رقمی که اعلام کرد اینقدر موجب تعجب بود که به عنوان یک نویسنده مستقل ایرانی به خود لرزیدم . بعد از این که لرزم نشست فهمیدم هیچ آینده ای برای ادبیات تالیفی ایران متصور نیست و از آن گذشته این وضعیت برای آثار ترجمه هم متفاوت نیست .با این تفاوت که خواهان بیشتری دارد. اما این خواهان هم تا یک جایی پا به پای افزایش قیمت می آید و بیشتر از آن ،همانطور که انتظار می رود عطای کتاب را به لقایش می بخشند.
در این احوال چه قدر خنده دار است دعوای مسئولان شهری و بگو مگویشان بر سر مکان برقراری نمایشگاه، و دعوای دوستان نویسنده مان بر سر تحریم نمایشگاه و غیره و ذالک.
برادر!خواهر! این گوری که برسرش گریه می کنید مرده تویش نیست. چند وقتی هست که کتاب به دلیل عدم کنترل قیمت کاغذ و هزینه های انتشار،مرده. حتی کتاب های درسی هم با من بمیرم و تو بمیری منتشر می شود . حالا چه اهمیتی دارد که عده ای که بیشتر برای تماشا و خوردن سیب زمینی سرخ کرده و اگر پولشان برسد همبرگر و چیزبرگر به نمایشگاه کتاب میآیند، کجا بروند! مصلای تهران یا جاده بهشت زهرا و شهر آفتابی که از همان اولش هم معلوم بود خورشید کتاب بالاخره باید در آنجا غروب کند.
نظر شما