روایت احمد مسجدجامعی از جنایت‌های محمدعلی شاه و روس‌ها علیه روزنامه‌نگاران و نویسندگان ایرانی

احمد مسجدجامعی در یادداشتی به مناسبت روز خبرنگار در روزنامه اطلاعات نوشت: شاه قاجار به تحریک و تشویق شاپشال روسی، مشاور و امینش و به دست امیربهادر جنگ و سرهنگ لیاخوف روسی، فرمانده بریگاد قزاق، عملیات سرکوب را آغاز کرد...

به‌تازگی، روزنامۀ «اطلاعات» لوگوی خود را تغییر داده و به نشانۀ ۹۷ سال پیش بازگشته است؛ به لوگوی اسرافیل، ندادهندۀ رستاخیز که در صور می‌دمد و خفتگان و مردگان را به برخاستن فرامی‌خواند؛ یادآور میرزا جهانگیرخان شیرازی، بنیادگذار روزنامۀ «صور اسرافیل» در دورۀ مشروطه. روزنامه‌نگاری میرزا جهانگیرخان اندکی بیش از یک‌ سال، یعنی سیزده ماه و سه روز به طول انجامید؛ اما تأثیر او بر اندیشه‌ها و افکار عمومی چنان بود که در ۱۳۰۵ روزنامۀ اطلاعات با الهام از نام و لقب و لوگوی نشریۀ او، نشان خود را طراحی کرد؛ آن هم زمانی که پهلوی اول تازه قدرت خود را رسمیت بخشیده و دورۀ جدیدی آغاز شده بود.

روزنامه صور اسرافیل با نام سه تن گره خورده بود: میرزا جهانگیرخان شیرازی، میرزا قاسم‌خان تبریزی، مدیر مسئول روزنامه که بعدها وقتی سجل‌احوال آمد، نام خانوادگی صور اسرافیل را برای خود برگزید و به کمک این نشانی تا مقام ریاست شهرداری پایتخت و مقام وزارت پست و تلگراف هم رسید و علی‌اکبرخان دهخدا که ستون چرند و پرند را در همان روزنامه می‌نوشت و «دخو» امضا می‌کرد.

میرزا جهانگیرخان چهارده ماه پس از صدور فرمان مشروطه، این روزنامه را بنیاد نهاد. آنگاه، اسرافیل در صورش دمید و ندای «حریت، مساوات و اخوت» سر داد. مشی روزنامه در نخستین سرمقالۀ آن، چنین آمده بود: «تکمیل معنی مشروطیت، حمایت از مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و ضعفا و فقرا و مظلومان.» این روزنامه، بی‌پروا به استبداد و استعمار می‌تاخت و از مدافعان آزادی بیان بود و با زبان طنز، آلام کهنۀ مردم را بیان و نوک تیز حملۀ خود را متوجه استبداد و مستبدان می‌کرد. به همین سبب نیز بارها، توقیف و حتی دفتر آن غارت شد. تا پیش از کودتای محمدعلی شاه قاجار و آغاز استبداد صغیر،۳۲ شمارۀ صور اسرافیل انتشار یافت. شمارگان آن در تاریخ مطبوعات باتوجه‌به شمار افراد باسواد آن روزگار کم‌نظیر است: ۲۴‌هزار. اما بعد از آن، صدای آزادی‌خواهی میرزا جهانگیرخان برای همیشه خاموش و ازآن‌پس، با لقب ماندگار صور اسرافیل ماندگار شد.

اوج سرکوب، هنگامی بود که مجلس شورای ملی، به‌منزلۀ نماد ارادۀ عمومی، به توپ بسته شد. ناظم‌الاسلام کرمانی در یادداشت‌های روزانۀ خود که بعدها با نام تاریخ بیداری ایرانیان به چاپ رسید، از آن با عنوان «یوم التوپ» نام برده‌است.

از مدت‌ها پیش، محمدعلی شاه از مجلس خواسته بود که افزون‌بر انتخاب وزرا، باتوجه‌به اهمیت پایتخت، همیشه ده‌هزار سرباز و سپاه مسلح در این شهر در اختیار داشته باشد تا در مواقعی که خود ضروری تشخیص می‌دهد، آنها را به کار گیرد و در این کار، از اختیار تام برخوردار باشد؛ اما نمایندگان مجلس با آن مخالفت کرده‌بودند.

