محمدعلی اینانلو

مطلبی از من منتشر شد در خبرآنلاین با عنوان «زمانی که شکارچی در شب یلدا در کوه می ماند و با خرس رو به رو می شود و الباقی ماجرا ... !» که واکنش هایی در پی داشت حتی شنیدم کسی نظر داده که محیط زیست علیه من اعلام جرم کند! خدا رحمت کند مرحوم تولستوی را شانس آورد که مُرد وگرنه این حضرات به جرم شروع جنگ و جنگ افروزی محاکمه اش می کردند یا همینگوی را کتک می زدند که زنگ در خانه مردم را می زند و فرار می کند ! - توضیح : لئو تولستوی نویسنده کتاب «جنگ و صلح» است و ارنست همینگوی نویسنده کتاب «زنگ ها برای که به صدا در می آیند»!

واقعا از مطالعه اندک نسل جوان متاثر شدم به راستی این اینترنت چه بلایی دارد سر بچه های ما می آورد آیا در حال زدودن کامل اندیشه ورزی و تفکر از این نسل است؟! آیا فهمیدن فرق میان یک داستان کوتاه که «همینگوی» صدتایش را دارد با نقل یک خاطره واقعی آنقدر مشکل است؟! ببین کامپیوتر و فیس بوک و وایبر و این کوفت و زهرمارها چه بلایی سر نسل جوان ما آورده که حتی فرصت خواندن چند کتاب و مقاله را هم ندارند، حتی زحمت چند لحظه اندیشه را هم به خود نمی دهند. واقعا آخر چقدر کامنت و پُست و پافین و فیلتر و فیلترشکن؟! واقعا چقدر ... ؟ بگذریم، خیلی حال و حوصله گفتن ندارم اما در مورد این مطلب کمی توضیح می دهم.

من مایل نبودم که این مطلب حداقل روی اینترنت منتشر شود و به عنوان یک نویسنده سنتی هنوز هم ترجیح می دهم که نوشته هایم بر روی کاغذ نوشته و خوانده شود اما به دلیل احترام به خبرآنلاین اعتراض نکردم، دیگر اینکه تیتر مطلب عوض شده بود که از همان ابتدا ذهن خواننده را به سوی خرس یا هر حیوان دیگری منحرف می کرد، در واقع تیتر انتخاب شده از همان اول روح داستان را کشته بود درحالی که اصلا قضیه این نیست، اصلا ربطی به خرس و خنزیر ندارد...

این داستان کوتاه حدود بیست سال پیش با عنوان «یلدا در کوه» منتشر و همزمان به انگلیسی ترجمه شد و به عنوان داستان کوتاه برگزیده در یکی از مجلات خارجی چاپ شد، در مورد این نوشته می توان در جلسه ای ادبی صحبت کرد - در سال ۷۵ در جلسه پرسش و پاسخ شرکت کردم و به سوال های ادبی جواب دادم - تکنیک نوشتاری و نوع ادبیات آن و فلسفه پنهان در آن را به بحث کشید، موضوع، یک داستان کوتاه تمثیلی است، اتفاق در غروبِ کوتاه ترین روز سال می افتد، شکارچی قوچ را می زند، جگر خونین آن را بیرون می کشد، یعنی که بخشی از خوی بِهیمی و حیوانی خود را نشان می دهد، به تاریکی می افتد، در بلندترین شب سال که اهریمنان بیرون می آیند دچار ترس می شود، از سرما و تاریکی که هر دو ارمغان اهریمن اند. از منزل خود که مامن و مکان امن اوست دور است، صحنه یکسره سیاهی اهریمن شب و سپیدی ایزدی برف است، که خود باز هم نشانی از جنگ سپیدی و سیاهی در بلندترین و تاریک ترین شب سال دارد، اتفاق پرت شدن، او را در جایگاهی تقریبا امن قرار می دهد، تاریکی و سرمای اهریمنی را با روشن کردن آتش که نشانه گرما، نور و زندگی است می راند، آتش را با شاخه های خشکیده درخت مقدس «اورس» که ایرانیان قدیم و حاضر به آن «خرم» می گویند روشن کرده است، ایمن که می شود، گرم که می شود ترس و لرز ساعتی پیش را فراموش می کند، باز هم به خوی بهیمی درون خویش برمی گردد، جگر خونین موجود دیگری را می خورد تا زنده بماند غافل از اینکه سیر و گرم شدن بی موقع خواب آلودش می کند و «رخوت» خواب همانی است که اهریمنان همواره در پی آنند، همان حالی که مواد مخدر اهریمنی به جوان ها می دهد، آنها کیفور و شاد می شوند ...

