درخواست، عجیب بود. میترسید نکند شوهرش از پس این کار بر نیاید. اگر نشود چه؟ کفار ایمان نمیآورند؟ آبروی شوهرش میرود؟...
سخت کلافه بودکه ندایی شنید. انگار از طفلی بود که باردارش بود: «مادر! نترس. محزون نباش خدا با پدر من است.»
صدای زهرا دلش را آرام کرد. دید شوهرش با اشارهای به ماه آن را نصف کرد.
* به مناسبت رحلت حضرت خدیجه و اشاره به معجزه شقالقمر به درخواست مشرکان
5757
نظر شما