یکی از جملات بسیار پرمعنائی که در اکثر منابع از جمله مقتل الحسین خوارزمی جلد دوم ص 33 آمده وبعدها مرحوم مجلسی هم در بحار جلد 45ص 50-51 آورده، جمله ایست که بسیار سوزنده و دردناک است ولی پیام الهیاتی آن مورد تحلیل ماست.
ولم یزل یقاتل حتی قتل منهم مقتلة عظیمة.فقال عمرو بن سعد لقومه: الویل لکم أتدرون مَن تقاتلون هذا ابن الأنزع البطین هذا ابن قتّال العرب فاحملوا علیه من کل جانب». وکانت الرماة أربعة آلاف فرموه بالسهام فحالوا بینه وبین رحله.
فصاح الإمام(علیه السلام) بهم: «وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَکُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فِی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَما تَزْعُمُونَ».
امام در این جمله دو روش زندگی را برای انسان ها مطرح فرموده است. روش زندگی دیندارانه و زندگی غیر دیندارانه ولی همراه با آزادگی. به آنان خطاب می کند ومی فرماید ای پیروان آل ابی سفیان اگر دین ندارید واز معاد نمی ترسیدیعنی زندگی دیندارانه صحیح ندارید، پس روش دوم را انتخاب کنید یعنی در زندگی دنیائی آزاده باشید.
جمله امام(ع) مشتمل بر سه بند است که ما مورد بحث قرار می دهیم:
1- یا شیعة آل ابی سفیان
2- ان لم یکن لکم دین ولا تخافون المعاد
3- فکونوا احراراً فی دنیاکم
قبل از هرچیز باید توجه داشته باشیم که امام (ع) با افرادی روبروست که هرگز مدعی بی دینی نیستند، وبالعکس همه مدعی نهایت تدین وتعبد وتقید به ظواهر وحتی بواطن دین هستند. ولی امام انان را نه پیروان رسول الله (ص) بلکه پیروان آل ابی سفیان وازین رهگذرآنان را بی دین خوانده است.
حال سئوال این است که چه رابطه ای میان پیروی آل ابی سفیان وبی دینی آن جمعیت وجودداشته است؟ مگر آل ابی سفیان که بودند وچه می گفتند وپیروان خودرا به چه راهنمائی می کردند که امام رهنودهای آنانرا بی دینی وغیر دینی خوانده است؟
ناگفته روشن است که ابی سفیان از سران قریش بودکه درفتح مکه درمقابل رسول الله (ص) ویارانش باشمشیر ایستاده بود ولی باشکست قریش به صورت ظاهر مسلمان شد. پیامبر اسلام که بنانداشت به ایمان قلبی افراد توجه کند وبه اسلام ظاهری اکتفا می فرمود وهرکس شمشیرش را زمین می گذاشت اورا به عنوان عضوی از اعضای جامعه مسلمین می پذیرفت واورا شهروند مسلمان محسوب می فرمود ، برغم آنکه به وضعیت قلبی ودرونی او آگاه بود ومیدانست که ابدا او قلبا ایمان نیاورده ،ابوسفیان را پذیرفت واز غنائم همانند دیگران وشاید بیش از دیگران سهم داد .ابو سفیان به روابط اجتماعی وروند قدرت کاملا آشنا بود . اونگاهش به حرکت رسول الله (ص) وتعلیمات قرآن یک نگاه ابزار قدرت بود. او براین باور بود که پیامبر اسلام عرب را از چادر نشینی وپراکندگی به تمدن واقتدار رسانده وباید ازاین ابزار بهره برد وازین اقتدار استفاده کرد.
مطالبی که بعدها از زبان نوه ابی سفیان یعنی یزیدبن معاویه نسبت به انکار وحی ونبوت،شنیده شد مطلب تازه ای نبود ، بلکه دقیقاهمان تفسیر وبرداشتی بود که جدش ابی سفیان درروزهای آغازین پذیرش اسلام نسبت به وحی ونبوت داشت. او معتقد بود که پیامبر اسلام هدفش حکومت ، اقتدار،سلطنت وریاست وسواری برگرده مردم است ولی برای موفقیت ورسیدن به این هدف از مفاهیمی مانند وحی ، اتصال به عالم غیب ، نزول قرآن وامثال آن استفاده کرده است . تعبیریزید این بود که رسول خدا (ص)درنقش یک سلطان بازی کرده است. ابی سفیان پیامبر(ص) را دراین هدف موفق می دید یعنی معتقد بود که وی به این هدف رسیده وقریش وبلکه عرب را بر دیگران پادشاه کرده وهمه وسائل وتسهیلات یک برتری وسلطنت کامل را فراهم ساخته است.
