خاطرات‌تلخ معلمی که دانش‌آموزانش ازدواج می‌کنند و می‌روند

معلم یک روستای دورافتاده از دانش‌آموزان دخترش می‌گوید که آینده‌ای جز ازدواج زودهنگام برای خودشان متصور نیستند.

فهیمه حسن‌میری: اینجا یمن نیست؛ این دختربچه‌ها هم «نجود»* نیستند؛ اما سرنوشتشان شبیه هم است. دخترانی در روستایی در ایران، سرنوشت نجود، دختر 10 ساله‌ یمنی را دارند كه تن به ازدواج اجباری داده و روز و شب را مثل یك كابوس زندگی كرده است :«در خواب و بیداری آرزو می‌كردم وقتی بیدار شدم ببینم همه‌ اینها كابوس بوده است.»

اینجا ایران است، روستایی نزدیك مشهد، یكی از مناطق حاشیه‌نشین و پرمهاجر كه خانم معلم جوان، یك سال است اینجا تدریس می‌كند. جایی كه تا امسال، مدرسه راهنمایی نداشته و به جز چند خانواده‌ كه بچه‌هایشان را برای ادامه تحصیل به خوابگاه‌های شبانه‌روزی در مركز منطقه می‌فرستادند، بقیه ترك تحصیل می‌كردند؛ عمدتا دختران.

طهورا احسنی، معلم جوان این روستا، در همین مدت كوتاه حضورش در بین این خانواده‌ها، دختران زیادی را دیده كه به جای مدرسه، راهی چهاردیواری‌ای می‌شوند كه بزرگترهایشان به آن می‌گویند «خانه‌بخت»؛ دخترانی كه در 13 - 12 سالگی، وقتی هنوز بازی‌های كودكی و سرخوشی‌های نوجوانی‌شان تمام نشده، باید مسئولیت‌های بزرگی را قبول كنند؛ مسئولیت همسر شدن، مسئولیت مادر شدن: «دیگر زمان خیالبافی‌های دخترانه نیست. به او نشان خواهیم داد كه یك زن باشد؛ آن هم یك زن واقعی.» درست مثل نجود و دختران دیگری در كشورهای مختلف كه زندگی‌های مشابهی دارند «صدای ضعیفی در درونم می‌گوید: برو نجود. درست است كه تو فقط یك دختربچه‌ای، اما تو یك زنی، یك زن واقعی. حتی اگر نتوانی آن را بپذیری.»

این روستا بسیار محروم است؛ هم از لحاظ امکانات مادی و هم فرهنگی. معلم جوان اینها را می‌گوید و اضافه می‌كند:‌ حضور مهاجرین و حاشیه‌نشین‌ها اوضاع را بسیار بدتر کرده. این مهاجرین اغلب نیروی کار به عنوان چوپان گله و‌ نگهبان باغ‌ها و‌ ویلاها هستند و باعث شده‌اند مشكل اعتیاد در این منطقه خیلی جدی شود. در حال حاضر بزرگ‌ترین معضل حضور حاشیه‌نشین‌ها، اعتیاد است. متأسفانه این مساله آنقدر‌ رایج شده که بچه‌های ابتدایی به راحتی در مورد آن سر کلاس حرف می‌زنند و حتی یکی دو نفر از بچه‌ها مشکوک به اعتیاد هستند.

