علیرضا قربانی پس از مدتها سکوت، ضمن اعلام دغدغههای موسیقایی این روزهایش از مسایل و چالشهایی که پیشروی موسیقی ایرانی است، سخن گفت.
چهل و یک سال پیش در تهران به دنیا آمد. آنطور که در زندگینامهاش آمده از همان ابتدای کودکی علاقه بسیار به فراگیری قرآن و خواندن این کتاب آسمانی داشته و همین علاقه موجب شده در کنار یادگیری هنر قرائت که سرآغاز پیشرفت بسیاری ازهنرمندان صاحب نام موسیقی ایرانی بوده است به یادگیری الحان مختلف موسیقی نیز بپردازد.
تقریبا ۱۳ ساله بوده که به طور جدی به فراگیری ردیف آوازی، تلفیق شعر و موسیقی و کمی عمیقتر بینش و زیباییشناسی در آواز موسیقی اصیل ایرانی روی آورده و از محضر استادانی چون خسرو سلطانی، بهروز عابدینی، مهدی فلاح، حسین عمومی و احمد ابراهیمی بهرهمند میشود.
جوان علاقهمند موسیقی ایرانی که تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته بیولوژی دانشگاه شهید بهشتی به پایان رسانده است، در ۲۶ سالگی و بعد از ملاقاتهای پی در پی با زنده یاد علی تجویدی و آموختن از محضر این استاد شایسته موسیقی ایرانی برای حضور در ارکستر ملی به فرهاد فخرالدینی معرفی و به قول خودش دریچه جدیدی از دنیای شگفت انگیز موسیقی ایرانی به رویش گشوده میشود.
حضور در کنار فخرالدینی نقطه عطفی در فعالیتهای موسیقایی خواننده جوانی است که امروز به جایگاهی رسیده که نمیتوان تاثیر او بر جریان موسیقی این سالهای ایران را نادیده گرفت. تجربه و دانش موسیقایی که با حضور بزرگانی چون همایون خرم، فرهاد فخرالدینی، علی تجویدی، کامبیز روشن روان، حسین علیزاده و... آبشخور این تاثیر بوده تا پشتوانه خوبی برای تثبیت جایگاه هنری هنرمندان جوانی چون علیرضا قربانی باشد.
علیرضا قربانی از آن دسته خوانندگان فعال موسیقی ایرانی است که اگر نگوییم بهترین اما یکی از بهترین هنرمندان دو دهه اخیر موسیقی ایرانی است که توانسته ضمن توجه به اسلوب و قوانین حرفهای ورود به کارزار تجاری بازار موسیقی از تاثیرگذارترین و البته ریسک پذیرترین خوانندههای این سرزمین در حوزه موسیقی ایرانی نیز باشد. توجه به شیوههای آوازی اساتید صاحب نام موسیقی ایرانی در دورههای مختلف و کسب تجربه از محضر اساتید بزرگی چون زنده یاد علی تجویدی که خود قربانی از این استاد به عنوان تاثیرگذارترین هنرمند دوره کاری خود یاد میکند از او هنرمندی ساخته که بیاغراق در کنار تعداد محدودی از خوانندگان هم نسل خود پاسداران میراثی هستند که متاسفانه زنگ خطر انحطاط آن بارها از فاصله دور یا نزدیک شنیده شده است. زنگ خطری که شاید در این مجال فرصتی برای کالبد شکافی آن وجود نداشته باشد اما نکتهای است که باید در این اوضاع نابسامان موسیقی فکری به حال آن کرد.
این خواننده موسیقی ایرانی کشورمان چندی پیش ضمن اعلام جزییات تازهترین کنسرتش از دغدغههای موسیقایی این روزهای خود سخن گفت. البته این خواننده طی سالهای اخیر تمایل چندانی برای گفتگو با رسانهها نداشت، اما در آستانه برگزاری کنسرت «اشتیاق» در مرکز همایشهای برج میلاد تهران ضمن ارائه تازهترین جزییات این برنامه از دغدغههای موسیقایی این روزهای خود گفت. گزارشی از حضور در کنسرتهای «حریق خزان» در کشورهای اروپایی، مخاطبشناسی موسیقی ایرانی و آسیبشناسی مخاطبان موسیقی، تغییر نگرش توده مردم از حوزه موسیقی ایرانی به موسیقی پاپ، ارزیابی جایگاه بین المللی موسیقی ایرانی در محافل موسیقی، انتقاد به عملکرد این سالهای رسانه ملی در حوزه موسیقی، روایتی تازه از ماجرای تکراری و تمام نشدنی تعطیلی ارکستر ملی که رییس جمهوری چندی پیش نوید گشایش آن را را داده و موسیقی زیرزمینی برخی از فرازهای صحبت قربانی بود.
