گفتگو با زنی که صورتش را بارها جراحی پلاستیک کرد: بیست و چند سال خودم را مقصر می دانستم

از یک خط خنده ساده شروع شد و تزریق اشتباه یک دکتر زیبایی، بیست سال از بهترین سال های عمرش را گرفت: تلاش بی وقفه برای بهتر شدن اشتباهی که روی صورتش اتفاق افتاده بود.

مریم نوابی نژاد:  تجربه ی بارها و بارها تزریق دیگر، جراحی های مختلف و اعمال روش های گوناگون برای خارج کردن سیلیکون تزریق شده ، از"بانوفرجی " این زن موفق و قدرتمند ، زنی افسرده و ملول ساخت که بیست سال درها را به روی خودش بست ، چراغ ها را خاموش کرد، مهمانی نرفت و از این همه سال های عمرش ، حتی یک عکس یادگاری ندارد. تا این که تصمیم می گیرد خودش را از صورتش جدا کند ، به قدرت های نهفته در طبیعتش برگردد و دوباره به زندگی سلام کند.طبیعتا دعوت از این زن ، برای گفتگو و دوباره دیده شدن ، کار سختی بود ولی خودش معتقد است برای باورهایی که پیدا کرده ، دعوت من از او یک جور امتحان بود تا با این کارش به همه ثابت کند که آدم ها صورت شان نیستند و حقیقت وجودشان از صورت هایی که دارند، بسیار زیباتر است:

_ بیا از یک فلاش بک به زندگی ات شروع کنیم.
تهران به دنیا آمدم. 5 خواهریم و دو تا برادر. من سومین دختر و شیطان ترین و بی پرواترین و زیباترین دختر خانواده بودم.  خدا به پدر و مادرم اول 5 دختر داده بود که من سومی بودم و آن ها آنقدر پسر می خواستند که مرا مثل پسرها بزرگ کرده بودند. بازی های پسرانه می کردم. خیلی از پسرهای کوچه از دست من کتک خوردند. تمام بازی ها را فرماندهی می کردم. یادم هست وقتی پدر مادرم بعد از ظهر ها می خوابیدند اجازه نمی دادم بچه ها توی کوچه بازی کنند یا سروصدا راه بیندازند. می گفتم : پدر و مادرم خوابند و آن ها هم از من حساب می بردند و می رفتند.اگر با خواهرم حرفم می شد ، تمام بچه های محل را طوری قانع می کردم که مثلا نباید با خواهرم حرف بزنید. البته الان آن رفتارم را دوست ندارم ولی آنموقع دوران بچگی ام بود خیلی خوب و بد رفتارم را نمی فهمیدم.

_ چرا می گویی پدر و مادرم مرا مثل پسرها بار آورده بودند؟ مگر چطور رفتار می کردند؟
مثلا خانه ما در محله ی نوسازی بود و پدر و مادرم به من شهامت می دادند که دخترهای دیگر نمی توانند و فقط این می تواند برود با دوچرخه اش نان بخرد. یادم هست اگر در محل کسی به خواهر بزرگم حتی چپ نگاه می کرد، دمار از روزگارش در می آوردم. فکر می کنم خیلی این شهامت ها به ضررم تمام شد. چون یک سری ظرافت ها را در آن دوران از دست دادم البته بعدها در خودم گشتم و آن ظرافت ها را پیدا کردم اما بهای سنگینی هم برایش دادم.

_ درسخوان هم بودی؟
درسم عالی بود. فقط باید 20 می گرفتم. اگر شاگردی از من نمره ی بیشتری می گرفت ، عصری لت و پار برمی گشت خانه. این عشق به درس خواندن در من بود. علوم ارتباطات قبول شدم. عاشق خبرنگاری بودم بعد از آن هم مامایی را دوست داشتم تا در لحظه ی تولد برای آن بچه تمام چیزهای خوب را آرزو کنم و اولین کسی باشم که یک بچه را در بدو تولد بغل می گیرم. یک جور باورم بود. اما چرخ زمانه طور دیگری چرخید. پدرم دفتر کار بزرگی داشت که به خاطر وام یک نفرضامن شد و سندش را بانک گذاشت و بعد، آن آدم ورشکست کرد و دفتر پدرم را مصادره کردند . بعد از آن هم پدرم یک بیماری گرفت و نتوانست دیگر مثل گذشته کار کند و من عاشقانه دوستش داشتم و ترجیح دادم دغدغه ی دانشگاه را رها کنم و پی کار بروم.