اين معلم جوان، دل پردردی از ترك تحصیل دانش‌آموزان دخترش دارد: خانواده‌هایی كه بچه‌ها را به مدرسه مي‌فرستند، از قشر روشنفكر اين روستا هستند، با اين حال تقریبا ماهی یک مورد ترک تحصیل داریم که به دلیل مشکلات خانوادگی مثل طلاق و فقر انجام می‌شود یا چون بعضی دانش‌آموزها جزو مهاجران غیرقانونی هستند، مجبور به ترک مدرسه می‌شوند. اما آنچه این ترك تحصیل را تلخ‌تر می‌كند، دختراني هستند كه دوست دارند درس بخوانند اما مجبور می‌شوند به اتفاقات ناخواسته‌ای تن بدهند. بیشتر دختران اين روستا در دوران ابتدایی ترک تحصیل می‌کنند. مثلا یک خانواده‌ افغانی‌الاصل هستند که پدرشان فوت کرده. پسر بزرگ‌شان هم سواد ندارد و کارش مشخص نیست. این خانواده به دخترشان اجازه ندادند درس بخواند و به یک پسر جوان فروخته شد و به یک روستای دیگر رفت؛ در ازای 200 هزار تومان! «من هنوز برای این نقاب سیاه، این مسافرت طولانی و دور از والدینم و این زندگی جدید در كنار مردی كه حالم را به هم می‌‍زد خیلی كوچك بودم.»

و این فقط نمونه‌ای از خانواده‌های زیادی است كه معلم جوان به آنها اشاره می‌كند و امیدوار است كارهاي فرهنگي انجام شود، وضعيت معيشت مردم بهتر شود و رسم ازدواج دختربچه‌ها اینطور رواج نداشته باشد؛ « یك ضرب‌المثل قبیله‌ای می‌گوید: اگر می‌خواهی ازدواج شاد و موفقی داشته باشی، با یك دختر نه ساله ازدواج كن!»

احسني از وضعیت بچه‌ها در این روستای محروم و بدون امكانات مي‌گويد: بعد از گذشت چهار ماه از سال تحصیلی، تازه ۴ دانش‌آموز دختر جدید از یک روستای دیگر آوردند. این دخترها ترک تحصیل کرده بودند. اینجا چون تعداد دانش‌آموزها كم است، مدارس مختلط تشكیل می‌شود و خانواده‌‌شان به دلیل حضور پسرها در كلاس اجازه نداده بودند درس بخوانند تا این كه بالاخره با پیگیری مدیر مدرسه، راضی شدند بیایند. حالا هم فقط می‌آیند امتحان می‌دهند ومی‌روند. خانم معلم، اینها را می‌گوید و در كنار خوشحالی از این اتفاق، پیش‌بینی تلخی هم دارد: این دخترها به احتمال زیاد مجبور به ترک تحصیل می‌شوند تا ازدواج ‌کنند؛ البته اگر خوش‌شانس باشند و به جوانان افغان فروخته نشوند؛ «گوشه‌ای نشسته بودم و میلی به رقص و پایكوبی با سایر زنان نداشتم، زیرا می‌دانستم زندگی‌ام دستخوش تغییری بزرگ شده است، تغییری كه به نفعم نبود».

او از روزی هم می‌گوید كه با نوشته‌های تلخ دانش‌آموزها مواجه شده؛ روزی كه از آنها خواسته انشایی بنویسند و ۲۰ سال آینده‌‌شان را توصیف کنند. و انشاها، یكی از یكی تلخ‌تر بوده؛ مثل این: من ادامه‌ تحصیل را خیلی دوست دارم و دلم می‌خواهد درس بخوانم تا بتوانم شغل خوبی به دست آورم. برای این‌که بتوانم یک وکیل بشوم، باید مراحلی را طی کنم ولی این را هم بگویم که هر کاری سختیِ خودش را دارد. اگر کسی تحمّل نداشته باشد، نمی‌تواند موفق شود. مثلا اگر بخواهم شغل وکالت را به دست بیاورم، نباید ازدواج بکنم. من اصلا ازدواج را دوست ندارم زیرا اگر بخواهم ازدواج کنم، باید دورِ تحصیل و زحمت‌هایی را که کشیده‌ام، خط بکشم. علم چیزِ خوبی است؛ خوب‌تر از آن چیزی که فکرش را بکنید. من الآن ۱۳ سال دارم، در ۲۰ سالِ آینده احتمالا چندتا بچه دارم، برای همین ازدواج را دوست ندارم، زیرا هدفم این نیست که بعد از این همه سال درس‌خواندن و زحمت‌کشیدن، همه چیز را کنار بگذارم. حتی اگر ازدواج هم کردم و بچه‌دار هم شدم، باز باید درسم را بخوانم و یک فرزندِ خوب تحویل جامعه بدهم.

