صادق روحانی: هشتمین کارگاه فهم معماری با عنوان « خوزستان ، صنعت نفت، فرهنگ سکونت» در استان خوزستان برگزار شد.مهندس وحید قاسمی دبیر این کارگاه در گفت و گو با خبرآنلاین به تشریح دلایل شکلگیری و اهداف برگزاری این کارگاه پرداخت.
ایده و جرقه اصلی این کارگاهها که الآن هشتمین آن در جریان است از کجا آمد؟
راستش اگر بخواهیم بگوییم که ایده اولیه این کارگاه کجا زده شد شاید خیلی درست نباشد چرا که رویکردی که در تمام این کارها وجود دارد توجه به یک سری از مسایل جمعی و تیمی است. از آنجایی که معماری همیشه ما را متوجه زندگی می کند باید گفت بدون شک یکی از مهمترین جنبه های آن شرایط جمعی زندگی است، یعنی وقتی که ما به شکل کلانی به سرزمینمان نگاه کنیم میبینیم یکی از ویژگیهای مهمی که ایران دارد همین ماجرای خرد زندگی یا تجربه زیست و زندگی است. این تجربه یک سری لکه جدا افتاده از هم نیستند. پیوستگی زندگی از شمال تا جنوب ایران وجود دارد. البته ایرانی که میگویم منظور ایران فرهنگی است نه این مرزبندی جغرافیایی که به شکل یک گربه درآمده است. طبیعتا وقتی شما میخواهید یک اتفاقی را که مرتبط با این ساحت است بررسی کنید آنچه که مهم است تجربههای جمعی است که اتفاق میافتد. حقیقت این است که این کارگاهها این موضوع را تجربه میکنند. یعنی تجربه با هم بودن و زندگی جمعی. ما تقریبا پس از کارگاه کاشان دیگر فرد را به رسمیت نشناختیم اگرچه که افراد و عقایدشان دارای رسمیت هستند. الآن دیگر کسی نمیتواند مدعی باشد که این من بودم که این کار را کردم.
آن ایده و هدفی که روز اول برای این کارگاه زده شد چه بود و الآن پس از گذشت هشت دوره از این کارگاهها کجای کار هستید؟ آیا از آن اهداف دور شدهاید یا نزدیک ؟ و آیا اساسا آن اهداف هنوز هم به عنوان هدف به رسمیت شناخته میشود؟
این حرفی است که من امروز به آن رسیدهام.شاید وقتی که این کار را شروع کردیم اینگونه فکر نمیکردیم. یادم هست وقتی این کار را شروع کردیم من این مثال را برای همه میزدم. جشنواره فیلم فجر به این شکلی که الآن خیلی از رونق افتاده، نبود. سینمای عصر جدید سینمایی بود که دانشجویان سینما در آن فیلم میدیدند و جشنواره فیلم فجر را پیگیری میکردند. یک فیلمی بود به نام «راشمان» که در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد. روزی که من در صف خرید بلیط رفته بودم خیلی از دانشجویان جوان سینما در آن صف بودند. من آنجا فکر کردم که وقتی سینما یک همچین نشاطی برای دانشجویان میتواند داشته باشد چرا دانشجویان معماری ما یک فستیوالی ندارند که اینجور پرشور حاضر باشند. علاوه بر این تقریبا هیچکس معماری را از جای اصلی اش نمیخواند. یعنی وقتی شما میخواستید که یک نمایشگاه معماری بگذارید اگر به گالریهای شهر من که اصفهان بود رجوع میکردید میگفتند ما معمولا اینجا نمایشگاه نقاشی میگذاریم، نمایشگاه معماری نهایتا نمایشگاه عکسی بود که موضوعش معماری بود. کسی در مدیریت فرهنگی به معماری از حوزه ناب و خالص آن نگاه نمیکرد. مدیریت فرهنگی دربرنامه های خود معماری نداشت. دغدغه اصلی و فکر اصلی که وجود داشت توجه به این رویکرد فرهنگی بود. طبیعتا این رویکرد فرهنگی یک مبانی نظری میخواهد که این مبانی نظری از همان