درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد
پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، هر روزه به انتشار متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن می پردازد.
متن و فایل صوتی زیر سی و سومین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) مالِکِ یوْمِ الدِّینِ (۳) إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ (۴) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (۵) صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ (۶)﴾
عامل هدایت به صراط
در آیهٴ مبارکهٴ ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۱] عنایت فرمودید که طی راه مستقیم بدون نعمت خدای سبحان میسر نیست و منظور از این نعمت هم نعم ظاهره نیست. زیرا نعم ظاهره اگر راهزن نباشد، راهگشا نیست. و آنها هم که یا مغضوب علیه شدهاند یا ضالین، آنها هم از این نعم ظاهره برخوردار بودهاند. و این نعمتهای ظاهری باعث فریب آنها شد.
ابزار اغوای شیطان
و شیطان وقتی که برنامهاش را إغوای مردم قرار داد گفت من آنها را از زینتها میگیرم. یعنی چیزی که به عنوان زینت و به عنوان زیور برای فرد یا جامعه مطرح است، من از آن راه آنها را میگیرم. پس این نعم ظاهره که زینتاند ابزار دست شیطانند. شیطان در سورهٴ نساء خدای سبحان جریانش را نقل میکند، آیهٴ ١١٩ این است. شیطان که میگوید: ﴿و لاضلنهم﴾[۲] من بندگانت را گمراه میکنم، راه گمراه کردن بندگان را هم تمنیات و آرزوهای آنها میداند. ﴿و لأمنینهم﴾[۳] من از راه اُمنیه و آرزو آنها را گمراه میکنم. چیزهایی را به عنوان امانی و آرزو در دلهای اینها مستقر میکنم تا اینها به فکر تحصیل آن تمنیات باشند و از آخرت غافل باشند. خب پس از راه اُمنیه میگیرد. چگونه انسان را گرفتار تمنیات میکند؟ این را در سورهٴ حجر بیان فرمود. گفت: ﴿ لازینن لهم فی الارض﴾[۴] آیهٴ ٣٩ سورهٴ حجر این است ﴿قال رب بما أغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین﴾[۵] آنچه که مسائل زمینیست و دنیایی است من در دیدگاه اینها زیبا جلوه میدهم. برای اینها مزین میکنم این را به عنوان زینت بر اینها تحمیل میکنم اینها به دنبالش حرکت میکنند. قرآن هم در سورهٴ کهف جریان زینتهای زمین را به خود زمین نسبت میدهد. میفرماید: اینها هرگز زینتهای انسانی نخواهند بود. فرمود : ﴿إنا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم ایهم احسن عملا و إنا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا﴾[۶] آیهٴ ٧ و ٨ سورهٴ کهف.
زینتهای ظاهری، زینت ارض، نه زینت قلب
قرآن هم راه را به مردم نشان داد. فرمود شیطان از راه تزیین و زیبا نشان دادن شما را فریب میدهد. و این را هم بدانید هر چه در روی زمین هست، زینة هست اما «زینة الارض» است نه «زینة الانسان». «زینة الانسان» چیز دیگر است. ﴿انا جعلنا ما علی الارض﴾[۷] هر چه روی زمین است ﴿انا جعلنا ما علی الارض زینة لها﴾[۸] اگر خانه است، اگر باغ است، اگر فرش است، اگر اتومبیل است، اینها همه «زینة الارض» هستند. «زینه الانسان» نیست. ﴿انا جعلنا ما علی الارض زینةً لها﴾[۹] چرا؟ ﴿لنبلوهم أیهم أحسن عملا﴾[۱۰] آنگاه فرمود این چنین نیست که این زینتها دائمی باشد. هر زینتی یک تاریخ معینی دارد بعد پژمرده خواهد شد ﴿و انا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا﴾[۱۱]. هر مقامی یک بهاری دارد، یک پاییز خزان و معزول شدنی هم دارد. هر طراوتی یک خزانی هم در پیش دارد. ممکن نیست زینتهای زمین دائمی باشد. آنکه این زیورها را آفرید فرمود اینها «زینة الارض» است نه «زینة الانسان» و یک پاییز و پژمردگی هم به دنبال دارد که میشود صعید، یعنی وجه الارض و جرز یعنی پژمرده.
