مریم محمدپور: ظهر یکشنبه، هشتم شهریور سال 1360، در حالی که تنها 28 روز است که محمدعلی رجایی بر کرسی ریاست جمهوری نشسته، انفجاری در دفتر ریاست جمهوری رخ می دهد. انفجاری که پس از مدتی ردپای مجاهدین خلق در آن پیدا شده و مشخص می شود عامل انفجار توانسته آنقدر به رئیس جمهور نزدیک شود که رجایی پشت سرش نماز میخوانده است.
جلسه اما ارتباطی به هیات دولت نداشته، جلسه شورای امنیت ملی تشکیل شده و البته فرصتی برای دبیر شورای امنیت ملی که به هدف خود برسد؛ انفجار!
دبیر شورای امنیت ملی یا به روایتی، جانشین دبیر، همان مسعود کشمیری بوده که ابتدا گمان می رفت یکی از کشتهشدگان هشتم شهریور است اما پس از چند روز پزشکان مرگ او را تایید نکردند. به گفته آنها باید جمجمه او پیدا می شد، که نشده بود. در جلسه شورای امنیت تنها دو عضو دولت حضور داشتند یعنی راس هرم دولت؛ رئیس جمهور و نخست وزیر که در همان دقایق ابتدایی شهید می شوند. بنا بوده مرحوم محمدرضا مهدوی کنی، وزیر کشور وقت هم در جلسه حضور داشته باشد اما آنگونه که خودش بعدها روایت کرده، به دلیل خواب آلودگی ظهرگاهی تاخیر داشته و به ابتدای جلسه -که همان انتهای جلسه هم بوده- نرسیده است.
محمدرضا مهدوی کنی که حدود سه سال پیش درگذشت، پس از آن تبدیل به یکی از چهرههای اصلی نظام شد. او سومین رئیس مجلس خبرگان رهبری و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز بود.
یک انفجار و پنج شهید
انفجار هشتم شهریور، پنج شهید بر جای گذاشت. در این انفجار محمدعلی رجایی رئیس جمهور و محمدجواد باهنر نخست وزیر در اثر انفجار، عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری در اثر خفگی در آسانسور و هوشنگ وحید دستجردی در اثر جراحات ناشی از سوختگی و سقوط، در ۱۴شهریور به شهادت رسیدند. به جز این چهرههای برجسته، یک پیرزن عابر از مقابل ساختمان نخستوزیری نیز زیر آوار ماند و شهید شد.
مسعود کشمیری و آیندهای مبهم
شاید به جز رئیس جمهور و نخست وزیر که بر اثر این انفجار به شهادت رسیدند، مهمترین چهره ای که همچنان حرف و حدیثهایی درباره او وجود دارد، کشمیری باشد.
براساس برخی گفتهها، کشمیری تا پیش از آنکه به شورای امنیت ملی منتقل شود، در نیروی هوایی ارتش مشغول به کار بود و روی پروندههای مهم امنیتی کار میکرد. نقل است که وی چنان اعتماد همه را جلب كرده بود كه موقع تردد در نخست وزیری بازرسی بدنی نمی شد و هرچه می خواست می برد و می آورد. آن روز هم كسی متوجه نشد كه كشمیری چگونه آن بمب ساعتی قوی را وارد ساختمان نخست وزیری كرد.
جلسه آن روز شورای امنیت ملی بی ارتباط با حادثه ای که در خود جلسه اتفاق افتاد، نبود. جلسه ای که تنها دو ماه و یک روز پس از فاجعه هفتم تیر تشکیل شده بود. دقایقی از شروع جلسه گذشت. دستجردی گزارش وقایع مهم هفته گذشته را می داد. از جمله كشته شدن سرگرد همتی در اثر تیراندازی یكی از محافظانش كه بحث بود كه این تیراندازی عمدی یا سهوی بوده است. كنار سالن فلاسك چایی گذاشته بودند و هر كس چای می خواست خودش می رفت و چای می ریخت. تردد اعضای جلسه امری عادی بود و درمیان این بحثها كسی نفهمید كه كشمیری از جلسه بیرون رفته است.
کشمیری پس از انفجار با فرصتی که انتشار خبر شهادتش به او داد، از کشور گریخت. او به ظاهر از توابین مجاهدین خلق بود. اما این ظاهر ماجرا بود و کشمیری و همسرش همچنان عضو مجاهدین بودند. کشمیری ظاهرا یک بار در آلمان دیده شده است. آینده کشمیری و سرنوشت مرموز او، هنوز یکی از مسائلی است که در جعبه سیاه انقلاب باقی مانده است. این روزها هم خبر درگذشت او از سوی برخی همچون فرزند شهید هاشمینژاد در فضای رسانهای مخابره شده است.
یک ماه فرصت برای سرلشگر کلاهدوز
اما دور آن میز پرماجرا چهرههای دیگری هم بودند که سرنوشت آنها خواندنی است. یکی از آنها کسی است که امروز نامش بر خیابانهای شهرهای بزرگ حک شده است. سرلشگر یوسف کلاهدوز تنها یک ماه پس از این انفجار زنده ماند. قائم مقام وقت سپاه پاسداران که راهاندازی واحدهای آموزشی سپاه و توسعه آن را در کارنامه خود داشت، هنگامی که با گروهی نظامی و غیرنظامی در پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران ۱۳۶۰ عازم تهران بودند در محدوده کهریزک بر اثر سقوط این هواپیما به شهادت رسید.