توجه به خرد زیست پیدا میشود. بنابر این هدف از همین چیزها به دست میآید، خود معماری به صورت ناب کلمه. آنچه که امروز باعث میشود معماری ما از بن بست خارج شود نحوه قرائت ما از معماری است. عدم توجه به خواستگاه فرهنگی معماری ، عدم توجه به اینکه بالاخره جامعه معماری کشور که اینگونه فکر میکند یک فضایی میخواهد که به گفت وگو بنشیند. اینها عواملی بود که باعث شکلگیری این ایده شد. از سوی دیگر فرصت فوق العادهای که بخشی از مدیریت فرهنگی که زمانی که من در شهرداری اصفهان و موزه حمام علیقلی آقا بودم به من داد باعث شد تا این تجربه را انجام دهیم. این فکری بود که باعث شد این کارگاه ها شکل بگیرد اما دوام و قوام آن به خاطر استقبال جامعه جوان معماری بود. یعنی جامعه جوان معماری کشور گویی خود نیز دنبال یک فضایی میگشت که خودش هم بتواند سوالهای خود را جواب بدهد. هنوز هم که هنوز است با تمام سختیهایی که اینکار دارد یکی از مهمترین انگیزههای ما این استقبال و خواستی است که وجود دارد. البته این خواست باید هدایت بشود ، تربیت شود و رشد پیدا کند. آموزش معماری ما از یک ایراداتی رنج میبرد. یک حلقه واسطی که یک حرفهایی بزند که نه صرفا آکادمیک و در چهارچوب گنجیده است و نه حرفهایی است که صرفا مربوط به فازهای حرفهای است بلکه کمک میکند که آن فضای آکادمیک بیاید در فضای حرفهای بغلطد. این یک حلقههایی میخواهد. فقط هم این کارگاهها نیست. مجموعه عواملی مانند مجلات مختلف معماری، روزنامه معماری و سایر رسانهها که به معماری بپردازند و فهم عمومیای که مردم نسبت به معماری پیدا میکنند. کانونهایی که به معماری میپردازند، نمایشگاهها، گالریها و سایر مکانهای فرهنگی که سعی میکنند معماری را تا حدودی مورد توجه مردم قرار بدهند همه اینها وقتی کنار هم قراربگیرند یک چرخه فرهنگی را شکل میدهند که آن حلقه واسطه بین این دوست.
شما گلایه کردید از نگاهی که در فضای حرفهای معماری وجود دارد. به نظر میرسد این فضا حاصل فشاری است که مشاوران معماری ایجاد کردهاند...
من با این نظر مخالفم. به نظر من بازار کار است که این شرایط را فراهم میکند.
شما کارگاه معماری را یک رویداد فرهنگی مینامید و معتقدید که این کارگاهها دنبال فعالیت آکادمیک صرف نیستند. در این هشت دورهای که از برگزاری کارگاههایی از این دست میگذرد ما شاهد این هستیم که اعضای هیاتهای علمی هرکدام از این کارگاهها تغییر کردهاند. دیگر آن افراد اولیه نیستند. فکر نمیکنید کمی بیش از حد از فضای آکادمیک فاصله گرفتهاید؟
یک بخشی از اینکه آدمها نتوانند بیایند برنامه ریزی شخصی خود آنهاست ولی همین الآن اگر با همه این آدمهایی که در دورههای مختلف هیات علمی کارگاه بودند صحبت کنید در یک چیز همه مشترک هستند و آن اینکه ذاتا این حرکت را مفید میدانند. حالا ممکن است در صورت و ظاهر نقطه نظرات مختلفی داشته باشند. اما نمیشود انکار کرد که بالاخره یک فکر راهنما و هادی وجود داشته به خصوص در جریان هیات علمی و حوزه آکادمیک که آن تلاش کرده یک صورتی از معماری را معرفی کند که آن صورت علمی است و من به عنوان دبیر کارگاه در آن نقش کمی دارم.. این جمله یعنی دیدن و مطالعه و مواجه شدن با خود معماری و نه نشستن در کتابخانه و شهر خود.
شما شهرهای مختلف را دیدهاید و هفت نمونه از این کارگاهها را برگزار کردهاید و معماری عجین شده با سنت فولکلور مناطق مختلف را بررسی کردهاید. اینبار آمدهاید سراغ خوزستان و مواجهه صنعت نفت با فرهنگ سنتی. خوب اینکه یک پدیده وارداتی است چه ربطی به فرهنگ ما دارد؟
این یک اشتباه است که ما اینگونه فکر کنیم. اولا که نفت اینجا بوده است. هزاران سال نفت اینجا بوده است. تا پیش از استحصال صنعتی نفت هم از آن استفاده میکردیم. در شوشتر بندی داریم به نام بند قیر. بند قیر همین رسوبات نفتی بوده است که مردم در جاهایی هم از آن قیر به عنوان آتشزنه استفاده می کردند. پس موضوع را تفکیک کنیم ، نفت در ایران وجود داشته است. یعنی ما یک پدیدهای داریم به نام نفت در ایران که مسبوق به سابقه است و یک پدیدهای هم داریم به نام استحصال صنعتی نفت که مسبوق به سابقه نیست. ولی یک نکته خیلی ظریفی وجود دارد. آشنایی من با خوزستان برمیگردد به تجربه شوشتر. در کارگاه شوشتر مهندس بهشتی به من توصیه که من "بریم و باوارده" را هم ببینم. معماری "بریم و باوارده" خیلی به معماری ایران نزدیک شده است. این فقط یک ظاهری بود که من دیدم. در این مدت هرچه که ما ورز دادیم و کار کردیم متوجه شدیم که ما بالاخره یک صورتی از زندگی داریم که اتفاقا بنیانهای آن از همین استحصال صنعتی نفت در خوزستان به سراسر ایران رفته است. اما چرا از خوزستان به سراسر ایران رفته؟ اگر از جایی بود که قدمت خوزستان را نداشت و بنیانهای مستحکم وجود نداشت کاملا مضمحل میشد اما در اینجا و با وجود این تاریخ و این سابقه سکونت و این نقشی که خوزستان برای کل سرزمین ایران بازی میکند داستان شکل دیگری به خود میگیرد. وقتی پدیده صنعتی شدن نفت میآید و شکلی که می آید و وارداتی است اما همواره در یک کنشی قرار میگیرد که ان کنش ما را در مواجهه ، گفت وگو و زندگی جدیدی که در جهان در حال شکلگیری است با عنوان سرزمین ایران دارای یک کاراکتر میکند. همین است که انگلیسیها هرجا که میروند آن را مستعمره میکنند الا در ایران. در جنوب خوزستان سکونت تا صد و چند سال پیش وجود نداشته است. خیلی کم بوده است، محمره وجود داشته است. دکتر محیط طباطبایی که رییس اداره فرهنگ خوزستان بوده است میگوید برای اینکه من بروم به خرمشهر سر بزنم جادهای از شوشتر به جنوب خوزستان نبود، میرفتم بصره آنجا لنج سوار میشدم و میرفتم به خرمشهر ، جاده با نفت به جنوب خوزستان میآید. منتها چون این بخش متصل به یک بدنه قوی است در طول زمان باعث میشود که انجا بتواند هویت خود را پیدا کند. بنابر این کسی آبادان را پدیده وارداتی نمیداند. آبادان جزئی از خوزستان میشود. همانطور که دکتر چگینی هم در مصاحبه مطبوعاتیشان گفتند اقوام کوچرو بختیاری همواره با دشت کار میکردند ، هرگاه این شرایط معیشت برای قوم کوچرو فراهم میشود که مشکلات کوچ را کم کند آنها آنجا را خواستگاه خود میکردند. نفت روی این موضوع سوار میشود. آگاهانه با ناآگاهانه آن را نمیدانم. وقتی نفت در مسجد سلیمان پیدا میشود و اولین چاه نفت زده میشود آن قوم کوچ رو آنجا ساکن میشوند و در شکل گیری کلان سرزمین خوزستان نقش ایفا میکنند. این پدیده دیگر یک پدیده وارداتی نیست. در این کارگاه وارداتی بودن این پدیده مورد بررسی قرار میگیرد.
5757
نظر شما