و این اهریمنانِ بیرون از او در آن سوی آتش در شب یلدا با ایزدان در جنگ اند، می روند و می آیند، گم و پیدا می شوند، نعره می کشند و می غرند اکنون تمام ترس های غریزیِ شکارچی در وجود حیوانی ناشناخته تجسد پیدا می کند که معلوم نیست کیست و چیست آیا حتی واقعی است یا موجودی است زاییده خیال ترس زده خودِ شکارچی، او هم نعره می زند، فریاد می کشد، سینه و گلویش درد می گیرد، چشم هایش پر خون می شود، مبارزه می کند، کنده فروزان پرتاب می کند، شلیک می کند و می جنگد با هرچه که در دسترس اوست، سرانجام از حال می رود، شبِ دراز تاریک سرانجام پایان می پذیرد، اکنون «او» انسان و موجود دیگری است، زاده شده از «یلدا» و روان به سوی «مهر» از آن همه ترس و سرما و تاریکی و گرما و فریاد و جنگ و آتش تطهیر شده است، اینک «مهر» از «یلدا»ی درون و بیرون او از پشت کوه های بلند زاده می شود ... رها کنم ...

می دانم که بس بیهوده نوشتم، ژاژ خوائیدم یعنی اینکه سراسر مزخرف گفتم اما آیا واقعا ما فرزندان مردمی هستیم که آن همه پیچش، ایما، اشاره و ایهام و استعاره های زیبای شعرهای حافظ را می فهمیدند؟ آیا ما فرزندان کسی هستیم که با درد گفت : مُردم اندر حسرت فهم درست!

