مهدی درستی: ماه محرم برای هر فردی حال و هوای خاص خودش را دارد و هرکس به هر طریقی که میتواند ارتباطش را با آستان ملکوتی امام حسین (ع) برقرار میکند، عشق به این درگاه هیچ چارچوب و مرزبندی ندارد و به اصطلاح «کار دل است».
در طول تمام این سالها که از واقعه عاشورا در سال ۶۱ هجری میگذرد آدمهای بسیاری آمدند و رفتند و به هر طریقی دلشان را به عزای امام گره زدند که هر کدام قصه مخصوص به خود را دارند، قصه ارادت و عشقی که از یک جایی جرقهاش زده شد و دیگر جدایی از آن امکان پذیر نبود.
شنیدن این قصهها همواره چراغ راه و نمایان کننده روزنه امیدی در دل بسیاری از افراد بوده که سالها دنبال گمشدهشان بودند ولی آن را نیافته بودند و به یک باره با شنیدن کلمه یا جملهای مقصود را یافته و ارتباطشان برقرار شده است.
نفیسه مرشدزاده در نشر اطراف مدتی است که سعی دارد تا این قصهها را در قالب روایاتی شخصی عرضه کند، روایتی ساده و روشن که هرکدام حاکی از تفکری هستند که نویسندگانشان در آن رشد کردهاند.
سال گذشته جلد نخست این مجموعه با عنوان «کآشوب» شامل ۲۳ روایت از نویسندههای مختلف با دیدگاههای متفاوت منتشر شد که درباره نسبت خودشان و روضهها مواردی را ثبت کرده بودند. امسال اما دومین جلد این مجموعه با نام «رستخیز» که شامل ۲۴ روایت از ۲۴ نویسنده درباره ماه محرم و مجالس عزدارای است به زیر چاپ رفت.
این اثر ۲۴ روایت از زیست اشخاص مختلف در عزاداریها و مجالس روضه است، روایتی از تجربیاتی که در این مجالس شکل گرفت و برداشتی نو با خود همراه داشته است، روایاتی که هر کدام از بستر یک زندگی نشات گرفتند.
انتشار «رستخیز» فرصتی را برایمان فراهم کرد تا درباره این اثر و ویژگیهای آن با نفیسه مرشدزاده در کافه خبر به گفتوگو بنشینیم.
در ابتدا از دو منظر و نگاه بحث را درباره کتاب آغاز میکنم، یک نگاه درون متنی و درون گرای کتاب است که موجب مدح و وصف است. نگاه دیگر هم برون گرایانه است که ممکن است در آن بیش از هرچیزی پرسش و کمی نقد باشد.
از نگاه درون گرایانه، کتاب کاملا ادبیات متفاوتی درباره محرم و عزاداری امام حسین دارد و با احساس دیگری مخاطب را روبه رو میکند. از نگاه دوم هم پرسشم را اینطور مطرح میکنم که اگر شرق شناس و فیلسوفی مانند نینیان اسمارت که روی مساله تجربه دینی کار کرده از شما بپرسد که این روایت از تجربههای زیسته چه ارزشی دارد و چرا باید منتشر میشده، چه پاسخی به او میدهید؟ اولین سوالی که خواهد داشت این است که روایت آدمها از تجربه دینی شخصیشان چرا و چقدر ارزشی دارد؟
بگذارید سوال شما را این طور جواب بدهم که چطور شد موضوع دنبال کردن اتفاق یا موضوع واحد بین تجربههای زیسته متفاوت، برایم مهم شد. اولین بار سال ۸۸ این مسئله برام جدی شد. وقتی در بحثها و گفت و گوها گاهی بیشتر از اینکه دینداری یا حتی موضع فکری مهم باشد سبک زندگی، ما را از هم جدا میکرد. فارغ از تمامی بحثهای سیاسی و اختلاف نظرها که سر جای خود به جا بود، میدیدم قالب گروههایی که ایجاد میشود خیلی وقتها بر اساس سبک زندگی مشترک است. سبکزندگیهای یکسان کنار هم قرار میگرفتند.