ایمان، زینت انسان
اما زینة الانسان چی؟ زینة الانسان را در سورهٴ حجرات بیان فرمود که: ﴿حبب إلیکم الایمان و زَینه فی قلوبکم و کَرَّهَ الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون﴾[۱۲]. پس قرآن اگر راه اغوای شیطان را به عنوان زنگ خطر به مردم رساند که شیطان از راه تزیین، انسان را فریب میدهد، همهٴ نقطهنظرها را هم مشخص کرد که چی زینة الارض است و چی زینة الانسان است. تا انسان در هنگام تصور زینت، بررسی بکند بفهمد که آیا در تحت ولایت شیطان است یا در تحت ولایت رحمان. چیزی نیست که قرآن نگفته باشد. فرمود شیطان انسان را از راه زینت میگیرد. یعنی چیزی را پیش آدم زیبا و زینت جلوه میدهد، بعد میگیرد. این خط کلی شیطنت. بعد آنگاه فرمود: هر چه روی زمین است اینها زینة الارض است، زینة المرء و زینة الانسان نیست. زینة الانسان همان است که در کنار دل اوست و هو الایمان. ﴿و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم﴾[۱۳] پس آن میشود زینة الانسان و آنچه روی زمین است میشود زینة الارض و میشود ابزار دست شیطان. اینها به حسب ظاهر نعمتند اما تا به دست کی باشند. گفتهاند بعد از اینکه انسان از کنار سفرهٴ غذا برمیخیزد، همان دعای امام سجاد (سلام الله علیه) و دیگر معصومین را بگوید «الحمد لله الذی أطعمنی...»[۱۴] و مانند آن. اینها خوب است. غذای حلال انسان تهیه بکند و بداند که از ناحیهٴ خداست و بعد هم که غذا خورد، بگوید خدا را شکر که مرا سیر کرد، اینها خوب است. اما اگر چیزی در قلب او به عنوان زیور ظهور کرد، این خوب بررسی کند که آیا تحت ولایت شیطان است یا تحت ولایت الله. چون همهٴ این خطوط را قرآن مثل نور روشن کرد. اگر خدا فرمود این قرآن نور است، چیزی را مبهم نگذاشت. چون کتاب نمیتواند هم نور باشد، هم مطالب پیچیده. اگر نور است، روشن است. اینها اموری است که دو طرفه است یعنی هم میشود در طرف بد، هم میشود در طرف خوب مصرف شود. تشخیص این امور خیلی دشوار نیست.
مصونیت از آسیبهای جهاد، نعمت کاذب
عمده آن است که چیزی را که خدا نعمت ننامید، اصلاً نعمت نیست و انسان در اثر اغوا آن را نعمت میپندارد، این یک نعمت کاذبه است نه نعمت. آن مهم است. نفاق را، مرض قلب را، بریدن از امت اسلامی را، همکاری نکردن با مسلمین را گاهی انسان نعمت میداند. وقتی خطر پیش آمد، عدهای رفتند جبهه و اجساد شریفشان را آوردند، یک عده میگویند خدا بر ما منت گذاشت، خوب شد که ما نرفتیم. این در صدر اسلام بود. قرآن میگوید اینها، این همکاری نکردن با اسلام و مسلمین را نعمت میدانند. چون چند صباحی سالمند. خطر این است که میگویند خدا بر ما منت گذاشت که ما نرفتیم و کشته نشدیم. این یک نعمت کاذبه است. اصلاً نعمت نیست. بر خلاف متاع دنیا. متاع دنیا نعمت هست منتها هم میشود در راه صحیح مصرف کرد، هم میشود در راه باطل. اما نفاق و مرض قلب و امثال ذلک و بریدن از امت اسلامی اصلاً نعمت نیست.
در سورهٴ نساء از جریان این گروه پرده برداشت، فرمود به اینکه، آیهٴ ٧٢ سورهٴ نساء و ٧٣ و ۷۴ فرمود: ﴿و ان﴾ قبلش این است که ﴿یا ایها الذین امنوا خذوا حذرکم﴾[۱۵] آن را بگیرید. آن فرزانگیتان را بگیرید. ﴿خذوا حذرکم﴾[۱۶] چیزی که دشمن نمیتواند حمله کند آن را بگیرید. به وسیلهٴ آن از خطر محفوظ میمانید آن را بگیرید. ﴿یا ایها الذین آمنوا خذوا حذرکم﴾[۱۷] وقتی فرزانه و عاقل شدید ﴿فانفروا﴾[۱۸] فر کنید، بسیج بشوید، به طرف جبههها بروید. حالا یا ﴿ثباتٍ﴾، یا ثبه ثبه، گروه گروه بروید، ﴿اوانفروا جمیعاً﴾[۱۹] اگر حمله همگانی شد، شما همگان بروید و اگر مقطعی شد، گروه گروه بروید. آنگاه فرمود در شماها کسانی هستند که اگر یک چند روزی جان به سلامت بردند، میگویند خدا به ما نعمت داد که ما نرفتیم و کشته نشدیم یا مجروح نشدیم یا معلول نشدیم. ﴿و إن منکم لَمَن لیبطِئنَّ﴾[۲۰] در شماها کسانی هستند که تبطئه میکنند. هِی به بُطء، هِی به کُندی، حالا این سفر نه، سفر دیگر، این ماه نه ماه دیگر، این سال نه سال دیگر، این عملیات نه عملیات دیگر، ﴿و إن منکم لمن لیبطئن»[۲۱] هِی تبطئه میکنند.