_ این اتفاق بعد از دیپلم افتاد؟ یعنی بلافاصله رفتی سرکار؟
نه دوسال هم رفتم انگلیس درس بخوانم. اول پدرم مخالفت کرد.چون هرچه سنش بالاتر رفت سخت گیر تر شد. بعد که اصرارهای مرا دید ، گفت فقط یک سال اجازه می دهم اما من دوسال ماندم و بعد پدرم خودش آمد انگلیس و مرا برگرداند. آمدم ایران. بعد پدر و مادرم مرا فرستادندکلاس تفسیر قرآن. من خیلی این کلاس ها را دوست داشتم. مرا فرستادند پیش حاجیه خانم مالک. پیش آن خانم قرآن خواندن را یادگرفتم و کمی هم تفسیرش را. بعد خیلی از عذاب آتش جهنم ترسیدم. یادم هست آن موقع فقط یک آرزو داشتم و آن آرزو این بود که آن قدر زشت بشوم که دیگر هیچ کس نگاهم نکند تا گناه کنم . بعد ها فهمیدم ذهن آدم هاست که آینده آدم را می سازد و ای کاش چیزهای بهتری آرزو کرده بودم. حواسمان باشد چه آرزو می کنیم و حتی شیوه ی آرزو کردن را به بچه هایمان یاد بدهیم. یادم هست بالا ی پشت بام درس می خواندم و هواپیماها را می دیدم و می گفتم که می شود یک روز من سوار این هواپیماها بشوم و بعد شدم مهماندار هواپیما.

_ پدرت مخالفتی نکرد؟ وقتی سخت گیر تر شده بود چطور اجازه داد بروی مهماندار هواپیما بشوی؟
مهماندار شدن را دوست داشتم ولی اصلا فکر نمی کردم پدرم اجازه بدهد. ولی وقتی پیش آمد و به پدرم گفتم شاید با خودش فکر کرد از این که از ایران بروم که بهتر است. من هم که عاشق مسافرت بودم و فکر کردم مهمانداری به من این امکان را می دهد که سفرهای زیادی بروم و با آدم های زیادی در ارتباط باشم.بعد هم هفت خان سختی را برای مهماندار شدن پشت سرگذاشتم. چندین هزار نفر شرکت کرده بودند و فقط 180 نفر می خواستند. بالاخره قبول شدم . خیلی از مسافرها اسم مرا به خاطر می سپردند. مثلا پرواز تهران به اصفهان فقط 35 دقیقه بود و بیشترش صرف نشستن و بلند شدن هواپیما می شد ولی موقع پیاده شدن مسافرها ، به یکی می گفتم امیدوارم توی امتحانت موفق بشوی. به دیگری می گفتم امیدوارم بیماری مادرت خوب بشود. به آن یکی می گفتم حتما برادر گمشده ات را پیدا می کنی و همکارهایم با تعجب نگاهم می کردند که مگر تو چقدر وقت داشتی که این ها توانسته اند در این مدت کم این همه با تو دردل کنند. به خاطر همین روحیه ام شاید عاشق خبرنگاری بودم.البته عاشق مجری گری و بازیگری هم بودم اما به خاطر اتفاقی که برای صورتم افتاد ، از این آرزو هم محروم شدم.

_ برویم سراغ انگیزه ات برای زیباتر شدن که کار دستت داد. مگر زیبا نبودی؟  یکی از شروط مهماندار شدن در آن سال ها برای قبول شدن در آزمون مهمانداری، زیبایی بود، این چه وسواسی بود که این همه دردسر آفرین شد؟
اعتماد به نفس نسبت به زیبایی ام نداشتم . آن قدر که خلق و خوی مردانه داشتم. همیشه هم از سنم بیشتر نشان داده می شدم. مثلا 18 ساله بودم همه می گفتند بیست و چند ساله ای . چون صورت بزرگی داشتم. دو نفر که پیش من بودند دائم به من می گفتند که بیشتر از سنت نشان می دهی. سی ساله که شدم یکبار به آینه نگاه کردم و دیدم خط خنده ام دارد عمیق می شود. هنوز عمیق نشده بود. رفتم پیش آقای دکتری که گفت کاری می کنم که دیگر هیچ وقت خط خنده را روی صورتت نبینی و کاری می کنم که دیگر هیچ وقت پیر نشوی.حتی من گفتم:" آقای دکتر شنیده ام دارویی که تزریق می کنید بعد از مدتی جذب می شود". گفت: "نه جذب نمی شود. فروکش می کند." این حرفش همیشه توی ذهنم ماند.

