نسرین وزیری: همه اینها را حسن غفوریفرد نماینده تهران گفت و وقتی نظر اغلب کاربران خبرآنلاین را به او یادآورشدیم که «چطور به جای شورای نگهبان در مورد تایید یا رد صلاحیت افراد موضعگیری میکند؟» گفت: من به هیچ وجه برای شورای نگهبان تعیین تکلیف نکردم و فقط به عنوان یک شهروند ایرانی، نظر خودم را ارائه دادم. هر ایرانیای حق دارد که درباره هر موضوعی اظهار نظر کند. کما اینکه گروه مقابل هم میتواند بگوید که ما میخواهیم شرکت کنیم ولو اینکه عوامل اصلی فتنه باشند!
او که روزگاری وزیر دولت میرحسین موسوی بود و معاون آیتالله هاشمی به عنوان رئیس سازمان تربیتبدنی، هرجا که از «فتنه» و «فتنهگر» حرف میزد از موسوی و کروبی نامی نمیبرد و تنها به این تاکید دارد "آنها که در حبس و حصرند، «فتنهگر»ند". ولی در عوض تاکید داشت که هاشمی نه فتنهگر است و نه خواص بیبصیرت.
غفریفرد که میگفت «گل آقا» یکبار او را به همراه دو نفر دیگر به عنوان اخموترین چهره سال معرفی کرده بود، از کاریکاتور خبرآنلاین که او را خندان نشان میداد خوشحال شد و پرسید: واقعا من چهره اخمویی هستم؟
واقعیتش این است که اخمو نیست، نه اینکه همیشه هم لبخند به لب داشته باشد ولی به عنوان یک سیاستمدار با بیش از 30 سال سابقه فعالیت، چهرهای جدی دارد. جدیتش را کاربران خبرآنلاین هم در کامنتهایشان اعلام کرده بودند. آنجا که نوشته شده بود «دانشجوهای ایشان از سختگیری زیادشان در سر کلاسهای درس حکایت میکنند لطفا در مورد علت این نحوه عملکرد ایشان در سر کلاس سوال بفرمایید». پاسخ به این سوال هم خیلی جدی و قاطع بود: من یک لیسانس و سه فوق لیسانس و دکترا دارم. سه رشته تحصیلی را من در ایران پایه گذاری کردهام و لازم است که در دروس تخصصیای مثل برق و فیزیک هستهای جدی بود.
مشروح مصاحبه با وی را در ادامه بخوانید:
نظر شما درباره کمیته 15 نفره اصولگرایان که برای ایجاد اجماع در آستانه انتخابات مجلس نهم تشکیل شده است، چیست؟ به نظرتان یک جمع کامل از مجموعه تمامی طیفهای اصولگرا هست یا نه؟ و آیا می تواند چتر گستردهای را بر سر تمامی گروههای اصولگرا بگستراند؟
ترکیب 7+8 در حقیقت شکل تکامل یافته جبهه متحد اصولگرایان در آستانه مجلس هشتم است که خیلی هم موفق بود. در آن دوره، ترکیبی به نام 6+5 بود که شش نفر از اضلاع سه گانه جبهه متحد (مرکب از جبهه پیروان خط امام و رهبری، جمعیت ایثارگران ورایحه خوش خدمت) بودند و پنج نفر از هم از بزرگان قوم و روحانیت حضور داشتند که لیستها را تهیه کردندو در آن برهه هم وحدت بین اصولگرایان تا حد زیادی حفظ شد و هم نتیجه انتخابات کاملا خوب و مثبت بود و هم مشارکت مردمی در سطح بالایی شکل گرفت.
این دوره هم آقای احمدینژاد یک گروه 30 نفره را برای برنامه ریزی دعوت کردند و بعد به سه نفر (آقایان عسگراولادی، حدادعادل و ولایتی) پیشنهاد شد که این راه را پیگیری کنند. این سه نفر به علاوه چهار نفر از جامعتین (آقایان حسینی بوشهری، کعبی، ابوترابیفرد و تقوی) یک گروه هفت نفره را تشکیل دادند. قرار بر این شد که همان سه ضلع جبهه متحد در آستانه انتخابات مجلس هشتم، بار دیگر نمایندگانی را معرفی کنند تا به همراه نمایندگانی از سوی آقایان لاریجانی و قالیباف، گروه هشت نفره را تشکیل دهند.
به نظر می آید این ترکیب خوبی است. البته اگر بخواهیم تمام سلیقههای ریز را در نظر بگیریم، به تعداد افراد، سلیقه وجود دارد و نمیتوان این همه نماینده در یک کمیته گرد هم اورد. همین که جامعیتی لحاظ شود، کافی است و به نظر میرسد که اغلب گروههای فعال تاثیر گذار در انتخابات در این گروه 15 نفره حضور دارند و انشالله کار خوبی انجام خواهد شد. هرچند که هنوز فعالیت چندانی نداشتهاند و انشالله در آینده فعالتر خواهند شد.
اگرچه به گفته شما به تعداد سلایق نمیتوان در یک کمیته اجماعی نیرو داشت اما برخی نسبت به غیبت نمایندهای از سوی آقای رضایی در این ترکیب انتقاد دارند. شاید اگر نمایندهای از سوی ایشان در این جمع 15 نفره بود، دیگر نزدیکان ایشان تشکل جدیدی به نام جبهه ایستادگی تشکیل نمیدادند. نظر شما در اینباره چیست؟
آقای رضایی شخصا تاثیر گذاریای خوبی دارند و یک قهرمان دوران دفاع مقدس هستند که در دوران جنگ هم فرد موثری بودند. اما به نظرم ایدههای آقایان قالیباف و رضایی بسیار به هم نزدیک است. حتی به ایدههای آقای و لاریجانی به هم نزدیکند. بنابراین دو نماینده آقایان قالیباف و لاریجانی، در برگیرنده نظرات آقای رضایی هم میتوانند باشند. مهم این است که نظرات آنها در این کمیته لحاظ شود، وگرنه حضور یک نماینده برای هر فرد، الزامی نیست.
حال اگر این جبهه ایستادگی به دلیل عدم حضور نماینده آقای رضایی در گروه 15 نفره بخواهد لیست جداگانه ای برای انتخابات آتی ارائه دهد، چه؟
تا جایی که من میدانم هدف تشکیل دهندگان جبهه ایستادگی، فقط انتخابات نیست و اهداف دیگری را هم دنبال میکنند. من مخالف این نیستم که گروههای مختلف بتوانند فعالیت انتخاباتی کنند. قاعدتا هرچه تعداد گروههای بیشتری در این زمینه فعال شوند، مشارکت حداکثری بیشتر خواهیم داشت. از این رو مخالف حضور دیگر گروهها و ارائه لیستهایشان نیستم. اما در نهایت نظر من این است که همین ترکیب 15 نفره میتواند وحدت حداکثری را در میان اصولگرایان ایجاد کند و نیازی به ورود افراد بیشتر نیست.
آقای طلایینیک با حضور در کافه خبر گفته بودند که چون وزن افراد بیش از گروههای سیاسی است، بهتر است که چهرههای سیاسی برای ورود به عرصه تصمیم گیری وارد شوند. آقای افروغ هم به استناد اینکه ما احزاب قویای در ایران نداریم، همین نظر را داشتند و مذاکره و پیگیری چهرهها را برای تصمیم گیری انتخاباتی، موثرتر از تجمیع نظر گروهها میدانستند. بر این اساس پیشنهاد میشود که مثلا خود آقای لاریجانی، قالیباف و رضایی وارد عرصه رایزنی شوند نه نمایندگانشان. نظر شما در این خصوص چیست؟
اینکه ما حزب قدرتمند نداریم و افراد موثر تر از احزاب هستند، از یک سو درست است از یک سو نه. حزب به معنای واقعی آن در جوامع مدرن نداریم. چون مردم ما با فرهنگ کار حزبی آشنا نیستند و رویکرد روشن و خوشایندی هم از احزاب در ایران ندارند. چون سابقا احزاب به طور غیرقانونی و غیر صحیح در ایران تشکیل میشدند. کما اینکه قبل از انقلاب، احزابی چون رستاخیز «شه ساخته» بودند و یا مثل حزب توده، وابستگی شدیدی به شوروی سابق داشته ومنشا عوامل جاسوسی بود. همه اینها منجر به سابقه ذهنی و تاریخی منفی مردم نسبت به احزاب شده است.
اما ما احزاب فعالی مثل موتلفه اسلامی هم داریم که بیش از پنج دهه از فعالیتش میگذرد و در بیش از 200 شهر ایران، دفتر دارد و فعال است. بنابراین این که بگوییم حزبی در ایران نیست، صحیح نیست. ممکن است ما حزب به شکل متشکل غرب نداشته باشیم ولی تشکلهای سیاسی ما هم اثر گذار در تصمیمگیرهای سیاسی کشورند.
فکر نمیکنم که صلاح باشد که آقای لاریجانی شخصا وارد عرصه مذاکرات شود به نظر میرسد که بیشتر هم مایل باشند که نمایندهشان در این جمع اجماعی حضور داشته باشد.
در مورد آقایان قالیباف و رضایی چطور؟ باز هم حضور نمایندگانشان را به صلاح میدانید یا حضور مستقیم خودشان؟
مشغله آقای قالیباف در شهرداری تهران اینقدر زیاد است که وقت ندارد شخصا در این مذاکرات حضور داشته باشند. مضاف بر اینکه در بیشتر شهرهای دنیا، شهردار یک مقام خدماتی و اجتماعی است و نه سیاسی.
آقای رضای هیچگاه تشکل سیاسی منسجمی نداشته است. در دو سه باری که ایشان در انتخاباتهای مختلف شرکت کرده است، به دلیل عدم برخورداری از یک تشکل سیاسی منسجم، موفق نبوده است. چهرههای اثرگذار، حتی اگر خیلی هم موفق باشند، معمولا با پشتوانه احزاب و گروههاست که میتوانند برنامههایشان را پیش ببرند و به تنهایی نمیتوانند موفق شوند. کما اینکه آیتالله شهید بهشتی هم با تشکیل حزب جمهوری اسلامی ایران، بویژه در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی، بسیار اثر گذار بودند و مجلسی تشکیل دادند که اگرچه یکی دو ماه بعد از ریاست جمهوری وقت، شکل گرفت اما به فاصله کوتاهی رئیسجمهور را استیضاح کرد و رای به عدم کفایت سیاسی او داد. تشکیل یک مجلس در خط امام و رهبری، از ابتکارات شهید بهشتی و دوستانشان بود که نتیجه کار منسجم حزب جمهوری اسلامی به شمار میرفت.
اما آقای رضایی تا جایی که من میدانم فاقد تشکیلات سیاسی منسجم شناسنامه دار میباشد که مردم آن را بشناسند. بنابراین خودش به عنوان یک فرد هم نمیتواند چندان اثرگذار باشد.
برخی چهرههای اصولگرا از جمله آقای علی مطهری بر این باورند در شرایطی که رقیب قویای برای اصولگرایان وجود ندارد، نیازی هم به اجماع در میان آنها نیست. ایشان معتقد بودند که اصلاح طلبانی چون آقایان کواکبیان و پزشکیان که در مجلس بودند، بیخطر هستند و با وجود چنین رقبای بیخطری نیازی به اجماع نیست. نظر شما در این خصوص چیست؟
من شخصا اصلاح طلبان را به باخطر و بیخطر طبقهبندی نمیکنم. اصولا در مبارزات سیاسی نباید این طور فکر کرد. کما اینکه حزب دموکرات و جمهوری خواه در آمریکا هم اینچنین به هم نمینگرند و نمیگویند چون این حزب بیخطری است پس با آن رقابت نکنیم!
هر حزب، گروه و تشکیلاتی برای خودش، یک ایدئولوژی، مانیفست و منشوری در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و بر اساس آن تمایل دارد که به قدرت برسد و برنامهاش رادر جامعه پیاده کند. این کار به این ربطی ندارد که رقیب خطرناکی در کشور باشد یا نباشد.
پس نباید گفت که رقیب «بی خطر» یا «با خطر» داریم و آنها را به کبریت «بیخطر» یا «با خطر» تشبیه کنیم. به نظر من همه گروههایی که در چارچوب قانون اساسی فعالیت میکنند باید بتوانند در انتخابات شرکت کرده و با هم رقابت کنند. کشور ما یک کشور آزاد و دموکرات است کما اینکه در کمتر از 50 روز بعد از پیروزی انقلاب، نخستین رفراندوم در کشور برگزار شد.
اینگونه هم نیست که ما اصلاح طلبان را منحصر به چهرههایی چون آقایان خباز و پزشکیان بدانیم و آنها را «بیخطر» بشماریم. اتفاقا باید بگویم که اصلاحطلبان خیلی هم بی خطر نیستند و اگر خوب و منسجم کار کنند شاید رای خوبی هم در انتخابات بیاورند. باید ببینیم که شرایط چگونه پیش می رود.
به نظر من نمیشود اصلاحطلبان را یک رقیب از پیش شکست خورده بدانیم و با این پیش فرض وارد انتخابات شویم. چون به نظر نمیرسد که اصلاح طلبان در آینده دست و پا بسته باشند و حضور انتخاباتی نیابند.
از این رو تاکید دارم که رسیدن به اجماع حداکثری میان اصولگرایان ضروری است. چه رقیب جدیای باشد و چه نباشد. اما این مانع از ارائه لیستهای مجزا هم نیست. چه آنکه ممکن است آقای محسن رضایی یا دیگران بخواهند لیست دیگری بدهند. این لیستهای چندگانه علامت شکست جبهه متحد اصولگرایی نخواهد بود.
به جز گروه آقای رضایی، به نظرتان چه گروه دیگری ممکن است، لیست انتخاباتی مجزایی از جبهه متحد ارائه بدهد؟ همان گروه متشکل از وزرای دولتهای نهم و دهم یا مثلا گروه انحرافی؟
همیشه نزدیک هر انتخاباتی شاهد بروز و ظهور احزاب و گروهها و جبههها و ائتلافهای مختلف هستیم که خیلی هایشان احزاب یکی دو نفرهاند و یک برگه اعلام موجودیت بیشتر نیستند. این احزاب با امکاناتی که دارند، تبلیغاتی میکنند و بعد هم به مرور از بین میروند. مثل حزب کارگزاران و مشارکت که در آستانه مجلس پنجم و ششم تشکیل شدند ولی بعد تقریبا محو شدند. چون دولت مستاجل بودند. در میان گروههای اصولگرا و ائتلافهای آنها هم از این دست بودهاند. البته اخیرا وزارت کشور اعلام کرده که ائتلافها هم باید مجوز بگیرند تا قانونمندتر باشد.
اینکه وزرای قبلی دولتهای نهم و دهم هم ائتلافی تشکل دادهاند و احتمالا لیستی هم، بدهند به نظر من مشکلی ایجاد نمیکند و یک تنوع انتخاباتی است که به دنیا هم نشان میدهد که در کشور ما همه با سلایق مختلف می توانند حضور یابند و فعالیت کنند. اینکه در کشور ما برای 300 گروه مختلف از وزارت کشور مجوزفعالیت صادر میشود، برای تمامی دنیا کمی عجیب و غریب است. همانطور که میدانید در آمریکا و انگلیس فقط دو یا سه حزب فعال قوی داریم و چند حزب محدود دیگر. اما صدور مجوز رسمی برای این تعداد گروه سیاسی در کشور، علامت دموکراسی است.
ولی خودتان هم میدانید که از این میان شاید تنها 10 حزب فعال به معنی واقعی داشته باشیم. بنابراین چطور 300 حزبی که به قول شما فقط یک اعلام موجودیت کردهاند و فعالیت موسمی انتخاباتی دارند، میتوانند معیار دموکراسی در کشور باشند؟
اینکه در کشور ما به 300 گروه سیاسی مجوز فعالیت میدهد، نشاندهنده استقبال نظام از فعالیتهای این گروهها است که بستر سازی برای فعالیت آنها کرده است. دموکراسی یعنی همین که نظام هم به این گروهها مجوز فعالیت سیاسی میدهد و هم برای ادامه فعالیتشان بستر سازی می کند. اگر بعد از کسب مجوز، اغلب این گروهها فعالیت نمیکنند مشکل خودشان است. دموکراسی این است که هر کس خواست فعالیت کند، به او اجازه فعالیت در چارچوب قانون داده شود. نمیتوان احزاب را مجبور به فعالیت کرد اما برخی احزاب مثل موتلفه فعال هستند.
در مورد نحوه حضور جریان انحرافی در انتخابات آتی نظرتان را نفرمودید. آقای فدایی اخیرا گفتهاند که آنها برای 175 کرسی تک نماینده در حوزههای مختلف برنامه دارند، قبلا هم آقای امیریفر گفته بودند که دست کم 150 نماینده در مجلس خواهند داشت. به نظر شما احتمال ارائه لیست انتخاباتی از سوی این طیف و توان ورودشان به مجلس نهم چیست؟
اگر توان فعالیت هم نداشته باشند، توان حرف زدن که دارند! اینکه شهامت چنین ادعای بزرگی را دارند که 150 تا کرسی خواهند داشت، خیلی عجیب است! یک آقایی در انتخابات میان دورهای مجلس هفتم، میگفت که من 30 میلیون رای دارم ولی فقط 12 هزار رای در تهران آورد!
از این رو اینکه افرادی چنین اعتماد به نفسی دارند که بگویند اینقدر نماینده در مجلس خواهند داشت هم گویای دموکراسی است. اما اینکه این ادعاها چقدر با حقیقت قرین است، بحث دیگری است. من که تصور نمیکنم غیر از اصولگرایان در ترکیب 15 نفره، گروه دیگری بتوانند تاثیر زیادی درانتخابات سراسری مجلس در کشور داشته باشند. به نظر من بزرگترین گروه تاثیر گذار در انتخابات مجلس نهم، همین گروه 8+7 خواهد بود.
اینکه آقای امیری فر و دیگران چه گفتهاند، نظرات خودشان است. اما به قول معروف «چه خوش است گر محک تجربه آید به میان». ولی خوشحالم که عدهای اینقدر اعتماد به نفس و شهامت خوبی دارند. آرزوی بزرگ داشتن هم عیب نیست!
پس با این حساب اکثریت مجلس نهم را از آن اصولگراها میدانید؟
یقینا هر اتفاقی هم بیفتد، اکثریت مجلس نهم از آن اصولگرایان خواهد بود. هرچند که مردم ما دقیقه نودی هستند و سرنوشت آقای احمدینژاد در دور اول انتخابات ریاست جمهوری هم در دقایق 90 رقم خورد. با این حال معتقدم هر اتفاقی هم بیفتد، اکثریت قاطع مجلس نهم با اصولگراهاست.
در مورد ائتلاف بین معتدلین دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا در انتخابات بعد چه نظری دارید؟ مشخصا آقای مطهری این پیشنهاد را مطرح کردند و معتقد بودند که چنین ائتلافی رای آور هم خواهد بود.
من هیچ شانسی برای این فکر قائل نیستم. اصلا به ائتلاف بین اصلاحطلبان و اصولگراها قائل نیستم. چون برای تشکیل چنین ائتلافی یا اصولگراها باید اصلاحطلب شوند و یا اصلاحطلبان اصولگرا شوند. البته اگر اصلاحطلبها بخواهند اصولگرا شوند، ما استقبال میکنیم ولی در شرایط عادی وحدت بین اصلاحطلبها و اصولگراها ولو در سطح معتدلینشان را هم بعید میدانم.
البته ممکن است برخی در هر دو طیف تغییر مسیردهند. من راجع به تغییر مسیر اصلاح طلبان نمیتوانم اظهار نظر کنم اما اصولگرایانی که بخواهند با اصلاح طلبان ائتلاف کنند، از جریان اصولگرایی خارج میشوند و دیگر داخل دایره اصولگرایی به شمار نمیروند.
شما از یکسو میگویید که همه گروههای معتقد به نظام و درون چارچوب قانون اساسی میتوانند فعالیت انتخاباتی داشته باشند، از سوی دیگر میگویید که ائتلاف بین اصلاح طلبان و اصولگراها به منزله خروج از اصولگرایی است. چه ایرادی دارد که با اصلاحطلبان داخل چارچوب نظام ائتلافی شکل بگیرد؟
منظور من خروج از دامنه اصولگرایی بود نه خروج از دامنه نظام. در همه جای دنیا هم این طور است. در انگلستان هم که دو حزب کارگر و محافظهکار فعالند، همین روش حاکم است. هر دوی آنها در درون نظام و قانون اساسی آن کشور فعالیت میکنند اما اینگونه نیست که در یک انتخاباتی، برای کسب کرسی بیشتر با یکدیگر ائتلاف کنند!
ائتلاف بین اصلاحطلبان و اصولگرایان نیز همین است. اصولگرایان منشوری را انتخاب کردهاند که اجازه ائتلاف با اصلاح طلبان را نمیدهد. این به این معنا نیست که اصلاح طلبان خارج از نظامند بلکه به این معنی است که چون خارج از دامنه اصولگرایانند، هر کس به آنها بپیوندد، دیگر اصولگرا نیست. همانطور که گفتم هیچ جای دنیا هم اینگونه نیست که با حزب رقیب بتوان ائتلاف کرد.
البته بعد از انتخابات ممکن است ائتلافی بین دو گروه در مجلس شکل بگیرد، کما اینکه در مجالس دیگر کشورها هم چنین ائتلاف هایی برای تصویب برخی موارد یا تشکیل کابینه، شکل میگیرد.
با این حساب هر چهره اصولگرایی که چنین بکند، از دامنه اصولگرایی خارج است؟ ولو اینکه علی مطهری باشد که میگوید به جز دو حزب مشارکت و مجاهدین، حاضر است نامش در هر لیستی جای بگیرد؟
هر کسی که با اصلاح طلبان ائتلاف کند، شامل این حکم است. فرقی نمیکند که چه کسی باشد. بحث افراد مطرح نیست، بحث اصول ومعیارها است.
بر اساس سخنان شما، مرز ورود در جمع اجماعی اصولگراها و فعالیتهای انتخاباتیشان، اصلاح طلب نبودن است. اما برخی این مرز را با جریان انحرافی، پررنگتر میبییند. به نظر میرسد که اختلاف نظری درباره خطرآفرین بودن این دو جریان وجود دارد. از یکسو آقای شریعتمداری در کیهان مینویسند که جریان انحرافی از اصلاحطلبان و جریان فتنه خطرناکترند، از سوی دیگر چهره هایی چون آقای فدایی بر این باورند که این فتنهگرها و جریان فتنه هستند که از همه خطرناک ترند. بالاخره کدام یک خطرناکتر است؟
در تقسیمبندیهای سیاسی ما با چهار دسته روبروییم. «اصولگراها»، «اصلاحطلبان»، «جریان فتنه» و «جریان انحرافی». جریان اصولگرایی که یک جریان شناسنامه دار و شناخته شده است. جریان اصلاح طلب هم شناخته تا حدی شده است ولی «فتنه» از درون آن در سال 88 خارج شد. یک بحث هم «جریان انحرافی» است که درون اصولگرایان بود.
اولا این را بگویم که نظام جمهوری اسلامی ایران را آنقدر قوی و قدرتمند میدانم که این جریانات انحرافی و فتنه، هر قدر هم قدرت بگیرند برای نظام نمیتواند خطر آفرین باشند. ممکن است مشکلاتی برای کشور ایجاد کنند اما برای نظام خطری به شمار نمیروند. نظام ما آنقدر قوی است که هیچ عامل داخلی یا خارجی نمیتواند برای آن خطر ساز باشد، اما ممکن است مشکل سازیهایی در اقتصاد یا امنیت کشور بکنند. بنابراین من لفظ «خطر آفرینی» را برای این جریانات انحرافی نمیپسندم.
من جریان فتنه را مرده میدانم. پس میماند، جریان اصلاح طلبی و اصولگرایی و انحرافی. مشکل ما با جریان انحرافی، فقدان شناسنامه مشخص از سوی آنها است. نمیتوان گفت که اینها چه افرادی هستند و چه برنامهای دارند که بتوان با آنها بحث کرد. از این رو نظر نظر من به آقای شریعتمداری نزدیکتر است که جریان انحرافی را مشکل سازتر از جریان اصلاحطلبی میدانم. بخصوص که ما با جریان اصلاح طلبی موجود در مجلس هم هیچ مشکلی نداریم به قول آقای مطهری اینها «بی خطر» هستند. اما جریان انحرافی بین متدینین و مراجع کشور مشکلاتی ایجاد کردهاند. مثل همی فیلم «ظهور نزدیک است» و یا تبلیغ زیاد بر بحث ایرانیت که نگرانیهای اساسی ایجاد کرده است. تا آنجا که آیتالله جوادی آملی هم گفتند که نظام اینقدر شهید نداد که مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلام قد علم کند. مشکلی که از سوی جریان انحرافی متوجه نظام است به مراتب بیش از اصلاحطلبان است و اساسا من مشکلی از ناحیه اصلاحطلبان احساس نمیکنم.
شما خودتان گفتید که جریان فتنه، مرده است. پس چرا اینقدر دوستانتان در جریان اصولگرایی به این «مرده» روح میبخشند و مدام مطرحش میکنند؟ حتی خود شما هم گفته بودید «آنها که با جریان فتنه مرزشان را مشخص نکردند، حق نامزدی در انتخابات ندارند».
بالاخره در کشور ما یک اتفاقی در سال 88 افتاده است و هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. مشکلاتی بوجود آمد که حتی مقام معظم رهبری برای رفع آن وارد عرصه شدند. حرف من این است که «آن کسانی که الان میخواهند کاندیدا شده، مشارکت سیاسی داشته باشند و نامزد انتخابات مجلس شوند، باید مواضعشان را در برابر آن جریان فتنه اعلام کنند». باید افراد بگویند که با آن جریان مخالف بودند یا موافق یا مثلا بی طرف؟ عضو آن فتنه بودهاند یا نه؟ اگر عضو فتنه و یا مدافع آن بودند، قطعا نمیتوانند دیگرکاندیدا شوند. مگر اینکه به طور شفاف بگویند از آن فتنه حمایت نکرده و نمیکنند. یعنی به بیان سیاسی اعلام برائت کنند.
اما اینکه گفتم «فتنه» مرده است، برای این بود که همه تلاش های آنها از راهپیمایی گرفته تا دیگر فعالیتهایشان، به جایی نرسید و آن «فتنه» قدرت حیات مجدد ندارد و نمیتواند مملکت را به آشوب بکشاند و حوادثی چون عاشورا، روز قدس و شعار «نه غزه، نه لبنان...»، را به راه بیاندازند. وقتی شعارهای آنان دیگه خریدار ندارد، یعنی دیگر امکان ایجاد جریان ندارند، پس میتوان گفت مردهاند. البته ممکن است که هنوز هم کسانی از آنها حمایت کنند و حرکاتشان را تایید کنند اما این حمایتها دیگر اثرگذار نیست. آنها دیگر قدرت ایجاد آن تخریبها را ندارند. مردم آگاه شدهاند و دیگر با آنها همراهی نخواهند کرد.
ممکن است گروهی از نظر سیاسی مرده باشد ولی از نظر فیزیکی وجود داشته باشد. خیلی از اندیشههای سیاسی در چنین شرایطی هستند. مثل جبهه ملی یا نهضت آزادی که در گوشه و کنار افرادی را دارند که هنوزبه آنها معتقدند ولی قدرت تخریب یا اثرگذاری ندارند. منافقین هم از نظر ما یک جنازه سیاسی و نظامی هستند حتی اگر در پادگان اشرف هم حضور داشته باشند. چون دیگر قدرت کارهایی مثل عملیات مرصاد را ندارند.
مرده بودن همه این جریانات از آن روست که هم نظام ما از اقتدار بالایی برخوردار است و هم مردم بسیار آگاهتر شدهاند.
این که میفرمایید کسانی که موضعشان را در قبال فتنه اعلام نکردند، نباید کاندیدا شوند، نوعی توصیه برای شورای نگهبان است؟ بعد از این اظهار نظر شما در یکی از مصاحبههای اخیرتان، کامنتهای زیادی از سوی کاربران خبرآنلاین، نوشته شد که میپرسیدند شما از چه مرجعی این حرف را میزنید و این نوعی دخالت در انتخابات است.
من به هیچ وجه برای شورای نگهبان تعیین تکلیف نکردم و فقط به عنوان یک شهروند ایرانی، نظر خودم را ارائه دادم. تصمیم گیری در مورد تایید صلاحیت کاندیداها با شورای نگهبان است. حتی صلاحیت خود من را هم اگر بخواهم باز کاندیدا شوم، باید شورای نگهبان تایید کند.
اینکه چه کسانی میتوانند برای انتخابات کاندیدا شوند، در قانون آمده و اینکه چه کسانی میتوانند تایید صلاحیت شوند، در اختیار شورای نگهبان است.من نه توصیهی برای شورای نگهبان دارم و نه این شورا از من توصیه پذیر است. شورای نگهبان که از من نظر نمیخواهد که من بتوانم روی تصمیمات این شورا اثرگذار باشم.
ولی هر ایرانیای حق دارد که درباره هر موضوعی اظهار نظر کند. کما اینکه گروه مقابل هم میتواند بگوید که ما میخواهیم شرکت کنیم ولو اینکه عوامل اصلی فتنه باشند!
یکی از کاربران ما پرسیدهاند که از نظر شما فتنهگران چه کسانی هستند؟ همه اصلاح طلبان فتنهگرند یا فقط چند نفر خاص؟ حتی خواستهاند که شما چند اصلاح طلب غیر فتنهگر هم معرفی کنید.
اصلاح طلب غیر فتنهگر مثل همین آقایان، پزشکیان، خباز، تابش، کواکبیان که آقای مطهری آنها را بیخطر خواندهاند.
و فتنهگرها چه کسانی هستند؟
آن را من دیگر نمیخواهم بگویم. فتنهگرها را نظام باید تعیین کند. آنها که الان در حصرند و تشخیص نظام این بوده که در حصر باشند، قطعا فتنهگر هستند. من تمام اصلاحطلبها را فتنه گر نمیدانم. الان 40-50 تا نماینده اصلاحطلب در مجلس داریم که هیچ مشکلی هم با آنها نداریم. اما انهایی که در حصر هستند یا کسانی که بازداشت شدهاند بنا بر تشخیص نظام اصحاب فتنه بودهاند.
آنها را که نظام محدود کرده و بازداشت کرده و همچنان در حصرند، از نظر نظام فتنهگرند. ما باید به قانون احترام بگذاریم. هر کس نباید برای خودش دراین زمینه تصمیم بگیرد. قوه قضاییه سوابق آنها را بررسی میکند و کسانی را که تشخیص می دهد، بازداشت کرده و در حبس و حصر قرار می دهد که نشان میدهد اینها فتنه گر هستند. تصمیم گیری در برابر این افراد در اختیار نظام و قوه قضاییه و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور است. در راس قوه قضاییه هم یک مجتهد منصوب مقام معظم رهبری قرار دارد که طبعا کارها را بر اساس قانون و شرع مقدس اسلام پیش خواهد برد.
پس چرا برخی شعارهای مرگ بر فلان و فلان در مجلس و دیگر اماکن عمومی سر دادند؟
آن هم یک کار هیجانی بود که نشات گرفته از احساسات نمایندگان بود اما نباید در مسئولیت قوای مختلف دخالت کرد. این کار قوه قضاییه و وزارت اطلاعات است که تشخیص دهند چه کسانی فتنه گرند و فتنه اشان در چه حدی است و. چه برخوردی باید با آنها شود؟ در کل همانطور که گفتم به هیچ وجه همه اصلاح طلبها را فتنه گر نمیدانم. چون تعداد زیادی از آنها و حتی اکثرشان در چارچوب نظام کار میکنند. هرچند نظرشان مخالف ما است اما در چارچوب نظام و با قبول قانون اساسی و ولایت فقیه فعالیت میکنند.
آقای مطهری معتقدند که یک سر فتنه هم آقای احمدی نژاد هستند به دلیل مطالبی که درمناظرههای انتخاباتی مطرح کردند. آقای افروغ هم معتقدند که تهمتهایی قبل از انتخابات زده شده عذرخواهی نشده و اعتماد عمومی به مردم بازگردانده نشود، میزان مشاکت افزایش نخواهد یافت.
من شخصا برخی حرفهایی را که آقای احمدینژاد در مناظرهشان مطرح کردند را نمیپسندم و فکر می کنم که کاش این حرفها گفته نمیشد. همان موقع هم پیشبینی کردم که بیان این مطالب، باعث بروز اختلافاتی شود ولی فکر نمیکردم اینقدر دامنهاش زیاد باشد.
ایشان برخی دستاوردهای انقلاب در 24 سال گذشته را نفی کردند. رقبایشان هم دستاوردهی چهار سال دوره ریاست جمهوری ایشان را نفی کردند. نتیجه جمعی آن مناظرهها این بود که آنها زحمات چهار ساله دولت اول احمدینژاد را نفی کردند و احمدی نژاد دستاوردهای 24 قبل را. به این ترتیب برای مخالفان نظام خوراک خوبی درست کردند که در تمام 28 سال بعد از انقلاب، هیچ دستاوردی نداشتیم و نظام دچار انحراف بوده. به این ترتیب عملا چیزی در انقلاب نمیماند. کاش این حرفها را نمیزدند.
با این حال معتقد نیستم که آقای احمدینژاد یک سر فتنه است. برخورد مقام معظم رهبری با احمدینژاد هم نشان میدهد که ایشان هم به چنین چیزی معتقد نیستند. کما اینکه بعد از انتخابات هم گفتند که نظرشان به آقای احمدی نژاد نزدیک تر است تا دیگران.
کاربران خبرآنلاین نظرتان را درباره آقایان هاشمی و خاتمی هم پرسیدهاند و اینکه این دو نفر از نظر شما از سران فتنهاند، یا خواص بی بصیرت؟
آقای هاشمی، الان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است و تا چندی پیش هم رئیسمجلس خبرگان بودند. ممکن است من در مواردی با آقای هاشمی مخالف باشم، اما وقتی ایشان رئیس مجمعی است که بالاتر از مجلس و شورای نگهبان است و بر اساس قانون اساسی مشاور مقام معظم رهبری میباشد و در موارد مهمی مثل تدوین سند چشم انداز 20 ساله مورد مشورت رهبی قرار میگیرد، قطعا نمیتواند جزء مخالفین نظام، فتنه گر یا بیبصیرت باشد. بویژه که ایشان تا چندی پیش در راس مجلسی هم بودند که میتوانست رهبری را هم تعیین کند.
اگرچه انتقاداتی به آقای هاشمی وارد است که چرا موضع خود را پس از سخنان مقام معظم رهبری به شفافی بیان نکرد اما ایشان همچنان همراه مقام معظم رهبری هستند و در مراسم مختلف ایشان را همراهی می کنند و نمیتوان گفت که ایشان خارج از نظام است.
در مورد آقای خاتمی چطور؟
همینکه نظام با ایشان برخوردی نکرده است، نشان می دهد که نظام تشخیص داده که آقای خاتمی جزء سران فتنه نیست و از نظر نظام هنوز در چارچوب نظام است. هرچند ممکن است مواضعی داشته باشد که به زعم من یا نظام درست نبوده باشد. از آنجا که نظام هنوزمحرومیتی برای او قائل نشده است، پس ایشان هنوز در بدنه نظام به شمار میروند. بویژه با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری و تاکیدشان بر جذب حداکثری. ما نباید از مواضع ایشان تندتر با کندتر شویم. از ایشان تندتر و جلوتر نرویم و از ایشان هم خیلی فاصله نگیریم و عقب نمانیم.
با این رهنمون آقای خاتمی قابل جذبند.
اینکه شما گفتید آقایان هاشمی و خاتمی از سران فتنه نیستند، لزوما به منزله این هم هست که خواص بی بصیرت هم نباشند؟
اگر بگوییم رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بی بصیرت است؛ یعنی چه؟ یک فرد بیبصیرت چگونه میخواهد مصلحت کل نظام را تشخیص دهد؟ ممکن است بگوییم در مواردی اشتباه کرده باشد اما اینکه بگوییم کلا بیبصیرت است، صحیح نیست. حداکثر می توان گفت که در برخی موارد، مواضع ایشان را نپسندیدم. مثلا بعد از مواضع رهبری موضع شفافتری باید اتخاذ می کردند. اما اینکه بگوییم کسی که در راس مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار دارد، بیبصیرت است، اهانت به کل نظام است.
آقای خاتمی چطور؟
ایشان باید سریعتر موضع خویش را تعیین کند. ایشان علاقه دارد درون نظام قرار بگیرد اما نمیخواهد در عین حال از آن گروه فاصله بگیرد که به نظرم به نفع او نیست و مواضع دو پلو راه به جایی نخواهد برد. به صلاح ایشان است که سریعتر موضعشان را تعیین کنند تا انشالله در داخل نظام کار کنند.
اگر این کار را بکنند، و مرز بندی مد نظر شما را لحاظ کنند، به نظرتان شورای نگهبان صلاحیت آقای خاتمی را برای انتخاباتهای آتی تایید خواهد کرد؟
بله تایید میکنند.
البته آقای مطهری معتقد بودند که به جز آقایان موسوی و کروبی، باید صلاحیت دیگر اصلاح طلبان تایید شود. شما هم به دامنهای چنین بازو فراخ برای تایید صلاحیتها معتقدید؟
من این حرف را در مورد اصولگراها هم نمیگویم چه برسد به اصلاح طلبها! حتی در مورد خودم هم نمیگویم که حتما باید صلاحیت من تایید شود! این تعیین تکلیف برای شورای نگهبان است. نمیشود گفت هر کس اصولگرا هست، باید صلاحیتش تایید شود. معیارهای تایید صلاحیت در اختیار شورای نگهبان است و این شورا تعیین میکند که چه کسانی از اصلاحطلبان و اصولگراها میتوانند تایید صلاحیت شوند.
نظرتان درباره شروط آقای خاتمی و اصلاحطلبان برای حضور در عرصه رقابت انتخاباتی چیست؟ برخی معتقدند که آنها در شرایط شرط گذاری برای نظام نیستند، در عوض آنها هم میگویند که صرفا برای افزایش مشارکت عمومی وارد عرصه نمیشوند و باید تضمینهایی بگیرند.
من نه تنها اصلاح طلبان، بلکه هیچ کس را در شرایط شرط گذاری برای نظام نمی بینم. نظام ما خیلی بزرگورارتر از این است که کسی بخواهد برای آن شرط بگذارد. هر کسی بخواهد بیابد، باید برای خدمت بیاید. نه برای اصلاح طلبان و نه برای هیچ طیف یا فرد دیگری نمی پسندم که برای نظام شرط تعیین کند. بلکه آنها هستند که باید شرایطشان را با نظام هماهنگ ومنطبق کنند و اگر به نظام علاقه دارند باید با افتخار درون نظام فعالیت کنند. نظام ما نظامی است که امام هم با آن عظمت میگفت من افتخار میکنم که خدمت گذار مردم باشم و یا به من خدمتگزار بگویید بیشتر میپسندم تا به من رهبر بگویید. وقتی امام با آن عظمت این را میگفتند، ما هم باید بدانیم که مردم ولی نعمت ما هستند. از این رو نمیتوانیم و نباید برای نظام و مردم شرط بگذاریم.
با این حساب ممکن است که اصلاحطلبان در انتخابات آینده شرکت نکنند. فکر نمیکنید این عارضه بر میزان مشارکت مردم اثر گذار باشد؟
حتما که تاثیر دارد ولی تاثیر آن بسیار ناچیز خواهد بود. مشارکت حداکثی مردم در گرو این است که همه در انتخابات شرکت کنند. بالاخره یک میلیون نفر هم نخواهند در انتخابات شرکت کنند، غیبتشان در میزان مشارکت اثر گذار خواهد بود. اما تاثیرشان را من زیاد نمی بینم.
تاکید می کنم که به هیچ وجه برای نظام نباید شرط گذاشت. ولو اینکه شرط سادهای باشد. من اصل شرط گذاری را درست نمی دانم. البته به نظر من عدم حضور اصلاح طلبان، تاثیر منفی بیشتری برای خود اصلاحطلبان دارد و برای مدت طولانی آنها را از دایره سیاسی کشور حذف یا دچار مشکل جدی میکند. اصولا اینکه یک گروه سیاسی در یک انتخابات مجلس شرکت نکند، به حیات سیاسی خودشان ضربه اساسی می زندکه تاثیرش میتواند بسیار هم ماندگار باشد.
به همین دلیل من برای آینده جریان اصلاح طلبی به جهت عدم حضورشان در انتخابات، بیشتر نگرانم تا سقف مشارکت عمومی مردم در انتخابات.
پس توصیه مشفقانهتان به اصلاح طلبان این است که بلا شرط در انتخابات حضور یابند.
توصیه مشفقانهام به همه این است که خودشان را با شرایط انتخابات هماهنگ کرده و آماده رقابت نمایند. نه اینکه شرط بگذارند. شما در نظر بگیرید که شرط نامزدی برای انتخابات مجلس، فوق لیسانس است. نمیشود که برخی بگویند ما این را قبول نداریم و با دیپلم میخواهیم نامزد شویم. خب معلوم است که اینگونه شورای نگهبان صلاحیت آنها را رد میکند.
همه با پذیرش شرایط موجود برای حضور اعلام آمادگی کنند تا نظام هم با روی باز از همه آنها استقبال کند. انشالله به این ترتیب، انتخابات پرشوری هم خواهیم داشت. یکی از شاخص های اقتدار ما در دنیا، همین مشارکت مردمی است و هرکس به ایران اسلامی معتقد است و به اقتدار و عظمت این نظا میاندیشند، باید این شاخص را ارتقا دهد و مشارکت حداکثری را بیافریند.
در خلال صحبتهایتان اشاره کردید به نماز جمعه مقام معظم رهبری پس از انتخابات که گفتند موضعشان به آقای احمدی نژاد نزدیک تر است. به نظرتان هنوز هم با توجه به قهر 11 روزه آقای رئیسجمهور، ایشان همین نظر را درباره آقای احمدی نژاد دارند؟
در آن نماز جمعه ایشان گفتند که نظرات آقای احمدی نژاد به من نزدیک تر است. ایشان همچنین از دیگر کاندیداها هم تعریف کردند و باذکر سوابقشان گفتند که همه را در چارچوب نظام میبینند. ولی بعدا رفتارهای آن دو نفر به گونهای بود که عملا از دامنه نظام خارج شدند. نظر مقام معظم رهبری تا آن روز در باره این افراد این بود که تاییدشان کردند ولی عملکردشان سبب شد که آنها از دامنه نظام خارج شوند.
اخیرا خدمت مقام معظم رهبری بودم. ایشان همچنان کلیت دولت و خدمات آقای احمدینژاد را تایید میکنند. اما دورکاری 11 روزه ایشان را تایید نمیکنند. البته این را آقای احمدینژاد ایجاد کردند. غیبت صغری احمدینژاد دل خیلی از دوست داران انقلاب من جمله رهبری را به درد آورد و امید اینکه در آینده به نحو مناسب جبران شود.
ادامه حمایت رهبری از دولت به خاطر این است که این دولت منتخب مردم است و باید چهار سال عمر فعالیت آن به پایان برسد یا اینکه به قول آقای افروغ از روی مصلحت اندیشی است؟
مقام معظم رهبری همچون سیره امام از همه دولتها که بر سر کار هستند، حمایت میکنند. چون منتخب مردم هستند. مصلحت هم یک موضوع جدی است وقتی مجمع تشخیص مصلحت نظام داریم، پس مصلحت سنجی در هر موضوعی امری پسندیده است نه نکوهیده. من فکر می کنم که مقام معظم رهبری هنوز هم کلیت دولت و خدمات آن را تایید می کنند ولی ممکن است به برخی موارد اعتراض داشته باشند. مثل برخی انتصابها و یا عزلها و یا اینکه بعضی از دستوراتشان دیر انجام شده است.
یکی ازاین انتصابها و تاخیر در انجام نظر مقام معظم رهبری، در مورد عزل آقای مشایی از معاون اولی دولت بود. اما رئیس جمهور ایشان را بلافاصله مسئول دفتر خود کرده و پستهای دیگری را هم به ایشان دادند. به نظر شما این همه اصرار آقای احمدی نژاد برای حفظ آقای مشایی برای چیست؟
این را دیگر باید از خود آقای احمدینژاد بپرسید. این سوال بزرگی برای خیلی از دوستان ما و حتی دوستان خود رئیس جمهور است که پاسخی برای آن ندارند. آقای احمدی میگوید که ولایتمدارترین دولت بعد از انقلابند و رابطهاشان با رهبری، یک رابطه پدر- فرزندی است. البته من اصلا این عبارت را نمی پسندم. چون رابطه ولی و مولا با فرد باید بسیار نزدیک تر باشد و حتی بنا بر آیهای از قرآن، ولایت پیامبر بر افراد، حتی از خود افراد به خودشان هم نزدیکتر است. رابطه ولی فقیه هم همینگونه است و به همین دلیل من اعلام رابطه پدر و فرزندی را نمیپسندم و باید رابطهشان با رهبر خیلی قویتر باشد.
اینکه رئیس جمهور خودش را ولایتمدارترین بداند ولی دستور مقام معظم رهبری را اجرا نکند و بعد هم مشایی را در سمت دیگری بگنجاند که اقتدارش از معاون اول اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نیست، جای سوال دارد. به نظر میرسد که آقای احمدی نژاد با همه وجودش به آقای مشایی اعتقاد دارد و او را پاک و زلال می داند و حتی گفته که اگر او دور بعد رئیس جمهور شود، با افتخار معاون اول مشایی خواهد شد.
ولی همه انسانهای ولایتمدار این را قبول دارند که تاخیر آقای احمدینژاد در برابر تمکین از فرمان رهبری، قابل چشم پوشی نیست.
به نظر شما با وجود چنین رویکردی از سوی آقای احمدینژاد، امکان تایید صلاحیت ایشان در انتخابات های بعد هست؟ شما ایشان را ولایتمدار تر میدانید یا آقایان هاشمی و خاتمی را؟
در مورد تایید ایشان هیچ شکی ندارم که حتما تایید صلاحیت خواهند شد. اما در مورد قسمت دوم سوالتان باید بگویم که من وسیلهای برای سنجش ولایتمداری ایشان یا دیگران ندارم. اما هم آقای احمدینژاد و هم آیتالله هاشمی را ولایتمدار و در خط رهبری میدانم.
به نظرتان تکلیف سوال از رئیسجمهورچه میشود؟ آیا این طرح در مجلس هشتم به سرانجام می رسد؟
به نظر نمیرسد که در این مجلس، سوال ازآقای رئیسجمهور مطرح شود. مگر آنکه حوادثی مانند غیبت یازده روزه تکرار گردد.
به نظرتان نهایتا مجلس نهم، مجلسی با حضور نخبگانی بیشتر از قبل خواهد بود؟ برخی همچون آقایان افروغ و مطهری معتقدند که وقتی مجلس در راس امورنباشد و نتواند کاری از پیش برد، نخبگان تمایلی به حضور در مجلس نخواهند داشت.
من این طور فکرنمیکنم. به طور طبیعی مردم در هر انتخاباتی، انتخاب اصلح را انجام میدهند. تجربه برگزاری هشت دوره انتخابات مجلس هم نشان داده که در هر دوره به نسبت قبل نمایندگان فرهیختهتری وارد مجلس شدهاند. از این رو مجلس نهم، مجلسی نخبه تر از مجالس قبل خواهد بود.
/2929
نظر شما