هِی به بُطء و کُندی ارجاء میدهند. ﴿فإن أصابتکم مصیبه﴾[۲۲] اگر مصیبتی بر شما برسد؛ شهید بشوید، مجروح بشوید، معلول بشوید، اسیر بشوید، مفقود الاثر بشوید ﴿قال قد أنعم الله علی إذ لم أکن معهم شهیداً﴾[۲۳] خدا بر من نعمت نازل کرد که من با اینها نرفتم و آسیب ندیدم. خوب شد که ما نرفتیم. خدا بر ما منت گذاشت و به ما نعمت داد که ما با اینها نرفتیم. و گر نه ما هم مجروح میشدیم. این را نعمت میداند. ﴿قال قد أنعم الله علی إذ لم أکن معهم شهیداً﴾[۲۴] شهید یعنی حاضراً.
من با اینها حاضر نشدم که آسیب ببینم. اما ﴿و لئن أصابکم فضل من الله﴾[۲۵] اگر فضل الهی به شما برسد، پیروزی به شما برسد، غنیمتی نصیب شما بشود ﴿لیقولن﴾ حالا حرفشان این است ﴿کأن لم تکن بینکم و بینه مودة﴾[۲۶] گویا اصلاً شما را نمیشناختند. گویا اصلاً در بین شما نبودند. گویا اصلاً نمیدید که شما گروه گروه دارید به طرف جبههها میروید. گویا اصلاً ندیده بود این صحنهها را. میگوید که ﴿یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً﴾[۲۷] ای کاش من هم میرفتم جبهه یک چهار چیز غنیمت گیرم میآمد. خوب این نعمت، نعمت کاذبه است. اصلاً قرآن آن را نعمت نمیداند. نعم ظاهره را، مال و بنین را نعمت میداند.
حالا گاهی انسان در راه خیر صرف میکند، گاهی در راه شر. اما این تبطئه را، همکاری نکردن را قرآن نعمت نمیداند. آن کسی که حالا یا منافق است یا فی قلبه مرض، چون اینها غیر از هماند. بالاخره ضعیف الایمان است. آنکه این چنین میاندیشد، این سلامت موقت را نعمت میداند. این یک نعمت کاذبه است. آنگاه او چگونه میگوید: ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۲۸] این کدام نعمت را اراده میکند؟ میگوید راه منعم علیه را به من نشان بده. کدام منعم علیه را؟ خودش که سلامت موقت را نعمت میداند. خودش اگر آسیب ندید میگوید: ﴿أنعم الله علی إذ لم أکن معهم شهیداً﴾[۲۹]. اینکه نمیتواند در نماز به حق بگوید: ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۳۰]. آنگاه فرمود مثل اینکه اگر یک فضیلتی از طرف خدا به شما برسد، گویا اصلاً این در بین شما نبود و شما را نمیشناخت، میگوید: ﴿یا لیتنی کنت معهم﴾[۳۱]
و شاید خدای ناکرده این زیارتهایی که ما در زیات وارث و امثال اینها داریم دربارهٴ سالار شهیدان و شهدای کربلا (علیهم السلام) میگوییم: «یا لیتنی کنا معکم»[۳۲] همین جور دربیاید. در روز امتحان حالا چون الان آنها از عظمتی برخوردارند، میگوییم ﴿یا لیتنی کنت معکم﴾[۳۳] اما اگر در متن جریان بودیم شاید این چنین نبود. این گروه کسانیاند که خدای سبحان در سورهٴ توبه فرمود ما اصلاً نمیخواهیم اینها دین را یاری کنند. به اینها میگوییم بنشینید. اینها که سلامت موقت را نعمت خدا میدانند، میگویند خدا به ما نعمت داد که ما با مسلمین همکاری نکردیم، ما اصلاً نمیخواهیم دین به دست اینها احیاء بشود.