ازاین‌رو، شاه قاجار به سرکوبگران اختیار تام داد. نیروهای سرکوبگر پیش از همه، به سراغ روزنامه‌ها رفتند و دو روز مانده به یوم‌التوپ، از انتشار آنها جلوگیری کردند. در این روز، شاه قاجار به تحریک و تشویق شاپشال روسی، مشاور و امینش و به دست امیربهادر جنگ و سرهنگ لیاخوف روسی، فرمانده بریگاد قزاق، عملیات سرکوب را آغاز کرد. همچنین، گروهی از فوج سیلاخوری که از شهرهای دیگر به تهران آورده بودند و در خشونت و هتاکی مشهور بودند، با پاچه‌های ورمالیده و آستین‌های بالازده از خیابان باب همایون بیرون آمدند و با غوغا و آشوب، هر که را دیدند، زدند و هرچه را یافتند، غارت کردند. در کنار آنها، دسته‌های مسلح قزاق با آرایش کامل نظامی وارد عملیات شدند. وحشت همه‌جا را فرا گرفت. مردم از ترس، راه گریز در پیش گرفتند و دکانداران دکان‌هایشان را بستند. اوباش نیز به نیروهای نظامی پیوستند و خیابان‌های شهر را در اختیار گرفتند و ایستگاه‌های بازرسی در کوی‌ و ‌برزن راه انداختند و هرکه را مشروطه‌خواه می‌شمردند، غارت و زندانی‌کردند. با یورش به دفاتر روزنامه‌ها، نه‌تنها اموال آنها را بردند، بلکه حتی روزنامه‌نگاران و نویسندگان زخمی و آسیب دیده را هم دستگیر کردند و کت‌بسته، با توهین و بی‌احترامی به زندان باغ شاه بردند.

بزرگان شهر که وضع را چنین دیدند، برای جلوگیری از درگیری و خونریزی بیشتر وارد عمل شدند. سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی به مجلس شتافتند و خود را به آزادی‌خواهان رساندند و درحالی‌که هریک قرآنی به دست گرفته بودند، مجاهدان و نیروهای مردمی را قسم می‌دادند که وارد جنگ نشوند تا شاید بتوانند پیش از وقوع درگیری و خونریزی بیشتر، اوضاع را آرام کنند. پس از نخستین درگیری بین مردم و نیروهای قزاق، به نظر می‌رسید باد پیروزی بر پرچم مردم می‌وزد؛ اما به‌زودی، وضع تغییر کرد. لیاخوف روسی مسئولیت عملیات سرکوب را شخصاً عهده‌دار شد. در میانۀ درگیری، او در تیررس یکی از مجاهدان قرار گرفت؛ اما مانع تیراندازی به وی شدند تا شاید بتوانند آرامش را سریع‌تر بازگردانند و به آنها، بهانه‌ای برای حمله به مردم ندهند.

بدین‌ترتیب، قزاق‌ها با کمک نیروهای دولتی و اوباش در سرکوب مردم توفیق یافتند. بسیاری از بزرگان و رهبران و روزنامه‌نگاران و نویسندگان و حتی مردم عادی گرفتار شدند. برخی از آنها به دست قزاق‌ها کشته شدند و کودتای روسی به نتیجه رسید و نظام استبدادی، که ریشه‌ای دیرین داشت، دوباره شکل گرفت. پس از آنکه مجلس شورای ملی، که از آن با نام خانۀ مردم یاد می‌کردند، به اشغال سرکوبگران درآمد، آنها به تخریب برخی مساجد و مدارس و خانه‌های اطراف مجلس، که هیچ نقشی در این ماجرا نداشتند، پرداختند و ساکنانشان را زدند و اموالشان را تخریب و غارت کردند.

در یوم‌التوپ، آزادی‌خواهان صدها شهید و زخمی و اسیر از خود بر جای نهادند و مستبدان کار را به دست گرفتند؛ اما کشتار، توهین و غارت اموال پایان نیافت.