نحوه واکنش هنرمندان در وقایع سیاسی و اجتماعی، آسیبشناسی بازخوانی ترانهها و ملودیهای قدیمی موسیقی ایرانی، رابطه بین فقه و موسیقی، ارائه بهترین خاطرات موسیقایی و ارزیابی کارنامه خانه موسیقی طی سالهای اخیر از دیگر نکاتی بود که علیرضا قربانی در این نشست به آنها اشاره کرد. قربانی در این گفتگو همچنین درباره آلبوم مشترکی که با مهیار علیزاده آهنگساز به تازگی کار کرده است نیز توضیح داد. وی اشاره کرد که نام این آلبوم هنوز مشخص نیست ولی ضبط آن تمام شده است. این کار با ارکستری بزرگتر از «حریق خزان» ضبط شده و همراهی گروه کُر از ویژگیهای آن است. به گفته قربانی ضبط آلبومی ویژه اجرای مجدد آثار استاد تجویدی با تنظیم کامبیز روشنروان نیز به پایان رسیده است. نیمی از آثار این آلبوم به قطعات مشهور و بسیار شنیدهشده زندهیاد تجویدی اختصاص دارد و نیمی دیگر هم از آثار کمتر شنیدهشده وی است.
با توجه به اینکه اخیرا شاهد اجراهای موفقی از آلبوم «حریق خزان» در ایران و چندین کشور اروپایی بودیم خوب است در ابتدا از کم و کیف این اجراها و تجربههای به طور حتم خوبی که از این برنامهها به دست آوردید صحبت کنید. شما در آمار دارای رتبه خوبی به لحاظ برگزاری کنسرت یا شرکت در فستیوالهای بین المللی هستید که بیان راه رسیدن به این تجربیات به طور حتم میتواند برای مخاطبان و طرفداران جالب توجه باشد.
خوشبختانه موفقیتی که با آلبوم «حریق خزان» و آثار دیگرم با همکاری هنرمندان در اجراهای خارج از کشور پدید آمده است، به نسبت سنی که دارم نتیجه سالهای طولانی ممارست و تمرینی بوده که واقعا برای آن انرژی گذاشتیم.
دستاندرکاران موسیقی به خوبی واقف هستند که برای اجرای یک برنامه در حوزه موسیقی ایرانی آن هم در خارج از کشور نیازمند چه تمرینها و هماهنگیهای زیادی هستیم. فعالیتی که شرایط دشواری دارد. به هر ترتیب ما قبل از اجرای زنده آلبوم «حریق خزان» به آهنگسازی مهیار علیزاده اجراهایی در زوریخ سوییس و سالن «باربیکن» لندن داشتیم که این دومی یکی از برترین و مهمترین تالارهای اجرای موسیقی در کشور انگلستان است و خوشبختانه این دو اجرا هم با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان ایرانی و خارجی مواجه شد.
بعد از این اجراها هم به فاصله ۱۰ روز تور «حریق خزان» آغاز شد و ما کنسرتهای متعددی را در چند کشور اروپایی پیرامون این آلبوم برگزار کردیم که این کنسرتها نیز با استقبال قابل توجه مخاطبان مواجه شد. «حریق خزان» از جمله آثار موسیقایی است که به جهت ویژگیهای ساختاری و ارکسترال آن قابلیت اجرا در هر کشور خارجی را دارد. این اثر به دلیل نوع نوشتاری که مهیار علیزاده به کار گرفته در مقایسه با دیگر آثار حوزه موسیقی ایرانی دارای فضای مدرنتر و متفاوتی است که نتهای آن را میتوان در هر ارکستر و آنسامبل خارج از ایران هم اجرا کرد و این یکی از خاصیتهای «حریق خزان» بود که نظیرش کمتر شنیده شده است.