توفیق یاری دین، نصیب افراد خالص
در سورهٴ توبه آیهٴ ٤٦ این است. فرمود، آیهٴ ٤٥ و ۴۶ این است: ﴿إنما یستأذنک الذین لا یؤمنون بالله و الیوم الاخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون﴾[۳۴] اینها که استیذان میکنند، از شما اجازه میگیرند، یعنی از رسول خدا ﴿صلی الله علیه و آله و سلم﴾، اجازه میگیرند که در شهر بمانند و اعزام نشوند، اینها کسانیاند که با شک و تردید به سرمیبرند. آنگاه فرمود: ﴿و لو أرادوا الخروج لاعدوا له عده﴾[۳۵] اگر واقعاً میخواستند به اسلام و مسلمین کمک بکنند خب آمادگی فراهم میکردند. ﴿ولکن کره الله انبعاثهم فثبطهم و قیل اقعدوا مع القاعدین﴾[۳۶] وقتی افراد این چنین باشند خدا میل ندارد که دین او به دست افرادی این چنین احیا بشود. به آنها میگوید بنشینید، یک عده هستند میروند جبهه، شما بنشینید. خدا میل ندارد که دینش به دست هر کسی زنده بشود. ﴿لکن کره الله انبعاثهم﴾[۳۷] خدا نمیخواهد اینها منبعث بشوند، برانگیخته بشوند. میخواهد به دست افراد خالص که ﴿فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه﴾[۳۸] به دست آنها دینش احیا بشود. لذا توفیق را از اینها میگیرد.
معنای «قول» خدای سبحان در بیان امیر المؤمنین﴿علیه السلام﴾
﴿قیل﴾ نه یعنی دستور میدهد که آقایان شما بنشینید. این جور نیست. امره فعله. «إنّما کلامه سبحانه فعلٌ منه أنشأه ومثله»[۳۹] در بیانات حضرت امیر (سلام الله علیه) هست «یقُولُ لمَنْ أراد کونَهُ کُن فیکون لا بصوت یقْرَعُ و لابنداءٍ یسْمَعْ»[۴۰] خدا که حرف میزند، مثل حرفهای عادی نیست که انسان بشنود با گوش که. در بیانات حضرت امیر (سلام الله علیه) هست که: «انما کلامه سبحانه فعلُ﴾[۴۱] حرف خدا کار خداست. در آن صحیفهٴ مبارکهٴ سجادیه امام سجاد (سلام الله علیه) دارد که: «ومضت علی ارادتک الأشیاء فهی بمشیتک دون قولک مؤتمرة و بارادتک دون نهیک منزجرة»[۴۲] تو که نباید افعل و لا تفعل بگویی که اشیاء مؤتمر یا منزجر باشند که. همین که اراده کردی اشیاء مؤتمرند. همین که کراهت داشتی اشیاء منزجرند. امر تو همان ارادهٴ توست، نه افعل. نهی تو همان کراهت توست، نه لا تفعل.
در اوامر تشریعی البته افعل ولا تفعل هست. اما در مسائل تکوین امر خدا همان فعل خداست. خدای سبحان به یک عده میفرماید شما بنشینید. اگر جنگ است، اگر جبهه است، اگر دین است، من خودم حفظ میکنم. نمیخواهم شما بروید حفظ بکنید. شمایی که اگر یک کمی آسیب دیدید، آن حرف را میزنید. دو نفر آسیب دیدند شما میگویید ﴿و قد أنعم الله علی اذ لم أکن معهم شهیداً﴾[۴۳] و اگر غنیمت نصیبشان شد، میگویید: ﴿یا لیتنی کنت معهم﴾[۴۴]، شما بنشینید. من نمیخواهم دینم را شما یاری کنید. چون ﴿کره الله انبعاثهم﴾[۴۵] خدا نمیخواهد اینها برانگیخته بشوند، ﴿فثبطهم﴾[۴۶] تثبیط با طای مؤلف یعنی دستور نشستن دادن. اینها را بازنشست کردن. اینها را متوقف و ایستا کردن. فرمود من اینها را گفتم بنشینید. ﴿و قیل اقعدوا﴾[۴۷] بنشینید. با کیا باشید؟ با قاعدین.