_ همان اول از دسته گل دکتر با خبر شدی؟ یا کم کم اتفاق افتاد؟
بعد که تزریق شد خیلی خوب شد. خیلی دوست داشتم. عالی شده بود. بعد از چند ماه حس کردم پایین صورتم دارد می افتد. رفتم و گفتم این چرا این طوری شد. گفت ناراحت نباش این بار تزریق را بالاترش می زنم . بعد از چند ماه دوباره همان حس و دوباره تزریق. حتی گفتم آقای دکتر مگر نگفتید یک بارتزریق برای همیشه؟ گفت: نه تقصیر خودت بود.من می خواستم یک سی سی تزریق کنم و تو گفتی همه اش را تزریق کن. خب من که چیزی نمی دانستم. می گفت بهتر می شود من هم می گفتم خب همه اش را بزنید. متاسفانه یک دسته از دکترها وقتی به بن بست می رسند تمام تقصیرها را گردن بیمار می اندازند.
این قصه تا جایی پیش رفت که تا نزدیک چشم هایم تزریق کرد و بعد تمام صورتم ریخت و خیلی بد شد.گفت حالا باید صورتت را بکشم بالا. و رفت تا نزدیک گیجگاه. حالا دیگر هرکسی به من می رسید به جای این که بگوید چند سال بزرگتر به نظر می رسی می گفت:اقلا بیست سال بزرگتر شدی. چرا اینطوری شدی؟ چرا عوض شدی؟ چرا یک شکل دیگری شدی؟ و این صداها مثل چکش می خورد توی سرم و این صداها هی بزرگ وبزرگ تر شد. 23 سال سردرد داشتم. 23 سال روزی سه تا قرص آمی تریپ تیلین می خوردم. دو تا فلوکسیتین می خوردم. مدت ها آمپرازولام می خوردم و ده ها قرص دیگر. شاید امروز اطلاعات پزشکی و روانشناسی من درباره زیبایی و افسردگی، در حد یک متخصص باشد.

_ آن موقع بچه هم داشتی؟ از کی بچه ها متوجه شدند مادرشان دارد تغییر می کند؟ این تغییرها در شیوه ی مادری ات ، چطور نمود پیدا کرد؟
آن موقع دختر و پسرم کوچک بودند و خیلی متوجه نبودند ولی بعد از یک مدتی می دیدند مامان توی عکس ها نیست.نمی گفتم دوست ندارم عکس بگیرم یک جوری طفره می رفتم. کم کم از توی عکس ها حذف شدم. دوست نداشتم جلوی آینه بروم. کم کم رفت و آمد هایم با دوست و آشنا و فامیل کم شد. اگر دخترم را می بردم کلاس نقاشی سه ساعتی که کلاس داشت از سعادت آباد نمی رفتم خانه. اگر زمستان بود پتو می بردم و روی سرم می کشیدم. یا اگر تابستان بود روسری را روی صورتم می کشیدم تا کسی مرا نبیند. همیشه یک گوشه توی تاریکی می نشستم. اگر در خانه چراغ روشن می کردند داد می زدم که چراغ ها را خاموش کنید. منی که همیشه در خانه ام تمام چراغ ها روشن بود شدم آباژوری. بعد اگر 5 تا آباژور روشن بود شد یکی.بچه ها می گفتند نور کم است ولی زیر بار نمی رفتم. داشتم شبیه پدرم رفتار می کردم. دیگر از خودم هم بدم آمده بود که چرا دارم این طوری رفتار می کنم؟

جراحی زیبایی

پروسه ی درمان صورتت چطور به تزریق ها و عمل های پی در پی رسید؟ هیچ نقطه ای وجود نداشت که بخواهی توقف کنی و کمی صبر کنی تا یک درمان قطعی پیدا بشود؟ هر دکتری می گفت می توانم، تسلیم می شدی؟
سه سال طول کشید تا این تزریق ها از کنار لبم به گیجگاهم برسد و بعدش هم تازه دکتر رفتن هایم شروع شد. یک عده زیادی از دکتر های تهران و خارج از کشور مرا می شناسند. خیلی جاها می رفتم می گفتند کارخراب شده ی دکتر دیگر را دست نمی زنیم. خیلی جاها می رفتم می گفتند یک عمل ساده می خواهد.عالی می شود. مانده بودم چه کنم. اعتمادکنم یا نه؟ یکی می گفت باید صورت را از کنار گوش ها باز کنم و همه سیلیکون ها را دربیاورم و بعد تمام صورتم را باز کرد و بعدش گفت که این سیلیکون ها وارد نسج شده و نمی شود آن ها را جدا کرد فقط پخش شان کردم. بعد دوباره و دوباره. یکبار وقتی داشتم برای عمل دوباره ی صورتم ، می رفتم بیمارستان ،شهودی برایم رسید که نرو...نکن...ولی گوش نکردم. آن قدر توی فکر بودم که نفهمیدم کجا دارم می روم. داشتم در مسیر یک طرفه مسیر اتوبوس خلاف جهت می رفتم که پلیس جلویم را گرفت که چه کار داری می کنی؟ و من واقعا توی حال خودم نبودم و گیج می زدم بس که در فکر عمل صورتم بودم.بعد از آن عمل صاحب صورتی شدم که عین دف شده بود. بزرگ و گرد.باز از یک شکلی درآمدم و به شکل دیگری درآمده بودم. دوباره خودم را نمی شناختم. هیچ کدام از این صورت ها مال من نبود. دوباره رفتم یک دکتر دیگر. هیچ کس به من نمی گفت دیگر به این صورت دست نزن. صبر کن شاید چند سال دیگر علم پیشرفت کند و راه حل قطعی تری پیدا شود.بعضی از دکتر ها می گفتند : عمل نمی کنم ولی وقتی اصرار می کردم و پیشنهاد پول بالاتری می دادم قبول می کردند. عکسم را می بردم و می گفتم می توانید مرا شبیه قبلم بکنید؟ شاید الان عکس صورت من ، در بیشتر مطب های زیبایی تهران باشد. یک دکتر پیشنهاد داد که بیا خط خنده ات را باز کنم و سیلیکون ها را در بیاورم. مدام به حرف دکتر ها اعتماد می کردم چون دلم می خواست زودتر این ماسک را از روی صورتم بردارم. همه چیز برایم مسخره و مصنوعی شده بود.

سیلیکون ها غیر از این که زیبایی ات را گرفتند عوارض دیگری هم داشتند؟ یعنی نمی شد بی خیالشان بشوی؟
در مقاله ای خواندم که باید دستی را که سیلیکون تزریق می کند، قطع کرد . آن قدر که عوارض بدی دارد.بعد دوباره سیلیکون هایی که بالای صورتم بود راه می افتاد و می آمد پایین. وقتی به صورتم دست می زدم انگار به یک جسم سخت دست می زدم. شب ها که می خوابیدم سیلیکون ها راه می افتاد و قلمبه قلمبه می شد. باز ساکشن کردم . باز ورم و کبودی. یعنی جای تک تک سوزن ها روی صورتم یادم هست. یکبار دیگرساکشن و باز بهتر نشدن و دوباره دکتردوباره عمل باز و یک تزریق دیگر که ببینیم جذب می شود یا نه؟ شاید بعضی از دکترها تجربه ی کاری خوبی روی صورت من پیدا کردند و شدم موش آزمایشگاهی.تا دو سال پیش که رفتم سراغ یک دکترو او گفت من تمام این سیلیکون ها را در می آورم. باز چند دفعه عمل شدم. دفعه اول خیلی بی رحمانه برید و ریخت دور. یک مقداری از صورت من در عمل اول رفت. وقتی خودم را دیدم شاید ساعت ها بی وقفه گریه کردم. صورتم کج شد ومثل گلابی شده بود. بالای صورتم را بزرگ و چانه ام را خیلی کوچک کرده بود. جای بخیه ها بی رحمانه بود.گفتم باز هم این قیافه ی جدید را دوست ندارم و بعد باز هم عمل و عمل و عمل و این خط خنده از بینی تا چانه ام کشیده شد.

 تمام آن سال ها دغدغه ات صورتت بود؟ مثال می زنم خدای نکرده بیماری دیگری نداشتی که مثلا حواست را پرت کند و دست از صورتت بکشی؟
من کجی ستون فقرات داشتم . از 12 سالگی که تصادفی کردم و 3 روز در کما بودم این ناراحتی با من بود و آزارم می داد اما این قدر که خرج صورتم کردم و وقت گذاشتم به ستون فقراتم نرسیدم. به خودم نرسیدم . به زندگی ام ، بچه هایم. تمام دغدغه ام شده بود صورتم. شاید خیلی ها فکر کنند خیلی پول دارم ولی واقعا برای رسیدن به یک صورت نرمال سکه فروختم. دیگر دردم زیبایی نبود دردم این بود که می خواستم قیافه ی عادی قبلم را داشته باشم. یک بار اشتباه کردم ولی بعد دیگر نمی خواستم زیباتر شوم فقط می خواستم اشتباهم را جبران کنم. الان هم تا جایی که بتوانم می خواهم مانع اشتباه دیگران بشوم. مثلا چند روز پیش کفش فروشی بودم . دختری گفت شما همان هستید که رفته بودید توی تلویزیون.گفتم بله گفت چرا رفتی سیلیکون زدی مثل من چربی می زدی. نگاهش کردم دیدم شاید بیست و چند ساله باشد. الان سن این وسواس ها نسبت به زیبایی خیلی پایین آمده و خیلی همه گیر شده. امیدوارم واقعا کسی دچار این وسوسه ها نشود چون اتفاق ذره ذره می افتد. درد یک دفعه نازل نمی شود. از یک روزی یک جایی و یک نقطه ای شروع می شود و تا زمانی که سیگنال بفرستد مدت ها طول می کشد. خیلی دلم می خواهد آدم های دیگر اشتباه مرا تکرار نکنند.