این همان چیزی است که من طی این چند سال در آنسامبل و سازبندی ایرانی به دنبالش هستم و خوشبختانه آهنگسازان جوانی مانند علیزاده از این ویژگی برخوردار هستند. ویژگیای که میتواند در برگیرنده حرفهای خاص و نو برای موسیقی باشد که لازم نیست برای مدرن کردن آن کارهای عجیب و غریب کنیم بلکه اضافه کردن طعم، رنگ و بوی جدید به اثر طوری که شنونده با شنیدن آن احساس کند تفکری پشت سر اثر قرار گرفته کفایت میکند و باعث میشود شنونده فهیم موسیقی ایرانی با اثری ارزشمند رو به رو شود. در غیر این صورت نمونههای زیادی از آنسامبلهای ایرانی وجود دارد که برای کار به دست ما میرسد اما ما مجبوریم به دلیل حساسیت بالا فقط تعداد بسیار کمی از آنها را انتخاب کنیم.
و البته مخاطب هم با واکنش خود بعد از انتشار این آلبوم در ایران و اجراهای زنده آن در داخل و کشور نشان داد که آمادگی کاملی برای ورود به فضای جدیدی در موسیقی مهجور ایرانی به ویژه در عرصههای بین المللی را دارد.
ببینید من همیشه دنبال این بودم که کاری که میخواهم ارائه دهم کاری متفاوتتر از آثار قبلیام باشد. حتی اگر نخواهم بارها بر عنوان «متفاوت» تکیه کنم دوست دارم به این نکته تاکید کنم که علیرضا قربانی همواره تمایل به اجرای آثاری داشته که حرف نو و تازهای برای گفتن داشته باشد. اثری که شنیدن آن جذابیت جدیدی را برای مخاطبان آثارش فراهم میآورد. در نتیجه این موضوع یک مقدار حساسیت من را بیشتر کرده که در عرصه نوگرایی کارهایی را ارائه دهم؛ کارهایی که در آن جوانان نقش بسیار پر رنگی دارند.
«حریق خزان» آلبومی بود که من پیش بینی استقبال از آن تا این حد را نمیکردم اما میدانستم کاری انجام گرفته که میتواند اثر نو و جدیدی در ساختار موسیقی ایرانی معرفی شود کاری که این بار مقداری به خلوت آدمها پرداخته است و مخاطب خارج از مرزهای ایران هم میتواند به خوبی با آن ارتباط برقرار کند. ما در این آلبوم تمام تلاش خود را انجام دادیم تا با در نظر گرفتن فضایی که به آن اشاره کردم اشعار و ملودی و ساختار موسیقایی، مربوط به تنهایی آدمها در دنیای امروز باشد. اینکه انسان امروزی دنبال یک همدم و محلی برای فرار از تنهایی است که خوشبختانه به نتیجه مورد نظر دست پیدا کردیم و کار طوری با استقبال مخاطبان مواجه شد که برای ما تجربه هفت اجرای متوالی در تالار وحدت تهران و چندین اجرا در خارج از کشور را به همراه داشت. البته دراین راستا کار دیگری را چندی پیش با مهیار علیزاده آغاز کردیم که چند روز گذشته ضبط آن به اتمام رسید. این اثر در همین چارچوب فکری آلبوم «حریق خزان» تولیده شده و ویژگی که نسبت به کار قبلی دارد اضافه شدن حجم سازهای ارکستر و گروه کر است. ضمن اینکه انتخاب اشعار هم به نوعی بود که حتی آواز خوانده شده بر آن روی شعر نو طراحی شده است و به زودی هم وارد بازار موسیقی خواهد شد که دوست دارم تا زمان قطعی انتشار درباره جزییات آن خبری را اعلام نکنم.