قاعدین در فرهنگ قرآن
قاعدین در فرهنگ قرآن کیانند؟ همان أعرج است و أعمی هست و مریض است و صبیان است و قواعد من النسا است و اینهاست دیگر. فرمود من گفتم شما با آنها باشید دیگر. آنگاه اگر کسی در خودش این کشش را احساس نکند معلوم میشود یک تشری از طرف دیگر آمده. علی ای حال، فعل خدا همان امر و نهی خدا از فعل خدا انتزاع میشود. پس اگر خدا به یک عده میگوید شما بنشینید، یعنی آن توفیق را میگیرد. به یک عده میگوید بروید یعنی آن توفیق را میدهد. و الا آن گفتن تشریعی را که به همه گفت. فرمود: ﴿فانفروا ثباتٍ أو انفروا جمیعاً﴾[۴۸]. فرمود یا ثبه ثبه، گروه گروه بروید یا اگر خطر زیاد شد همه بروید. نفر، نفر عمومی است. این را که به همه گفت. پس به یک عده تشر میزند میگوید شما بنشینید من نمیخواهم دینم را شما یاری کنید، عدهای دیگر هستند، این چه گفتنی است؟
پس به یک عده تکویناً میگوید تو لایق نیستی بنشین. به یک عده تکویناً میگوید تو لایقی، برو. آن میشود هدایت. آن میشود نعمت. تو آن نعمت همان توفیق الهی است. اینکه میگوییم ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۴۹] راه کسانی را که به آنها نعمت دادی یعنی توفیق دادی. که این نعمت است و این توفیق، توفیق نعمت صادق است.
تبیین سه نوع نعمت در قرآن
ـ نعمتهای باطنی
ـ نعمتهای ظاهری
ـ نعمتهای کاذب و پنداری
فتحصل نعمت در قرآن کریم یا نظیر نعم ظاهره است که گاهی سبب غضب میشود، گاهی سبب ضلالت میشود. گاهی هم ابزار خدمت دینی است، یک قسم. یک قسم نعمت حق است که همان توفیق الهی است و زمینهٴ سعادت است. این دوقسم. قسم سوم اصلاً خدا آن را نعمت نمیداند. یک نعمت کاذبه است که یک عدهای آن را نعمت میپندارند. خیال میکنند این نعمت است. این سلامت موقت نعمت است. این اصلاً نعمت نیست.
اسناد نعمت، غضب و ضلالت
آنگاه در این آیات سورهٴ مبارکهٴ حمد که محل بحث است، خدای سبحان انسانها را به سه قسمت تقسیم کرد؛ فرمود یک عده منعم علیهاند، یک عده مغضوب علیهاند، یک عده ضالین. آنچه را که به نام سعادت است به خدا نسبت داد. برای اینکه فرمود: ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۵۰] تو بر آنها نعمت دادی. و اما آنچه زمینهٴ شقاوت است، به نام غضب یا به نام ضلالت به خدا نسبت نداد. نفرمود: (غیر الذین غضبت علیهم) یا (غیر الذین اضللتهم) با اینکه سیاق اقتضا میکرد به حسب ظاهر که این چنین گفته بشود: صراط الذین انعمت علیهم غیر الذین غضبت علیهم خدا بر کسی غضب نمیکند. آنها مغضوب علیه میشوند. خدا حق میدهد و اینها این حق را به باطل مصرف میکنند. وگرنه از آن طرف جز رحمت چیز دیگر نمیآید. در بیانات حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) است که: ﴿اذا مرضت فهو یشفین﴾[۵۱] نه (اذا امرضنی فهو یشفین). اگر مریض شدم او مرا شفا میدهد نه او اگر مرا مریض کرد. از آن طرف رحمت میآید. از این طرف است که انسان نمیداند چگونه نعمت را صرف کند، مریض میشود. از آن طرف رحمت میآید، از این طرف تبدیل به غضب میشود که ﴿بدلوا نعمة الله کفراً﴾[۵۲]. پس غیر الذین غضبت علیهم نیست، ﴿غیر المغضوب علیهم﴾[۵۳] است. غیر الذین اضللتهم نیست، غیر الضالین است، غیر الذین ضلوا است. اینها گمراه شدند. راه به این وسعت باز است، اینها بیراهه رفتند. پس غضب و ضلالت در اثر بیراهه رفتن خود این ضالین و مغضوب علیه است. نه اینکه از آن طرف غضب یا ضلالت بیاید. فقط از آن طرف نعمت میآید.
مصادیقی از ضالّ و مغضوب
و اما مغضوب علیهم کیانند؟ ضالین کیانند؟ گرچه در بعضی روایات تطبیق شده است، مغضوب علیه همان یهودیان و ضالین مسیحیان، اما به عنوان جری و تطبیق است نه به عنوان تفسیر.
وحدت مصداقی ضالّ و مغضوب
هر دو مغضوب علیهاند و هر دو ضالینند. این طور نیست که مغضوب علیه، ضال نباشد یا ضال، مغضوب علیه نباشد و مانند آن. حالا یکی از این دو صفت در آنها ظاهرتر خواهد بود. و هر انسان ضالی به مقدار ضلالتش گرفتار غضب الهی است و هر انسان مغضوب به مقدار مغضوب بودنش، ضال است و مضل.
سوال.
خداوند اضلال و غضب ابتدایی ندارد
جواب: اما زمینه را فرمود که اینها منشأش هستند دیگر. زمینه را فرمود ما به اینها رحمت دادیم، اینها ﴿بدلوا نعمت الله کفراً﴾[۵۴] در همان جا که ضلالت را به خود نسبت میدهد، میفرماید: ﴿یهدی من یشاء﴾[۵۵] ﴿و یضل من یشاء﴾[۵۶] میفرماید: ﴿و ما یضل به الا الفاسقین﴾[۵۷] یعنی الذین فسقوا، اینها هستند که گرفتار ضلالت میشوند. یا فرمود: ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون﴾[۵۸]. از آن طرف رحمت میآید، از این طرف بیجا صرف میشود.
سؤال...
جواب: بله دیگر. منتها سبب غضب از بالا تهیه شده است یا از پایین تهیه شده است؟ از بالا رحمت میآید که ﴿رحمتی وسعت کل شیء﴾[۵۹]. از پایین است که سبب غضب فراهم میشود.
سوال...
جواب: بله آن رحمت عامه است.
بنابراین این چنین نیست که منعم علیهم مستقیماً از نعمت استفاده کنند، مغضوب علیه هم مستقیماً مشمول غضب باشند که غیر الذین غضبت علیهم باشد. نه، از آن طرف رحمت آمد اینها بیراهه صرف کردند. از آن طرف هدایت آمد، اینها گمراه شدند. لذا غیر المغضوب علیهم هستند و دیگران ضالین. مطلب دیگر اینکه در این بخش از آیات خدای سبحان انسانها را به سه گروه تقسیم کرد؛ منعم علیه هستند و ضالینند و مغضوب علیه.
درجات نعمت یافتگان
ـ اصحاب میمنت
ـ مقربان
در سورهٴ مبارکهٔ ﴿اذا وقع﴾ مردم را به سه دسته تقسیم کرد؛ فرمود: ﴿و کنتم ازواجاً ثلاثه﴾[۶۰]. اینکه فرمود: ﴿و کنتم ازواجاً ثلاثه﴾[۶۱]، دو گروه اهل نجاتند، یک گروه اهل عذاب. فرمود: ﴿إذا وقعت الواقعه لیس لوقعتها کاذبه خافضة رافعة﴾[۶۲] به این قسمت فرمود که: ﴿إذا رجت الارض رجاً و بُسَّتِ الجبال بساً فکانت هباء منبثاً و کنتم ازواجاً ثلاثه﴾[۶۳] شما سه دستهاید. سه گروهید. ﴿فأصحاب المیمنة ما أصحاب المیمنة﴾[۶۴] یعنی آنهایی که با یمن و برکت زندگی کردهاند. تمام زندگی آنها یمن و برکت بود. اینها اصحاب میمنتند نه طرف دست راست. چون سخن از دست راست و دست چپ نیست. اصحاب یمین یعنی اصحاب میمنت آنهایی که کارشان با یمن برکت است. خیرند برای خود و دیگران. ﴿و اصحاب المشئمة ما أصحاب المشئمة﴾[۶۵] از اینها به اصحاب شِمال یاد میشود نه یعنی اصحاب دست چپ. سخن از چپ و راست نیست. سخن از شئامت است. اصحاب مشئمه یعنی آنهایی که کارشان مشئوم است و نه میشوم. کارشان با شئامت و زشتی میگذرد.
هم برای خود مشئومند هم برای جامعه. ﴿و السابقون السابقون أولئک المقربون فی جنات النعیم﴾[۶۶] آن گروه ممتاز و پیشگام در فضیلت. پس افرادی که به سعادت رسیدهاند، دو قسمتند؛ سابقون و مقربونند با اصحاب میمنه. آنهایی که محرومند اصحاب مشئمهاند. پس انسانها را به سه قسمت تقسیم کرد. دو قسمت اهل نجاتند، یک قسمت اهل عذاب. در سورهٴ مبارکهٴ فاتحه انسانها را به سه قسمت تقسیم کرد؛ یک عده اهل نجاتند، دو گروه اهل عذاب. آنها که اهل نجاتند در اینجا که ﴿صراط الذین انعمت علیهم﴾[۶۷] همین منعم علیهم، در سورهٴ اذا وقع به دو گروه تقسیم میشوند. یک عدهای اصحاب میمنتند. عدهای مقربینند.
