زنگ زدم به دختر خواهرم و گفتم چند سری بلیت جشنواره فیلم فجر دارم که برات می فرستم. یک دفعه گفت: من امسال جشنواره نمی رم!
گفتم: چرا؟ تو که هرسال فیلم ها را می دیدی.
گفت: امسال جشنواره را تحریم کردم!
ـ آخه برای چی؟!
ـ چون فیلم های خوب توقیف شدند و توی جشنواره نیستند.
ـ عزیز من توقیف چیه؟! تو از کجا میدونی؟ شاید واقعاً انتخاب نشدند!
ـ دائی خودت که بهترمیدونی هر سال توی یک جمع هفت نفره سه تا مدیرمی گذارند که کافیه یک سینماگر غش کنه سمت شون و خلاص!! عین کاری که همیشه خانه سینما می کنه! آخرش غش میکنه سمت ارشاد!
ـ عزیزمن درست صحبت کن! من یکی از مدافعین خانه سینما بودم!
ـ نتیجه اش را هم دیدی دائی جون، بعد از بازشدن درِ خانه سینما یکی از اونائی که حالشون خوب شد اومد به توقیف فیلمت اعتراض کنه ؟!
ـ خب حالا چه ربطی به جشنواره نرفتن تو داره؟ بیا برو فیلمهای جدید را ببین
ـ دائی حرصم رو در نیار! اصلاً من به خاطر نبودن فیلم شما تو جشنواره اون رو تحریم کردم! حالا شما میخوای بلیت هاش را بهم بدی؟!
ـ عزیزمن تو چرا خودت را ناراحت می کنی؟! بلیت ها را می فرستم برو فیلمها را ببین، بگو چشم!
ـ نمی خوام! شما دارید با دادن بلیت جشنواره به فیلم خودتون خیانت می کنید! جواب "آشغالهای دوست داشتنی" را چطور می دین؟!
ـ صد بارگفتم اسم فیلمم را پشت تلفن نیار!!
ـ آخه مگه چی میشه؟! از شنود می ترسید؟!آخه دائی جون مگه مواد مخدر فروختید؟! رفتید یک فیلم قانونی ساختید با پروانه ساخت، حیف یکسال و نیم وقت که برای بازنویسی فیلمنامه تون گذاشتید،اصلاً کاشکی این فیلم رو زیرزمینی می ساختیدش!
ـ خجالت بکش بچه پررو، پشت تلفن حرف نزن!
ـ دائی جون چرا توهم دارین؟! کی حوصله داره حرفهای ما رو شنود کنه؟! (بغض می کند) دائی واقعیت اینه که شما هر روز دارید آب می شید، یادتون بیاد برای گرفتن پروانه ساخت همین فیلم تا پای سکته مغزی و بیمارستان رفتید؟ حتماً برای گرفتن پروانه نمایشش راهی قبرستون میشین!
ـ بدم می آد از مظلوم نمائی! گریه نکن! اصلاً من گوشی رو قطع می کنم، بلیت ها رو هم میدم به یک نفر دیگه!
ـ دائی قطع نکن، نگران چی هستید؟! یک ساله که همه اش راهی ارشاد می شید دنبال پروانه نمایش! اصلاً چرا فیلم تون رونمی برید خارج؟!! (صدای عطسه می آید) عافیت باشه دائی جون!
ـ من که عطسه نکردم!!
ـ شوخی نکن دائی! میترسما!
ـ گفتم من عطسه نکردم!
ـ دائی جون حالا چیکار کنیم دائی؟! (ترسیده)
ـ چی شده مگه؟!
این صدای عطسه را مگه نشنیدید؟ نکنه "شین.نون.واو.دال" باشه؟!
ـ نگران نباش، فقط عادی باش!
ـ چشم دائی جون!ولی من میترسم!
ـ از چی میترسی، من فیلم توقیفی ساختم، مسئولیتش با منه!!
ـ دائی جون بهت افتخار می کنم!
ـ پس بلیت ها را برات میفرستم که بری فیلم ها رو ببینی؟ بگو چشم.
(با بی میلی) چشم!
ـ آفرین، فراموش نکن جشنواره فیلم فجر مال کل سینمای ایرانه و متعلق به گروه خاصی نیست!! حالا امسال هم فیلم من و یکی دوفیلم دیگه را نگرفتند دنیا که به آخر نرسیده فوقش توقیف مادام العمر می شیم! مهم کیان سینماست که زنده بمونه!
ـ البته کیانِ سینمای بعضی ها!! (دوباره صدای عطسه می آید!)دائی من می ترسم، عصری می آم بلیت ها را می گیرم، اصلاً همه دوست هامم می برم!
ـ آفرین دختر خوب خداحافظ!
گوشی را قطع کردم و فکر کردم بچه های این دوره زمونه چرا این قدر غر می زنند وسیاه نمائی می کنند؟! بلیت مفتی جشنواره میدی بهشون، نمی روند فیلم ببیند!بعد هم پنجره اتاق را بستم چون می ترسم واقعاً سرما بخورم!
57244
نظر شما