آقای قربانی در حال حاضر نمیتوان جایگاه مشخص و محکمی برای موسیقی ایرانی در عرصههای جهانی قائل شد. چرا با وجود پیشینه تاریخی و محتوایی تاریخ موسیقی ایران و تعدد گونهها موسیقی در کشورمان و البته قابلیتهای آنها و سازهای ایرانی برای جهانی شدن، هیچ تلاش و دستاورد قابل اتکایی به غیر از تلاشهای فردی و محدود، برای معرفی هرچه بهتر موسیقی ایرانی در رویدادها و محافل بین المللی معتبر نداشتیم؟
پاسخ به این پرسش شما به قدری واضح و مبرهن است که میتوان گفت که هیچ چالشی برای جواب به آن نمیتوان یافت. وقتی موسیقی ایرانی در مهد و زادگاه خود مهجور است و مورد ظلم، کم لطفی و حتی بیاحترامی قرار میگیرد چگونه میتوان برای جهانی شدن موسیقی ایرانی جایگاهی قائل شد؟
متاسفانه در روزگاری که شدیدترین هجمههای فرهنگی هنری از طریق اینترنت و دیگر رسانهها بر ما وارد میشود ما با مشکلات عدیدهای در بیان هویت موسیقی ایرانی مواجه میشویم که ما را دچار چالشهای فراوانی کرده است. مشکلاتی که یکی از مهمترین آنها مربوط به مجاز بودن یا غیر مجاز بودن موسیقی است. کشوری نظیر هند و برخی از کشورهای آسیایی که توانستهاند جایگاهی برای خود در عرصه بین المللی کسب کنند وقتی متوجه میشوند ما در کشورمان نمیتوانیم ساز ایرانی را در رسانه ملی خود برای مخاطب نشان دهیم تعجب میکنند. بنابراین من از شما میخواهم از این فراتر نروید که چرا موسیقی ما جهانی نیست. وقتی مخاطب ایرانی خودمان هنوز شناخت کاملی از سازهای ایرانی ندارد و ساز گیتار را بیشتر و بسیار کاملتر از تار و سه تار ما میشناسد چگونه میتوان به جهانی شدن موسیقی ایرانی امیدوار بود؟ پس بهتر است خارج از این بحث نرویم که چه اتفاقاتی باعث مهجوریت بیش از حد موسیقی ایرانی شده است. این شرایط در حالی رخ میدهد که همه میدانند موسیقی فراگیرترین هنری است که بالاتر از سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی و سایر هنرها در جریان مستقیم زندگی مردم قرار دارد اما متاسفانه این چنین در کشور ما مورد ظلم و جفا قرار گرفته است.
پس آیا میتوان گفت که تغییر نگرش مردم کشورمان برای اولویت قرار دادن موسیقی پاپ نسبت به موسیقی ایرانی نشات گرفته از این مشکلاتی است که شما به آن اشاره کردید؟
مطمئن باشید بخشی از این تغییر نگرشی که شما به آن اشاره کردید نشات گرفته از این ماجرایی است که به آن اشاره کردم. اصلا شما در این چند ساله ببنید که کدامیک از نامداران موسیقی ایرانی به غیر از دفعات معدود به صورت مستمر در رادیو و تلویزیون ما ظاهر شدند؟ در حالیکه زمانی همین رادیو میزبان بسیاری از بزرگان موسیقی سرزمین ما با برنامه «گلها» بود. ارزش رسانه رادیو برای این هنرمندان به قدری بالا بود که اجازه نمیدادند کسانی در سطوح پایینتر و بعضا مبتذل موسیقی در این رسانه حضور پیدا کنند. هنوز دست نوشته مرحوم صبا موجود است که نامهای را به زنده یاد همایون خرم دادند و به وی اجازه دادند که در برنامه تکنوازان تکنوازی کند. یعنی ما در رسانه چنین بزرگانی داشتیم که برای توسعه و اشاعه موسیقی و حضور هنرمندان اعلام نظر میکردند.
میتوان گفت رفتن به استودیو ۱۰۴ رادیو اعتباری را فراهم میکرد که منتج به معرفی بزرگانی چون جلیل شهناز، حبیب الله بدیعی، پرویز یاحقی و دیگر نوازندگان برجسته شد. حالا کدامیک از بزرگان موسیقی که من مطمئنم دوست دارند در صورت فراهم بودن شرایط، به صورت افتخاری در تلویزیون و رادیو تکنوازی کنند برای کار در این رسانه دعوت میشوند؟ البته حتی اگر دعوت هم بشوند من حتم دارم برای عزیزان شرط میگذارند. چرا که مگر میشود استاد و رهبر ارکستر به تلویزیون دعوت شود اما بیننده حین اجرای برنامه فقط سر رهبر ارکستر را ببیند و از دیدن ساز ارکستر بیبهره بماند؟ آخر مگر میشود شما هنرمند نوازنده را دعوت کنید اما ساز را طوری که معلوم نیست استاد مشغول چه کاری است، نشان دهید؟ آیا این موارد دلیل محکمی برای معرفی نشدن موسیقی ارزشمند ایرانی به عرصههای بین المللی نیست؟
نمی خواهم در مقام مخالف خوان صحبتهای شما قرار بگیرم، اما آقای قربانی انسانها ثابت کردند که در هر تنگنایی قرار بگیرند یک راهی برای برون رفت از آن فضا حتی به صورت فردی کشف میکنند. حالا باید با همه این مشکلات چه کرد؟ ما که نمیتوانیم قید جهانی شدن را با وجود همه این آسیبها بزنیم. کما اینکه شما هم در این فضای پر از مشکل مدام در حال سفر و تلاش برای جهانی کردن موسیقی ایرانی هستید.
اتفاقا آنچه فقط وجود دارد تلاشهای فردی است و این تنها نقطه امید موجود در این فضای به وجود آمده است چرا که هنرمندان بر اساس پشتکار، دانش فردی و براساس معیارهای جهانی شدن فعالیتهای مستمری دارند که اگر کمی کنکاش کنید متوجه خواهید شد کمترین حمایت دولتی و رسانهای را هم ندارند. این ماجرا در همه گونههای هنری اعم از موسیقی، تئاتر، سینما و سایر رشتههای هنری جاری است. تمایل دارم اینجا مثالی را عنوان کنم. دو ماه پیش سهراب کاشف آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی در مسابقات «بوزانس» کشور فرانسه که برای رهبران ارکستر زیر ۳۲ جهان برگزار شد توانست به عنوان ۱۰ نفر برتر مسابقات شناخته شود. اتفاقی که در کشورمان کوچکترین توجهی به آن نشد.
آیا میتوان با اطمینان خاطر گفت کسب این رتبه نشات گرفته از شرایط فعلی موسیقی ماست؟ به طور حتم خیر. چرا که سهراب کاشف دست پرورده تحصیلات آکادمیک در اروپاست و اصلا نمیتوان این اتفاق بزرگ را مرهون تلاشهای وضعیت آموزش موسیقی در کشورمان قلمداد کرد. البته این اتفاق جدای از خبر مسرت بخشی که میتواند برای جامعه موسیقی باشد در برگیرنده نکته مهمی هم هست و آن خلا بسیار زیاد آموزش در کشور ماست. شاید شما خبر نداشته باشید که وضعیت آموزش هنر به ویژه موسیقی در ایران فاجعه است. خروجی افراد تحصیلکرده و قدرتمند از دانشگاههای ما که بتوانند هنرمندان خاصی در عرصه موسیقی باشند تقریبا نزدیک صفر است و اگر هم میبینیم افرادی بعد از فراغت دانشگاه حضور موثری در عرصه موسیقی دارند به دلیل تلاش فردی خودشان است که بعد از دانشگاه با حضور در محضر استادان خصوصی خود به درجات بالایی در موسیقی رسیدهاند و حالا من اینجا به سوال شما باز میگردم که برای برون رفت از شرایط پیش آمده چه باید کرد؟
به اعتقاد من فارغ از تمام صحبتهای کلیشهای که در این زمینه تاکنون انجام گرفته ما باید به سمتی هدایت شویم که یک حرکت همه جانبه با پشتوانه آموزشی جریان موسیقی کشور را از این بحران خارج کند تا ما در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم. من با اطمینان میگویم تقریبا تمام هنرمندانی که این سالها در موسیقی حرفی برای گفتن دارند آن چیزهایی را که باید به دست آورند، خارج از محیط دانشگاه آموختهاند و این بزرگترین آفت است که نباید به آن عادی نگاه کرد. به عنوان نمونه بزرگانی چون مشکاتیان، لطفی، علیزاده، طلایی و بسیاری از این افراد زبده هنر موسیقی که اتفاقا چهرههای دانشگاهی هم هستند فعالیتهای خود را از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی میدانند. نهادی که در حال حاضر نامش نیز تغییر کرده و دوستان از اینکه عنوان «اشاعه موسیقی» بر روی یک نهاد هم باشند پرهیز دارند. البته خیلی از آقایان دوست ندارند ما اینها را بگوییم و دائم به ما گوشزد میکنند چنین مواردی را جایی مطرح نکنید. به هر ترتیب بدانیم و بدانند که در این بخش خانه از پای بست ویران است و همه آنچه در جریان معرفی موسیقی ایرانی در مجامع جهانی میبینید، علاقهای است که هنرمندان فرهیخته این سرزمین شخصا به فرهنگ، هنر و تمدن این مملکت دارند و اتفاقا زندگی خود را هم پای این علاقه میگذارند. نمونه این توجه، کیهان کلهر است که به جرات و بدون تعارف در بخش موسیقی بیکلام بهترین نماینده موسیقی ایرانی در خارج از کشورمان بوده است و من میدانم چقدر برای این کاری که سالهاست انجام میدهد زحمت کشیده و خون دل خورده است.
با توجه به اینکه انتظار مجامع موسیقایی و هنری دنیا ایجاد یک روند قانونمند و منظم است و از سوی دیگر ما با اتکا به افراد و نه جریان گروهی و برنامهریزی شده، مشغول هدایت موسیقی ایرانی در عرصه بین المللی هستیم، آیا میتوان گفت عرصه بین الملل هم متوجه این جریان شده که سیستم فعلی حاکم بر موسیقی ایران سر جای خود نیست؟
قطعا این اتفاق افتاده است. ما غافل شدیم از اینکه امروز مهمترین نگین جامعه ایرانی برای رخ نمایی و تفاخر به جا و نه از نوع بد آن، فرهنگ، هنر، تمدن و ادبیات آن است. ادبیات ما یکی از بزرگترین، قویترین و پرافتخارترین ادبیات دنیاست، اما متاسفانه ما در هنرهای دیگر به این شکل خوب عمل نکردیم. ما باید بدانیم امروز آنچه بیش از همه عناصر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در دنیا ثمربخش خواهد بود فرهنگ و تمدن ایران است که متاسفانه از آن غافل شدهایم. ما کشورهای بسیار ثروتمندی را میشناسیم اما میبینیم که آنها اصلا فرهنگ و تمدن ندارند. عناصری که در بهترین شکل ممکن خود در کشور ما وجود دارد اما ما کمترین بها را به آنها دادهایم؛ عنصری که میتواند بهترین وسیله برای نشان دادن قدرت ایران به خارجیها باشد.
من باز هم تاکید میکنم که خارجیها همانطور که دائما در حال رصد کردن جریانهای سیاسی کشورمان هستند به همان میزان جریانهای فرهنگی را هم رصد میکنند و خیلی خوب هم میدانند مشکلات و محدودیتهای ما چیست. البته ممکن است این محدودیتها رنگ و بوی سیاسی به خود گیرد که من کاری به آن ندارم، اما امیدوارم از این پس جور دیگری به ماجراهای فرهنگی هنری کشورمان بنگریم.
پس با توجه به صحبتهای شما میتوان نتیجه گرفت غیبت یا قهر تقریبا طولانیمدت علیرضا قربانی در تلویزیون و رادیو به خاطر مواردی باشد که به آنها اشاره کردید.
بله. متاسفانه من در طول سالهایی که با رسانه ملی در تولید برنامههای موسیقایی همکاری داشتم در بسیاری موارد با بد قولیهایی مواجه شدم که من را به شدت ناراحت کرد. وقتی من با تهیه کننده و کارگردان برای حضور در برنامهای وارد مذاکره میشوم و آنها شرط حداقلی را میپذیرند که ساز را در کنار آواز من نمایش دهند اما بعد از یک قول شفاهی تهیه کننده اعلام میکند که فلان مدیر پخش اجازه چنین کاری را به ما نمیدهد، به طور حتم نسبت به سازندگان برنامهها بیاعتماد شده و در پروژههای بعدی با آنها همکاری نمیکنم.
این ناراحتکننده است که به خاطر بسیاری از بدقولیها کسانی که به اندازه خودشان مخاطبانی دارند دیگر رغبتی برای حضور در تلویزیون نداشته باشند. من از همین جا به شما قول میدهم اگر مشکلات موسیقی در رسانه ملی مرتفع شود بزرگترین هنرمندان موسیقی حاضر خواهند شد به خاطر حفظ فرهنگ سرزمین خود رایگان هم با این رسانه کار کنند. اما اگر روند به این شکل ادامه پیدا کند همین هنرمندان وقتی به عنوان مهمان یک برنامه دعوت شوند، دعوت دوستان را نمیپذیرند و از حضور در فلان برنامه تلویزیونی صرفنظر میکنند.
