به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روز جمعه ۲۴ آذر ۱۳۴۰ آدولف آیشمن مسئول ادارهی امور مربوط به امور یهودیان حکومت آلمان نازی در دادگاه ویژهی اسرائیل به جرم قتل شش میلیون یهودی به اعدام محکوم شد و درست شش ماه بعد باز هم در روز جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۴۱ در اورشلیم ( شهر قدس) به دار آویخته شد. او که پس از سقوط آلمان نازی در جنگ دوم جهانی به آرژانتین گریخته بود، سرانجام پس از چند سال، شناسایی و برای محاکمه به اسرائیل منتقل شد. روز پنجشنبه هشتم شهریور ۱۳۴۱ سه ماه پس از اعدام آیشمن روزنامهی اطلاعات، خبر داد که آیشمن در طول مدتی که در اورشلیم(شهر قدس) زندانی بوده یادداشتهایی نوشته که به طرزی مرموز به بیرون درز کرده است، اطلاعات از همان روز این یادداشتها را با ترجمهی احمد مرعشی به صورت سریالی منتشر کرد. ادامهی این یادداشتها را به نقل از روزنامهی اطلاعات (به تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۴۱) میخوانید:
تنها معاملهی بزرگ من با یهودیان معاوضهی یک میلیون یهودی در ازای گرفتن ۱۰ هزار کامیون بود و شاید چند معاملهی جزئی دیگر.
برای مذاکره در اطراف این معاملات هیملر شخصا دو مرتبه من و کورت بشر را به برلن احضار کرد. یادم نیست که هیملر تمام جزئیات معامله را دستور داد یا اینکه دستور کلی داد و بقیه را به عهدهی خود من محول نمود؛ ولی آنچه مسلم است آن است که من سعی داشتم به هیملر بقبولانم هرچه بیشتر یهودی بدهد همانقدر هم بیشتر کامیون میتواند بگیرد. من آدم ایدهآلیستی بودم، میخواستم هرچه بیشتر برای وطنم دست و پا کنم.
راستش را بخواهید خودم هم میدانستم که تحویل دادن یک میلیون نفر یهودی غیرمقدور است زیرا در روزهایی که ما بر سر این معامله چانه میزدیم در سراسر مجارستان یک میلیون یهودی نداشتیم؛ ولی تا دلتان بخواهد آشویتس و سایر اردوگاهها پر بودند و ما میتوانستیم کسری یک میلیون را از آنجاها جبران کنیم. همین کار را هم کردم، به یهودیان باقیماندهی مجارستان تعدادی از یهودیان آلمانی اتریشی و سایر نقاط دیگر افزودم. اگر تشکیلات سیاسی و بینالمللی یهود معاملهی مزبور را فسخ میکرد بزرگترین تراژدی تاریخ به وقوع میپیوست. خوب یادم است که چگونه هیملر صریحا دستور داده بود: «آیشمن! هنگهای سوارنظام ۲۲.۸ اساس را موتوریزه کنید.» هیملر میدانست که بهزودی پست نظامی مهمی را به عهده خواهد گرفت از این رو برای تحویل گرفتن کامیونها عجله به خرج میداد. در آن شرایط در نظر او ارزش کامیونها خیلی مهمتر از جان چند صد هزار نفر یهودی بود.
ظاهرا هیملر قصد نداشت دو هنگ نامبرده را به طور معمولی موتوریزه کند، بلکه میخواست این دو هنگ را طوری مجهز و آماده کند که در صورت لزوم بتوانند بهسرعت هرچه تمامتر وارد میدان عملیات شوند.
روی همین نقشه هم بود که به اوبرگوین فوهرر «اوسوالد پوهل» دستور داده بود ساطور گیوتین اردوگاههای مرگ را متوقف سازد و دیگر نگذارد خون از دماغ یک نفر یهودی بیاید.
پس از ابلاغ دستور هیملر به همکارم «کرومئی» دستور دادم «ژوئل براند» را نزد من بیاورد. ژوئل براند یک یهود مجارستانی بود، ما او را برگزیده بودیم تا به فلسطین رفته پیشنهادهای ما را به رهبران قوم یهودی تسلیم کند. براند قبل از برداشت خرمن حرکت کرد. کرومئی او را به وین برد، در آنجا اوراق و گذرنامه و روادیدهای مربوطه را برای او تهیه کرد و سپس او را سوار هواپیمایی کرد که به استانبول پرواز مینمود. استانبول را از آن جهت برگزیده بودیم که ترکیه کشور بیطرفی به شمار میآمد. ولی انگلیسها در سوریه او را توقیف کرده پس از بازجویی در قاهره به زندانش انداختند. بدین ترتیب با پیش آمدن این واقعه پیشنهادات ما هرگز به گوش رهبران قوم یهود مقیم فلسطین نرسید.
من اطلاع داشتم که براندر به وسیلهی انگلیسها دستگیر شده زیرا «کاستنر» همهی اینگونه اخبار را به اطلاع من میرسانید وقتی براندر را از بوداپست به ماموریت فرستادم برای اینکه حتما برگردد و برای من جواب بیاورد افراد خانوادهی او را در مجارستان به عنوان گروگان نگهداشتم؛ ولی وقتی هفتهها گذشت و از او خبری نرسید به کاستنر گفتم: «کاستنر میدانید قرار ما چه بود؟ برای اینکه براند برگردد ما افراد خانوادهی او را گروگان نگهداشتهایم، ولی چرا او برنگشته است؟»
این اولین باری بود که من از افراد خانوادهای برای فشار آوردن به یک نفر دیگر استفاده میکردم، ولی هرگز مانع مهاجرت افراد خانوادهی او نشدم، آنها که تحت نظر قرار داشتند اگر مخفیانه مهاجرت و فرار میکردند من ممکن نبود پی ببرم.
در این اثنا با وجود معاملاتی که در بین بود ما همچنان به انتقال دادن یهودیان به سوی اردوگاهها ادامه میدادیم. اما به اصطلاح معروف آنها را آنجا لای یخ میگذاشتیم و بهدقت از ایشان مراقبت میکردیم تا هر وقت قرارداد معامله امضا شد فوری فرمان آزادیشان را صادر کنیم. اگر براند برمیگشت و میگفت: «آقای اشتورمه بان فوهرر پیشنهادات شما قبول شده و ده هزار کامیون در راه است به عنوان بیعانه نیم میلیون یا همهی یک میلیون نفر یهودی را به من تحویل بدهید.»
بدون تردید من قبول میکردم و دیگر بار اتهامات امروز هم به گردن من نمیافتاد. اگر براند برمیگشت و چنین خبری به من میداد، بدون تامل به عنوان بیعانه ۲۰ هزار یهودی را طی دو روز از طریق رومانی، یا فرانسه و یا اسپانیا میفرستادم، اگر چنین معاملهای صورت نگرفت تقصیر از ما نبود، بلکه کوتاهی از جانب خود یهودیان بود ولی راستش را بخواهید در آن شرایط در سراسر کرهی زمین هیچ کشوری نبود که یک میلیون نفر یهودی را راه بدهد و در خود بپذیرد.
تا قبل از این مذاکرات روابط ما با سازمان امنیت و پلیس مخفی مجارستان بسیار حسنه بود ولی به محض اینکه بو بردند پشت سر آنها با یهودیان مشغول انجام معاملاتی هستیم و حتی وسایل مهاجرت آنها را فراهم کردهایم روابط ما بهشدت تیره شد و عکسالعملهای شدیدی از جانب آنان بروز کرد. دیگر به دیدن ما نمیآمدند دیگر در کارها با ما مشورت نمیکردند و این وظیفهی من بود که در را دوباره روی پاشنهی سابق بچرخانم. خوشبختاه دوستی پرحرارتی بین من و دکتر لسلو اندره معاون وزارت کشور وجود داشت به طوری که با جلب موافقت روسایم مسلسل شخصی خودم را به او هدیه داده بودم. به کمک او روابط تیرهشده مجددا حسنه گردید و حتی چند هفته را در املاک دکتر اندره مهمان او بودم. رفتن به املاک دکتر اندره درست در ایامی صورت گرفت که من بیکار و بیریا مجبور به مگسپرانی بودم؛ زیرا دیگر یهودی نداشتیم تا بار قطار کرده به اردوگاه بفرستیم.
از طرف دیگر چون روسها خیلی پیش آمده بودند و آثار شکست بر جبین رایش سوم سایه انداخته بود خودبهخود از فعالیت عمومی ما نیز کاسته شده بود. یکسری حملات هوایی متفقین شبکههای راهآهن «بوداپست وین» را به طوری خراب کرده بود که تا مدتهای مدید هیچ قطاری قادر به عبور از آن خط نبود.
چنین پیشنهادی موجب نگرانی و پریشانی خاطر دکتر اندره شده بود. او علاقهی عجیبی داشت که مسئلهی نهایی یهود هرچه زودتر حل و فصل گردد. من از این پیشامد استفاده کرده خواستم به دشمنان خودمان حالی کنم:
- ببینید! خراب کردن خطوط آهن ما هیچ فایدهای به حال شما ندارد، جز آنکه دودش مستقیما به چشم یهودیان که متحد شما هستند خواهد رفت!
وقتی دیدم از راهآهن نمیتوان استفاده کرد دستور پیاده حرکت دادن یهودیان را به سوی مرزهای آلمان صادر کردم، این دستور جدید را هرگروین فوهرر «ارنست کالتن برونر» رئیس جدید سازمان امنیت و اطلاعات و «اس.د» به من ابلاغ کرده بود.
پیاده حرکت دادن یهودیان زحمتش خیلیخیلی بیشتر از حرکت دادن ۱۰۰ یا ۵۰۰ قطار حامل یهودی به سوی آشویتس بود.
ادامه دارد...
۲۵۹
نظر شما