تذکر: * اصل متن زير را كه به مناسبت زاد روز مبارك پيامبر نور و رحمت (ص) تقديم مي شود ، بيش از 5 سال پيش تنظيم و بعدها در چند مرحله نيز آن را تكميل كرده ام . معذالك مبنا ي امارها سال 2008 ميلادي مي باشد كه از اين بابت پوزش مي طلبم . اميدوارم صاحب نظران بزرگوار اين مقاله را صرفا به عنوان گام نخست براي طرح موضوع تلقي فرمايند .
* در اين نوشته منظور از جهان اسلام مجموعة جوامع مسلمانان مي باشد كه به طور تقريب جمعيت آنان با جمعيت كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي نزديك است . ضمن آنكه تمامي جمعيت ساكن در 57 كشور عضو سازمان كشورهايِ اسلامي مسلمان نبوده ،در عين حال در كشورهايي كه عضو سازمان ياد شده نيز نيستند، جمعيت هايِ وسيعي از مسلمانان زندگي مي كنند. نظير مسلماناني كه در كشورهاي هند، چين، روسيه، فرانسه، آلمان، تايلند و فيليپين ساكن هستند. لكن از آنجائي كه تفكيك اين دو گروه جمعيتي بسيار مشكل بود و در مجموع نيز در جمع جبريِ كلِ جمعيتِ مسلمانان، تغيير معنا داري حاصل نمي شد، لذا جمعيتِ كل مسلمانان جهان با تقريب قابل قبول با جمعيت كشورهاي عضو OIC يكسان منظور شد.
* گرچه شايد كاربرد اصطلاح كشورهاي اسلامي براي كشورهايي كه مورد بحث ما هستند چندان صحيح به نظر نرسد ولي به هر حال بايد از اصطلاحي براي رساندن مقصود استفاده مي شد.
* آمار و ارقام كشورهاي اسلامي در سال 2008 ميلادي بر اساس گزارش آماري منتشره در ماه مي سال 2010 ميلادي-IDB- بانك توسعة اسلامي است كه با آمار Pocket World in Figures-2011 Edition The Economist ، نيز تا حدود زيادي تطابق دارد.
صورتِ مسأله:
شايد اگر در گذشته از بسياري از مسلمانان سؤال مي شد كه بزرگ ترين مشكل و يا چالشي كه هم اكنون جهانِ اسلام با آن روبه رو است چيست ؟ پاسخ اكثر ايشان به اين سؤال اين مي بود كه توطئه هاي استعماري ابرقدرت ها عليه اسلام و مسلمانان و بارزترين نمونة آن نيز اقدامات رژيم اشغالگر قدس است.
در اين مكتوب سعي بر اين است كه ريشه هايِ اصلي مشكلات فعلي جهان اسلام به طور اجمالي شناخته و بيان شود و به ريشه يابي مشكلات و شناختِ علل پايه اي و به ويژه درونيِ دردهايِ مسلمانان پرداخته شود. چيزي كه تاكنون كمتر به آن پرداخته شده و مسلمانان عادت كرده اند كه ريشه هاي مشكلات خود را در خارج از خود بيابند و به همين دليل نيز بيشتر سياست ها ، راهبردها و هدف گذاري هايِ آنان برايِ حلِ چالش هايي كه با آن ها درگيرند راه به جايي نمي برد.
طرحِ بحث:
با نگاهي اجمالي به وضعيت امروز مسلمانان ، مي توان دريافت كه امروز امت پيامبر ( ص ) از چند درد و فقر بزرگ در عرصه هاي اقتصادي ، علوم و فناوري ، توسعه انساني و سياسي رنج مي برد كه در آخر ، بايد دردي بسيار بزرگ تر را نيز بر اين درد ها افزود.
1 - فقر اقتصادي
وقتي كه صحبت از فقر مي شود قطعاً مفهوم نسبي آن مورد نظر است .
• بيش از 1500 ميليون نفر مسلمان، با حدود %23 جمعيت جهان ، در 56 كشور عضو سازمان كنفرانس اسلامي-OIC- ، تنها %7 كل توليد ناخالصِ دنيا را توليد مي كنند) توليد ناخالص اسمي كشورهاي مسلمان در سال 2008 تنها 4460 ميليارد دلار در مقابل حدود 60560 ميليارد دلار توليد ناخالص اسمي جهان (Nominal GDP)، بوده است ).
