سینک در ۲۰ کیلومتری شمال شرقی شهر تهران در دامنههای جنوبی رشته کوه البرز، به نام کوه چهار چشمه قرار دارد و یکی از ییلاقات قدیم تهران بوده که دارای آب و هوای بسیار مناسب کوهستانی است. با توجه به این که بافت روستا در دو طرف مسیر رودخانه افجه قرار دارد و از نظر جابهجایی هوا شرایط بسیار مناسبی دارد، کمتر روستای لواسان چنین آب و هوای مطبوعی را داراست. با توجه به این که موقعیت روستا در دو طرف رودخانه، عبوری و در دامنه سراشیبی مشرف به رودخانه قرار گرفته است و در اصطلاح محلی به دامنه «سینه» گفته میشده، احتمالاً به نام «سینه کوه» بوده و در اثر مرور زمان به نام «سینک» تلفظ شده است.
با توجه به آثاری که در حفاری بعضی از نقاط روستا، سالها پیش از این، انجام گرفته است، آثاری مربوط به قبل از اسلام و دوره زرتشت به دست آمده است که خود نشانگر جایگاه تاریخی این منطقه به شمار میآید. از طرفی چون لهجه و اصطلاحات محلی روستای سینک، بسیار متمایز از روستاهای مجاور و لواسان است و شباهت زیادی به روستای گلیارد دماوند و فشم و میگون که از روستاهای قدیمی این منطقه دماوند سابق، قلمداد میشود، دارد، میرساند که این روستا در دورانی کهن، دارای قدمت وتاریخی ویژه بوده است.
در معیت عموزاده همزاد مرحوم پدرم، حضرت حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمد انصاری، این مسیر زیبای زمستانی را طی کردیم. زیبا آن که با طی مسافتی کوتاه در حدود بیست کیلومتر از شمال تهران، به پهنهای سرتاسر سفید و پوشیده از برف وارد شدیم، تو گویی که به سرزمینی دیگر گام نهادهایم! مناظر طبیعت زیبای زمستانی، درختان سربه فلک کشیده، خانههای روستایی وروی هم بنا شده که بخشی از آن یادآور ده ماسوله در گیلان بود، همه و همه جمعه متفاوتی را برایمان به وجود آورده بود.
به درون ده سینک وارد شده و از پل دوم که بر روی رودخانه قرار داشت عبور کردیم. با پارک اتوموبیل، از کوچهای که سرتاسر آن تا بالا پلهها در میانه و جوی آبی که همچون آبشاری کوچک از چشمهای که سرچشمه آن را نمیدیدیم، به پایین سرازیر بوده و پس از فرود، در حوضچهای که خود زیبایی ویژهای را با صدای آرامبخش ریزش آب، به همراه داشت، سرانجام به رودخانهای که ده سینک را به دونیم کرده بود، وارد میشد،بالا رفتیم. از این کوچه پلکانی بالا رفته و به خانهای که حیاط آن با دیدگاه زیبای کوه و دشت منطقه، از سویی و خانههای روستایی و یکی بر دیگری ساخته شده، از سوی دیگر، منظرهای زیبا به خود گرفته بود وارد شدیم.
جناب سلطانی به استقبال آمده و در درون خانهای نسبتا کهن که میانه آن، کرسی قرار داشت گام نهادیم و با دو عموزاده دیگر یعنی جناب عمادالاخیار حاج محمد تقی انصاری، فرزند مرحوم عموی صاحب قلمم، نخستین ناظم نهجالبلاغه در تاریخ به زبان فارسی، و دهها اثر ماندگار دیگر یعنی حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمد علی انصاری و نیز عمادالتجًار حاج غلام حسین انصاری، فرزند دیگر عمویم که خود از اوتاد و مردان الهی روزگار خویش بهشمار میآمد یعنی مرحوم حاج میرزا ابو القاسم انصاری و جناب حاج کاظم محمدی، فرزند استاد سخن مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین محمدی که خود داماد عموی بزرگ ما، واعظ شهیر و محدًث بزرگوار، زبان حوزه در دوران مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، یعنی مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ مرتضی انصاری قمی گرد آمده و به رسم و یاد نیم قرن پیش، پیرامون کرسی نشسته و حدیث تاریخ خاندان و ستارگان برجسته این بیت از هر سو و شخص عنوان شد.
رخدادهای زیبا و نقشآفرینیهای هریک از ستارگان یاد شده و نیز از مرحوم پدر شهیدم آیتالله حاج شیخ احمد انصاری و همزاد او مرحوم آیتالله حاج شیخ محمود انصاری، که به دو مجتهد خدمتگزار در دوران خود و نیز اکنون شهرت یافتهاند، سخن به میان آمده و خاطرات و عملکردهای آنان که برای نسل کنونی همچون افسانه بهشمار میآید، بازگو شد و چه زود این چند ساعت، همچون لحظاتی زود گذر، سپری شده و از آنجا که عموزاده دانشمندم، امامت نماز جماعت را عهدهدار بوده و هست، لاجرم به رسم ادب با اینکه جدا شدن از این نشست و فضا برایمان دشوار بود، مجلس زیبای عموزادگان که چه اتفاقی از هر پنج برادر درگذشته بیت انصاری و تنها خواهر مرحومشان، یک نماینده و فرزند حضور داشت!
این مجلسی را که بر طبق روایت معصوم، سی سال بر عمرمان افزود با خداحافظی از عزیزان، ترک کرده و رو به سوی تهران بزرگ گزاردیم.
نظر شما