسد نسبت به مقاومت اسلامی در فلسطین و حماس، اصلا نگاه خوبی نداشت و حمایت نمی‌کرد. در حالی‌که حکومت جدید، اخوانی است و از نظر تفکر و ایدئولوژی به حماس و اسلام‌گرایان فلسطین نزدیک است. از این طریق می‌توانیم شاهد این باشیم که حمایت سوریه از مقاومت اسلامی در فلسطین نیز افزایش پیدا ‌کند.

اما راه دومی وجود دارد و این است که واقعیت‌ها را بپذیریم. اگر اشتباه کرده ایم، آن را اصلاح کنیم و این راه اشتباه را ادامه ندهیم. من بسیار مصر هستم اگر ما با دولت جدید سوریه یک تعامل مثبت داشته باشیم، می توانیم منافعی که از طریق دولت اسد می‌بردیم از همین نظام تامین کنیم. به طور مثال، می‌خواهیم حرم‌های شیعه در سوریه امنیت داشته باشد. می‌خواهیم شیعیان در سوریه در امان باشند. ما می‌خواهیم از طریق سوریه به حزب الله و لبنان کمک کنیم. به نظر من تمام این‌ها از طریق یک تعامل مثبت با حکومت جدید امکان پذیر است. بعلاوه این که نظام اسد نسبت به مقاومت اسلامی در فلسطین و حماس، اصلا نگاه خوبی نداشت و حمایت نمی‌کرد. در حالی‌که حکومت جدید، اخوانی است و از نظر تفکر و ایدئولوژی به حماس و اسلام‌گرایان فلسطین نزدیک است. از این طریق می‌توانیم شاهد این باشیم که حمایت سوریه از مقاومت اسلامی در فلسطین نیز افزایش پیدا ‌کند. شاید برای ما تصور این موضوع سخت است چون تصویر ما از مخالفان اسد نادرست و دست ساخته پروپاگاندای نظام اسد است. آنها همه مخالفان خود را به صورت هیولا و تروریست تصویر می کردند. مخالفان اسد فرشته نیستند و در میان آنها تندرو و افراطی هم وجود دارد اما واقعیت این است که اکثر آنها اسلام گرا و دشمن اسرائیل و حامی مقاومت اسلامی فلسطین هستند.

تصویر ما از مخالفان اسد نادرست و دست ساخته پروپاگاندای نظام اسد است. آنها همه مخالفان خود را به صورت هیولا و تروریست تصویر می کردند. مخالفان اسد فرشته نیستند و در میان آنها تندرو و افراطی هم وجود دارد اما واقعیت این است که اکثر آنها اسلام گرا و دشمن اسرائیل و حامی مقاومت اسلامی فلسطین هستند.

کار نکردن با دولت جدید سوریه خلاف اجماع در جهان اسلام است/ می توان با محور اخوانی همکاری کرد

و در مقابل اسراییل، بیش از دولت اسد خواهند ایستاد؟

بله نظر من این است. نظام اسد یک نظام فرسوده بود که بارها در برابر اسرائیل شکست خورده بود و روحیه خود برای مبارزه را از دست داده بود. حاکمان جدید جوان و تازه نفس هستند و مبارزه تازه ای را سامان خواهند داد. درمورد نظرم در مورد امکان تداوم کمک به حزب الله از طریق دولت جدید هم دلیل دارم. اگر شما از چشم آن‌ها به تحولات منطقه نگاه کنید، درست است که حزب الله در سوریه به نظام اسد کمک کرد و نیروهایش آن جا جنگیدند – که از نظر این دولت مردان جدید امری کاملا منفی است – اما همین حزب‌الله بعد از طوفان‌الاقصی، فداکاری بزرگی کرد و موجودیت خود را برای حمایت از حماس و اهالی سنی غزه به خطر انداخت.

حتی می‌شود این اقدام را به‌عنوان یکی از نمادهای پیوست شیعه و سنی در نظر گرفت.

دقیقا – اگر از این قاعده استفاده کنیم، این دولتمردان جدید دیگر آن نگاه قبلی را نسبت به حزب الله و جمهوری اسلامی ندارند. اگر تحولات یک سال و نیم اخیر را در نظر بگیریم، جمهوری اسلامی از چشم انداز آن‌ها نظامی است که به کمک مسلمانان سنی در فلسطین آمد. همچنین حزب الله هم به همان ترتیب آن فداکاری بزرگ را در حق حماس و مردم سنی فلسطین انجام داد. لذا می‌توانیم از این زمینه مثبت استفاده کنیم و به آن‌ها نزدیک شویم و مشکلات گذشته را حل و فصل کنیم. این زمینه به نظر من وجود دارد اما متاسفانه در حال فرسایش است.

فاصله‌ای که در باز کردن سفارت و از سرگیری رابطه با سوریه جدید ایجاد شده، به نظر نمی‌رسد که به نفع ایران باشد. هم قدرت بازیگران دیگران را افزایش می‌دهد و هم ما را از آن ایده که مردم سوریه برای ما مهم بودند و نه دولت سوریه، دور خواهد کرد.

از چند جهت به نفع ما نیست. جدا از بحث ملت و مردم سوریه که مطرح است، ما به ایده اتحاد و همبستگی اسلامی اعلام پایبندی و اظهار علاقه می‌کنیم. الان اگر ما بخواهیم با دولت جدید کار نکنیم، خلاف اجماعی است که در جهان اسلام وجود دارد. این به هیچ وجه با وحدت اسلامی و همبستگی اسلامی سازگاری ندارد. بحث دیگر، مقابله با اسراییل در منطقه است. الان می‌بینیم که اسراییل قدرت گرفته و در منطقه ترک‌تازی می‌کند. همچنین که تجربه یکی دو سال اخیر به خوبی نشان داد، ما به تنهایی نمی‌توانیم جلوی این ترک تازی و قدرت طلبی را بگیریم. باید در منطقه با بقیه کار کنیم. به نظرم برای مقابله با اسراییل و تجاوزات اسراییل به منطقه، بهترین شانسی که داریم، همکاری با محور اخوانی است.

کشورهایی مانند ترکیه و قطر و سوریه جدید، با ما اشتراکات زیادی دارند. اولا مانند ما گرایشات اسلام‌گرایانه دارند. مانند ما به اسراییل به عنوان خطر نگاه می‌کنند و نسبت به ایران و اسلام‌گرایی ایران، در مجموع نگاه مثبت‌تری نسبت به سنی‌های دیگر دارند. لذا از این جهت هم اگر می‌خواهیم جلوی تجاوزات و پیشروی اسراییل را بگیریم باید با این محور اخوانی همکاری داشته باشیم.

بخصوص آن گرایش ناسیونالیسم عربی که عامل جدی شکاف بود را اخوانی‌ها ندارند.

بله – دولت اسد مشکلات متعددی داشت. یکی این بود که اصلا با اسلام‌گرایی میانه نداشت و کاملا دلبسته ناسیونالیسم عربی بود که یک بعد این پروژه ناسیونالیسم عربی، ضدیت با ایران است و اصلا نگاه مثبتی به ایران ندارد.

معتقدید که باید هیئت دیپلماتیک برای سوریه بفرستیم؟ تقاضای ملاقات با اعضای تحریر الشام دهیم و دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران پیشقدم شود؟

در مورد جزییات و این‌که دقیقا چه کاری صورت بگیرد، نظر نمی‌دهم. این‌را کارشناسانی که در وزارت خارجه هستند بهتر می‌توانند ارزیابی کنند که کدام حرکت در چه زمانی، مناسبتر است. ولی بحث من رویکرد کلی است. من به شدت مدافع این هستم که ما راه تعامل مثبت با دولت دمشق را در پیش بگیریم و با ترکیه و قطر و محور اخوانی همکاری داشته باشیم و کمک کنیم که یک دولت مرکزی قوی در دمشق حاکم شود که بتواند حاکمیت خود را بر تمام اراضی سوریه حکمفرما کند و ایران به شدت باید در برابر این وسوسه اجتناب کند که از گروه‌های مخالف دولت جدید سوریه مانند کردها و وابستگان نظام اسد حمایت کند و یک ساز مخالف بزند. این مسیر – به نظر من – هم به ضرر ایران و منافع ایران است و هم جای پای ایران در سوریه را از بین می‌برد و هم نگاه جهان اسلام را نسبت به ایران منفی می‌کند و هم این که به نفع دولت اسراییل و سیاست هایش در منطقه است.