در این میان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران حال و روزی دشوارتر هم داشتند. میرزا احمد سلطان‌العلمای خراسانی را، که به نام روزنامه‌اش به «روح القدس» مشهور بود، پس از مدت‌ها توهین و شکنجه در چاه انداختند و چندان در چاه ماند تا جان داد. به همکارش، قاضی ارداقی قزوینی، سم خوراندند. او درحالی‌که به تشنج دچار شده و خود را به در و دیوار می‌کوبید، فریاد می‌زد: «سوختم» تا آنکه نیروهای روسی به کمکش آمدند و با پاره‌آجرهایی که بر دهانش ‌کوبیدند، خلاصش کردند. مدیر روزنامۀ مساوات به زادگاه خود تبریز گریخت. میرزا رضا طباطبایی نائینی، سردبیر روزنامۀ تیاِتر، پس از غارت دفتر روزنامه‌اش پنهان شد. مرتضی‌خان مؤیدالممالک، سردبیر روزنامۀ صبح صادق، پس از تصرف دفترش، آوارۀ قفقاز و عثمانی شد. جهانگیرخان شیرازی و ملک‌المتکلمین را به شیوۀ وحشیانۀ دربار قاجار با کشیدن طناب از دو سو خفه کردند. صور اسرافیل هنگام مرگ، با اشاره به زمین، گفته بود: «ای خاک! ما برای حفظ تو کشته شدیم.» پیکر ایشان را از باغ شاه بیرون بردند و در ویرانه‌ای رها ساختند و بعد، دوستانشان آنها را دفن کردند. از روزنامه‌نگاران، میرزا علی‌اکبرخان دهخدا از خوش‌اقبال‌ترین‌ها بود که توانست با فرار به ایل بختیاری و ازآنجا به کشور عثمانی، از مهلکه بگریزد.

 روایت احمد مسجدجامعی از جنایت‌های محمدعلی شاه و روس‌ها علیه روزنامه‌نگاران و نویسندگان ایرانی

در تهرانگردی‌های مشروطه‌ و روز خبرنگار، همراه زنده‌یاد سید عبدالله انوار (که پدر او با قاضی ارداقی در باغشاه هم‌بند بود)، سید فرید قاسمی تاریخ‌پژوه مطبوعات و مرحوم آقای دعایی، از آرامگاه شهدای اهل قلم دورۀ مشروطه؛ میرزا جهانگیر خان شیرازی و ملک‌المتکلمین و قاضی ارداقی قزوینی، در کنار بیمارستان لقمان، دیدن کردیم. در آن زمان، این بنای ثبت‌شده رو به ویرانی می‌رفت. ستون‌های زیبای آرامگاه که گفته می‌شود کار استاد علی‌اکبر صدیقی است، در حال فرو ریختن‌ بود. خوشبختانه با پیگیری اصحاب رسانه، اکنون این آرامگاه مرمت شده، اما متأسفانه بازگشایی نشده‌است.

آقای قاسمی دربارۀ میرزا جهانگیرخان گفت که مردی مقید و مؤمن بود و بعد از اینکه شهید شد، خیلی‌ها دنبال آن بودند که خود را به صور اسرافیل منتسب کنند؛ اما معیار گفته‌ها و نوشته‌های خود جهانگیرخان است. یاد آقای دعایی، شمع روشن جمع محفل اصحاب رسانه به خیر که دغدغه‌اش روزنامه‌نگاری آزاد بود و می‌دانست که حذف نگاه جرم‌انگارانه به اصحاب رسانه و تحقق خیر عمومی از مسیر آگاهی‌بخشی خبری، چقدر خویشتنداری و فداکاری می‌طلبد. به‌هرحال، با پیگیری او بود که آرامگاه شهدای روزنامه‌نگار مشروطه بازسازی شد.

اگر آن روز، جهانگیرخان جوان سینۀ خود را در برابر سرکوبگران سپر نمی‌ساخت، شاید امروز از دهخدا و شاهکار ماندگارش، لغت‌نامه، خبری نبود؛ به‌جز آن، برخی گفته‌اند سرودۀ وی دربارۀ همکارش، صور اسرافیل نیز آغاز شعر نوی فارسی است:

«ای مرغ سحر! چو این شب تار بگذاشت ز سر سیاهکاری

وز نفحۀ روح‌بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری

بگشود گره ز زلف زرتار محبوبۀ نیلگون عماری

یزدان به کمال شد پدیدار و اهریمن زشتخو حصاری

یاد آر ز شمع مرده یادآر»

«روز خبرنگار» فرصتی است که به زنان آزاده و شجاع و مردان پرتلاش و صبور این روزهای سخت عرصۀ روزنامه‌نگاری و خبرنگاری و عکاسی خبری سلامی دوباره کنیم:

یاد آر ز «شمع زنده» یاد آر.

۲۱۶۲۲۰

کد خبر 1799250

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =