این خاطره را استاد غلامحسین دینانی از مرحوم علامۀ طباطبایی، در مصاحبهها یا سخنرانیهای متعددی گفتهاند: علامه با این که لهجه آذربایجانی داشت، لطیف و با تسلط کامل شعر میگفت. با اینکه ایشان شاعر نبود و حتی خود بنده را از شعر منع کرد، شعر او از بسیاری از شعرای زمان ما کمتر نبود. من آن وقت ها گاهی شعر میگفتم، به من میگفتند شعر نگو. خاطرۀ جالبی که به یاد دارم، شرکت در جلسۀ مشاعره است. آن وقتها در حوزه رسم نبود طلبه شعر بگوید، با این حال جلسات شعر و مشاعره تشکیل میشد که من هم شرکت میکردم. البته تعدادمان زیاد نبود. چهار-پنج نفر بودیم. غزلی میخواندیم و بعد هم به نقد آن میپرداختیم. یک روز که همراه علامه به منزلشان میرفتیم، از من پرسیدند: تو هم شعر میگویی؟ عرض کردم: بله جلسهای است که هفته ای یک بار تشکیل میشود، غزلی گفته میشود و بعد نقد میکنیم. نکته جالب این است که علامه که هیچ گاه لحن امرونهی نداشتند، به من گفتند: نرو و شرکت نکن. من خیلی تعجب کردم، اما در نهایت ادب اطاعت کردم . بعد ایشان گفتند: چون وارد فلسفه شدهای، نباید ذهنت «خیالپردازانه» بار بیاید. خوب، استدلال ایشان قوی بود، پذیرفتم و «شعر» را کنار گذاشتم. البته شعر میخوانم، ولی دیگر شعر نگفتم.
شعر زبان علم و فلسفه نیست
فلسفهومنطقخوانی و درسآموزی از اساتیدی مانند علامۀ طباطبایی به دینانی میآموزد که «برهان» با «خطابه» و «شعر» تفاوت دارد و درهمآمیختن این سه، ویرانگر است. اما شریعتی که ادبیات خوانده بود و عنوان دکترایِ «دانشگاهی/یونیورسیته»اش هم «تاریخ اسلام قرون میانه/زندگی مقدسین» بود، نمیدانست یا نخواست بداند که اقناع، اثبات نیست و آمیختن «ادبیات/شعر/سخنوری/خطابه» با «جامعهشناسی» و «تاریخ» چه پیامدهای نامبارکی دارد (1).
خطابه و شعر
منطقدانان میگویند که «منطق» دو موضوع اصلی دارد: «معرِّف» و «حجّت». حجّت یا استدلال از نظر «صورت» بر سه قسم است: «قیاس»، «استقراء» و «تمثیل». قیاس از نظر ارزش مقدمات (ماده)، 5 قسم میشود (صناعات خمس): «برهان»، «جدل»، «مغالطه»، «خطابه» و «شعر» که هدف هریک، به ترتیب عبارت است از کشف حقیقت، بهزانو درآوردن خصم، بستنِ راه بر تفکّر مخاطب، اقناع ذهن مخاطب برای انجام/ترک کاری، و یا صرفاً بازی با خیال و احساسات طرف است (نازیبائی را در خیال او زیبا و یا زیبا را نازیبا و یا زیبائی را زیباتر و یا نازیبائی را نازیباتر ساختن).
در ایران شاید به علت برتری عواطف و هیجانات (بر خِردورزی)، خطابه و شعر بیشتر رشد کرده و کاربرد داشته است:
-«خطابه» بیش و پیش از آنکه نگران «صدق» باشد، درپی اثرگذاری و اقناع است. خطابه، برای عوام دلنشین است، اما معلوم نیست خِردپذیر هم باشد. رواهای ِخطابه، ناروایِ «برهان» است(2). خطابه، ساحر است و مجالی برای خِردورزی، چونوچرا و پرسشگری نمیگذراد و چه بسا، مدعیات خطابه نقدپذیر نباشد. خطابه، هنر است و زیبا و در پی تحریک عواطف. مخاطب خطابه، عواماند. و مختصر آنکه، خطابه، در ترویج «اخلاق» و «معنویت» میان تودهها بسیار سودمند است، اما نمیتواند شیوۀ استدلال و علم باشد.
-«شعر» نزد منطقدانان، سخنی است خیالانگیز، تألیف شده از «تشبیهات»، «استعارات»، «مجازات». شعر با سودبردن از احساسات، انسان را برمیانگیزد. هدف شعر آن است که امری در خیال مخاطب، زیبا یا زشت جلوه کند. و کوتاه سخن، شعر نزد «نظامی گنجوی» یعنی هرچه غیرواقعیتر، شعرتر (در شعر مپیچ و در فن او / چون اَکذَب اوست اَحسَن او).
میراث شوم!
امروز هم معرکهگیرانی، خیالپرداز، متوهّم، شاعرپیشه، شلخته، عربدهجو، پرخاشگر، گریباندر، تئاتری/نمایشی و تکانشی، غوغایی، همهچیزدان، حرّاف، عالمالغیب، لافزن، درشتگو، با اعتماد به نفسی پوچ و دروغین و اطمینانی موهوم و مرگبار - و البته با خروار خروار ادعای علمی! بودن - درصدد تحریک احساسات مخاطبان هستند.
در مواجهه با هر «متنی» باید بههوش بود که «ماتن» کدام بخش از وجود آدمی (خِرد، احساس و عاطفه، و یا غریزه - مثل بعضی ترانهها) را نشانه رفته است. میشود مخاطب «منفعل» متن بود و میشود «فعالانه» با متن روبهرو شد. حتی میشود آگاهانه و خودخواسته، برای لذتجویی «شعر» شنید یا سرود، اما آنرا «برهان» باور نکرد.
لحن حماسی-خطابی آن مرحوم هنوز از ناخودآگاه بعضی بیرون نرفته و به تقلید از او سخن میرانند که کلام را باورپذیر میسازند. خلط «شعر» و «خطابه» و «برهان» در جامعۀ ایران همچنان خرابی به بار میآورد. سلطۀ خطابه و شعر، نخبهکُش، عوامفریب و سادهساز است و ناروا، اطمینانآور. این ویرانگری شاید بیشتر خود را در عرصۀ سیاست نشان میدهد. عرصهای که در آن نابخردانی «دنکیشوت»وار به رجزخوانی و حماسهسرایی و خیالپردازی سرگرمند؛ غافل از اینکه صرفاً در «شعر» و «تخیّل» است که میتوان جمع اضداد کرد و به قول آن استاد، «پیل بر پراید نشاند»!
1-این دو همنسلوعصرند. مرحوم شریعتی زادۀ 1312 و استاد دینانی متولد 1313 است. شریعتی در سال 1334 برای تحصیل در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه مشهد میشود، در حالیکه دینانی یک سال قبل (1333) به تحصیل در حوزۀ علمیۀ قم روی آورده و 12سال بعد، یعنی در سال 1345، وارد دانشگاه تهران میشود. شریعتی در سال 1343 پس از اخذ دکترای «دانشگاهی»، به ایران بازمیگردد و یکسال بعد استادیار دانشگاه مشهد میشود. دینانی در سال 1352 از رسالۀ دکتری تخصصی فلسفۀ خود دفاع میکند و همان سال به تدریس در دانشگاه مشهد میپردازد.
2-در خطابه بر خلاف «برهان» که مؤلَّف از یقینیّات (محسوسات، تجربیّات، اوّلیّات و متواترات) است، میتوان از «مشهورات»، «مظنونات» و «مقبولات» سودبُرد.
نظر شما