ایران الان برای تعامل مثبت با دولت جدید در دمشق، یک زمینه خوب دارد که می تواند از آن استفاده کند و یا این که این زمینه خوب را از بین ببرد. این که اولا ایران و حزب الله در طول یکی دو سال اخیر از حماس و فلسطین حمایت کرده است و همچنین در جریان تحولاتی که منجر به سقوط دمشق شد، ایران واقعیت‌ها را قبول‌کرد و نجنگید و نیروهای خود را خارج کرد.


ایران الان برای تعامل مثبت با دولت جدید در دمشق، یک زمینه خوب دارد که می تواند از آن استفاده کند و یا این که این زمینه خوب را از بین ببرد. این که اولا ایران و حزب الله در طول یکی دو سال اخیر از حماس و فلسطین حمایت کرده است و همچنین در جریان تحولاتی که منجر به سقوط دمشق شد، ایران واقعیت‌ها را قبول‌کرد و نجنگید و نیروهای خود را خارج کرد. جلوی این جریان قرار نگرفت. فکر می‌کنم این تصویری که به دلیل مقابله با اسراییل و جنگ با اسراییل در یکی دو سال اخیر و حمایت از حماس از ما درست شده است و این که در داخل سوریه هم مانع این تحولات نشده ایم، در مجموع یک زمینه و نگاه مثبت برای ما ایجاد کرد که دیدیم وقتی دولت جدید سر کار آمد، برای مدتی از تعابیر مثبتی در مورد ایران استفاده می‌کردند. اما بعدا که در تهران صداهای متفاوتی شنیده شد و ما هم رسمی و غیر رسمی گفتیم این‌ها تروریست هستند و نغمه‌هایی شنیده شد که ایران از مخالفین این دولت حمایت کند، می‌بینیم که لحن دولت جدید هم نسبت به ایران منفی‌تر شده است.

من در ایجاد اختلاف میان تهران و دمشق و آنکارا نوعی آتش افروزی می بینم که بعید می دانم ریشه آن در تل آویو نباشد. متاسفانه دهه هاست اسرائیل ما را در منطقه بازی می دهد و به جان هم می اندازد و خود در گوشه ای نشسته و استفاده آن را می برد. نابود شدن سوریه و ایران و ترکیه همه و همه به نفع اسرائیل است و ما متاسفانه به دست خودمان آب به آسیاب اسرائیل می ریزیم. واقعا شرایط خطرناکی است. ایران باید هشیار باشد و تسلیم عوامل احساساتی نشود و به منافع کلان و بلندمدت و مصلحت منطقه فکر کند

در ایجاد اختلاف میان تهران و دمشق و آنکارا نوعی آتش افروزی می بینم

در ایران البته نیروهایی هستند که به دلایل واقعی و قابل فهم با حکومت جدید دمشق مخالفت می کنند اما داستان محدود به اینها نیست. من در ایجاد اختلاف میان تهران و دمشق و آنکارا نوعی آتش افروزی می بینم که بعید می دانم ریشه آن در تل آویو نباشد. متاسفانه دهه هاست اسرائیل ما را در منطقه بازی می دهد و به جان هم می اندازد و خود در گوشه ای نشسته و استفاده آن را می برد. نابود شدن سوریه و ایران و ترکیه همه و همه به نفع اسرائیل است و ما متاسفانه به دست خودمان آب به آسیاب اسرائیل می ریزیم. واقعا شرایط خطرناکی است. ایران باید هشیار باشد و تسلیم عوامل احساساتی نشود و به منافع کلان و بلندمدت و مصلحت منطقه فکر کند. درگیری ما با ترکیه و سوریه ما را به هیچ کجا نخواهد رساند. این ره به ترکستان است! این تحول خطرناک می تواند مانند دشمنی ما و عربستان در چند سال گذشته باشد که برای دو کشور میلیاردها دلار هزینه داشت اما برای اسرائیل سود خالص بود و اسرائیل توانست در این آب گل آلود پیمان ابراهیم و طرح‌های منطقه ای خود را پیش ببرد. و ما در نهایت پس از تحمل هزینه های بسیار به خانه اول برگشتیم و مصالحه کردیم.

۳۱۱۳۱۴

کد خبر 2034962

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین