فهیمه نظری: روز یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۴۹، اردشیر زاهدی وزیر خارجه وقت ایران به مجلس شورای ملی و سنا اطلاع داد که سازمان ملل در مورد استقلال بحرین از ساکنان آن نظرخواهی خواهد کرد. در همان روز نیز اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل بیانیهای را منتشر کرد که طی آن اعلام میداشت کسب نظر مردم بحرین تقاضای مشترک ایران و انگلیس بوده است.
در همین روز نمایندهی سازمان ملل، به بحرین اعزام شد و به مدت ۲۰ روز از ساکنان آن نظرخواهی و در نهایت به دبیرکل گزارش کرد که «قاطبهِ قریب به اتفاق سکنه بحرین جویای تشکیل دولتی کاملا مستقل و عربی در آن جزیره میباشند.» (بحرین چرا و چگونه از ایران جدا شد، عباس پرتوی مقدم، مطالعات تاریخی، زمستان ۱۳۸۵، شماره ۱۵) اندکی بعد و بر اساس گزارش دبیرکل سازمان ملل به شورای امنیت، این شورا در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ قطعنامه ۲۷۸ را بر اساس خواسته مردم بحرین صادر و به دو کشور ایران و انگلستان ابلاغ کرد. بحرین نهایتا در مرداد ۴۹ اعلام استقلال کرد و شاه ایران نیز بر آن صحه گذاشت.
اما این تنها بخشی از ماجرای بحرین بود که مثل تودهی کوچکی از نوک کوه یخ از آب بیرون زده و قابل رویت بود؛ تودهای عظیمتر آن که از سه سال پیش (۱۳۴۶) هر روز بزرگ و بزرگتر میشد ناپیدا بود. فارغ از مناقشات دیرینهای که در طول حدود ۱۴۸-۱۴۹ سال تحتالحمایگی بحرین و دیگر امیرنشینهای خلیجفارس میان ایران و انگلستان رخ میداد و ایران هرازگاهی بر حق تاریخی خود بر مالکیت بحرین تاکید میکرد؛ اما این بار ماجرا بسیار جدیتر از همیشه بود.
همه چیز از آن چهارشنبهی چهارم بهمن ۴۶ آغاز میشد که دولت بریتانیا (در آن مقطع دیگر توان اداره و حفاظت از شیخنشینهای خلیجفارس را نداشت) تصمیمش مبنی بر خروج از خلیجفارس را در پایان ۱۹۷۱ اعلام کرد. پیش از خروج باید خیال خود را از امنیت آن منطقه و بهویژه نفت آن که منبعی حیاتی برایش بود راحت میکرد. نسخهی شفابخش بریتانیا تشکیل فدراسیونی از شیخنشینها بود؛ آنچه امروز به نام کشور امارات متحدهی عربی میشناسیم، که البته در آن مقطع بنا بود بحرین، ابوموسی، تنبها و قطر را نیز شامل شود و این شد جرقهای برای مناقشه میان ایران و بریتانیا. ایران به لحاظ تاریخی بر سه منطقهی نخست ادعای حاکمیت داشت و زیر بار این نسخه نمیرفت.
رفراندومی که دیماه سال ۱۳۴۷ در دهلی نو برای نخستین بار و البته تلویحا از زبان شاه بیرون آمد، نتیجهی ماهها بگومگو با بریتانیا بر سر مالکیت بحرین بود. شاه در آن سخنرانی گفته بود: «ایران پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی علیرغم تمایل مردم آن سامان به زور متوسل نشود. من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ماست که برای گرفتن این سرزمین به زور متوسل شود... سیاست و فلسفه ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمینهای دیگر از طریق زور مخالف باشیم... هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد ما و شما و همه جهان به رسمیت شناخته شود نشان دهد خوب است.»
اما چه شد که برای نخستین بار نظرخواهی از ساکنان بحرین از دهان شاه بیرون آمد؟
یازده ماهِ پرتنش
از بهمن ۴۶ تا دیماه ۴۷ که شاه آن حرفها را بر زبان آورد، میان ایران و انگلستان بر سر مالکیت بحرین داستانها گذشته بود؛ بگوبگوها، مناقشات و دعواهای سیاسی که اسدالله علم به صراحت در روزنوشتهایش دربارهی آن نوشته است.
علم در یادداشتهایش به تاریخ جمعه ۱۸ اسفند ۴۶ از تشکیل فدراسیون شیوخ خلیجفارس سخن میگوید و اینکه بناست بحرین را نیز به عنوان رئیس آن بپذیرند: «فدارسیون شیوخ در خلیجفارس هم به صورت ظاهر درست میشود و میگویند بحرین را به عنوان هادی و رئیس میپذیرند. البته اینها حرفهایی است که بر علیه ما درست میکنند بین اعراب هیچ وقت همآهنگی و توافق نیست. ولی اگر واقعا به ریاست انتخاب شد وضع ما مشکل میشود یعنی به پرستیژ ما لطمه میخورد و گرنه اهمیتی ندارد.»
و چهار روز بعد از شکایت شاه میگوید که معتقد است تشکیل این فدراسیون فرمول انگلیسیهاست: «شکایت زیادی از انگلیسیها فرمودند که اولا فدراسیون را تشکیل دادند [و] ریاست آن را به بحرین واگذار کردند و از آن بدتر دو جزیرهی تنب و ابوموسی را که میراث ظالمانهی خود آنها بود به فجیره دادند (شیخنشین فجیره). (ابوموسی را به شارجه و تنب را به راسالخیمه دادهاند...) این دیگر چه معنی دارد؟» تحلیل خود علم نیز در پاسخ به شاه جالب است: «عرض کردم: البته به آنها اعتراض خواهم کرد، ولی شاهنشاه باید بدانید که خارجی اولا ممالک ضعیف را بر شما ترجیح میدهد که به اضافه مشغول لاس زدن با روسها هم هستید. ثانیا از او چیزی کم نمیشود و فرقی به حال او نمیکند.» و در ادامه به راهحل خود در دوران نخستوزیریاش در شش سال قبل اشاره میکند که پیشنهاد داده بوده «باید برنامهی ایرانی کردن این دو جزیره را فراهم آورد ولو با فرستادن فاحشه به آنجا. بعد که من رفتم [حسنعلی] منصور مرحوم، نوکر خارجی، که جز خدمتگزاری آنها نقشهی دیگری نداشت تمام برنامههای جنوب را بهتدریج به هم زد. قدری تامل فرمودند و فکر کردند و ناراحت شدند... (سهشنبه ۲۲ اسفند ۴۶)
باز در ۲۶ اسفند (۴۶) کاردار سفارت انگلیس در غیاب سفیر که در مرخصی به سر میبرد به دیدن علم (وزیر دربار) میرود و دستپاچه از اینکه اردشیر زاهدی وزیر خارجهی ایران تهدید کرده در مقابل تشکیل فدراسیون عربی برای حفظ منافع ایران اقدام خواهد کرد میگوید که اصلا در آن تاریخی که مد نظر زاهدی بوده یعنی آخر مارس فدراسیون تشکیل نمیشود و در آوریل هم حتی بعید است که چنین اتفاقی بیفتد، و بعد گله میکند از علم که «به ما نسبت دادهاید که سیاست مزورانه بازی کردهایم و در تشکیل فدراسیون پشت پرده دست داشتهایم، چنین چیزی نیست و ما هیچ وقت ایران را رها نمیکنیم به یک ممالک کوچک بچسبیم الا اینکه در مورد حفظ منافعمان اقدامی بکنیم (منظورش نفت بود) کاری نکردهایم و نمیکنیم.» علم نیز در پاسخ به او طوری میتوپد که به قول خودش موجب دستپاچگی کاردار میشود: «شما دو عمل کردهاید که جای نگرانی برای ما دارد: یکی عضویت بحرین است در فدراسیون. این مطلب گرچه جای گله و نگرانی است ولی به هر حال یک حقیقتی است که موجود است و از همهی شیخنشینها بزرگتر است. هر ادعایی که ما داشته باشیم بالاخره منکر وجود آن نمیتوان شد. ولی به چه مناسبت شما دو جزیرهی تنب و ابوموسی را به فجیره دادهاید؟ این دیگر چه معنی دارد؟ چنانکه ارباب من میفرمایند، یک میراث غصبشدهی ایران را شاهبخشی کردهاید. بعد هم طیارات شما از این شیخنشین برای غصب جزایر حمایت میکند. این قابل تحمل نیست، برای هیچ ایرانی نیست ولی صریحا باید به شما بگویم این عمل شما با عکسالعمل خیلی شدید ما روبهرو خواهد شد. نتیجهی آن هرچه میخواهد باشد.»
فروردین ۴۷ و تصمیم ایران بر پیاده کردن نیروی نظامی در ابوموسی و تنبها
در پی این ماجراها ایران تصمیم میگیرد در جزایر تنب و ابوموسی نیروی نظامی پیاده کند، سر دنیس رایت سفیر وقت انگلیس که حالا از مرخصی برگشته روز جمعه ۱۰ فرورین ۱۳۴۷ سراسیمه به دیدن علم میرود که «میخواهید در دو جزیرهی تنب و ابوموسی قوا پیاده کنید، ما ناچاریم جنگ کنیم.. اگر ایران بخواهد با زور در این جزایر پیاده شود، ما ناچار مقاومت نظامی میکنیم. دوم اینکه به نظر ما شما اگر عمل حاد کردید، ایران بیشتر منزوی خواهد شد.» سفیر همچنینن از [مایکل] استوارت (وزیر خارجه) تلگرافی را برای علم میخواند مبنی بر اینکه «مجددا موضوع را مطالعه خواهند کرد و دستور رسیدگی دقیق داده است که راهحلی پیدا شود.» علم در پاسخ میگوید: «شاهنشاه از شما ناراضی هستند. این چه جور اتحادی است که بین ما موجود است (موضوع سنتو)؟... راجع به اضافه درآمد نفت هم که هیچ نمیدهید و خودتان را برکنار میگیرید. جزایر خود ما را هم که به اعراب آن هم به شارجه و راسالخیمه میدهید. پس به قول شما «متحد شما» به چه دل خوش کند؟... خلاصهی کار این است که شاهنشاه تصور میفرمایند شما دارید با ما بازی میکنید و وقت تلف میکنید... این جزایر مال ماست و باید به ما برسد. اگر به این صورت فدراسیون تشکیل شود که راسالخیمه و شارجه هم جزو آن باشند، ما این فدراسیون را به هم خواهیم ریخت، به هر قیمتی که باشد.» در خلال همین گفتوگوها ناگهان روزنامههای عصر را میآورند حاوی اعلامیهی تند و تیز وزارت خارجه در مورد تشکیل فدراسیون عربی. سفیر انگلستان از دیدن اعلامیه برآشفته میشود، علم میگوید: «ناراحت نشوید، شما فحشخور خالی دارید. چرا این ناراحتیها همه برای ماست؟» به هر روی هر دو طرف به راههایی فکر میکنند که اولا چطور انگلستان بحرین را جوز فدراسیون نیاورد و ثانیا جزایر تنب و ابوموسی چگونه به ایران برگردد. علم در این قسمت از یادداشتهایش توضیحات بیشتری نمیدهد: «میترسم مبادا بمیرم و این یادداشتها زوتر از موق خود (پنجاه سال دیگر) منتشر شود.» و باز مجددا سفیر انگلیس را تهدید به جنگ میکند که در صورت نرسیدن به نتیجه: «راه آخر جنگ خواهد بود. گو اینکه ما معتقدیم به قول سعی که اگر پیل زوری وگر شیر چنگ/ به نزدیک من صلح بهتر ز جنگ» (یادداشتهای یکشنبه ۱۱ و دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۴۷)
۱۰ ما و ۹ دیدار میان سفیر انگلیس و وزیر دربار ایران
از فروردین تا دی ۴۷ که شاه در آن سخنرانی معروف در دهلینو تلویحا حرف رفراندوم را در ماجرای بحرین پیش میکشد روی هم رفته ۹ بار سفیر انگلیس به دیدن علم وزیر دربار میرود، ۹ باری که با وجود دوستی میان او و وزیر دربار ایران تقریبا پر از تنش است، و در نهایت با وجود اصرار انگلیسیها ایران موفق میشود مانع پیوستن بحرین و جزایر تنب و ابوموسی به فدراسیون عربی بشود. شاه در ۲۸ اردیبهشت ۴۷ به علم میگوید: «... اگر به جایی برسد (یعنی فدراسیون با بحرین تکمیل شود) ما ناچاریم آن را در دنیا اختراع انگلیسی معرفی کنیم و آن وقت برای آن آبرویی باقی نمیماند و همچنین نمیتواند دوام بیاورد. به علاوه بدبخت عربستان دوباره به زحمت میافتد زیرا به محض آنکه اسم این فدراسیون را ببرد ما ناچاریم باز هم روابط خودمان را قطع کنیم.» و از او میخواهد که فورا سفیر را احضار و تهدید کند؛ تهدیدی که به نظر میرسد کارساز است چون در نهایت بحرین و جزایر تنب و ابوموسی جزو فدراسیون قرار نمیگیرند.
جالب است که تا پاییز ۱۳۴۷ یعنی دو ماه پیش از آنکه شاه در هند ماجرای نظرخواهی از ساکنان بحرین را پیش بکشد به هیچ عنوان از حق حاکمیت ایران بر بحرین کوتاه نیامده است. علم در یادداشتهای روز یکشنبه ۲۶ آبان مینویسد: «از موکب مبارک شاهنشاه استقبال کردم و با هلیکوپتر در رکاب شاهانه به کاخ نیاوران رفتم... از جریان کارها پرسیدم. فرمودند ناچار عربها از ما باید تبعیت کنند راجع به بحرین به آنها گفتم مال ماست، مگر خلاف آن را ثابت کنید. من عرض کردم راجع به ابوموسی مثل اینکه شارجه حاضر به معامله باشد، بهخصوص اگر ملک فیصل او را ترغیب کند. فرمودند: از ادعای مالکیت خود دست برنمیداریم. عرض کردم: با اجاره و غیره فعلا سر شتر را داخل میکنیم. خندیدند، فرمودند: اجارهی ما ادعای مالکیت را از بین میبرد...»
اما کمتر از یک ماه بعد در ۱۰ آذر ۱۳۴۷ به یکباره ماجرای رفراندوم در خاطرات علم مطرح میشود؛ رفراندومی که خروجی مذاکرات محرمانهای میان ایران و انگلیس است (همانی که علم در خاطراتش ذکر نکرده به خاطر هراس از اینکه خاطراتش زودتر از پنجاه سال بعد منتشر شود): «در شرفیابی گزارش عرض کردم از مسافرت [فرهاد نیکخواه] معاون وزارت اطلاعات به عربستان سعودی و کویت و اردن و شیخنشینهایی که با ما رابطه دارند به استثنای بحرین. عرض کردم: در این گزارش ملاحظه میفرمایید همهجا ایرانی هست و همهجا چه احساساتی نسبت به وطن دارند. چهجور است به جای آنکه پافشاری در مسئله بکنیم (ما که حالا پافشاری در رفراندوم شدن درمیکنیم نه در اصل مسئلهی مالکیت) بیاییم این فدراسیونی [را] که تشکیل میشود، یا مثلا ممکن است تشکیل بشود، تقویت کنیم و خودمان عضو فدراسیون بشویم. همچنین عربستان و کویت هم عضو بشوند. بحرین هم بشود، منتها شرط عضو شدن ما این باشد که یک حقوق اقلیتی برای عموم ایرانیان این مناطق که مخصوصا در مناطق و کویت بسیار زیاد هستند، شناخته شود. حقوق اقلیتی شبیه به اقلیت ترکهای قبرس. این نیست که آنجاها شناخته شد، یعنی حق آب و گلی هم ما در زمین داریم، یعنی این امر در حکم مسئله نهفته است. عرض کردم حالا شیوخ همه نسبت تشکیلات تروریستی عدن و عمان و یمن که میخواهد به خلیج بسط پیدا کند، وحشت دارند. علاقه به تشکیل فدراسیون هم دارند، منتها به علت رودرواسی با ما دست به دست میکنند. میل و علاقه به حمایت ما هم دارند که در صورت عضویت ما مطلب حل میشود. یعنی عضویت ما در فدراسیون و یا قراردادهای دوجانبه با همهی آنها به شرط آنکه حقوق اقلیت ایرانی در همهجا و منجمله در هم محترم شمرده شود، بهترین موقع برای این شگرد سیاسی بزرگ است. شاهنشاه قدری فکر کردند، فرمودند ما حالا که برنامههایی داریم. من جسارت کردم عرض کردم چه نوع برنامه دارید؟ مگر نه این است که میخواهید با عربستان این مسائل را حل بفرمایید که هنوز هیچ فرمولی برای آن به دست نیامده است. این که بهترین راه است. فرمودند: آخر من در مالکیت آنجا حرف دارم، چطور به حقوق اقلیت قانع شوم. عرض کردم، اولا فقط شاهنشاه به مسئلهی مالکیت بحرین نظر دارید، بعد هم این کار را به رفراندوم گذاشتهاید که اولا نتیجهاش معلوم نیست، یعنی تقریبا معلوم است که بر ضرر ماست. شیخ هم که رفراندوم نمیکند (البته احمق است که نمیکند). همهی موضوعات هم معوق کار است. ممکن است ضمن یک قرارداد دفاعی بین عربستان و کویت و ایران در پایگاه مشترک هم دایر کنیم. تودهنی محکمی به مصر زدهایم، خیال عربستان هم تا اندازه[ای] از یک طرف راحت شده، تا در سمت جنوب خودش با مسئلهی یمن و عدن مقابله کند...
در خاتمهی عرایضم گفتم اگر شاهنشاه واقعا اطلاعاتی دارید که رفراندوم بحرین ممکن است برای حق ما آبی گرم بکند حق این است در این کار پافشاری بکنیم، ولی اگر رفراندوم را برای افکار عمومی کشور خودمان میخواهید که بعد هم کار خاتمهشده تلقی بشود، عقیدهی من چنان که مکرر عرض کردهام این است که مطلقا به این امر نباید اهمیت داد. شما تمام زندگی خودتان را وقف سعادت کشور کردهاید، چه بیمی از اینکه امروز و فردا مردم بد بگویند؟ خودتان هم که ترسی ندارید...»
در این سال بگو مگوهای ایران و بریتانیا یک دستاورد دیگر هم دارد و آن رضایت دادن انگلستان به بازگشت تنبها به ایران است. ابوموسی اما موضوعی است که همچنان محل مناقشه میماند و به نظر همین موضوع هم اعلام عمومی و صریح رفراندوم را تا نهم فروردین ۴۹ به تعویق میاندازد. در نهایت نیز ایران زیر بار واگذاری ابوموسی نمیرود و همزمان با خروج انگلستان از خلیجفارس در این جزیرهی استراتژیک نیروی نظامی پیاده میکند.
۲۵۹
نظر شما