معاون وزیر کشور که استاد دانشگاه شد
یکی دیگر از این چهرهها، محمد حسین سرورالدین معاون وزیر کشور بود که در این حادثه آسیب چندانی ندید. او که پس از این واقعه در مهرماه انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کرد، آینده اش در فضای مدیریت علمی کشور ادامه داد. سرورالدین در دولت احمدینژاد رئیس سازمان سنجش کشور شد. پس از آن در دانشگاه آزاد پست گرفت و البته به طور ناگهانی از پستش برکنار شد. سرورالدین اکنون در دانشگاه رشت تدریس می کند.
یک ارتشی بازنشسته
محمدمهدی کتیبه چهره بعدی است. او اکنون سرهنگ بازنشسته ارتش است و در آن زمان به عنوان یکی از سران ارتش در جلسه حضور داشت. او در لحظه انفجار در حال سخن گفتن درباره شهادت سرگرد همتی بوده و ماجرا را اینگونه روایت می کند: «...من داشتم مطالبی را در رابطه با سرگرد همتی بیان می کردم که یک مرتبه در همین اثنا سالن منفجر شد! بیاختیار بلند شدم و ایستادم و احساس کردم که از روی موهای سرم آتش بلند می شود و موهای سرم در حال سوختن است؛ با دو دستم موهایم را خاموش کردم و بعد یک مقداری گوشه چشمم را باز کردم و دیدم سالن پر از دود غلیظ قهوهای رنگ است و خیلی تاریک شده، یک مقدار عقلم به کار افتاد و حواسم برگشت و دیدم دست و پایم تکان می خورد. تصمیم گرفتم بیرون بروم، بالاخره یک مقدار هوشیار شدم، اول، توسل پیدا کردم به ائمه اطهار چون احساس کردم که در آخرین لحظات زندگی هستم و دارم از این دنیا رخت میبندم و به دنیای دیگر می روم. با همین حالتی که داشتم، پشت سرم را نگاه کردم دیدم، دو تا درب که 1.5 متر از یکدیگر فاصله داشتند نابود شدهاند و در اثر انفجار از بین رفته بودند. من از در خارج شدم و راننده ام سراسیمه آمد جلو، گفتم که من را به بیمارستان ببر...»
عمر نظامی کتیبه در سال 66 پایان مییابد. او جزو کسانی بود که در بیانیهای با اداره جنگ توسط سپاه مخالفت میکند. در آن زمان او انفصال از خدمت و یک سالی زندانی میشود.
خسرو تهرانی؛ زندگی سیاسی در سکوت
خسرو تهرانی، روزگاری از مقامات ارشد اطلاعاتی کشور بود؛ اما حالا در یک دانشگاه در دماوند تدریس کرده و سعی می کند در خبرها حضور پررنگی نداشته باشد. او که فامیلی اصلی اش قنبری است، مسئول دفتر اطلاعات نخست وزیری در سال ۱۳۵۹ و معاون اطلاعاتی نخستوزیر در دوره رجایی و باهنر و مشاور امنیتی رئیسجمهور در دوره اصلاحات بود. انفجار هشتم شهریور نام تهرانی را بر سر زبانها انداخت. خسرو تهرانی، حسن کامران و محسن سازگارا پس از انفجار بازداشت شدند چون به دست داشتن در این اتفاق مظنون بودند. تهرانی بیش از سه ماه در انفرادی بود. در بین این سه نفر او تنها کسی بود که در جلسه شورای امنیت حضور داشته و البته کمی سوخته بود.
خسرو تهراني كه در آن مقطع دبيري شوراي امنيت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود كشميري را در رأس دبیرخانه این شورا قرار مي دهد. شاید همین موضوع باعث می شود که او به خاطر همکاری با کشمیری زیر سوال قرار بگیرد.
حضور وزیر دولت احمدینژاد در زمان انفجار
سرهنگ وحیدی در آن زمان نامش برادر وحید بود و در افکار عمومی چندان شناخته شده نبود؛ اما بعدها در جریان رای اعتماد به وزرای دولت دهم ورق برگشت. محمود احمدی نژاد او را به عنوان کاندیدای وزارت دفاع معرفی کرده بود و اگر چه گمان می رفت درباره ماجرای مک فارلین و ماجرای آرژانتین از او سوال شود اما تنها مخالفش از نطق انصراف داد و درنهایت وحیدی بیشترین رای وزرای کابینه دهم را از آن خود کرد.
او اکنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
نظامیانی که در جلسه 36 سال پیش بودند
علاوه بر چهرههای خبرساز آن جلسه، برخی دیگر هم آنجا حضور داشتند؛ مثلا اخیانی که به عنوان جانشین فرماندهی ژاندارمری کل در این جلسه حضور داشت. تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نیز پشت همین میز خونین قرار داشتند. هیچکدام از آنها امروز در قید حیات نیستند.
پروندهای همچنان مبهم
سی و شش سال از انفجار هشتم شهریور می گذرد. همه می دانند که سازمان مجاهدین خلق پس از ائتلافی شوم با رئیس جمهور مخلوع وقت، مسئولیت این انفجار انتقام جویانه را برعهده داشته است.
با این حال اینکه چطور این سازمان تروریستی با نفوذ در لایههای امنیتی و مدیریتی نظام می تواند چنین انفجاری را آن هم دو ماه پس از انفجار حزب جمهوری برنامه ریزی کند، هنوز یکی از مهمترین نکات سر به مُهر نظام است.
پس از انفجار هشتم شهریور، تلاشها برای آنکه مهرههای پنهان این حادثه شناسایی شوند افزایش می یابد اما در نهایت پس از بازداشتها و بازجوییهای گسترده افرادی که بعدها در درون نظام پستهای مختلفی گرفتند، به درخواست چند نماینده مجلس و فرمان امام خمینی(ره) پیگیری این پرونده متوقف می شود تا پرونده انفجار هشتم شهریور، مرموزترین و در عین حال طولانی ترین پرونده تروریستی در تاریخ انقلاب نام بگیرد.
2727
نظر شما