پس منعم علیه هم یک درجه نیستند. آن متوسطین از اهل ایمان، آنها هم منعم علیه هستند، این راه را طی میکنند، و توفیق هم نصیبشان میشود، ولی جزء اصحاب میمنتند. آن ممتازهای اینها همین راه را طی میکنند، جزء مقربین خواهند بود. حالا تا نمازگزار کی باشد و از خدای سبحان چه نعمتی را مسئلت کند. یک وقت است اوساط از مؤمنیناند اینها در همان حد أبرار و حد اصحاب میمنت از نعمت برخوردارند. یک وقت اوحدی از اهل ایمانند مثل اهل بیت (علیهم السلام) آنها درجهٴ عالیه را میطلبند. پس این چنین نیست که نمازگزارها و منعم علیهم یکسان باشند و یک درجه باشند و حرفها هم در یک حد باشد. مفهوم یکی است. اما مصداقها فرق میکند. مثل اینکه یک قطره را هم میگویند آب، دریا را هم میگویند آب. آن توفیق کمش هم نعمت است، زیادش هم نعمت است. آنچه که به اصحاب یمین میدادند آن هم نعمت است، آنچه را هم که به مقربین میدهند، نعمت است. منتها آنچه را که به مقربین میدهند خالص است و آنچه را که به دیگران میدهند، خالص نیست.
نعمتهای ناب و مشوب در بهشت
ـ تفاوت چشمهها و شرابهای بهشتی بر اثر تفاوت درجات بهشتیان
وقتی پاداش اینها را در بهشت تشریح میکند، میفرماید به اینکه در بهشت چشمههاییست که یکسان نیست. ما به مقربین از آن چشمهها، خالصش را میدهیم. و به دیگران ممزوجش را میدهیم. هم در سورهٴ مبارکهٴ هل اتی است، هم ظاهراً در سورهٴ مطففین است. در سورهٴ هل اتی این است، میفرماید: ﴿و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلاً﴾[۶۸] کأس آن قدح پرآب. خب تو این قدح پرآب همهاش آب است؟ بله آب است. از کدام چشمه؟ فرمود این قدح، این کأس که پرآب است، یک کمی زنجبیل ما تویش میریزیم. زنجبیل چیه؟ زنجبیل یک چشمهایست که خالصش مال دیگران است، یک کمی، چند قطره از آن زنجبیل در این کأس میریزیم، ممزوج میکنیم به اینها میدهیم. معلوم میشود هر چشمه را به هر کس نمیدهند.
در آیهٴ دیگر فرمود: ﴿کان مزاجها کافوراً﴾[۶۹]. کافور هم اسم یک چشمهٴ دیگریست که در قرآن بیان فرموده. یعنی یک چند قطره از چشمهٴ کافور در قدح ابرار مثلاً ممزوج میکنیم، به اینها مینوشانیم. آن خالصش را به دیگران میدهیم. به آن مقربین میدهیم. در این سورهٴ هل اتی فرمود: ﴿یسقون فیها کأساً﴾[۷۰] خب این کأس یعنی آن کاسهٴ پرآب. چی درش ممزوج هست؟ ﴿مزاجها زنجبیلاً»[۷۱]. زنجبیل چیست؟ ﴿عیناً فیها﴾[۷۲] یعنی فی الجنه که اسم آن عین چیست؟ ﴿تسمی سلسبیلاً﴾[۷۳]. پس سلسبیل چشمهایست بالاتر از زنجبیل و سلسبیل چشمهایست بالاتر از آن چشمهای که به افراد متوسط میدهند و مقداری از آن چشمهٴ سلسبیل را ممزوج میکنند به این آقایان میخورانند. اینها از چشمههای دیگر میجوشند. ﴿و عیناً یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیراً﴾[۷۴] چشمههای فراوانی است. اما آن چشمهای که به نام سلسبیل است و مقداری از آن، چند قطره را در قدح اینها میریزند، به اینها مرحمت میکنند. در سورهٴ مطففین هم ظاهراً فرمود به اینکه، آیهٴ۲۱ به بعد ﴿ان الابرار لفی نعیم علی الارائکه ینظرون تعرف فی وجوههم نضرة النعیم یسقون من رحیقٍ مختوم﴾[۷۵] رحیق یعنی آن قدح. خب این قدح چیه؟ مختوم است یعنی سر به مُهر. خب با چی مُهر کردهاند؟
این کاسه را با چی مُهر کردهاند؟ ﴿ختامه مِسک﴾[۷۶] با مِشک نه مُشک. با مِشک، با مِسک این کاسه را مُهر کردهاند. خب ﴿و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون﴾[۷۷] اگر کسی اهل منافس است و میخواهد گوی سبقت را برباید، نفیس را طلب بکند، در این امر مسابقه بدهد. خب این کاسه از چیه؟ آبش از چیه؟ ﴿و مزاجه من تسنیم﴾[۷۸] یک مقداری، چند قطره از تسنیم ما درش ممزوج کردیم به این ابرار میدهیم. تسنیم چیه؟ ﴿و مزاجه من تسنیم﴾[۷۹] تسنیم چیه؟ ﴿عیناً یشرب بها المقربون﴾[۸۰]. معلوم میشود مقام مقربون خیلی بالاتر از مقام ابرار است که گوشهای از چشمهٴ آنها را که خالص را آنها مینوشند، چند قطره از چشمهٴ مقربین را در کاسهٴ ابرار میریزند. حالا تا نمازخوان کی باشد و چگونه بگوید ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[۸۱] و مانند آن.