شما خوانندهای هستید که اگر نگوییم اولین اما در ردیف اولین خوانندگان تیتراژ سریالهای تلویزیونی فعالیتهای خوبی داشتهاید که من فعلا خوانندگی در تیتراژ سریالهای پرمخاطبی چون «شب دهم»، «مدار صفر درجه»، «وضعیت سفید» را در خاطر دارم. آیا این مواردی که شما را از خوانندگی در برنامههای موسیقایی سازمان صدا و سیما دور کرد در بخش تیتراژخوانی هم مصداق دارد یا خیر؟ و این شما بودید که بنا به هر دلیل شخصی این سالها کمتر در خوانش تیتراژ مجموعههای تلویزیونی حضور پیدا کردید؟
موضوعی که مطرح کردید هم دست به گردن بقیه مشکلات است. البته یادمان نرود در کنار مشکلات بسیار زیادی که در همه حوزهها داریم نباید از این موضوع غافل شویم که در تولید فیلمنامههای خوب و سریالهای جریان ساز و تاثیرگذار سالهای قبل دور شدهایم. وقتی فیلنامهای از درجه کیفی بسیار پایینی برخوردار باشد طبیعی است که همین روند در کیفیت تیتراژ هم تاثیرگذار خواهد بود.
در حال حاضر هدف اصلی بسیاری از سریالهای تلویزیونی کشاندن مخاطب بیشتر است و هدف محتوایی و موثری در بدنه آنها دیده نمیشود بنابراین کار همانی میشود که نشانههای تصویری آن سریال ایرانی است اما آهنگساز موسیقی زهی ارکسترال را برای آن انتخاب کرده که این جریان میتواند برعکس هم اتفاق بیفتد و من دلیل آن را نمیدانم. از سویی دیگر من کارگردانهایی را میشناسم که برای بیشتر شناخته شدن و همچنین مقبولیت مجموعه خود دنبال خوانندگان و اسامی افرادی میگردند که به وسیله آن خودی نشان دهند و طیف بیشتری از مخاطبان را نیز به سمت خود بکشانند. اما معتقدم اگر کیفیت سریال به لحاظ فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری و آهنگسازی خوب باشد تیتراژ آن هم خوب خواهد بود. حتی ما دیدیم که تیتراژها در بعضی مواقع ماهیتی جدا از سریال پیدا میکنند و خود به تنهایی تبدیل به یک نشانه ماندگار میشوند. به طوری که مخاطب بعدها وقتی چند میزان اول آن قطعه را میشنود، یاد سریال میافتد. بنابراین اگر اینها خوب در کنار یکدیگر قرار بگیرند قطعا باعث موفقیت میشود که متاسفانه امروزه کمتر شاهد آن هستیم.
من معتقدم هرچیزی بر اساس تفکر و تعقل انجام پذیرد نتیجه کار بسیار خوب خواهد شد. همانگونه که این جریان را ما در مجموعههای سالهای پیش تلویزیون از جمله «شب دهم»، «مدار صفر درجه»، «وضعیت سفید» و دیگر مجموعههای اثرگذاری که همکارانم در مقام خواننده تیتراژ در آن حضور داشتند، وجود داشت و ما میتوانیم آن مجموعه را از مجموعههای بیکیفیت دیگر متمایز کنیم. نمونه سینمایی این جریان هم فیلم ماندگار «دلشدگان» علی حاتمی است با صدای محمدرضا شجریان است که همچنان به عنوان یک اثر شاخص موسیقایی و تصویری جاودانه باقی مانده است.
و متاسفانه در وجود همه اینجای خالیها و کم کاریها، موسیقی ایرانی هر روز بیشتر از روز قبل رو به انحطاط است و موسیقی پاپ که اگر درست عرضه شود در جای درست خود گونهای قابل احترام است، سلیقه مخاطب را تغییر داده است.
این آسیبی که شما به آن اشاره کردید آنچنان در آینده فاحش خواهد بود که به تبع آن باعث بیشتر شدن آسیبها نیز میشود. این ایام، روزگار اینترنت و دسترسی راحت به اطلاعات است و شما به راحتی میبینید که یک کودک با انواع و اقسام سازهای غربی آشناست اما به دلیل اینکه ساز ایرانی را ندیده و صدایش را هم نشنیده نمیتواند بین موسیقی درست و غلط تشخیص درستی داشته باشد. حتی همین کودک میتواند به راحتی در سریالهای داخلی و خارجی سلاح سرد را مکرر ببیند و تاکیدی هم به او نمیشود که این سلاح ابزاری قبیح است اما باز هم او را از دیدن ساز ایرانی محروم میکنند.
58247
نظر شما