بعد فکر کنم هرچه جلوتر رفتیم سبک زندگی مهمتر هم شد. تاثیر تجربه زیسته بر تفاوت شکل و نشانههای دینداری و بقیه تصمیمگیری هایمان محسوستر شد. هرچه میرویم جلو نقش تجربه زیسته در هویت دینداران پیداتر میشود. تنوع دینداران خیلی بیشتر دیده میشود. مذهبیهای شرق و غرب تهران یا خیابان دولت و خیابان پیروزی الان در سلیقه باهم خیلی متفاوت شدهاند. سلیقه عزاداری و شادیشان باهم فرق دارد. نوع سخنران و مداحی که میپسندند یا کتاب و محصولی که مصرف میکنند. وقتی چنین تفاوتی درست میشود فکر کنم نشان دادن این تفاوت هم مهم میشود. این تکثر الان واقعیت دارد و ارزش نشان دادن تجربه های دینی شخصی یک بخش اش همین نشان دادن این واقعیت است که سلیقه و ذائقه شخصی هم در کنار دین دارد هویتهای دینی متفاوت میسازد.
شاید این کاری که کردیم و این ها را کنار هم قرار دادیم به کارشناسان حوزه های مختلف و پژوهشگران امکان این را بدهد که نگاه دقیقتری از شکل آینده جامعه و شکل تعامل این هویتها و سلیقههای متفاوت باهم پیدا کنند. کار ما نشان دادن است. کار ما نتیجهگیری یا ارزش گذاری نیست. ما فقط این ها را آوردیم جلوی چشم. بعد میشود دربارهاش بیشتر فکر کرد که از این روایات متکثر روایت واحدی هم برمیآید یا نه؟ آیا اینها فهمی از هم دارند و میتوانند باهم تعامل داشته باشند یا نه؟ کمک دیگری که میکند این است که به آنهایی که از بیرون دارند به فضای دینداران نگاه میکنند و به خاطر حجم این تفاوتها سردرگم میشوند نشان میدهد که این تنوع شکلها از اصل ماجرا چیزی کم نمیکند.یک حقیقتی هست ولی ظهورش درهر تجربه زیستهای به شکلی درآمده است. در مورد خاص این کتاب و عزای حسینی نشان می دهد که یک عشق است ولی بروزش هزار گونه دارد.
در این روایتها مسیر جست وجو مهمتر از آن حکمت یا شهودی هستند که فرد به آن رسیده. ممکن است طرف به حکمت موردنظر رسیده باشد اما اگر تنها حکمت را بیان کند روایتی شکل نمیگیرد.
دلیل دیگر تولد این کتاب این بود که ما به فقر نسخه زندگی شده از دین مبتلا هستیم. ما مفاهیم مذهبی را در زیست دیندارانه کم نشان دادهایم، بیشتر کلی بودند و حرف های درشت. شکل بروز یک اعتقاد یا عشق مذهبی را در دنیای جدید خیلی کم روایت کردهایم که مثلا اعتقاد به فلان موضوع اگر آدم داشته باشد در زندگی امروزی چطور میشود؟ در ذهن یک مسلمان در همین خیابانها و آپارتمان های معمولی چی میگذرد. این موضوع را درباره اولیاالله و بزرگان داریم که بیشتر درگیر اغراق شده و دست آدم را نمیگیرد، بیشتر زندگی عرفا و عالمان بزرگ را داریم ولی نمی دانیم یک آدم دیندار معمولی امروزی به چه چیزهایی فکر می کند چه کارهایی میکند. روایتهای معاصری هم که از زندگی دینی داریم خیلیهایشان مربوط به سالهای جنگاند. روایت یک زندگی معمولی دیندارانه در زمان صلح را خیلی کم داریم.
سومین دلیل تولد این کتاب این بود که به گروه زیادی که واقعا هیچ تصوری از فضای عزاداران محرم ندارند توضیح دهیم که در این زمانی که ما را در این شکل میبینید ما به این چیزها داریم فکر میکنیم و این نوع از تربیت ما را به اینجا و این حرکات رسانده است.
به نظرم هیچ زبان مشترکی بین همه ما جز زندگی باقی نمانده است. برای توضیح حالمان به همدیگر نمی توانیم از روایت و شعار و فکر حتی استفاده کنیم.مسیر اتفاقات زدگیها و آزردگیهایی که برای جوانترها پیش آمده طوری است که آنها به جز مسایل عینی هیچ چیز دیگری را از ما قبول نمیکنند. فقط اگر به زبان زندگی حرف بزنیم حرف هم را می فهمیم. وقتی به آنها میگوییم که من از این تجربهها عبور کردهام میفهمند که چرا الان اینجا ایستادهام. مرا باور میکنند. این نوع نگاه به تعامل ما کمک میکند.
برای همین اگر خیلی صادقانه طیفهای مختلف با محوریت زندگی باهم حرف بزنیم شاید به تعامل برسیم.
دو سوال از بیان شما به ذهنم رسید، ما در گذشته در تولیدات آثار دینیمان با مفهوم واحد، مصداق واحد و نقل واحد روبهرو بودیم و تنها جنس ادبیات عامل تفاوت نوشتار افراد میشد. اما در «رستخیز» ما شاهد ناقل متکثر، مفاهیم متکثر و جان مایه واحد یک مفهوم قدسی هستیم.
این به یک شکلی نشانگر خود آن حقیقت واحد است، یعنی یک چیزی وجود دارد که در همه این آینه ها صورتی از آن دیده میشود. وقتی میبینیم بدون آنکه آدمها از هم خبر داشته باشند به شکل های خودشان عاشق یک موضوع هستند میرویم در فکر. چطور تو که کاملا از یک شکل دیگر زندگی آمده ای همین قدر عاشقی که من هستم.
این نوع نگاه آگاهانه بوده است؟ در واقع آثاری پیش از این با این نگاه روایتی منتشر شدند که با مطالعه آن به ایده انتشار چنین اثری به ذهن شما برسد یا خیر؟
شاید جایی باشد ولی ما وقتی شروع کردیم نمونه ای پیش چشممان نبود.
ما به عنوان یک فرد متدین در عمل به این نتیجه رسیدهایم که زندگی دینی متکثر است، یعنی در درون خودمان به پلورالیسم دینی رسیده و آن را پذیرفتهایم. آیا میتوان گفت «رستخیز» به نوعی یک پلورالیسم دینی با جان مایه عاشورایی است؟
این با مقوله اندیشه و تفکر دینی متفاوت است، در شکل زندگی است. این شبیه کثرت و وحدت در ادبیات عرفانی ماست.
کمی بیشتر به محتوای کتاب بازگردیم، در ابتدا احساس کردم که با یکسری چهرههای خارجی که متدین هم نیستم روبه رو خواهم بود و وقتی به آیهای که در مقدمه کتاب آمده و مصداق مسیحیان در ماجرای نجاشی است رسیدم برایم یقین شد که موضوع کتاب همین است اما وقتی شروع کردم با همان سبک و سیاق کتاب «کاشوب» روبه رو شدم اما با آدمهایی که فضای دیگری را داشتند.
با توجه به آیه که مطمئنا آگاهانه انتخاب شده شما به عنوان فردی که با تکثر آدمها روبه رو بودید فکر میکنید این سبکهای زندگی متعدد آدمها مبتنی بر یک حکمتی است یا تنها شور و حال صرف است و ما را از حکمت غافل میکند؟
در این روایتها مسیر جست وجو مهمتر از آن حکمت یا شهودی هستند که فرد به آن رسیده. ممکن است طرف به حکمت موردنظر رسیده باشد اما اگر تنها حکمت را بیان کند روایتی شکل نمیگیرد. روایت وقتی ایجاد میشود که ما همراه با راوی مسیر رسیدنش به حکمت را دنبال کنیم. شکل جست و جوگرانه و قدم به قدم است که مهم است. باید همان جا پیش چشم مخاطب این در و آن در بزند و جواب را پیدا کند. ما اگر کلی گویی در روایت ها بود حذف کردیم
علت حذف کلیگوییها چه بوده است؟
چون روش رسیدن است که اینجا اصالت و واقعیت دارد. پستی و بلندی های راه.
نکته دیگری که مدنظر است، چگونگی انتخاب آدمهاست، همه نویسنده هستند؟
بله. در واقع همه این راویان متن ها را خودشان نوشته اند و ما فقط در قاب بندی و شکل بهتر روایت ها دخالت کرده ایم.
هیچ کدام از روایات هم شفاهی نبوده است؟
خیر، در این کتاب شفاهی نبوده است البته امیدوارم که در آینده بتوانیم تعدادی از این روایات را شفاهی بگیریم، اگر این کار را بکنیم میتوانیم لایه های گستردهتری را ثبت کنیم یعنی کسانی که قدرت نوشتن و ارتباطی با رسانههای مکتوب ندارند اما داستان و روایتی خاص دارند هم به کتاب راه پیدا میکنند.
خودتان چقدر باور دارید که نوشته افراد عمیقا حسی صادقانه ای از یک تجربه زیسته دینی است؟ و پرزنت شخصیت نویسنده بر تجلی حقیقت ماجرا ارجحیت پیدا نکرده؟
این نویسندهها میتوانستند خودشان را در شکلهای دیگر بهتر عرضه کنند. اگر مضمون و عشق به موضوع برایشان مهمتر از طرح خودشان نبود به این شکل نوشتن گروهی تن نمیدادند، ما حتی یک معرفی کوچک از راویان در این کتابها ننوشتیم که ذهن مخاطب سراغ آن نوع از تقسیمبندیها و معرفیها نرود. این جا همه جزئی از آن روایت واحدند و با عشق و دقت و حوصله ای همه نوشتند که خودمان هم غافلگیر شدیم.
ما زمانیکه سراغ حضرت اباعبدالله و مجلس عزاداری او میرویم عموما انگار حتما مطالبه داریم و در این روایات هم شاهد یکسری مطالبه های شخصی هستیم، خیلی از اوقات ما از مطالبات جواب نگرفتهایم چه شد که سراغ این بخش ماجرا رفتید؟
اتفاقا این در متن ها زیاد است. یکی از مضمونهای کلی که از کنار هم قرار گرفتن متن ها درآمده همین موضوع مطالبههای شخصی در درون عزاداری است. در روایتهای زیادی فرد با نیازی خاص به مجلس پا میگذارد ولی به چیز بزرگتری میرسد.
این از ابتدا مدنظرتان بود؟
خیر، در خود روایتها این اتفاقها رخ داده است. ما هم بعد از چیده شدن متن ها کنار هم به یک سری از این مضمون های مکرر یا تمهای کلی رسیدیم. خیلی از موضوعاتی از که از مجموع این روایات درآمده آگاهانه نبوده است و خودش صورت بسته. یک سری صدای مختلف وقتی کنار هم قرار میگیرد خیلی از مسایل از آن بیرون میآید که قابل مطالعه است.
برای این رسیدن که گفتید، از سوی شما به عنوان دبیر مجموعه سیاست گذاری صورت میگیرد یا خیر؟
ما درباره نوع روایت از بیرون تصمیم نمیگیریم بلکه طیف آدمها را انتخاب میکنیم، مثلا فکر میکنیم کتاب چه دستههایی از راویان را داشته باشد خوب است. همین جا باید از آقای محسنحسام مظاهری که در کتاب کاشوب یک برای جمعآوری روایت ها کمک کردند و آقای مرتضی کاردر که در جمع آوری بخشی از روایتهای کتاب رستخیز به ما کمک کردند قدردانی کنم. جمع کردن این روایتها و به سامان رساندنش مراحل زیادی دارد و وقت زیادی میبرد.
خودتان از بیرون اگر بخواهید اثر اول و دوم را با نگاه نقدانه توصیف کنید، افسوسها و ای کاشهایی که پس از انتشار این اثر برایتان ایجاد شده چه بوده است؟
احساس میکنم که میشد طول این گستره را بیشتر کرد و سراغ آدمهایی که هیچ وجه مشترکی با این اتفاق ندارند هم رفت. ما اگر میخواستیم این مجموعه کامل باشد باید یک نمونه از آدمهایی که در ایام محرم شمال میروند، یا همیشه از شلوغی و هیاهوهای این ایام آسیب دیدهاند هم در مجموعه میگذاشتیم.
به عنوان دبیر این مجموعه، علاقهمند هستید که کتاب به چه چیزی تبدیل شده و چه
کسانی آن را بخوانند؟
کاش کارشناسانی که نیاز به مشاهده جامعه از درون دارند هم این کتاب را بخوانند یا آنهایی که دوست دارند نگاه دقیقتری به فضاهای مذهبی داشته باشند.
آیا خودتان به عنوان مدیر انتشاراتی که در سیاستهایش توجه، دغدغه و تمرکز بر حوزه روایت است و در کنار این نشر مولف و نویسندهای است که بر این حوزه دست گذاشته، تئوری ها و نظریات این حوزه را دنبال کرده یا میکنید؟
بله. پیش از رستخیز ما در نشر اطراف کتاب «سواد روایت» را منتشر کردیم که گام شروع و مسیر جامع و کاملی برای طرح بحث روایت است. مسائل نظری این حوزه هم به اندازه خود روایت مستند برای ما جذاب است و موضوع کارمان است.
اگر علاقهمندان مایل باشند درباره کتاب های «کآشوب» و «رستخیز» اطلاعات بیشتری دریافت کنند، به کجا مراجعه کنند؟
علاقهمندان می توانند به سایت انتشارات اطراف به آدرس atraf.ir مراجعه کنند.
241243
نظر شما