روزنامه ایران در این باره نوشت:
افروز- 36ساله- در تشریح ماجرا به قاضی عموزادی رئیس شعبه 268 مجتمع قضایی ونک گفت: سال 78 زمانی که دانشجوی رشته پزشکی بودم برای کارآموزی به مدیریت یک بیمارستان معرفی شدم در آنجا با ایرج که پزشک عمومی بود آشنا شدم.
در ابتدا، ارتباط ما یک رابطه کاری بود، اما پس از مدتی به من پیشنهاد ازدواج داد. سرانجام با مهریه 1000 سکه طلا سر سفره عقد نشستیم و پیوند زناشویی بستیم. اما یک ساعت پس از عقد دخالتهای مادر شوهرم شروع شد و در همین موقع متوجه شدم همسرم تحت فرمان مادرش، کارهای خود را انجام میدهد، اوایل به این موضوع اهمیت نمیدادم اما با گذشت چند ماه دریافتم شوهرم بدون اجازه مادرش آب هم نمیخورد.
تا اینکه تصمیم گرفتیم به دبی سفر کنیم. وقتی به فرودگاه رفتیم در حالت ناباوری مادرشوهرم را دیدم که منتظر ماست، در آنجا پی بردم که قرار است او با ما به سفر بیاید. در نتیجه قبل از پرواز به دبی با ایرج بحثمان شد و سپس فرودگاه را ترک کردم.
یک هفته از همسرم خبری نشد، نگران او شدم و به خانه مادرشوهرم رفتم. او به من گفت: ایرج به خارج از کشور سفر کرده است و دیگر باز نخواهد گشت. اما حرفهای مادرشوهرم را باور نکردم و برای یافتن او همه جا را جستوجو کردم و حتی به پلیس گزارش دادم.
11 سال از گم شدن شوهرم گذشت و هیچ اطلاعی از سرنوشت او نداشتم و در این مدت نیز موفق شدم مدرک پزشکی خود را بگیرم و به عنوان پزشک در یک بیمارستان مشغول کار شدم.
سرانجام برای جدایی و گرفتن مهریه 1000سکه طلا به دادگاه خانواده رفتم و درخواست طلاق غیابی دادم. همان روز به طور اتفاقی یکی از دوستان ایرج را دیدم. او نیز همکار همسرم بود که برای جدا شدن از همسرش به دادگاه آمده بود، او به من گفت، همسرم در شهر تبریز طبابت میکند و ازدواج نیز کرده است.
ابتدا باور نکردم و از روی کنجکاوی همراه برادرم به شهر تبریز رفتیم و به طور پنهانی به محل کار ایرج رفته و درباره زندگیش تحقیق کردیم که متأسفانه خبری را که شنیده بودیم واقعیت داشت. بلافاصله به تهران بازگشتم و از او به اتهام ازدواج غیرقانونی، ترک انفاق شکایت کردم و برای اینکه زودتر از او طلاق بگیرم نیمی از مهریهام را بخشیدم.
ایرج- 42 ساله- که برای پاسخگویی به شکایت همسرش به دادگاه آمده بود به قاضی پرونده گفت: مادرم با هزار بدبختی مرا بزرگ کرده و من نیز خود را مدیون او میدانم در نتیجه بدون اجازه مادرم کاری را انجام نمیدهم. اما همسرم به او حسادت میکند و مادرم را دوست ندارد و وی را به خانهمان راه نمیدهد. من هم خانه را ترک کرده و برای انتقامجویی از افروز با دختری در شهر تبریز ازدواج کردم. اما وقتی فهمیدم همسرم از من شکایت کرده است برای گفتوگو به خانه رفتم اما مرا به خانه راه نداد!
قاضی عموزادی با شنیدن اظهارات زن و شوهر و شهادت شهود و به استناد دلایل و مستندات پرونده شکایت زن را پذیرفت و مرد را با توجه به اینکه زن نیمی از مهریهاش را بخشیده بود، او را به پرداخت 500 سکه طلا محکوم کرد.
مرد با توجه به اینکه لایحه تقسیط در دادگاه پذیرفته شده است، باید 150 سکه طلا را به عنوان پیشقسط و 350عدد باقیمانده مهریه را در مدت 175 ماه و ماهیانه دو عدد سکه به خانم دکتر پرداخت کند. دادگاه تصمیمگیری درباره جدایی آنها را به جلسه دیگری موکول کرد.
نظر شما