سیدصادق روحانی: امام خمینی در تهران مورد استقبال قریب به سه میلیون ایرانی قرار گرفتند. برنامه نخستین این بود که امام در 5 بهمن 1357 وارد ایران شوند ولی دولت شاپور بختیار فرودگاهها را بسته اعلام کرد. بسته شدن فرودگاهها به پردامنه شدن اعتراضات و اعتصابات انجامید. امام در پاریس اعلام کردند که به محض باز شدن فرودگاهها به کشور بازخواهند گشت و مردم را به ادامه اعتراضات دعوت کردند. در 9 بهمن 1357 به فرمان بختیار فرودگاه مهرآباد بازگشایی شد.
در تاریخ 12 بهمن سال 1357 ابوالحسن بنیصدر پرواز چارتر هواپیمایی ایرفرانس را از پاریس به تهران کرایه کرد و در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح 12 بهمن امام خمینی با پرواز هواپیمایی ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشستند.
گروهی از دانشآموزان سرود خمینی ای امام را در سالن فرودگاه اجرا کردند و یک دانشجو به نام نصرالله شادنوش به نمایندگی از جامعه دانشجویان متنی را در خوشامدگویی امام (ره) خواند، متنی که گفته شد شهید مطهری آن را نوشته بود.
حضرت امام(ره) طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر میکنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمیتوانم جبران کنم. ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشههای فساد ترغیب کردند. ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.
فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم، راهپیمایی و تظاهرات را برای 3 روز آزاد اعلام کرد. امام خمینی در استقبال انبوه مردم به بهشت زهرا انتقال یافته و در آنجا به سخنرانی پرداختند. فیلم لحظه ورود امام به فرودگاه مهرآباد را ایــنــجــا ببینید.
در ادامه وقایع روز دوازدم بهمن ماه می آید:
ساعت 12:30
ـ قرار بود امام دانشگاه تهران هم بروند و تحصن عدهای از روحانیها هم در آنجا تمام شود اما خیابان انقلاب و مقابل دانشگاه آنقدر شلوغ بود که احمدآقا و محسن رفیقدوست ـ راننده بلیزرـ امام (ره) را منصرف کردند.
- امام (ره) نگاهی به مردمی که خودشان را هرطور بود به ماشین رسانده بودند و برایش دست تکان میدادند کرده و گفتند: «من با این مردم کار دارم و این مردم هم با من کار دارند.»
ساعت 13:45
ـ بلیزر ناگهان خاموش شد. امام (ره) اصرار داشت که پیاده شوند و میگفتند ما باید برویم قطعه17، مردم منتظرند، در را باز کنید. رفیقدوست نمیدانست چه کار کند. چون موتور خاموش شده بود و درها که قفل بودند دیگر باز نمیشدند. فقط میگفت عجله نکنید، چشم! میرویم. بالاخره هلیکوپتر آمد و تا قطعه 17 را با آن رفتند.
ساعت 14:30
ـ پسری 11ـ12ساله چند آیه قرآن میخواند.
ـ سرود برخیزید ای شهیدان راه خدا اجرا میشود.
ـ امام (ره) سخنرانیاش را شروع میکند؛ «ما در این مدت مصیبتها دیدهایم، مصیبتهای بزرگ». صدایش بم و رساست؛ محافظها و دور و بریها خوشحالند و تعجب کردهاند که امام (ره) در آن فشار و خستگی چطور تاب آورده است. احمدآقا توی هلیکوپتر از همین خستگی بیهوش شد.
ساعت 15:30
ـ سخنرانی تمام شده. هلیکوپتری که برای بردن امام (ره) آمده سه بار سعی میکند بنشیند ولی نمیتواند. شلوغ است. عبا و نعلین امام (ره) در میآید و بین جمعیت گم میشود. ایشان را به جایگاه برمیگردانند و پارچهای روی سرشان میکشند تا گردوغبار هلیکوپتر اذیتش نکند.
ساعت 16
ـ آمبولانس شرکت نفت میآید. ناطق نوری و احمدآقا همراه امام (ره) سوار میشوند و آمبولانس به طرف جاده قم میرود. آن هلیکوپتر هم از بالا دنبالشان میرود تا بالاخره در بیابانی، جایی بنشیند و امام (ره) را به آن منتقل کنند.
29219
نظر شما