۱۰ نفر
۱۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۲
تراژدی نخبه کشی در مدیریت انقلابی

رهبر انقلاب فرمودند: «مسیر پیشرفت در گرو حرکت بر چارچوب اصول و مبانی مکتب امام است»، این بدان معنی است که الگوی پیشرفت متعارف در بررسی‌های توسعه مطلوب جمهوری اسلامی ایران نیست. اما چگونه می‌توان بین دو مقوله پیشرفت و نیروی محرکه آن پیوند ایجاد کرد. مفروض این است که «مدل امام»، یک مدل متناسب با اندیشه امام، بومی و درون‌زاست. بدین معنی که یکی از شاخص‌های مدل امام «ایجاد انگیزه، تحرک و امید در  ملت ایران» بود، و بارها تلاش کرد این موضوع مورد توجه قرار گیرد که «ملت ایران جایگاه قابل توجهی دارد». استعاره استقلال که در منظومه فکری امام جایگاه رفیعی دارد به دلیل اهمیت همین «جایگاه قابل توجهی» مطمح نظر ایشان است که برای ملت ایران تصور می‌کنند.

مردم جمهوری اسلامی ایران انتظار دارند تا حکومت افراد متخصص و صاحب نظر را در راس امور قرار دهد. از رئیس جمهور ابراهیم رئیسی گرفته تا ریاست مجلس شورای اسلامی محمدباقر قالیباف بشمول ده ها سخن همه طوطی وارانه می گویند افراد متخصص، صادق و کاردان در راس امور هستند، چشم بخیل کور خدا کند راست باشد اما من در حیرتم که این همه متخصص در کجای این کشور پنهان بوده اند که مرکز تربیت مدیران راهبردی و جهادی آینده آستین بالا زده و سعی در تعلیم و تربیت این نخبگان کشور دارد! گر چه در جامعه کنونی هیچ انسانی وجود ندارد که در طول حیات خود چندین بار با ادارات مختلف و سازمان های گوناگون ارتباط نداشته باشد در حالیکه عملکرد سازمان ها و ادارات وابسته به مدیریت صحیح آنهاست. حال سوال مهم این است که فرد شایسته برای تصدی مدیریت بر این مسندها کیست؟ افرادی از دانشگاه امام صادق یا مجمع تشخیص مصلحت نظام ؟! کجا بوده؟ چه گذشته ای داشته است ؟ خصوصیاتی مانند : دانش، تخصص، تجربه و تعهد اخلاقی از جمله ویژگی هایی است که فرد شایسته با آن تعریف می شود. اما شایستگی یک واژه عام است که ممکن است در سازمان یا جامعه ما متفاوت باشد. ممکن است فرد شایسته در سیستم یک کشور غربی مانند آمریکا کسی باشد که کاملا بر کار خود مسلط باشد و توانمندی لازم را داشته باشد و اساسا مقوله اخلاق و تعهد اسلامی و دینی مطرح نباشد. در مسئله شایسته سالاری، جوانان شایسته کشور ما و پروش آنها نقش بسیار مهمی دارد.


بخش قابل توجهی از مسائل و مشکلات کشور ناشی از چرخه معیوب گردش نخبگان و گپ انتقال ناقص تجربیات بین نسلی در حوزه‌های مدیریتی در سطوح مختلف است. به نظر شما مدیران کنونی حاضر به کناره‌گیری هستند؟ به قول جناب آقای بهروز نعمتی نماینده اسبق محترم تهران در مجلس شورای اسلامی: «ما از همه این مدیران تشکر می‌کنیم که ۳۰ سال خدمت کردند و امثال ما در کنارشان یاد گرفتیم. به هر حال زمانش رسیده که عرصه را به جوان‌ترها بدهند». استعدادیابی، جانشین‌پروری، ساختارسازی و تربیت مدیران مستعد، دوراندیش، سیاست‌گذار و با انگیزه برای مدیریت آینده کشور را امری حیاتی و ضرورتی غیرقابل‌انکار است. طرفداران شایسته‌سالاری می‌گویند این نظام عادلانه‌تر و مولدتر از سایر نظام‌ها بوده و امکان پایان یافتن تفاوت‌ها در زمینه جنسیت و نژاد را فراهم می‌کند و هر فردی بر اساس توانایی‌های ذاتی و اکتسابی خود پله‌های ترقی را طی می‌کند. سوال اینجاست که چرا نظام شایسته سالاری جای خود را به نظام امنیتی داده وفضایی را به وجود آورده است که جایی برای نفس کشیدن جوانان وجود ندارد!نقش سازمان ساختگی اطلاعات سپاه در این فضا کجاست؟

سوال اصلی این است که چرا حکومت با لاف جوان گرایی هیچ میلی برای بکارگیری جوانان در عرصه مدیریتی ندارد؟
رهبر جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «در حرکت عظیم ملت ایران، نسل جوان باید پیشرو باشد. برای نسل جوان - بخصوص نسل جوان دانشجو - بی‌تفاوتی و خونسردی جایز نیست. آن جوانی که به سرنوشت کشور نیندیشد و حوادث و خصومتهایی را که نسبت به کشورش در دنیا سازماندهی می‌شود، نبیند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، آن جوان لایق این نیست که نام جوان شهروند یک ملت انقلابی را روی خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پر تپشی است که در سختیها، به داد کشور و ملت رسید و آنها را نجات داد.» شما درست فرمودید اما با کدام انگیزه؟ فرزندان عزیز آقایان که الحمدالله همه آنها با تلاش خود بنز سوار هستند و یا در سن ۲۳ سالگی با استفاده از ژن خوب فناوری وارد کشور کرده و یا در کانادا نماز خالصانه می خوانند آیا با روح بلند و انقلابی خود حاضر هستند به داد کشور برسند آن هم در سخت ترین شرایط ؟

رهبر انقلاب در جایی دیگر فرموده بودند: «جوانان عزیز! دشمن روی شما سرمایه‌گذاریهای زیادی می‌کند؛ حواستان جمع باشد. عده‌یی را به بی‌تفاوتی می‌کشاند و عده‌یی را دلسرد و مأیوس می‌کند. یأس، بزرگترین آفت جوان است. جوانها بدانند که متأسفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا می‌کند؛ همچنان که امید این‌گونه است. در مقابل یأسی که دشمن می‌خواهد به جوانها تلقین و تزریق کند، خودتان را مصونیت بدهید. » بله درست فرموید اما عامل اصلی این یاس و نا امیدی کیست ؟ آیا مسئولان و نظام غلط مدیریتی کشور مسئول این یاس و نا امیدی به ویژه در جوانان نخبه نیست ؟ آیا همین امر باعث فرار نخبگان ما از کشور نمی شود ؟!


بزرگواران نخبه کش و نادان پرست بدانند جوانانی برای حال و آینده جامعه باید تربیت کنیم که به عنوان افرادی جریان‌ساز و ایده‌پرداز در وادی اجتماع و سیاست فعالیت کنند نه آقا زادگانی که از نسلی به نسلی دیگر انتقال پیدا کرده و چیزی به جز خفت و ذلت برای نظام جمهوری اسلامی ایران نداشته و نخواهند داشت. باید توجه داشت که جوانان تربیت شده اهداف و آرمان های نظام مردم‌سالاری و باورهای ایرانی را با لحاظ همه ظرایف و ملاحظات فرهنگ جامعه ایرانی-اسلامی از یک‌سو و تغییر نسل‌ها، چشم‌اندازهای جهانی تهدیدها و مخاطرات بین‌المللی، آسیب‌های درونی و موارد این چنینی از سوی دیگر، به پیش ببرند. در دنیای معاصر بیش از هر زمان دیگر، بقا و دوام سازمان‌ها و ادارات در گرو نظام شایسته‌سالاری و سپردن کار به کاردان است. استفاده نکردن از افراد شایسته و متخصص و نخبه نوعی فرصت‌سوزی است و استفاده کردن از آقازادگان بی‌کفایت آتش زدن کشور است. باید توجه داشت که استفاده نکردن از نخبگان اضمحلال نظام‌های سیاسی و مدیریتی را در پی خواهد داشت. در مقابل، رشد و تربیت رهبران و مدیران شایسته بر اساس تجارب کشورهایی چون سنگاپور، مالزی و فنلاند موید اهمیت راهبردی و اثربخش اصل شایسته‌سالاری است. مدیریت بر مبنای شایستگی یک رویکرد منسجم و هماهنگ برای اداره سرمایه‌های انسانی در بلندمدت است که بر اساس مجموعه مشترکی از شایستگی‌های مرتبط با راهبردهای کلان کشور تدوین می‌شود. دقیقا در همین راستا بوده که استقرار نظام شایستگی به عنوان یکی از سیاست‌های کلان و راهبردی سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران در کشور مورد تاکید قرار گرفته است. در نظام شایسته‌سالار نباید انتصابات بر پایه قدرت مالی شخص یا موقعیت اجتماعی (ژن خوب) که سرتاسر کشور را فراگرفته است، باشد. در جوامع شایسته‌سالار، نگرش‌های خویشاوندسالاری، قبیله‌گرایی، حزب و تنظیم‌سالاری مطرود است. باید توجه داشت شایسته‌سالاری، نه یک حکومت، بلکه یک ایدئولوژی است.


امروزه کم‌تر خانواده‌ای را می‌توان یافت که نگرانی‌هایی در خصوص بیکاری فرزندانشان که حالا بیشترشان جوانانی تحصیل‌کرده نیز هستند، نداشته باشد. این در حالی است که هر روزه دولتمردان از وجود ظرفیت‌های زیادی برای تامین و ایجاد اشتغال و رفع موانع بیکاری در کشور در آینده‌ای نزدیک، سخن می‌گویند. درست است که بیکاری مشکل بزرگ اکثر کشورهاست اما این مشکل در ایران به حالت وخیم درآمده. به طوری که یکی از اهداف تمامی دولت‌ها در ایران حل این معضل بزرگ بوده که در کنار تورم دو علت اصلی فقر، فساد و بی‌عدالتی را تشکیل داده و بر مشکلات پیش روی جوان ایرانی و دغدغه‌های خانواده اش پیش از پیش افزوده است.


آقایان بدانند اگر روزی در کشور با کمبود متخصص روبه‌رو بودیم و علت بیکاری جوانان را دولتمردان، عدم دارا بودن تخصص و مهارت کافی می‌دانستند، اما امروزه چطور می‌توان بیکاری جوانان تحصیل‌کرده که بیشتر آنان نیز مهارت‌های لازم را نیز کسب نموده‌اند، توجیه کرد؟ با این وضعیت و نبود امنیت کاری و عدم دارا بودن کار مناسب و حقوق مکفی، باعث افسردگی و افزایش بیماری‌های گوناگون برای جوانان عزیز این مرز و بوم نمی‌شود؟ آیا اگر دولت‌های مختلف به جای توجه به واردات کالاهای رنگارنگ از کشورهای مختلف و ایجاد فضا برای آقازادگان که جز ذلت و خفت چیزی عاید کشور نکرده‌اند و در نتیجه کاهش تقاضا برای کالاهای داخلی، کمی بیشتر به فکر افزایش جذب سرمایه‌گذاری و ایجاد امنیت اقتصادی و لذا افزایش تولید کالای ایرانی بودند، وضعیت بهتر نمی‌شد؟


جناب آقای محسن اسماعیلی در مطلبی آورده اند: « نخستین جمله از خطبه شقشقیه «أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» (آگاه باشید که به خدا سوگند، فلانی جامه خلافت را به تن کرد؛ در حالی که می‌دانست جایگاه من نسبت به خلافت نظیر جایگاه محور سنگ آسیاب به آن است.) که با بکار بردن ادات تنبیه، سوگند جلاله و استفاده از حرف «لام» و کلمه «قَد» برای «تاکید» توسط امیرالمومنین(ع) همراه است. هشدار و سوگند امام برای این است که بگوید زیر پا گذاشته شدن اصل اساسی شایسته‌سالاری پس از رحلت پیامبر(ص)، آگاهانه انجام شد و از نگاه اسلام به زمامداری به عنوان امانتی کمرشکن به نگاه دنیاطلبانه عدول شد.


ممکن است کسی بپندارد که قصد امام در نخستین جمله خطبه شقشقیه، تاکید بر افضلیت و احقّیت خود و تبیین جایگاه منحصر به فردش نسبت به حکومت بوده است. اما چنین نیست؛ زیرا این مطلب از واضحات بوده و کسی، حتی خلفا و طرفداران آنها منکر آن نبوده‌اند. آنها نیز اذعان و اعتراف می‌کردند که علی(ع) برتر است، اما توجیه می‌کردند که مثلاً به علت جوانی یا شوخ بودن او یا کینه افراد و قبایل از سلحشوری‌های امام در جنگ‌های زمان پیامبر مانع از موفقیت او می‌شود.


به نظر می‌رسد هشدار و سوگند امام برای تاکید بر این نکته اصلی بوده که تصدی خلافت در حالی بوده است که می‌دانستند من برای این کار شایسته‌ترم. این گناه و بدعت و انحراف بزرگ است که امیرمومنان برای تبیین و اثبات آن خود را نیازمند این همه پافشاری دیده است.»


اما سوال اینجاست که جایگاه تفکر امیرالمومنین در ساختار فکری تصمیم گیران انقلابی کجاست؟ تا کجا قرار است نقش جوانان نادیده گرفته شود و فقط از اسم جوانان آن هم برای پیشبرد اهداف همین مدیران به اصطلاح انقلابی استفاده ابزاری بشود ؟

وَأَن لَوِ استَقاموا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا

کد خبر 1773440

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =