محیط پایگاه در یک منطقه بیابانی و گرمسیر و نسبتا خشک بود. برای گرفتن این مدرک روز و شب درس خوندم و تمرین کردم وخیلی سعی کردم که منضبط باشم تا نمره منفی نگیرم.
بعضی مواقع برای پرواز ساعت 4 صبح میرفتیم کلاس تا پرواز قبل از طلوع آفتاب داشته باشیم و طلوع خورشید را در ارتفاع ببینیم و
بعضی مواقع هم برای تمرین در هوای بد و بارانی و رعد و برق آموزش داشتیم و تکان های شدید درون ابرهای CB را با تمام وجود لمس میکردیم.
بعضی مواقع وسط ظهر پرواز داشتیم.
بعضی مواقع زیبایی خورشید را در زمان غروبش در ارتفاع 40 هزار پایی میدیم.
بعضی مواقع هم نوک کوه ها از ابرها بیرون زده میدیدیم و با لذت به عظمت خدا نگاه میکردیم.
بعضی مواقع هم ساعت 11 شب در تاریکی و ظلمات شب در ارتفاع 30 هزار پایی ستاره ها و ماه را نزدیک تر از آدم های روی زمین میدیدیم.
خلاصه اینکه در همه شرایط روز شب و سرما و گرما و باد و باران آموزش دیدیم تا خلبان چهار فصل بشیم . کلا توی اون سه سال دوره دانشجویی خلبانی که چند ماه اولش با تفنگ و صف جم و رژه سر کار داشتیم و بعدش در کنار امور آموزش نظامی ، کلاس های زبان انگلیسی و ریاضی و فیزیک و آئرودینامیک و شناخت هواپیما ها و اجزا هواپیما ها و موتورها و اجزا موتورها و الکترونیک و مکانیک و اویونیک و رادیوها و پنیوماتیک و دستگاه ها و سیستم ها و آلات دقیق Instruments و سایر سیستم ها و شخصیت هواپیما و هواشناسی و فیزیولوژی بدن در هوا و ناوبری و محاسبات و قوانین پروازی و نقشه خوانی و ....... و در ادامه کلاس های درس زمینی ، دروس حین پروازی و پس از گذراندن آزمون ها نوبت پروازها بود.
البته در طول هر روز ورزش و دو اجباری روزانه 3200 متر در مدت 12 دقیقه داشتیم و ورزش های اختیاری که حتما میباید در یک رشته ورزشی هم شرکت میکردیم . در مجموع در طول سه سال آموزش فشرده آکادمیک وپروازی با چهار نوع هواپیما پرواز کردم و جمعا 220 ساعت پرواز داشتم و کلی کتاب خوندیم و کلی مسئله حل کردیم و کلی هم بریف شنیدیم و کلی هم برینفیگ دادیم و در آخر کار هم یک امتحان اصلی بسیار سخت Open Book هم از همه کتاب ها و دروسی که خوندیم داشتیم و چند پرواز هم با استادان اصلی داشتیم و کار آموزش تمام .
بالاخره به آرزوم رسیدم و شدم Qualified officer to fly and become a military pilot یعنی خلبان نظامی شدم که بالاترین گرید آموزش در رده پروازی است. گفتم خلبان شدم و فکر میکردم خلبان شدم . اما حقیقت این بود که خلبان از نوع جوجه خلبان شدم .
مثل جوجه دکترا و جوجه مهندس ها و جوجه وکیل ها و خیلی جوجه های دیگه که تازه کارشناسی میگیرن و فکر میکنند دنیا رو فتح کردند . اما آموزش ما تمام نشد و فکر میکردم که تمام شد. دریافت نشان خلبانی یعنی اول راه برای ورود و برداشتن قدم های بعدی و یادگیری های جدید و سخت تر و خطرناکتر بود. وقتی وارد پایگاه پروازی برای آموزش با هواپیمای شکاری جنگنده شدم دیدم خیلی چیزهاست که یاد نگرفتم و بلد نبودم و دیدم حقیقتا چیزی نمیدانم .
یادم میاد توی تمام گردان های پروازی و در واحد های عملیاتی روی دیوارها تابلویی بود که روی آن با خط درشت نوشته بود : Training would never stopped here in Air Force
و اونجا فهمیدم حالا حالاها باید درس بخونیم و یادبگیریم و با تکنولوژی ها و تکنیک های روز آشنا بشیم و تا روزی که در نیروی هوایی هستم ، فرقی ندارد که کی هستم و کجا هستم . در هر جایگاه و مقامی که هستم دانشجو هستم و باید آموزش ببینم و درس بخوانم و یاد بگیرم و یک مقداری تجربه هامون بیشتر شد ، یواش یواش باید پا بگذاریم جای پای استاد و آموزش بدهیم و باز هم برای مراحل بالاتر باید درس بخوانم و در ادامه دانشجو تربیت کنیم و به عبارتی در زنجیره و چرخه تعلیم ببینم و تعلم بدهم یا به زبان خودمانی شاگردی و استادی کنیم تا ....... الی آخر
و خلاصه اینکه کسب علم و آموزش علم برای همه و از جمله صنف ما هوانوردها و نظامی ها و انتظامی ها و حتما در سایر صنف ها مثل پزشکی و مهندسی و وکالت و قضاوت و روحانی و معلمی و دانشگاهی و کشاورز و معدن کار و ..... یک اصل اساسی است .
کسب علم و آموزش علم
نه محدودیت و مرزبندی دارد و
نه محدودیت زمان و سن و سال دارد
نه محدویت جنسی دارد
به یاد این حدیت مشهور از حضرت رسول (ص) افتادم که در کتاب عربی کلاس هفتم میخواندم و حفظ کردم که اینگونه فرمودند : طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ
و این راه علم آموزی و آموزش علم من المهد الی اللحد یعنی از گهواره تا گور ادامه دارد.
با این مقدمه میخواهم بگویم امروز 16 آذر در تقویم ملی ایران روز دانشجوست
روز بسیار زیبایی است با یک دنیا حرف برای گفتن و حرف برای شنیدن و یک دنیا خاطرات زیبا و قشنگ برای یادآوری
روزی است که به یاد آن روزهای خوش سخت می افتم که شیرینی و لذت یادگیری ، بار تلخی و شدت سختی را از من بر میداشت.
این حس خوب و دوست داشتنی دانشجویی هنوز هم در من هست.
به همین دلیل روز 16 آذر را روز صنفی تعداد حدود چهار میلیون دانشجو نمی بینم. بلکه این روز، روزی ملی بسیار ارزشمندی برای همه ما در ایران است. همه ما که یک روز می آموختیم و یاد می گرفتیم و در کلاس درس پشت سر استاد شکلک و ادا هم در می آوردیم و جوک هم می گفتیم و می ساختیم و می خندیدیم. یک روز هم استاد شدیم و همان اتفاقات برای خودمان افتاد و وقتی برمیگشتیم و نگاه میکردیم خودمان را میدیدیم . روزگار دانشجویی و نشاط و سر زنده ای و حس دانشجو بودن همیشه خوش بود .
یادش بخیر برای آن روزها؛ امروز هم خوش بحال هستیم که دانشجویان و این جوانان عزیز ما مظهر اقتدار ملی ما هستند . ایران دوست و انقلابی و با اخلاق. همین جوانان و دانشجویان ما که امید ما بعد از خدا به اینهاست و ایران ما منتظر قدوم و حضور مبارکشان برای خدمت به وطن و ملت بزرگ مان و ساختن بهتر ایران است .
دل نوشته ای بود تقدیم به ساحت مبارک و مقدس دانشجو.
* امیر بازنشسته خلبان آزاده و جانباز
نظر شما