این روزها قتلهای فجیعتری رخ میدهد. جنایتها رنگوبوی تلختری به خود گرفتهاند. اگر روزی در نتیجه نزاع و درگیری در یک لحظه تیغه چاقو سینه مقتولی را میشکافت و قاتل هراسان از این عمل پا به فرار میگذاشت، حالا یک حادثه خونین چندین قربانی میگیرد. قربانیانی که بیشترشان اعضای یک خانواده هستند. این روزها قاتلها دیگر فرار نمیکنند. دست به جنایت میزنند و سپس خودشان را مجازات میکنند. شاید چون قاتل و قربانیان همه اعضای یک خانواده هستند.
قتلعامهای خانوادگی این روزها حسابی خبرساز شده است. از اوایل تابستان امسال خبرهای عجیب و البته تکاندهنده جنایتهای خانوادگی یکی پس از دیگری از راه رسید. از سرهای بریده خیابان شیخ بهایی تا حمله مسلحانه داماد خشمگین به خانواده همسرش. از قتل فرزندان توسط پدر درمانده تا حمله خونین برادرشوهر به خانواده برادرش. اما همه این خبرها در یک چیز مشترک بود؛ قتلعام توسط یکی از اعضای خانواده. هرچند اینگونه حوادث در گذشته هم رخ میداد و حتی برخی از آنها تا سالها در یاد و خاطره مردم نقش میبست، اما در این چند وقت اخیر قتلهایی از این دست بیشتر رخ داده است. جنایتها روی ریل قتلعامهای خانوادگی افتاده و به سرعت پیش میرود. پیش میرود و با خود قربانیان و قاتلها را میبرد. آنچه در ادامه میخوانید واکاوی دلایل بروز اینگونه جنایتهاست.
شیخ بهایی
سرهای بریده خیابان شیخ بهایی؛ یکی از پرسر و صداترین جنایتهای چندسال اخیر پایتخت؛ پروندهای که اوایل مردادماه سالجاری با کشف سرهای نیمهسوخته یک زن و مرد جوان در نزدیکی ساختمانهای آ. اس. پ به جریان افتاد. مشخص نبودن زمان قتل، هویت و نسبت زن و مرد به قتلرسیده، نامشخص بودن مکان بقایای جسد این دو مقتول و نبود شواهد و مستندات کافی پلیس و تیم جنایی را در برابر پرونده مبهم و سربستهای قرار داد. اما راز این پرونده پس از گذشت دو هفته و با دستگیری پیرمردی ٧٥ساله فاش شد. پدرخواندهای که به قتل پسر و عروسش اعتراف کرد و انگیزهاش از این جنایت را رفتارهای نامتعارف پسرخوانده و عروسش اعلام کرد.
دامادهای خشمگین مردادماه
حمله خونین به خانواده همسر از سوی داماد خشمگین. قتل همسر و مادرزن با ضربات متعدد چاقو و زخمیشدن پدری سالخورده از سوی داماد خشمگین. این حادثه صبح چهاردهم مردادماه در بلوار تعاون تهران اتفاق افتاد. خبر این حادثه توسط شهروندان به کلانتری اطلاع داده شد. قاتل درحالیکه بالای سر جنازه همسرش ایستاده بود، از سوی پلیس دستگیر شد. قاتل ٣٧ساله در همان اظهارات اولیه در صحنه جرم، به قتل همسر و مادرزنش اقرار و دخالتهای خانواده زنش را انگیزه این درگیری و جنایت عنوان کرد. در همان روز، حادثه مشابه دیگری در شیراز اتفاق افتاد. در آن حادثه هم دامادی خشمگین با حمله به خانواده همسرش، زن و مادر او را به قتل رساند و پدرزنش را هم با چاقو زخمی کرد. در این حادثه هم متهم از سوی پلیس دستگیر شد. انگیزه این جنایت هم به گفته پلیس شیراز اختلافات خانوادگی اعلام شد.
قتلعامل خیابان یخچال
یک جنایت خانوادگی مبهم؛ ٥ جسد در یک قتلعام دستهجمعی مرموز. پروندهای که نخستین اجساد خونآلود آن در شامگاه ١٣شهریورماه سال جاری در خانهای مسکونی در خیابان یخچال تهران کشف شد. یک زن جوان ٣٦ساله همراه با پسر ١٢سالهاش قربانی حمله پدری شده بودند که ظاهرا پس از ارتکاب به این دو جنایت با همان چاقو به زندگی خودش پایان داده بود. اما این پایان این پرونده تکاندهنده نبود. فردای آن روز تیم جنایی در مسیر تحقیقاتشان به جسد غرق در خون یک زن و مرد سالخورده برخوردند. پدر و مادر پیری که در محل کار پسرشان مانند قربانیان دیگر این پرونده با ضربات چاقو به قتل رسیده بودند. کشف این دو جسد روند تحقیقات درباره این پرونده را پیچیدهتر کرد. در بررسی تصاویر به دست آمده از دوربینهای محل کار عامل این جنایتها مشخص شد که آنها همراه پسرشان به داخل این ساختمان رفته و پس از دقایقی، عامل جنایت به تنهایی از ساختمان خارج شده است. اما انگیزه این جنایت به معمایی رازآلود برای تیم تحقیقات در این پرونده تبدیل شد و تنها چند سرنخ برای مشخصشدن انگیزه قاتل به دست آمده است.
حمله به زن و مادرزن با اسلحه شکاری
یک نزاع خانوادگی دیگر در شاهرود؛ داماد ٤٢ساله پس از جر و بحث و درگیری لفظی با خانواده همسرش، زن و مادرزنش را با اسلحه شکاری به قتل رساند. این حادثه نیز در آخرین یکشنبه مردادماه در شهرک ذوالفقاری شاهرود رقم خورد. یک زن ٤٢ساله و یک پیرزن ٧٠ ساله قربانی یک خشونت لحظهای شدند. با وجود اعزام سریع نیروهای اورژانس به محل حادثه، این مادر و دختر به دلیل شدت جراحات وارده و خونریزی شدید قبل از رسیدن به بیمارستان جان باختند. عامل این حادثه خونین ساعاتی بعد توسط پلیس شناسایی و دستگیر شد. او در نخستین اظهاراتش ضمن اقرار به قتل، انگیزهاش را اختلاف خانوادگی و جر و بحث بر سر بازگشت همسرش به خانه و دخالتهای خانواده همسرش در زندگی عنوان کرد.
پدر قاتل در تهرانپارس
خشم و درماندگی جنایت خانوادگی دیگری در پایتخت رقم زد. اینبار اهالی محله تهرانپارس بودند که با صحنه هولناکی مواجه شدند. دو جسد غرق در خون و پیکر بیجان قاتلی که بعد از ارتکاب به دو جنایت اقدام به خودکشی کرده بود. پدری جنایتکار در شامگاه دوشنبه سومین هفته آخرین ماه تابستان دو دخترش را به قتل رساند و درنهایت با قرص سیانور به زندگیاش پایان داد. در بررسیهای تیم جنایی مشخص شد که پدر این خانواده هم با همسرش اختلاف شدیدی داشته و زن او بیش از ٤٠روز بوده که به همین دلیل خانه را ترک کرده بود. هرچند آخرین دستنوشته این پدر قاتل هم به نوعی همه ابهامات این پرونده را برطرف کرد. این مرد درمانده لحظاتی پس از قتل دخترهایش و پیش از خودکشی در چند علت این اقدام تکاندهندهاش را چنین توضیح داد: «با همسرم اختلاف داشتم. البته برادرهایش مسبب این اختلاف بودند، کلی هم بدهکار شدم، حدود ٢٠میلیون تومان، به خاطر همین تصمیم گرفتم به زندگی خودم و دخترانم پایان دهم.»
پشتوانه چنین جنایتهایی آشفتگیهای جامعه است
سعید خراطها یک آسیبشناس اجتماعی است که در این رابطه میگوید: «هرکدام از این پروندههای جنایتهای خانوادگی را باید تکبهتک بررسی کرد. قطعا هرکدام از آنها دلایل و انگیزههای متفاوتی دارد و در هرکدام از این پروندهها عامل جنایت دلیل خاصی را برای انجام چنین جرم بزرگی داشته است. باید دید در این پروندهها چرا فرد به جایی رسیده که دست به کشتن همسر و فرزند و خانوادهاش میزند و حتی خودش را هم میکشد، اما اگر بخواهیم بهطورکلی اینها را بررسی کنیم، باید گفت که قطعا برخی از این جنایتها ناشی از بنبستهای اقتصادی و روانی است.
فرد به یک وضع روانی آشفتهای میرسد که دیگر ادامه زندگی را برای خودش و خانوادهاش امکانپذیر نمیداند. بهطور مشخص نمیتوان گفت که اطلاعرسانی و فضای مجازی میتواند باعث تقلید شود و عدهای پس از انتشار این اخبار به سراغ خانوادهشان بروند و آنها را به قتل برسانند. ممکن است فضای مجازی اختلافات خانوادگی را دامن بزند ولی نمیتوان گفت که باعث تقلید میشود. به اعتقاد من، اگر اینگونه جنایتها رشدی هم داشته باشد، به ذات و ماهیت فرد و رشد و اختلافات خانوادگی و مشکلات اجتماعی برمیگردد. در جامعه امروز ما اختلافات خانوادگی کش پیدا کرده و موضوع خیانت و ناموسی نیز زیاد شده است. اگر بخواهیم چنین جنایتهای خشنی را بررسی کنیم، باید ریشه آن را در جامعه جستوجو کنیم. بحران اخلاقی برخی خانوادهها و شرایط روانی افراد، به سرعت باعث تخریب زندگیها میشوند. از طرفی بیماران روانی رو به افزایش هستند.
ترکیب همه اینهاست که پدیدهای به وجود میآید به نام قتلعام خانوادگی. به نظر من چنین جنایتهایی پشتوانه بزرگی از آشفتگیهای جامعه دارند. بحرانها ریشهای است و مشکلات اقتصادی و اخلاقی و خانوادگی به سرعت رشد میکنند و قتلهای فجیع و خودکشیهای فجیع را در جامعه رقم میزنند. بنابراین باید این نوع مشکلات در سطح کلان حل شود. بهعنوان مثال باید دید کارگری که ٨ماه کار میکند و حقوق نمیگیرد، در خانوادهاش چه اتفاقاتی میافتد و آنها در چه شرایطی از زندگی قرار میگیرند تا بتوان از اقدامات هولناک جلوگیری کرد، اما واکنش جامعه تنها دستگیری و مجازات است، درصورتی که باید توجه ویژهتری در سطح کلان نسبت به این موضوع شود.»
عدم مدیریت خشم و استرس
امیرمحمود حریرچی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی هم در مورد بروز چنین جنایتهای خانوادگی به «شهروند» میگوید: «نکته مهمی که امروز شاهد آن هستیم، این است که ٧٠درصد قتلها به صورت بدون برنامهریزی و با توجه به تأثیرات آنی صورت میگیرد که یکی از مهمترین مسائلی که در جامعه به آن پرداخته نمیشود، موضوع مدیریت خشم است. مردم امروز به خاطر شرایط مالی، کاری و ناملایمتیها دچار افسردگی شده و گاه به سمت تفریحات پرخطر و کارهای پرریسک میروند، حتی در برخی مواقع دست به درگیریهایی میزنند که نمیدانند با چه انگیزهای وارد این ماجرا شدهاند. اینجاست که شاهد اتفاقات تلخ میشویم درصورتی که با آموزش مدیریت خشم و گفتوگو میتوانیم به حل مسأله بپردازیم. موضوع مهم دیگر، جو حاکم بر جامعه است که مردم شاد نیستند و در هر ایرانی از بین هر ٤نفر، یکنفر دچار افسردگی است.
برای مردم فرصتی ایجاد نمیکنیم که شادی داشته باشند. همانطور که شاهد هستیم، مردم دیگر برای صحبت با هم وقت نمیگذارند و همین باعث به وجود آمدن سوءتفاهم میشود که یکی از دلایل آن فضای مجازی است. مردم بیشتر زمانهای خود را در این فضای مجازی سرگرم هستند تا حدی که برای صحبت با همدیگر در فضای مجازی بهعنوان یک کاربر حرفهایشان را به هم میزنند. این امر موجب از بینرفتن جمع گرم و صمیمی خانوادهها شده است. بهطور مثال زمانی که یک دختر یا پسر دیرتر از وقت معمول به خانه بازمیگردد، خانواده به جای صحبت و رفع سوءتفاهمها با آنها وارد بحث و جدل میشوند و همین موجب بروز نابسامانی خانوادگی بهویژه از نظر اخلاقی میشود. موضوع دیگر بحث مالی و اقتصادی است و مردم با توجه به چشم و همچشمیها، سطح توقعاتشان از زندگی بالا رفته است که صداوسیما در این زمینه نقش بسزایی در موضع مصرفگرایی دارد. بهطور مثال میتوان به قرعهکشیهای میلیونی و میلیاردی پرداخت که باعث میشود مردم با توجه به اینکه خود را برنده این سرمایه زیاد میبینند، سطح توقعشان را از زندگی بالا ببرند.
درنهایت نرسیدن به این مرحله از سطح زندگی باعث بروز افسردگی و در نتیجه حوادث تلخ در جامعه میشود. باید به مردم آموزش سادهزیستی داده شود و شرایط را در این زمینه فراهم کنند. همانطور که در پروندههای اخیر رخ داده است، شاهد آن هستیم که فرد به خاطر بدهکاری یا پایینبودن سطح درآمد و بالابودن سطح توقع از زندگی دچار افسردگی شده و برای حل این موضوع دست به جنایتهای خانوادگی زده است. نکته آخری که امروز در جامعه خود را بهعنوان یک معضل اساسی نشان میدهد، استفاده از موادمخدر صنعتی است که در قتلها نقش مهمی دارد و فرد با مصرف این نوع مواد دچار توهم شده و ناخواسته دست به جنایتهای خانوادگی میزنند تا حدی که همسر، پدر و مادر و فرزند خود را به قتل میرسانند. باید بسترهای آموزش مدیریت خشم و استرس در جامعه فراهم شود. فرصت اشتغال، پرداخت حقوحقوق نسبت تلاشهای فرد از نکاتی هستند که میتوانند در کاهش این نوع جرایم در جامعه نقش بسزایی داشته باشند. مرد به خاطر بیعدالتی دچار خشم و استرس شده که این امر باعث میشود فرد با توجه به آستانه تحملی که دارد، برای رهایی از فشارهایی که از سوی جامعه بر دوش فرد است، دست به جنایت زده و در پایان به خاطر افسردگی و استرسهای موجود خودکشی کند.»
ساختار اجتماعی و فردی دو بال پیشگیری در جرایم
دکتر مصطفی تبریزی روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی هم درخصوص بحث روانی افرادی که دست به جنایت میزنند، میگوید: «خودکشی و قتل از دلایل افسردگی هستند. یکی از تظاهرات افسردگی پرخاشگری است که خود افسردگی میتواند دلایل متعددی داشته باشد. یکی از موارد اندک افسردگی میتواند دلیل ژنتیکی باشد اما غالبا زندگی شخص و تعاملاتی که در سیستم خانواده و جامعه وجود دارد، میتواند فرد را بهعنوان یک فرد افسرده تبدیل کند. ناکامیهای متعددی که از دورههای خیلی پایین، مخصوصا سالهای طلایی که از تولد تا سن ٥سالگی است، میتواند نقش مهمی در افسردهشدن افراد داشته باشد. تحقیر از سوی خانواده، درگیری بین اعضای خانواده و پس از آن در دوره دبستان و دورهای بعدی تحصیل، رقابتهای ناسالم و احساس حقارت، ناکامیهایی هستند که دست به دست هم میدهند تا یک فرد افسرده شود.
اینکه یک فرد افسرده نسبت به مشکلات چه واکنشی از خود نشان میدهد، به خانواده فرد بیمار بستگی دارد. بهطور مثال اگر در یک خانواده اعضای آن اقدام به خودزنی کرده باشند، فرد دست به خودزنی و خودکشی میزند. در مسأله دیگر خانوادههایی که فیلمهای جنایی و پلیسی میبینند، در بچهها تأثیر میگذارند و زیربناهای این نوع پروندهها هستند.
برای پیشگیری از وقوع چنین جرایمی باید اصلاحاتی صورت گیرد که نخستین اصلاح در ساختار زندگی فرد است. به این معنا که تعاملات خانواده و جبران ناکامیهایی که در خانواده صورت گیرد، مخصوصا ناکامیهای عاطفی باید جبران شود یا با روان درمانی در حل افسردگی این نوع افراد کمک کرد. دومین مرحله اصلاح در ساختمار اجتماعی است، یعنی جامعهای که در آن تبعیض، بیعدالتی، فقر فراوان، اختلافات شدید طبقاتی، خشونت زیاد در جامعه و مردم که همیشه باعث درگیری و مرگ میشوند. باید اصلاح ساختاری شود و بدون اصلاح این دو مشکل مسأله افسردگی و پرخاشگری در جامعه باقی خواهد ماند، چون هیچ پرندهای با یک بال نمیتواند پرواز کند، بنابراین ساختار اجتماعی و فردی باید اصلاح شوند. فرد زمانی که پرخاشگر است، هورمونهای بدن همگی به هم میریزد و هورمون مغز نیز نمیتواند از تعقل خودش استفاده کند، به همین خاطر دست به واکنشهای آنی یا برنامهریزیشده میزند.»
بحرانهای خودساخته خانوادهها
در مترو مرد میانسالی با یک جوان به دلیل موضوعی ساده و پیشپاافتاده با هم درگیر شدند. فشار و هولدادن همه آن چیزی بود که این دو شهروند را تا سر حد جنون عصبی کرد. اگر وساطت من و تعداد دیگری از شهروندان نبود، حادثه تلخ و جبرانناپذیری رخ میداد. جنایت به همین سادگی رخ میدهد، اما در پس این سادگی انبوهی از عوامل پیچیده و زمینهسازی وجود دارد. دشتبان بازپرس دادسرای جنایی با ذکر این مثال که به گفته خودش چند روز پیش در یکی از ایستگاههای متروی تهران رخ داده بود، نتیجه میگیرد که شهروندان در کنترل و مدیریت خشم ناتوان شدهاند و همین مسأله باعث میشود که جنایتهای خونینی رقم بخورد.
او در توضیح بیشتر میگوید: «در همین مدت اخیر چند پرونده قتلعام خانوادگی را رسیدگی کردم. نحوه جنایت و قتلها تقریبا مشابه هم بود، اما دلایل و انگیزه شکلگیری این حوادث با هم تفاوت داشتند. در یکی از پروندهها اختلافات شدید زن و شوهر باعث شده بود تا مرد خشمگین بابت چندینسال درگیری و اختلاف، انتقام سختی از همسر و خانواده همسرش بگیرد. او زن و مادرزنش را به قتل رساند و پدرزنش را هم زخمی کرد. در بررسیهای بیشتر مشخص شد که این زوج سالها سر ناسازگاری با هم داشتند.»
او ادامه میدهد: «این اختلافات باعث بروز مشکلات روحی و روانی میشود، از طرفی با بروز این اختلالات رفتارهای خشن و محرک هم افزایش مییابد. این چرخه مدام درحال تکرارشدن است تا اینکه یکی از طرفین در اقدامی غیرمنتظره دست به جنایت میزند. در واقع لحظه جنایت انفجار احساسات است، اوج واکنش هیجانی به فشارهای که گاهی رد آن را باید در دهها سال قبل جستوجو کرد. وقتی اختلافات از سوی زوجین مدیریت نشود، هنگامی که مرد خانواده کنترل امور را از دست میدهد، رفتار زن هم در جهت کمک و آرامش خانواده نیست، در نتیجه چند سال خشم و غضب در یک لحظه فوران میکند و یک حادثه خونین رقم میخورد.»
این بازپرس جنایی در ادامه بررسی بروز خشونت و قتل اعضای خانواده به عوامل اقتصادی اشاره میکند. عواملی که به گفته او بخشی از آن ناشی از درماندگی نانآور خانه در تأمین معیشت خانواده است و بخش دیگری نتیجه زیادهخواهی و گسترش روحیه مصرفزدگی و تجملگرایی است. او با اشاره به یکی از پروندههای اخیر جنایی تهران که باعث قتل چهارنفر از اعضای یک خانواده و خودکشی عامل این جنایت شد، درباره تأثیرات مقولات اقتصادی در بروز جنایتهای خانوادگی میگوید: «در این پرونده که در یکی از محلات شمالی تهران رخ داد، ظاهر امر نشان میداد که این خانواده نسبتا مرفه از وضع اقتصادی و خانوادگی پایداری برخوردار بودند، اما در بررسیهای بیشتر مشخص شد پدر این خانواده یا همان عامل جنایت، به دلیل شرکت در فعالیتهای اقتصادی با ریسک بالا در چاهی از بدهی غرق شده بود. بیش از ٥میلیارد تومان بدهی او را به یک ورشکسته تمامعیار تبدیل کرده بود. رفتار پرخطر اقتصادی به دلیل زیادهخواهی و دستیابی به زندگی مجللتر باعث شد تا او دست به این جنایت بزند. عامل این جنایت برای درامانماندن اعضای خانوادهاش از مشکلات و بدهکاری سنگین پس از مرگ خودش تصمیم گرفت همه آنها را به قتل برساند.»