۴۷۴۷

کد خبر 392423

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 24
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۴:۰۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    42 5
    جناب اینانلو، هر خواننده‌ای با دیدن این جمله فکر میکنه که خاطره است و داستان نیست:"آنچه مي خوانيد، داستان شب يلدايي است مربوط به سال‌ها پیش از اینکه تفنگ را زمین بگذارم. آن شب ناخواسته در كوه ماندگار شدم" اگر واقعا خاطره نباشه.هیچ ارتباطی هم به اینترنت و چه و چه نداره.
    • محمد IR ۰۷:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
      14 5
      این قسمت به راستی این اینترنت چه بلایی دارد سر بچه های ما می آورد آیا در حال زدودن کامل اندیشه ورزی و تفکر از این نسل است رو هستم ولی انصاف بده اونجایی که گفته بودی داستان برای قبل از زمین گداشتن تفنگ است با شرایط امروز شما همخوانی دارد که باعث واقعی جلوه کردن داستانک شما می شود
  • علی IR ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    27 15
    آقای اینانلو،اگر نظرات مردم درباره شماومطلبتون باب میل شما بود آنوقت مردم فهیم وشریف بودند به برآیند نظرات این نسل احترام بگذارید وانهارا به بی سوادی متهم نکنید.
  • محمود EU ۰۴:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    17 3
    انصاف اگر بدهيم تمثيل زيبايي بود،اما استاد ارجمند سابقه اعمال ما علت تغيير نگرش ديگران به ماست،گرچه زيبا نوشته ايالبته از نظر شخص بنده،ليكن خشونت ذاتي شكارچي در آن مستتر است.
  • بی نام A1 ۰۴:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    22 15
    آقای عزیز شما شکارچی هستی و عاشق کشتن حیوانات و "درون لوله نگریستم" نهایت خلاقیت شما در نوشتن یک متن ادبی است.
  • مهدی اصفهان A1 ۰۴:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    11 22
    درود بر استاد اینانلو.........با حفظ تمامی آداب سنتی، شماهم قدری به کمک جوانان اینترنتی بیایید
  • بی نام EU ۰۴:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    5 5
    دریغا دریغ.......
  • علوی US ۰۵:۱۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    29 24
    چقدر لذت بردم از قلم شیوای شما , و چقدر متاسفم برای نسل جدید که اینقدر از تفکر و تامل به دورند..بر قرار با شید.
  • مهدي A1 ۰۵:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    24 20
    از متن قبلي و ايضا از تكمله ي حاضر بسيار لذت بردم، مثل هميشه باوقار و زيبا متاسفانه كامنت ها يا نظرات بعضي از هموطنان ، اقيانوسي به عمق يك سانتي متر را برايم متصور مي سازد. خدايا طبيعتمان را از غارت اهريمنان مصون دار. آمين
    • بی نام IR ۰۵:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
      11 8
      آقا مهدی کوتا بیا و پیاده شو با هم بریم برادر.....
    • کوشان مهران IR ۰۵:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
      12 9
      جناب بی نام عوامم زدگی وباری به هر جهت بودن بد دردی است. روشنفکر بودن به روییدن چند تار در زیر چانه وریش پازن نما گذاشتن نیست. من هرگز حاظر نیستم پیاده شوم و با شما در این مسیری که برای خویش برگزیده ایم گام بر نهم.
  • بی نام A1 ۰۵:۲۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    15 12
    آیا از ژاژ خائیدن رنج می برید؟ آیا در حسرت فهم درست می میرید؟ کافی است قلم خود را کنار بپذارید و نه خود را به رنج بیاندازید و نه مخاطبین را بر سر خشم بیاورید و به زحمت کامنت نویسی بیاندازید.
  • بی نام IR ۰۵:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    15 4
    داستان کوتاه بسیار جالبی بود با ادبیات و نگارش زیبا و به قول شما اگر با دقت و سواد معقول ادبی خوانده میشد مطالب زیبایی از ان برداشت میشد.ولی جناب آقای اینانلو گذشته و نوع زندگی شما برای مردم دوست داشتنی نیست و قبول کنید کامنت هایی که زیر اون داستان گذاشته شده نشات گرفته از زندگی شما و نوع رفتارتون با محیط زیست و طبیعت بوده.شاید سال هایی رو که در خدمت محیط زیست بودید بیشتر از سالهای شکار و تخریبتون باشه ولی این نشون میده مردم هنوز خیلی چیزها یادشونه... اما داستان کوتاه بسیار جالبی بود تا جایی که من سرمای اون یلدا در کوه رو احساس کردم.در ضمن تصویرسازی زیبایی هم داشت...
  • یکی از همون جوونها که کتاب نمی خونه IR ۰۵:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    24 14
    آقای عزیز، بسیار عالیه که شما حیوون کشها با این هجمه ها مواجه می شید و مطمئن باشید روح تمام حیواناتی که به واسطه تفنگ شما کشته شده از شما انتقام خواهند گرفت، شاید همین الان هم که انقدر واکنش منفی میبینید به دلیل انتقام روح آنها باشه
