دکتر داوری نوشته است : "معمولاً میپنداریم که شهر ظرفی است که مردم در آن جای میگیرند و سکنی گزیدن آدمیان مانند جای گرفتن یک شیء کوچک در یک جعبه است. مردمان صرفاً در شهرها زندگی نمیکنند بلکه با شهرها زندگی میکنند. آنها در شهرها سکنی میگزینند و تکلیف شهر با نحوه سکنی گزیدن مردمان معین میشود. مردمان، شهرها و خانهها را متناسب با روحیه و اعتقاد و بر حسب قواعد زندگی خود بنا میکنند و اگر زمانه و نحوه زندگی مردمان تغییر یابد و بناهای شهرها برجای باشد به آن بناها شأن دیگر میبخشند."
داوری در ادامه درباره شهرسازان می نویسد : " شهرسازان از عالم خود جدا نیستند و نمیتوانند هر طور که بخواهند شهرها را طراحی کنند. آنها حتی در انتخاب مصالح ساختمان نیز کاملاً آزاد نیستند. شهر امروز هم به مردم این زمان تعلق دارد. ما دیگر به شهر قدیم تعلقی نداریم. اگر بازار شهری به خیابان تبدیل میشود و کسی اعتراضی نمیکند بدان جهت است که باد تجدد وزیده و رشته تعلق سابق را سست کرده است.
اگر کسی هم اعتراض کند و چنین اقدامهایی را بیوجه انگارد نگاه یک باستانشناس است. او اعتراض میکند که چرا میراث فرهنگی و یادگار تاریخی را از میان بردهاند. لازم نیست تکرار کنم که میدان نقش جهان (میدان امام) در اصفهان در تصرف توریست است. این میدان دیگر مرکزی نیست که راهی هم به بازار داشته باشد بلکه خود به کالا مبدل شده است. (از این قبیل سخنان شاید بوی نوستالژی استشمام شود اما من فقط وضعی را که پیش آمده است وصف میکنم و به خوب و بد و رد و قبول آن کاری ندارم و نه فقط نمیگویم که باید در برابر تجدد ایستاد بلکه از چگونگی این ایستادگی نیز تصور روشنی ندارم. بنابراین وقتی میگویم میدان به کالا مبدل شده است نمیخواهم بگویم که به عهد صفویه بازگردیم یا کاش میتوانستیم به آن عده بازگردیم.)"
دکتر داوری معتقد است، شهر امروزه بیشتر به یک مهمانخانه و کاروانسرای بزرگ شباهت دارد و نوشته است :" در شهرهای کنونی همه مردم مسافرند. شهر محل تردد قطارها و اتومبیلهاست. در آغاز مدرنیته، خیابان در عینحال که به پیشواز اتومبیل میرفت محل تفریح و خرید و فروش و مد نیز بود اما بهتدریج بازار که به خیابان آمده بود ناگزیر از خیابان جدا شد. پیادهروها از میان رفتند و خیابانها به نهرهای کوچکی شباهت پیدا کردند که به رودخانههای بزرگ یعنی به شاهراهها و اتوبانها میپیوندند. شهرها اکنون در اختیار قطار و اتومبیل و وسایل ارتباطی است. حتی ترافیک هم با کامپیوتر تنظیم میشود. چنین شهری را بر طبق سلیقه نمیتوان تغییر داد بلکه سلیقههایمان نیز تا حدی با نظام شهر جدید میزان میشود."
استاد فلسفه می نویسد : "شهر جدید شهر دینی نیست یعنی دینداران هستند؛ اما آنها در شهر دینی به سر نمیبرند (خیابانها و میدانها و ساختمانهای عمومی را با نامهای دینی و قدیسی نامیدن نشانه تعلق خاطر به شهر دینی است اما شهر با نامهای دینی نمیشود) ولی مگر شهر دینی چیست؟ ظاهراً شهری که مردم آن دیندار باشند شهر دینی است و شهری غیردینی است که مردمش دیندار نباشند پس دینی بودن و دینی نبودن شهر به نظام و ساختار و معماری شهر ربطی ندارد. در هر شهری میتوان نماز خواند و روزه گرفت و زکات داد و مسجد ساخت و مراسم عبادت برگزار کرد. اکنون در همه جهان شهر بزرگی را نمیشناسیم که مسجد نداشته باشد. نکتهای که هست این است که این مسجدها متعلق به نمازگزاران است و با بقیه شهر سروکار ندارند یعنی قانونی که بر زندگی همه مردم و از جمله نمازگزاران حاکم است، از مسجد صادر نمیشود بلکه مسجد در حاشیه آن شهرها قرار دارد. در عالم متجدد غیر مسلمان، این وضع اختصاص به مسجد ندارد.
مردم شهرهای دمشق و استامبول و آنکارا و بسیاری دیگر از شهرهای کشورهای مسلمان صبحها با بانگ اذان بیدار میشوند. آیا این شهرها اسلامی نیستند؟ اگر مردم با یک اذان بیدار شوند و خفتن و بیدار شدن و رفت و آمد و کاروبارشان بر حسب اوقات و وظایف دینی تنظیم شود آن مردم زندگی دینی دارند و شهرشان هم شهر دینی است زیرا نظم دینی بر آن حاکم است اما نظم همه شهرها و از جمله شهرهای ممالک اسلامی نظم تکنیک است. نه فقط خانه و خیابان را به مقتضای نظم تکنیک میسازند بلکه کار و استراحت و تفریح و خواب و خوراک هم تابع همان نظم استت. هفتهای چهل ساعت باید کار کرد زیرا ترتیب جهانی اینطور مقرر داشته است. مدرسهها ساعت معینی آغاز بهکار میکنند و درسهای معینی را که در همه جهان تدریس میشود میخوانند و در ساعت معینی تعطیل میشوند، مغازهها هم همینطور."
برای مطالعه متن کامل این یادداشت اینجا را کلیک کنید.
نظر شما