_ یعنی خودت دیگر قید عمل و دکتر و درمان را زده ای؟
ببین صورت من درمان لازم دارد دیگر هیچ کدام از این عمل ها به خاطر زیبایی نیست. هنوز هم اگر دکتری باشد که بتواند این ماسک را از روی صورتم بردارد و یک جوری از روش و شیوه ی درمانش مطمئن شوم باز هم صورتم را به دست ها و دانشش می سپارم. البته واقعا دیگر نمی خواهم و نمی توانم هزینه ای بابتش بپردازم اما اگر واقعا مطمئن شوم بهتر می شوم ناچارم .ولی دیگر خیلی سخت اعتماد می کنم. اشتباه بزرگ من این بود که به تمام دکتر ها و هرچه می گفتند سریع اعتماد می کردم چون مثل یک آدم تشنه بودم که هر کسی نشانی از آب می داد ، می رفتم و چقدر سر در گم شدم بابت نشانی های غلط .

_ فکر می کنی در زندگی چه چیز هایی را از دست دادی؟
فکر کن کنار تمام این گیر و دارهای درمان های پی در پی ، تازه می خواستم همسر خوبی باشم ، مادر خوبی باشم و به کارهای خودم هم برسم. خب نمی شد.خیلی ها ترکم کردند. شاید باید ترکم می کردند. اما همین جا از بچه هایم عذر خواهی می کنم. به خاطر آن سردرد ها. به خاطر آن خانه ی تاریک. به خاطر گوشه گیر شدن مادرشان. بعضی وقت ها می خواستند جایی بروند گفتم نمی شود برویم چون خودم حوصله نداشتم یا می خواستم دیده نشوم. همین جا از آن ها معذرت می خواهم. یک دختردارم که متولد 1365 است . دختر بسیار خوبی است. آرشیتکت است ولی یک جاهایی مرا نبخشیده. یک پسر متولد 1367 دارم که مهندسی مکانیک جامدات خوانده وخیلی بچه های خوبی هستند فقط واقعا امیدوارم مرا ببخشند.

کجا به آخر خط رسیدی؟ یعنی تصمیم گرفتی جور دیگری زندگی کنی و جور دیگری لبخند بزنی؟ کجا و کی حصارها را برداشتی؟
آخرش صورتم عوض نشد. این بار با یک دید دیگری رفتم سراغ قرآن وبارها خواندمش. معنی باطنی اش را گرفتم و به آرامش رسیدم.در نهایت خودم باید عوض می شدم. باید این فکر از سرم پاک می شد که من صورتم نیستم. من دستم نیستم بدنم نیستم . من جانم. باید در نظر می گرفتم که من خیلی از صورتم زیباترم. کم کم پیله ام را کندم و زندگی جدیدی را شروع کردم. ذهنم را قوی کردم و از نظر درونی آن قدر قوی شدم که خیلی ها می آیند و برای من از مشکلات شان می گویند و کمک می خواهند. اصلا دوست دارم همین جا ایمیلم را بنویسید تا اگرکسی مثل من به آخر خط رسیده یا زندگی اش شبیه من بوده یا به مشکل دردسرزای یک عمل جراحی برخورده ، با تجربیاتم کمکش کنم:
s.faraji92@yahoo.com


اگر الان بعضی از مخاطب هایی که این مصاحبه را می خوانند ،دغدغه ی بهتر شدن صورت شان را داشته باشند، دلت می خواهد به آن ها چه بگویی؟

شما را به خدا به صورت هایتان ور نروید. خودتان را زیبا کنید. ذهن و قلبتان را زیبا کنید. سلول ها شعور دارند. می دانند چه اتفاقی دارد می افتد.خیلی وقت ها صورتم گزگز می کنند. احساس می کنم سلول هایم دارند از من شکایت می کنند.می گویند تو خیلی بلا سر ما درآوردی. بیست و چند سال از زندگی ام با دلشوره و افسردگی و درد گذشت. بیست و چند سال خودم را مقصر می دانستم . با این که مهماندار بودم و روزی 500 تا 700 نفر آدم می دیدم ولی سال های سال نمی توانستم حتی با یک آدم رو در رو شوم . با این حال ، دوسال است حالم و مراوداتم بهتر شده چون در یک کلمه خودم را - هرچه که هستم - پذیرفته ام و تسلیمم.

4545

 

کد خبر 315335

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 41
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مهناز A1 ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    177 3
    واقعا بابت این گفتگوها از خبرآنلاین ممنون
    • بی نام IR ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
      25 2
      من هم واقعن ممنونم.من هم سالها پیش که تاتو ابرو مد شده بود ابروم رو توی سن پایین تاتو کردم و حالا که پاک کردم هم کمی ردش مونده و هر دکتری چیزی میگه اما حس کردم باید صبر کنم که علم به عمل قطعی برسه و همینطوری هم زمان داره از بین میبره ردش رو.الان مطمئن شدم الکی نرم هر جا
  • بی نام A1 ۰۴:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    115 7
    از همون اول بايد قرص افسردگي ميگرفت جاي عمل، اسشون مبتلا به بيماري خود زشت پنداري هستن كه اون حادثه باعث تشديد اين وضعيت شده
  • بی نام US ۰۵:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    219 3
    الان که خوبه قیافه شون. خدا رو شکر.
  • بی نام IR ۰۵:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    خدا بگم این دکترای پول پرست رو چی کار کنه!!! این خانم خیلی هم دغدغه زیبایی نداشته فقط می خواسته خط خنده اش رو پر کنه ولی ببین چه بلایی سرش آوردند! خانم فرجی، امیدوارم روز به روز چهره تون به اونی که دلتون میخواد نزدیکتر بشه و همونی بشه که دوست دارید.
  • بی نام IR ۰۵:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    161 0
    شما که همین الان هم با این همه عمل خوب و زیبایید چرا فکر می کنید بد شدید
  • خواننده IR ۰۵:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    177 1
    از دید من که زیبا هستند همین الان
  • پریا IR ۰۶:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    148 1
    خانم فرجی شما همچنان زیبا هستید
  • بی نام A1 ۰۶:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    112 1
    الان چهره دلنشینی دارند.
  • بی نام A1 ۰۶:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    83 1
    خانم فرجي من دوستي دارم كه اصلاً زيبا نيست اما آنقدر سيرت زيبا دارد كه همگي دوستان عاشقش هستيم . دوستان آنچه خدا آفريده دانسته آفريده. شما بيشتر از سنتان نشان داده ميشديد چون بيشتر ميفهميديد. اميد كه هميشه شاد باشيد
  • خواننده A1 ۰۶:۱۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    48 4
    سلام من هم چند سال پیش عمل زیبایی بینی انجام دادم و متأ سفانه بینی که هیچ ایرادی نداشت مشکل دار کردم من هم صورت زیبایی داشتم که قبل از عمل بینی همیشه چهرام جلب توجه می کرد اما بعد عمل واقعا بینی ام زیبا نشد و زیبایی خود را از دست داد البته خدارو شکر خیلی تغییر زیادی نکرد و با دقت کسی متوجه تغییر بینی ام می شود اما اگر قبلا با بینی خودم زیبایی ام صددرصد بود الان هفتاد درصد شده من هم به وسواس دچار شدم و توسط یک پزشک بی کفایت بینی ام ناجور شد در هر صورت خود کرده را تدبیر نیست امیدوارم که دیگر کسی دچار چنین اشتباهی نشود و یا اگر قصد حراحی هم دارد به پزشکی که متخصص است رجوع کند. موفق باشید
  • ليلا IR ۰۶:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    107 2
    شما يك خانم زيبا هستيد
  • پریا IR ۰۶:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    57 8
    آخه منفی بابته چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • شیلا IR ۰۶:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    69 6
    زیباتر از شما مگه وجود داره. شما زیبایید الان
  • مریم A1 ۰۶:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    من 30 سالمه و خط خنده ام را ژل کلاژن تزریق کردم و فوق العاده عالی شد و با اینکه یه سال ازش گذشته هنوزم خیلی طبیعیه و خوبه و توصیه میکنم خانم هائی که این مشکل را دارند حتما این تزریق را انجام بدن و نتیجه خوبشو ببینند
    • بی نام IR ۰۷:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
      63 8
      هنوز نفهمیدی که کاری که کردی از ریشه غلطه ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    • بی نام IR ۰۸:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
      49 4
      چند وقته دیگه خط خنده هم مد میشه... به یاد عکسهای خانومهای دربار دوران قاجار می افتم که همه به خاطر مد آن زمان چاق و فربه بودند و با احساس خوشتیپی این عکسهارو عکس گرفتند...شاید تصورش را هم نمیکردند که صد و چند سال بعد ما اینقدر نگاشون کنیم و بهشون بخندیم به نظر من هم ایشون همین الان خیلی زیبا هستند.
    • رز A1 ۱۱:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۴/۰۶
      3 4
      سلام کجا ژل تزریق کردید؟
  • سولماز A1 ۰۶:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    من خط خنده هامو با ژل پر کردم و بینی ام را عمل کردم و هر دو عمل بسیار طبیعی و موثر بوده. تو اصفهان دکترهای متخصص با هزینه های خیلی پائین عمل های با کیفیتی را انجام میدن.
    • دکتر صالح A1 ۰۷:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
      88 9
      یا شما جزو قشر مرفهین بی دردی یا الکی داری نظر میدی! دکتر علوی راد در اصفهان بینی کمتر از 6 میلیون انجام نمیدن تزریق بوتاکس هم کمتر از 3 میلیون نیست! حالا این اظهار نظر شما من نمیدونم چیه!
  • بی نام A1 ۰۶:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    57 0
    خدا رو شکر که حال روحیتون بهتر شده. در هر حال همه پیر می شن چه بخوان و چه نخوان. مهم باطن زیباست که اون رو هم شما دارید. امیدوارم باقی سالهای زندگیتون براتون شیرین بشه.
  • دكتر محمد IR ۰۶:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    35 2
    متاسفانه در ايران به علت نبودن قانون صحيح اكثر عملهاى زيبايى را پزشكانى انجام مى دهند كه اصلا فاقد مدرك دانشگاهى اين رشته هستند و صرفا به خاطر مزاياى مادى و اينكه قانونى براى جلوگيرى وجود ندارد خود را جراح پلاستيك و متخصص زيبايى معرفى مى كننددر حالى كه جراحى پلاستيك يك رشته فوق تخصصى است كه پس از اخذ بوردتخصص جراحى عمومى و شركت در امتحان دشوار ورودى بايد سه سال ديگر دوره فوق تخصص آن گذرانده شودو اسامى پزشكان داراى اين مدرك هم در سايت رسمى انجمن جراحان پلاستيك و زيبايى ايران موجود است.شما اگر به طور نمونه شماره نظام پزشكى پزشكانى كه در روزنامه ها تبليغ جراحى زيبايى مى كنند را در سا يت نظام پزشكى چك كنيد ٩٠درصد آنها يا پزشكان عمومى و يا جراحان عمومى هستند و مدركى كه ادعا مى كنند را ندارند
  • اصلان A1 ۰۶:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    19 8
    خشکلی دردسر داره !!!
  • بی نام IR ۰۷:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    46 1
    والا همین الان هم از معمولی خیلی زیباتذند . من نمی دونم چه شکلی بودند ولی بخاطر زیبایی همین الانشون باید سپاسگدار خداوند باشند .
  • مهدی US ۰۷:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    36 0
    تن آدمی شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت سرکار خانم فرجی، شما نه تنها ظاهر و صورت زیبایی دارین، سیرتتون هم فوق العاده زیباست. مصاحبه شما رو هر کی بخونه شیفته او صداقت، روراستی و قلب مهربان شما میشه. ایشالا خداوند متعال شما رو واسه خانواده محترمتون نگه داره و سایه بزرگوارتون همیشه بالا سرشون باشه. همیشه سلامت و موفق باشید.
  • بی نام IR ۰۷:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    55 2
    اگر موضوع مقاله نبود با دیدن عکس اصلا فکر آدم به این موضوع نمی افتاد. به نظر من چهره ی جذابی دارید.
  • بی نام IR ۰۷:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    12 3
    فکر کنم خبرآنلاین ایشونو جازده برای نصیحت ایشون که مشکلی ندارن
  • مهدی IR ۰۷:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    22 0
    من هم تقریبا مثل شما ولی بدون هیچ جراحی بودم من هم در نوجوانی به علت تیکه پراکنیهای معمولی که پسرها به پسرهای خوشتیپ می کنند دچار ناراحتی می شدم که ناخوداگاه مقصر را قیافه ام می دانستم و ناخوداگاه کارهایی کردم مثل در افتاب نشستن و خوردن سر خود دارو برای یک بیماری توهمی عفونی ( که در واقع برنامه ناخوداگاه برای زشتی صورت) باعث شد صورتم به حدی زشت و بی قواره و کچل و اسکولیوزشوم که مثل شما افسرده و قایم شوم و کل زندگی من را نابود کرد که الان در دهه 40 زندگیم همه چیزم را باختم و یک افسرده شکست خورده بازنده شدم که همیشه فکر خودکشی هستم، این را خواستم بنویسم به خواننده ها که مواظب هر فکر منفی باشید و خود را مشغول ازارهای روانی دیگران ( نه فیزیکی که باید برخورد کرد) نکنید و برای خودتان زندگی کنید