ابی سفیان با همین نگاه به پیامبر ودین وتعلیمات وارد دین اسلام شد ودرانتظار مرگ پیامبر(ص) نشست. با رحلت پیامبر (ص) او برای رسیدن به هدف سعی کرد هرچه سریعتر به قدرت نزدیک شود . در نهج البلاغه سید رضی نقل کرده که پس از بیعت مردم با ابی بکر ابی سفیان با عده ای به سراغ حضرت مولا علی(ع) آمد وپیشنهاد بیعت با او کرد .امام که اورا خوب می شناخت وبه نیات واغراضش آشنا بود روبه آنان فرمود وچنین گفت :
« أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغَصُّ بِهَا آکلُهَا وَ مُجْتَنِی الثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ. (نهج البلاغه/خطبه 5) »
ای مردم،امواج طوفانی فتنه ها را که حیات شما دریانوردان اقیانوس هستی را به تلاطم انداخته است، با کشتی های نجات بشکافید و پیش بروید. از راه عداوت و نفرت از یکدیگر برگردید، و طریق مهر و محبت پیش بگیرید. تاج های فریبای مباهات و افتخار به یکدیگر را از تارک خود بردارید و بر زمین نهید. آن کس به مقصود خویشتن نائل گشت که پر و بالی داشت و به پرواز در آمد، یا فاقد قدرت بود، از هجوم به مخاطرات خودداری کرد و آسوده گشت. اینگونه زمامداری مانند آبی کثیف است که با مشقت بیاشامند وچونان لقمه ناگواری است که با خوردنش به غصه و اندوه گرفتار آیند. کسی که دست به چیدن میوه نارس ببرد، چونان کشاورزاست که در غیر زمین خود بکارد .
امام (ع) با قطع نظر از وضعیت حقوقی بیعت مردم با ابی بکر ، میدانست که ابی سفیان باقرائت خاصی که خودش از دین وبعثت نبوی دارد ، میخواهد به هدف خودیعنی قدرت نزدیک شود وازاین نمد برای خود وعشیره وقوم خودکلاه بسازد. لذا دست رد بسینه آنان زد وحرکت آنان را فتنه ومفاخره قومی خواند واثر اختلاف وفتنه را بیان فرمود.
ابی سفیان دوران دوخلیفه یعنی ابی بکر وعمررا تحمل کرد تا آنکه نوبت به عثمان بن عفان رسید .او از قبیله ابی سفیان یعنی بنی امیه بود . لذا بازیگر میدان شد وآن جمله معروف را از زبانش بیرون آمد . بسیاری از مورخین و محدثین معتبر سنی و شیعه نوشته و روایت کرده اند، و از جمله مسعودی در مروج الذهب می نویسد: چون عثمان بن عفان که از بنی امیه بود به خلافت رسید با جمعی از بنی امیه وارد خانه اش شد. در آن هنگام ابوسفیان که نابینا شده بود به حضار گفت: آیا غیر از بنی امیه کسی در میان شما هست؟ حضار گفتند: نه، ابوسفیان گفت:
قال یا بنی امیه; تلقّفوها تلقف الکرة، فوالذی یحلف به ابوسفیان مازلت ارجوها لکم ولتصبرن الی صبیانکم وراثة(مروج الذهب جلد 1 ص 351)
ای بنی امیه! خلافت اسلامی را مانند گوئی بازیچه خود قرار دهید که قسم به کسی که ابوسفیان به او سوگند یاد می کند من پیوسته آن را برای شما می خواستم و از این پس حکومت اسلامی به وراثت به کودکان شما می رسد.
دراین جمله دقت کنید می بینید اولاً ابی سفیان درسوگند خوردن هم ریا وتظاهر می کند نمی گوید به خدا سوگند بلکه می گوید به کسی که ابی سفیان به او سوگند می خورد. یعنی واقعا به خدای محمد (ص ) اعتقاد ندارد ثانیا کاملا معلوم است که نبوت را چیزی جز سلطنت وقدرت نمی داندوتوصیه می کند که آنرا مانند توپی در دست گروه خودتان نگاهدارید وبه ارث به نسل بعد منتقل کنید.
بنی امیه به توصیه ابی سفیان عمل کردند واقعا همین قرائت ازدین را به پیروانشان آموزش دادند. دراین قرائت هرگز اخلاق دینی جایگاهی ندارد، وحتی ارزشی هم ندارد، ارزش برپایه قدرت تفسیر می شود ، به هروسیله باید نظام قدرت را حفظ کرد ، هدف قدرت است وهروسیله ای به آن برسد قابل توجیه است.
دراین قرائت هرگونه اندیشه وتفکر بایستی درراستای توجیه وسائل انجام گیرد . لذا مطالعه تاریخ فقه وکلام اسلامی نشان می دهد که کاملا این دو دانش در قرون اولیه دربخش سیاسی توجیه گر قدرت خلافت بوده اند. حتی دانش حدیث نیز همین سرگذشت را داشته است . افرادی با داشتن سابقه هرچندکوتاه ومختصر از مصاحبت رسول الله (ص) مبادرت به نقل احادیثی کردند که قدرت را توجیه کند . اغلب این احادیث مجعولات وساخته های خودشان بود. مثلا این حدیث را ازپیامبر نقل کردند :
«إذا خرج علیکم خارج یشق عصا المسلمین ویفرق جمعهم فاقتلوه، ما أستثنی أحدا»
هر گاه یک نفر بر علیه شما خارج شد، و خواست عصای مسلمین را بشکند و بین مسلمین تفرقه ایجاد کند، او را بکشید. من هیچ کسی را استثناء نمی کنم.(استیعاب ابن عبد البر ج 3 ص 960). خلیفه اول وقتی با مخالفت علی (ع) در بیعت با خود مواجه شد . در جریان بیعت گرفتن برای ابوبکر، ابوبکر رفت بالای منبر نگاه به جمعیت کرد، علی(ع) را ندید. پرسید علی کجاست؟ عده ای از انصار رفتند و اورا را آوردند مسجد. ابوبکر برگشت به ایشان گفت: یابنعَمِّ رَسُولِ اللهِ أَرَدْتَ أَنْ تَشُقَّ عَصَا الْمُسْلِمِینَ؟ای پسرعموی پیغمبر، آیا تو می خواهی عصای مسلمین را بشکنی؟
(سنن کبری بیهقی ج 8 ص 143) این تعبیر دقیقا مبتنی بر همان جمله بود.
جالب است که حتی بعدها فقیهان اهل سنت بسیاری بخصوص فقیهانی که سمت های قضائی درزمان خود داشتند، درپی توجیه فقهی وشرعی قدرت خلافت بخصوص خلافت امویان بودند وکتابها نوشتند. یکی از کتابهای بسیار مهم کتابی است که توسط قاضی ابی بکربن عربی مالکی تحت عنوان العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاة النبی ( 468-543هق) تالیف شده واخیرا در قاهره تحقیق ومنتشرشده است. مطالع این کتاب نشان می دهد که چگونه نویسنده تلاش کرده تمام جنایات خلفاء از جمله یزید را در کشتن سید الشهداء (ع) توجیه فقهی کند!!
این قرائت از دین همه نهادهای دینی را دراستخدام قدرت قرارمی دهد وازآن بهره می گیرد. همه آنهارا به گونه ای تفسیر می کند که درتایید قدرت باشد. نمازجمعه ، روزه ماه رمضان ، حج بیت الله ، جهادفی سبیل الله ، زکات ، امر به معروف ونهی از منکر.
مردمی که برای کشتن امام حسین (ع)به کربلا آمده بودند دینداران بودند ولی دینی با چنین تعریف وتفسیر . این است معنای یا شیعة آل ابی سفیان . یعنی ای دینداران با تعریف ابی سفیان .
جمله ان لم یکن لکم دین ولا تخافون المعاد، هرچند یک جمله شرطیه است ولی شرطیه نه تنها تقریری بلکه تثبیتی است . حسین بن علی (ع) که دین با قرائت ابی سفیان را نه تنها دین نمی داند بلکه آفتی برای بشریت می داند می گوید حال که دین واقعی را ندارید که ندارید ودین سفیانی دارید که یهراست نداشته باشید زیراکه کاملا انحرافی وغیر صحیح است ، این دین بسیار خطرناک ومهلک است ، شمارا به درنده ای تبدیل کرده که فقط کشتن وخونخواری را ارزش میداند .نه رحم می فهمد ونه جوانمردی ، همه ارزشهارا به پای قدرت قربانی می کند. این دین عدمش به زوجود است نبودنش بهتر است از بودنش . این دین را نداشته باشید برگردید به همان اعقاب خود که مردمانی آزاده بودند. آزادگی اجدادتان بهتر است از دینداری با قرائت اموی وسفیانی.