  • عباس A1 ۰۶:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    12 0
    آقاي اينانلو سلام/ علت كم خواني و عدم مراجعه به متن و مطالعه "اينترنت و فيسبوك و وايبر و اين كوفت وزهر مارها" نيست. چه اين مشكل قبل از اينها هم وجود داشته است . اينترنت و اجزائش، ابزاري جايگزين براي فرهنگ شفاهي ايرانيان شده است يعني اين فرهنگ و عادت شفاهي خودش علت استفاده گسترده از اينترنت و چت و پست و پيج است.علت يابي و چرايي كوتاه خواني و كوتاه گوئي و گريز از متن و كتاب فرصتي ديگر مي طلبد
  • بی نام IR ۰۷:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    8 7
    جناب اینانلو ذائقه را به بی راهه بردند از کسانی که فست فود می خورند انتظار درک هم نشینی برای خوردن یک کاسه آبگوشت با همه آدابش نداشته باش آن ها وقت ندارند ...
    • بی نام A1 ۰۷:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
      9 7
      چه ربطی داره؟ گوزن به شقایق چه ربطی داره؟ هر کی فست فود میخوره نفهمه؟ هرکی آبگوشت میخوره فهیمه؟ نخیر دوست من، این رفیق ما داره فرافکنی میکنه... حالا دو نفر جوانانه و از سر خامی انتقاد اشتباه کردن... دلیل به توهین نمیشه که...
  • مجید وایبری IR ۰۷:۱۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    12 2
    یادگیری نسل قبل کاغذی است اما یادگیری نسل کنونی دیجیتالی. این دو نوع یادگیری منافاتی با یکدیگر ندارند. هرچه جدید باشد خوب نیست و هرچه کهنه باشد نیز همینطور. اینکه شما نمی توانید با آن ارتباط برقرار کنید مربوط به سن و سال شما می شود و دلیلی نمی شود که آن را بد بدانید. یک ساعت شکسته شبانه روز دوبار ساعت درست رو نشون میده. برفرض همه ما فهم درستی نداشته باشیم، آیا اصلا به این قضیه توجه کردید که برای نشون دادن روح اهریمن و ایزد و مهر و غیره که شما بهتر از من می دونید لازم نیست از یک روح پلید در داستان استفاده کنید. شما که همش میمیرید از فهم درست کاش این موضوع را نیز با فهم درست خودتون متوجه می شدید. البته همه اینها بستگی به این داره که فهم درست از طرف شما چطور تعریف بشه.
  • بی نام A1 ۰۷:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    9 5
    داستان خوبي بود ساختار و فضا سازيش... ريتمي كه باعث مي شد تا انتهاي داستان مخاطب را به دنبال خودش بكشد... نوع نگارشتون هم باعث مي شه كه مخاطب داستان رو به صورت تصويري در ذهن خودش مجسم كنه... من دوست داشتم داستان بسيار متفاوتي بود
  • بی نام A1 ۰۸:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    56 1
    جناب اینانلو این که می گویید نوشتن در رسانه های کاغذی را ترجیح می دهید ناشی از آن است که بازخورد سریع مخاطبان را بر نمی تابید و هم از این رو است که از فیس بوک و وایبر و کلا اینترنت نالان هستید. گویی که نه شما براستی همچنان به عصر نظریه ارنباطی: «من منتشر می کنم تو می پذیری» تعلق دارید. البته رسانه های نوین هم با وجود تعاملی بودن و مشارکت لحظه به لحظه مخاطبان در فرایند خبررسانی کم و بیش به همان شیوه این نظریه ارتباطی تزریقی پایبند هستند البته ظریف تر و زیر پوستی تر. به هر رو گذشته از آفت هایی که هر بستر ارتباطی دارد و اینترنت هم از آن بی نصیب نیست، نمی توان به دلیل زشتی های آشکار آن که بسیار هم عیان است انبوه کارکردهای خوشایند و سودمند آن را نادیده گرفت.
  • میثم IR ۰۸:۲۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    19 3
    برای کسی که می فهمد، توضیح لازم نیست. برای کسی که نمی فهمد، توضیح بیهوده است.
  • بی نام IR ۱۰:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    15 2
    جتاب اینانلو ، دیگران را نمیدانم ، عقیده خویش را میگویم ، امروزه و در این بحرانهای فراوان محیط زیستی و بخصوص در کشور ماایران که سالهاست با تیشه بجان ریشه آن افتاده ایم ، کشتن حیوانات و آسیب رساندن به محیط زیست به هر عنوان و به هرشکلی که باشد غلط و نکوهیده است .
  • بی نام A1 ۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    6 7
    اقای اینانلو متاسفانه تعداد زیادی از جوون ها اینترنت گرد امروزی علیرغم داشتن ادعای زیاد نه سواد ادبیات فارسی دارند و نه حتی شعور و ادب اجتماعی. که از نظرات شون زیر مطلب قبلی شما مشخص بود. بویی از شعور و ادب نبردن ولی دلواپس جان خرس ها و گرگ ها هستن. این هم از نتایج روشنفکری عوام زده ایست که در کله جوون ها فرو کردند.
  • بی نام A1 ۱۵:۲۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
    10 2
    آقای اینانلو نوشته اند که: می دانم که بس بیهوده نوشتم، ژاژ خوائیدم شاید منظورشان ژاژ خائیدن است.