یا انشای تلخ فاطمه، كه معلمش می‌گوید دختر بااستعدادی است و ناراحت است كه از همین حالا، از همین كودكی، خانواده‌اش با او از خواستگاری و ازدواج حرف می‌زنند. او كه می‌خواهد وكیل بشود و با معلمش از آرزوهاي دور و درازش حرف مي‌زند، در انشایش نوشته: در 20 سال آینده مطمئنا زندگی من خیلی تغییر می‌كند، شاید ازدواج كرده باشم، ولی حتما درسم را می‌خوانم و سعی می‌كنم به خواسته‌هایم برسم. اما ازدواج كرده باشم یا ازدواج نكرده باشم، از روستايمان می‌روم به یك جای دیگر، مثلا شهر یا خارج از شهر، نمی‌دانم ...

جملات داخل گیومه، عبارت‌هایی هستند از كتاب «من نجود هستم، ده ساله و طلاق‌گرفته»، نوشته دلفین مینویی با ترجمه عطیه سادات میرخانی از انتشارات هیرمند. داستان واقعی دختر فقیری كه پدرش از پس مخارج فرزندانش برنمی‌آید و تصمیم می‌گیرد دختر 9ساله‌اش را به عقد مردی بسیار بزرگتر از خودش درآورد.

47234

کد خبر 621644

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 21
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • دخترخیلی سن بالا A1 ۰۷:۴۷ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    44 4
    ای بابا ایران هم مثل اینکه بیماریه مانیا دپرشن داره.نه به 13 ساله شوهر کردن نه به 35 ساله شوهر نکردن.یک کم توازن هم بد نیست که اصلا مردم کشور ما ندارن.
    • بی نام NL ۰۸:۳۶ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      36 3
      من چند جا خواندم که بلوغ هم مسئله ای تدریجی است یعنی مثلا شروع عادت ماهیانه در دختران تازه شروع بلوغ است و تا 18، 19 سالگی طول میکشد که بلوغ جسمی و جنسی هم به تکامل برسد. معنی اش این است که ازدواج زیر 18 سال میتواند مشکلات جسمی و جنسی برای دختران در پی داشته باشند خصوصا بارداری ها و زایمانها در این سنین میتواند موجب بیماری های مزمن برای مادران تا پایان عمر به همراه داشته باشد و از طرفی به غیر از مادر بچه هم احتمال نقص های مادر زادی اش هم وجود دارد. اگر چنین مسئله ای صحیح است چرا اصلا اجازه ازدواج زیر سن قانونی داده میشود؟؟؟
    • میلاد حمیدی IR ۰۶:۰۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۵
      3 28
      نمیدانم چقدر با اون مناطق و دختران اون خطه و تفاوتهای جسمی اونها با بچه های شهری اطلاع دارید. اون دخترها بخاطر شرایط سخت زندگی در روستا، فعالیت جسمی بیشتر و غذاهای سالم تر هم قوی ترند و هم زودتر بالغ می شوند.همچنین در همین سنین 12 و 13 سالگی تمایلات جنسی و گراهای ازدواج در بسیاری از آنها مشاهده می شود. لطفا منتشر نمایید.
    • بی نام NL ۱۰:۵۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۶
      9 1
      جناب آقای میلاد حمیدی عزیز من نمیدونم این اطلاعاتی که شما و برخی دیگر بابت بلوغ زودرس و شرایط بدنی و جنسی نوجوانان و به خصوص دختران در این مناطق می نویسید از کجا آمده و چه مدرک معتبر و مستند به روزی بابت آن دارید چرا که برعکس تصورات شما دختران این مناطق اکثرا از فقر و سو تغذیه، بد سرپرستی و بی سرپرستی رنج میبرن و پایه اصلی ازدواج های در سنین پایین در این مناطق همین است و جدا از آن همانطور که در بالا گفتم به اذعان اکثریت کارشناسان و فعالین حقوق کودکان و زنان در این مناطق ازدواج زودرس که تبعاتی مانند رواط جنسی زیر سن قانونی و مادران زیر سن قانونی را در پی دارد منجر به بروز بیماری ها و صدمات جسمی و جنسی بعضا دائمی شده که سر منشاء بسیاری از معضلات در این مناطق است.
  • مريم IR ۰۷:۵۹ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    58 4
    سلام و خسته نباشيد ازدواج زود هنگام دختركان در اكثر روستاها و شهرهاي كوچيك رواج داره و متاسفانه همه از اين نوع ازدواج استقبال ميكنن بنده شاهد اين نوع ازدواجها در روستاههاي أطراف قزوين و زنجان بودم و وقتي با مادرها صحبت ميكنم و ازشون درخواست ميكنم با دختران اين رفت أر رو نداشته باشن طوري با من برخورد ميكنن كه انگار من از يه سياره ديگه اومدم .خواهش ميكنم پيگير اين مشكل باشيد .اگر به زايشگاهها و بيمارستانهاي اين شهرها برويد دختركان زير پانزده سال را ميبينيد كه مادر هستن.با كمال تاسف
    • بی نام A1 ۰۸:۵۷ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      40 3
      كي بايد پيگير باشه؟ دولتي كه مرتب تشويق به فرزند آوري ميكنه
  • بی نام A1 ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    5 42
    ازدواج در سن کم دلیل داره 1پسری که میخواهد ازدواج کند با خود میگه برم خواستگاری دختری که چشم و گوش بسته باشه. 2 میگه خودم تربیتش کنم
    • بی نام A1 ۰۹:۴۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      7 50
      دخترای سن پایین این دوره زمونه 13 ساله اش به اندازه 25 ساله دهه شصتی میفهمه شما زیاد نگران نباش.تازه اونا و خانواده هاشون افتخارم میکنند روزی هزار بارم خدارو شکر میکنند که مثل بعضی دخترای شهری تو سن بالا مجرد نموندن.
    • علی A1 ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      50 5
      اون پسره غلط کرده ، اول خودش تربیت بشه بعد یکی دیگر رو تربیت کنه
    • بی نام A1 ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      3 37
      موافقم. ازدواج با دخترهای شهری ریسک داره از این نظر که چشم و گوششون بازه. اما از طرف دیگه، دختری که دنیا ندیده باشه و چشم و گوشش بسته باشه، نمی‌تونه خونه رو درست اداره کنه. به همین خاطر فکر کنم پذیرش این ریسک ارزش داشته باشه.
    • بی نام A1 ۱۴:۵۳ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      9 5
      نظر این دوستمون متاسفانه درسته. من به شخصه به چشم خودم دیدم که بسیاری از پسرهایی که خودشون قبل از ازدواج همه شکل رابطه و هر کار نادرستی رو تجربه کردن موقع ازدواج دقیقا به همین دو دلیلی که این آقا یا خانم اشاره کردن به دنبال ازدواج با دختران کم سن و سال میگردن و البته در این بین خانواده هاشون هم اونا رو همراهی میکنن.هرچند که در عین حال باز هم همون تجربه نشون داده که این دختران دوازده سیزده ساله بعضا به دلیل شرایط فرهنگی و میل به ازدواج و برقراری با جنس مخالف در سنین پایین چندان هم چشم و گوش بسته نیستند.
  • ابراهیم IR ۰۹:۱۸ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    36 2
    هنوزم که هنوزه توکشورمان نه خیلی جای پرت ودوردست بلکه خیلی هم نزدیک همین شهرهای خودمان که اظهارتمدن وپیشرفت ومترقی بودن داریم خانواده هائی هستندکه به مانندعرب دوران جاهلیت دختران رابزورشوهرمیدن بزورواجبارکارمیکشندکی بایدبرااینافکری بکنه باگذشت اینهمه سال چه بایدکردچرابازمااینگونه ایم بایدچاره ای اندیشید