احرار جمع حر است . حر یعنی آزاد. دردورن این واژه خصائل بسیاری نهفته است. قبل از اسلام که دوران جاهلیت بود ، درعین حال افرادی متصف به صفات وخصائل انسانی بودند. از جمله جوانمردی وفتوت وبخشندگی. حِلفُالفُضول یا سوگندنامه جوانمردی نام پیمانیاست در تاریخ اعراب، که در سالهای پیش از اسلام گروهی از جوانان مکه با یکدیگر بستند. آنها اجتماع کردند، و سوگند یاد کردند تا به ستمدیدگان و غریبافتادگانی که به شهر آمده، و مورد ظلم زورمندان مکه واقع شدهاند یاری برسانند.
حضرت حسین (ع) به لشگر مخالف که اقدام به عملی کاملا غیر انسانی کردند وبه زن وبچه او حمله کردند، فرمود شما این عمل را به چه استنادی انجام میدهید؟ حتما به استناد دین ولی با تقسیر ابی سفیانی ؟ دردین با قرائت ابی سفیانی هرگونه جنایتی بنام مصلحت ممکن است مشروع تلقی وبه راحتی انجام گیرد. این دین را کنار بگذارید وبرگردید به آئیین جوانمردی وآزادگی وفتوت . آزادگان درهنگام جنگ رادمردانه وجوانمردانه می جنگند. جوانمرد با رزمندگان می جنگد وهرگز به شهروندان تعرضی نمی کند . شهروندان مصون از تعرضند. زنان وکودکان مصون و تحت حمایتند واز هرگونه تعدی وتجاوز نظامی به دورند.
نکته مهمی که باید در اینجا متذکر شوم است این است که در گروه لشگر عمر سعد،هم دینداران سفیانی بودند وهم خوارج. اسلام سفیانی با اسلام خوارج کاملا متفاوت ومتباین است نظر من دراین سخن این است که قرائت ابی سفیان آن بود که پیامبر(ص) تحت پوشش وحی ونبوت هدفش سلطنت وقدرت بوده نه چیز دیگر ولذا پس از تحویل گرفتن قدرت به هرنحو بایدآنرا حفظ کردوبه میراث نهاد . ولی خوارج منکر وحی نبودند بلکه درتفسیر دین کج اندیش بودند . درکربلا هردو گروه بودند. اما امام (ع)دراین جمله همه حاضرین درصحنه را شیعه ال ابی سفیان خطاب فرموده ظاهرا نظر ایشان این است که باتوجه به اینکه قدرت دردست گروه سفیانی است حتی گروه خوارج هم رهبری گروه سفیانی را پذیرفته اند چون درهدف یعنی مبارزه با حسین وال علی مشترک بودند . ابن زیاد ازگروه نخست است ولی شمر ازگروه دوم است .
از جمله امام(ع) می توان نتیجه گرفت که همواره دینداران جاهل آلت دست طالبان قدرت می شوند ودر کربلا چنین بوده است . درست مانند زمان ما !. در زمان ما ارباب قدرت که هرگز ازدین با محتوای معنوی وروحانی وآسمانی بوئی نبرده وکاملا منکرآن می باشند ، افراد دیندار کج اندیش را به تور میزنند وانگشت بر نقطه تحریک آنان می نهند واز احساسات دینی آنان استفاده می کنندوآنان را به خط مقدم می فرستند ، آنان می کشند وکشته می شوند ولی بهره را ارباب قدرت می برند.
جوانان نگون بختی که مواد منفجره برخود می بندند وزندگی مردم بی گناه را به آتش می کشند وبه دوزخ آتشین تبدیل می کنند، ویا این وآن را ترور میکنند ، همه با انگیزه دینی کج اندیشانه مبادرت به چنین اعمالی می نمایند، ولی ناگفته روشن است که محرک اصلی پشت پرده آنان ارباب قدرت هستند.
به نقل قرآن مجیدفرعون مردم را از طریق دین واحساسات دینی تحریک می کرد وآنان به مبارزه باموسی دعوت می کرد .
إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم(غافر/28)
می گوید من نگران دین شما هستم . احساسات دینی مردم زود تحریک می شودوآلت دست می شوند.
اینکه امام (ع) با وجود آنکه افرادی مانند شمربن ذی الجوشن درلشکر عمرسعد هستند وبه یقین شمر به انگیزه دینی درجنگ علیه حسین شرکت کرده ، معذلک همه را پیروان وشیعیان آل ابی سفیان خطاب فرموده بدان جهت است که می خواهند بفرمایند ای متدینین نادان! شما آلت وابزار قدرت شده اید وخودتان نمی دانید! دینتان بندگی ارباب قدرت شده است .این دین را کنار بنهید ودرزندگی دنیای خود آزاده باشید. والسلام
نظر شما