دیروز، حوالی غروب، با یکی از دوستان دیدار کردم. سن و سالی دارند و تجربهای. به حسن اخلاق و تعامل شهرت دارند. سرشناس و محترم هستند. نام نمیبرم. به تفصیل از جایگاه رفیع علمی سید حسین نصر گفتند و خدمات ایشان به اسلام و تشیع و غیره و غیره. سنگ تمام گذاشتند برای نصر، به معنی واقعی کلمه.
گفتند: «فلانی [نام یک نفر] به من گفته که به دلیل خدمات نصر به تشیع، وهابیها و سلفیها پول فراوان خرج کردهاند برای خراب کردن نصر و سجویک را خریدهاند و شما هم از سجویک تأثیر گرفته و حرفهای او را تکرار میکنید که اعتبار ندارد و مستند نیست.» خلاصه این که: سجویک آدم درستی نیست و از مخالفان تشیع پول گرفته برای خراب کردن نصر و اهل تسنن و سعودیها پول خرج میکنند برای مبارزه با نفوذ فکری نصر در آمریکا و غرب!
رک و پوستکنده گفتم: اوّل، نصر آن جایگاه را که میفرمایید ندارد؛ تصوّر میکنم بیش از حد اغراق میشود. چرا امثال سیریل گلسه را در ایران معرفی نمیکنید و از خدمات او نمیگویید که هم مسلمان است و هم کتاب پرفروشاش، «دانشنامه نوین اسلام»، خدمتی بزرگ به اسلام بوده. اندیشمندانی چون گلسه کم نبودند که بعضیشان مدتی به «مریمیه» پیوستند و سپس سرخورده شدند. سجویک و دیگران، که درباره نصر نوشتهاند، پدرکشتگی با نصر نداشتند؛ انگیزه تحقیقی داشتند و پولی از سعودیها و دیگران نگرفتهاند. این چه اتهام زشتی است به کسانی که انگیزه تحقیق دارند و به این دلیل خصومتها را به جان میخرند!
ماجرای مارک کاسلو را گفتم که برای این بنده خدا چه داستانها که درست نکردند. کاسلو انسان شریف و محترمی است و اگر اکنون رویکرد ضد دینی پیدا کرده به دلیل «تجربه مریمی» اوست و مشاهده «خدمات» شوان به اسلام از نزدیک!
چند مثال دیگر از شیوه برخورد مریمیه را با منتقدان گفتم و افزودم: «اینها ذاتاً فاشیست هستند. چرا باید این همه ناراحت شوند از معرفی مریمیه؛ در حالی که لحنم درباره نصر مؤدبانه بوده. بالاخره، باید درباره این جریان کتابی نوشته شود، و این فرقه یا طریقت یا هر چه اسمش را میگذارید معرفی شود، یا خیر؟»
آن دوست محترم، در لفافه، بلکه صریح، مقایسه کردند «برخورد متعصبانه» من به نصر را با برخورد شیخ قاسم اسلامی با علی شریعتی. حضور ذهن نداشتم. امروز صبح جستجو کردم درباره شیخ قاسم اسلامی، و حیرت کردم از این مقایسه.
کجای مطالب کتاب من درباره نصر شبیه به برخورد شیخ قاسم اسلامی به شریعتی است؟ نه من شباهتی به شیخ قاسم اسلامی دارم نه نصر شریعتی است! این صفحه نصر است: 13 مه 2011، یعنی حدود سه سال پیش، شروع به کار کرده و تا الان فقط 2313 «لایک» خورده. اگر صفحه شریعتی بود؛ به یقین بیش از یکی دو میلیون «لایک» داشت. من، که نه شیخام نه شریعتی، نه متفکرم نه مدعی، در آخرین پالایش صفحهام، حدود دو هزار نفر را حذف کردم که جا باز شود برای کسانی که فعالاند در صفحه.
این دوستان حتی نمیدانند که «سنت» و «سنتگرایی» در واژگان مریمیه آن نیست که ما میفهمیم؛ یعنی منظورشان «سنت» به معنای متداول نیست؛ منظور همان «دین خالده» است. به این دوست محترم عرض کردم: شما دین حنیف را قبول دارید؟ مردد ماند چه جواب دهد؛ نمیدانست منظورم چیست. گفتم: همان دین حنیف که در قرآن آمده: مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلا نَصْرَانِیّاً وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَمَا کَانَ مِنْ الْمُشْرِکِینَ. فرمودند: بله. گفتم: حال، اگر من ادعا کنم که پیرو دین حنیفام و اسلام فقط پوسته دین حنیف است و مناسک جدیدی ابداع کنم، میشوم غلام احمد قادیانی یا باب و بهاء دیگر. خب، شوان همین کار را کرد. پرایماردیالیسم (نخستینگرایی) یعنی همین. ماجرا خیلی پیچیده نیست. نوعی «دینسازی» جدید است.
تأکید کردند بر حضور نصر در کلاسهای فلسفه علامه طباطبایی. بحث مفصل بود و فراموش کردم عرض کنم که اگر حضور در جلسات فلسفه علامه فضیلتی میآورد، عیسی سپهبدی و منوچهر بزرگمهر هم، در کنار نصر، در این کلاسها حضور داشتند. سپهبدی را در مقالاتم درباره مظفر بقایی معرفی کردهام. منوچهر بزرگمهر، در زمان رضا شاه، مروج اصلی قادیانیگری و رئیس رسمی شاخه این فرقه در ایران بود. اسناد و نامههایش، در سربرگ جماعت احمدیه و با امضای بزرگمهر، موجود است.
این چه روشی است؟ نصر را به جایگاهی رسانیدن که فاقد آن است، و هر کس را که درباره مریمیه و نصر بنویسد «جیرهخوار سعودیها و سلفیها و وهابیها» معرفی کردن!
با این روشها، و حرفهای خصوصی و محفلی و تلفنی، که سند و مدرک نمیخواهد ولی «راحت الحلقوم» است و «تصمیمساز»، زیرا تأثیرش بر «خواص»، که وقت و حوصله مطالعه جدّی ندارند، بیش از کتاب و کار تحقیقی است، به سادگی میتوان هر حرف حساب را تخطئه کرد.
نصر در ایران هوادارانی متنفذ دارد. تصوّر میکنم حتی اگر لگنهاوزن هم بطور جدّی به نقد ترادیشنالیسم ادامه دهد و به نصر برسد، زیر آبش را بزنند و از این پس به ایران راهش ندهند!
پینوشت: روشن است که بند آخر تعریض طنزآمیز است؛ تعریض به کسی است که با یک تلفن ساده من و سجویک و گلسه و کاسلو و کوماراسوامی، و خلاصه همه منتقدان شوان و مریمیه، را یکجا و دسته جمعی به «مزدوری وهابیون» و آل سعود متهم کرده است!
نظر شما