  • بی نام IR ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    30 26
    این بنده خدا از کودکی دچار مشکل روحی و روانی بوده. به این جمله دقت کنید : اگر کسی نمره اش از من بیشتر میشد ، لت و پارش میکردم. این یعنی بیماری
    • پریا IR ۰۹:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
      15 18
      بیمار تویی که به دیگران توهین می کنی
  • بی نام A1 ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    33 1
    با اینکه چندتا عمل نا موفق رو صورتش داشته ولی نسبت به سنش خوش قیافست
  • سحر IR ۰۸:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    21 3
    من بعد ارز زایمان به خاطر لکه های بارداری رفتم دکتر... دکتر احمق گفت باید لیزر کنم که بدتر شد. (من تازه یک سال دودل بودم که برم یا نه) پشت دستمو داغ زدم که دیگه دکتر نرم و خدارو شکر خودش به مرور زمان با مصرف صد آفتاب مناسب برطرف شد. مگه مادرامون که دنبال عمل زیبایی نبودن خوشگل نبودن یا خوشبخت نشدن؟ مثلن بعضی از این بازیگرای ایرانی خودمون میتونن نمونه ی خوبی باشن تا چشم و گوشمونو باز کنیم.
  • هموطن A1 ۰۸:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    28 12
    زمان دانشجویی استادی داشتیم که می گفت باید کسی را که برای عمل زیبایی مراجعه می کند، جهت تشخیص بیماری های روانی به متخصص ارجاع داد. کسی که از چهره خود آنقدر ناراضی است که تن به خطرات جراحی و غیره می دهد به احتمال زیاد دچار اختلالات روانی می باشد. با رعایت احترام ، مصاحبه نشر شده گویای نظر استاد است.
  • بی نام A1 ۰۸:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    21 10
    اینکه قیافش مشکلی نداره ، من از این بدتر هم خیلی دیدم فکر کنم بنده خدا می خواسته خودشو مطرح کنه
  • بی نام IR ۰۷:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۹
    20 4
    اول در جواب اونایی که میگن سیرت زیبا مهمه و ازین صحبتا ...رفتار مردم با یک صورت زشت جوریه که نمیشه نادیده گرفت و برعکس یه صورت زیبا همه رو جب خودش میکنه بی اونکه اون فرد استعداد یا توانای خاصی داشته باشه و دوم اینکه این خانم و همه ی اونایی که چنین حرکاتی میکنن از پولدتری زیاد و بی زحمت رنج میبرن و الا ما انقد دقدقه و چاله چوله تو زندگیمون داریم که هفته ای یه بارم خودمونو تو اینه نگاه نمیکنیم!!!!
  • بی نام IR ۱۱:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۹
    10 1
    چهره شما خيلي هم زيبا
  • من CH ۲۱:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۷
    6 4
    خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد من خودم زشتم بینی بزرگی دارم ولی هر کاری میکنم نمیتونم عمل ش کنم چون فکر میکنم گناه داره ....
  • فروزنده IR ۱۸:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۳۰
    3 2
    از نظر من ایشون الان هم زیبا هستن...من مشکلی نمیبینم حالا شاید پوست صورتشون یکم بخاطر گذران سن یا عمل جراحی مشکلی پیدا کرده باشه..
  • سارا A1 ۱۳:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۱
    9 2
    من هم به وضعی بدتر از این خانم دچار شدم 4 ماهه پیش بینیمو عمل کردم اتفاقا درست چن هفته بعد از برنامه این خانم در ماه عسل اون موقع همه بهم گفتن این خانومو ببین عبرت بگیر اما فایده ای نداشت بینیه بی عیبمو عمل کردم و الان از ریخت و قیافه افتادم 4 ماهه کارم گریست از درس و زندگی افتادم ای کاش عبرت بگیریم
    • بی نام A1 ۲۱:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۶
      5 1
      سارا جان چرا مگه بینی شما چی شده
  • فاطمه A1 ۲۰:۴۰ - ۱۳۹۷/۰۳/۱۹
    1 1
    خدا خیر نده این دکتر هایی که به خطر پول هرکاری میگنن.سه ماه پیش بینیمو عمل کردم یه بینیه کاملان طبیعی میخاستم؛همش میگفت خیالت راحت؛الان خوکی درش اوارده از یه سوراخم اصلان نمیتونم نفس بکشم؛ میترسم خودمو تو ابینه ببینم.همه ی دوستام مسخرم میکنن؛یه دختر دبیرستانی که با هزار ارزو هست و نابود کرد؛سارا جان کملان درکت میکنم.کار منم همش گریس