(و الحمد لله رب العالمین)
[۱] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۶.
[۲] سورهٔ نساء، آیهٔ ۱۱۹.
[۳] سورهٔ نساء، آیهٔ ۱۱۹.
[۴] سورهٔ حجر، آیهٔ ۳۹.
[۵] سورهٔ حجر، آیهٔ ۳۹.
[۶] سورهٔ کهف، آیات ۷ ـ ۸.
[۷] سورهٔ کهف، آیات ۷ ـ ۸.
[۸] سورهٔ کهف، آیات ۷ ـ ۸.
[۹] سورهٔ کهف، آیات ۷ ـ ۸
[۱۰] سورهٔ کهف، آیات ۷ ـ ۸.
[۱۱] سورهٔ کهف، آیات ۷ ـ ۸.
[۱۲] سورهٔ حجرات، آیهٔ ۷.
[۱۳] سورهٔ حجرات، آیهٔ ۷.
[۱۴] مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۸۰.
[۱۵] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۱.
[۱۶] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۱.
[۱۷] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۱.
[۱۸] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۱.
[۱۹] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۱.
[۲۰] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۲۱] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۲۲] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۲۳] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۲۴] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۲۵] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۳.
[۲۶] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۳.
[۲۷] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۳.
[۲۸] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۲۹] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۳۰] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۳۱] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۳.
[۳۲] مفاتیح الجنان، زیارت وارث.
[۳۳] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۳.
[۳۴] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۵.
[۳۵] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۶.
[۳۶] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۶.
[۳۷] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۶.
[۳۸] سورهٔ مائده، آیهٔ ۵۴.
[۳۹] نهج البلاغه ـ خطبه ۱۸۶.
[۴۰] نهج البلاغه ـ خطبه ۱۸۶.
[۴۱] نهج البلاغه ـ خطبه ۱۸۶.
[۴۲] صحیفه سجادیه، دعای ۷.
[۴۳] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۲.
[۴۴] سورهٔ نساء، آیهٔ ۷۳.
[۴۵] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۶.
[۴۶] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۶.
[۴۷] سورهٔ توبه، آیهٔ ۴۶.
[۴۸] سورهٔ نساء، آْیه ۷۱.
[۴۹] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۵۰] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۵۱] سورهٔ شعراء، آیهٔ ۸۰.
[۵۲] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۲۸.
[۵۳] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۵۴] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۲۸.
[۵۵] سورهٔ انعام، آیهٔ ۸۸.
[۵۶] سورهٔ رعد، آیهٔ ۲۷.
[۵۷] سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۶.
[۵۸] سورهٔ انعام، آیهٔ ۱۲۵.
[۵۹] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۵۶.
[۶۰] سورهٔ واقعه، آیهٔ ۷.
[۶۱] سورهٔ واقعه، آیهٔ ۷.
[۶۲] سورهٔ واقعه، آیات ۱ ـ ۳.
[۶۳] سورهٔ واقعه، آیات ۴ ـ ۷.
[۶۴] سورهٔ واقعه، آیهٔ ۸.
[۶۵] سورهٔ واقعه، آیهٔ ۹.
[۶۶] سورهٔ واقعه، آیات ۱۰ ـ ۱۲.
[۶۷] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
[۶۸] سورهٔ انسان، آیهٔ ۱۷.
[۶۹] سورهٔ انسان، آیهٔ ۵.
[۷۰] سورهٔ انسان، آیهٔ ۱۷.
[۷۱] سورهٔ انسان، آیهٔ ۱۷.
[۷۲] سورهٔ انسان، آیهٔ ۱۸.
[۷۳] سورهٔ انسان، آیهٔ ۱۸.
[۷۴] سورهٔ انسان، آیهٔ ۶.
[۷۵] سورهٔ مطففین، آیات ۲۱ ـ ۲۵.
[۷۶] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۲۶.
[۷۷] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۲۶.
[۷۸] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۲۷.
[۷۹] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۲۷.
[۸۰] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۲۸.
[۸۱] سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ ۷.
نظر شما