  • مهدی IR ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    12 7
    دوستان عزیز متاسفانه تهران ایران هست و اغلب شهرها از نظر فرهنگی بسیار ضعیف هستند
    • بی نام A1 ۱۲:۲۱ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      7 0
      بله، ايران فقط تهران نيستتت
  • بی نام A1 ۱۲:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    14 4
    خوب كه نوشته اكثرا مهاجران افغاني و غير قانوني هستند چرا جلوي ورود افاغنه را به كشور نمي گيرند افاغنه پسرهايشان ١٥ سلگي و دخترانشان هم ٩ سالگي ازدواج مي كنند
  • فاطمه A1 ۱۲:۴۷ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    45 1
    وقتى مقاله لوس آنجلس تايمز درباره عقب ماندگى مردان ايرانى را نسبت به زنان خواندم، خيلى ناراحت شدم و حتى بهم برخورد. چون مردان دور و برم از پدر نازنينم گرفته تا برادر و عمو و دوستانم و ... عمدتاً چنين افكار عقب مانده اى ندارند، فكر مى كردم اين فرهنگ بويژه در نسل جديد در شرف نابوديست. ولى امروز با خواندن برخى كامنتهاى اين خبر دلم به حال بسيارى از دختران هموطنم، بويژه شهرهاى كوچك و روستاها، سوخت. اينكه ناچار به زندگى با مردان پليدى هستند كه با افتخار در يك وبسايت كامنت مى گذارند كه " ازدواج با دخترهاى شهرى ريسك داره، چشم و گوششون بازه" و "روزى هزار بار خدا رو شكر مى كنن كه مثل دختران شهرى در سن بالا مجرد نمانده اند" حالا قدر خانواده ام و به خصوص پدرم را بيشتر مى دانم.
    • الف A1 ۱۸:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
      19 1
      من هم با شما هم نظرم ، هربار که نظرات مربوط به مطالب اجتماعی رو می خونم ، بارها خدا رو شکر می کنم برای خانواده ام و بسیار تاسف می خورم از فرهنگ رایج و صحبت بدون فکری که در اغلب کامنتها دیده میشه
    • بی نام A1 ۰۸:۰۶ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۷
      7 0
      هموطن عزیز کامنت بسیار خوبی نوشتید
  • بی نام A1 ۱۴:۵۹ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    24 0
    متاسفانه در بعضی موارد دخترانی که در سنین پایین ازدواج میکنند حتی اگر با رضایت هم ازدواج کرده باشن بعد از چند سال سرخورده میشن. مادر من 45 سال پیش زمانی که ازدواج دختران در سن کم بیشتر رایج بود در سن چهارده سالگی ازدواج کرد ولی همیشه از این مسئله با نارضایتی حرف میزنه.
  • رضا A1 ۱۹:۴۸ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    16 0
    خوندن این خبر و به دنبال اون کامنت های بعضی ازعزیزان اشک رو از چشماش سرازیر کرد...واقعا که متاسفم برای بعضی از طرز فکرها...
  • بی نام A1 ۲۰:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
    13 0
    زن دداش من معلم دبستانی در یکی از روستاهاست چند وقت پیش اونم تعریف میکرد که چطور دانش اموزان ش رو به زور وادار به ازدواج میکنن و اون هیچ کاری نمیتونه انجام بده ..میگفت که دختران عین ابر بهار گریه میکنن و وقتی خانواده هاشون رو خواستیم به ما گفتن لطفا دخالت نکنید این زندگی ما و دختران ماست ..من اون شب تا صبح نخوابیدم و به اون دختران فکر میکردم که چطور زندگی و دنیای کودکی شان نابود شده .