او ادامه میدهد: «پس وقوع جنایت به همین سادگی رخ میدهد. از ضعف یا حتی فقدان مدیریت بحران در خانواده، چنین حوادث تلخی بروز میکند، اما علل شکلگیری چنین تصمیمی ریشه در انبوهی از علل و عوامل زمینهسازی دارد که بخشی از آنها در بررسی قضائی پروندههای جنایی مشخص میشود، اما بررسی دقیقتر و راهکارهای جلوگیری از شکلگیری و کنترل این بحرانها در حوزه جامعهشناسان، روانشناسان اجتماعی و مشاوران خانواده است.»
الگوبرداری در قتلهای خانوادگی
تکرار رفتار مشابه در بروز جرم و جنایت همواره وجود داشته که در مورد قتلهای اخیر هم کم و بیش میتواند مصداق داشته باشد. آنچه از آن به الگوبرداری در نحوه ارتکاب به جرایم مختلف یاد میشود، پیش از این در مورد خودکشیها هم شکل گرفت. بهطوری که در مدت کوتاهی حوادث منجر به خودکشی به شکل معناداری شبیه به هم تکرار شد و از همین جهت بود که انتشار اخبار خودکشی محدودتر شد. به نظر میرسد چنین الگویی درباره قتلعامهای خانوادگی اخیر هم درحال تکرار شدن است.
اینها را محسن مدیرروستا، بازپرس دادسرای جنایی تهران معتقد است در قتلهای اخیر نشانی از الگوبرداری وجود دارد. نشانههایی چون: «خشم لحظهای، حمله با سلاح گرم یا سرد به سمت اعضای خانواده و قتلعام آنها و درنهایت خودکشی قاتل پس از ارتکاب به قتل.» که به گفته مدیر روستا وجه مشترک بسیاری از حوادث خونین چند وقت اخیر بوده است. بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی در اینباره توضیح میدهد: «مراد از الگوبرداری صرفا در نحوه ارتکاب به عمل مجرمانه است و نه قصد و نیت برای انجام قتل. برای نمونه فردی به دلایل مختلفی قصد کشتن همسر و فرزندانش را دارد. او تصمیمش را برای انتقام، خلاصی یا هر موضوع دیگری گرفته، اما در نحوه انجام آن مردد است. اینجاست که انتشار اخبار مربوط به جنایتهای خانوادگی او را حساس و متوجه میکند. این الگوبرداری است. به همین دلیل هم معتقدم نقش رسانهها در این بین خیلی پررنگ است.»
او ادامه میدهد: «شاید با ذکر مثالی اهمیت رسانه در بروز جرایم مشابه بیشتر مشخص شود. پرونده بنیتا از منظر جنایی و حقوقی پرونده ساده و پیش پا افتادهای بود، اما رسانه با پوشش گسترده این پرونده جامعه را نسبت به این موضوع حساس کرد، چند روز پس از تعیین تکلیف شدن این پرونده، خانمی با الگوبرداری از آن پرونده مدعی شد که فرزندش به همان شیوه توسط فردی دزدیده شده است. البته خیلی زود مشخص شد که ادعای این خانم کذب بوده و او با سوءاستفاده از آن پرونده و جو حاکم بر جامعه دنبال دستیابی به هدف خاص خودش بوده است.»
بهگفته مدیرروستا، رسانهها در این بین مانند شمشیر دو دمی عمل میکنند که از یک طرف باعث آگاهیبخشی جامعه میشوند و از طرف دیگر ممکن است باعث تکرار الگوهای مشابه در جرایم مختلف شوند. با این وجود، او معتقد است: «من مدتها به نقش اخبار و رسانهها در تکرار الگوی مشابه جرایم اندیشیدم. واقعیت این است که نمیتوان و نباید انتشار اخبار جنایی را محدود کرد. چرا که کفه ترازوی آگاهیبخشی رسانهای در کاهش جرایم سنگینتر است. رسانهها با نشان دادن مشکلات، نخبگان جامعه را به سمت چارهاندیشی برای درمان و برطرفکردن کمبودها هدایت میکنند. همین انتشار اخبار حوادث میتواند زنگ خطری از سستشدن ارزشهای خانواده باشد.»
47238
نظر شما