• از همين مقدار اندك توليد مسلمانان از توليد ناخالصِ جهاني نيز بخش عمدة آن در سال مورد اشاره به توليد مواد خام عمدتاً نفت و گاز و ساير مواد معدني و كشاورزي سنتي اختصاص دارد . بر پايه بررسي انجام شده، مشخص مي شود كه در سال 2008 فقط نفت و گاز بيش از %25 ارزش كل توليد ناخالص كشورهاي اسلامي را تشكيل مي داده است .
• متوسط درآمد سرانة هر مسلمان در سال 2008 حدود 2940 دلار بوده است و اين در حالي است كه متوسط در آمد سرانه در جهان در همان سال ، حدود 9040 دلار بوده است.
• اگر در سال مورد مطالعه ، متوسط توليد (درآمد) سرانة افرادي را كه در كشورهاي غير اسلامي زندگي مي كنند ، محاسبه كنيم ، به عدد حدود 10832 دلار خواهيم رسيد ، يعني به طور متوسط توليد (درآمد) هر فرد كه در كشورهاي غير اسلامي زندگي مي كند ، حدوداً 3.7 برابر متوسط درآمد افرادي است كه در كشورهاي اسلامي زندگي مي كنند .
• نكته تأسف بر انگيز تر اين است كه از جمعيت حدود1500 ميليون نفري مسلمانان تنها متوسط درآمد سرانه ، در كشورهائي با جمعيت حدود 43.4 ميليون نفر ، از متوسط درآمد سرانة جهاني بالاتر است .
• مجموع توليد ناخالص اسمي ده كشور اسلامي كه به ترتيب بالاترين ارقام توليد ناخالص ملي را دارند ، (تركيه ، عربستان ، اندونزي، ايران ، مصر ، مالزي ، امارات متحدة عربي ، الجزاير ،كويت و ليبي كه به واقع بزرگ ترين ظرفيت هاي اقتصادي جهان اسلام را دارا مي باشند)با جمعيتي بالغ بر 550 ميليون نفردر سال 2008 ميلادي برابر با 3090 ميليارد دلار بوده است .
• با توجه به اين كه جمعيت ده كشور ياد شدة بالا ، بالغ بر 550 ميليون نفر مي شود و بدين ترتيب درآمد سرانة متوسط در اين كشورها بالغ بر حدود 5630 دلار مي شود . اين بدان معناست كه مسلماناني كه با جمعيتي بيش از 970 ميليون نفر در 46
كشور ديگر اسلامي زندگي مي كنند(%64 جمعيت مسلمانان ) جمعاً فقط معادل 1366 ميليارد دلار توليد ناخالص داشته اند و در نتيجه درآمد سرانة متوسط در اين 46 كشور مسلمان كمتر از 1410 دلار ( كمتر از% 15.6 متوسط جهان ) در سال مورد اشاره بوده است.
• در سال مورد مطالعه ، سه كشور قطر، امارات متحدة عربي و كويت بالاترين درآمدهايِ متوسطِ سرانه را بين كشورهاي اسلامي داشته اند . درآمد سرانة متوسطِ اين كشورها به ترتيب 72000 ، 61000 و 52000 دلار بوده است . در همين سال ، چهار كشور مسلمان توگو ، تاجيكستان، نيجر و گينه بيسائو با درآمدهاي متوسط سرانة به ترتيب 245، 245، 180 و 143 دلار در قعر جدولِ درآمد سرانه بين 56 كشور اسلامي قرار دارند .
• لازم به يادآوري است كه چون همة مقايسه هاي انجام شده بالا ، بر پاية توليد ناخالص به قيمت هاي روز بود ، همين مقايسه ها با GDP بر پاية قيمت هاي سال 2000و نيز توليد ناخالص برپاية قدرت خريد (GDP – PPP) و همچنين بر پاية تلفيقي از سه شاخص GDP – Nominal ، GDP BASE 2000 و GDP – PPP نيز انجام شد كه نتايج اين مقايسه هانيز با اعداد و ارقامي كه در بالا بدان ها اشاره شد تفاوت معني داري ندارد .
خطِ فقر
• جمعيتي كه در كشورهاي اسلامي مورد مطالعه زير خطِ ملي فقر زندگي مي كنند از %14.2 جمعيت در اردن تا %70.2 در سيرالئون در فاصله زماني 2000 تا 2007 مي باشند .
• در ارتباط با رقم 1.25 دلار آمريكا در روز به عنوان خط فقر ، در 7 كشور ، نرخ فقر (Poverty rate) كمتر از %2 (شامل كشورهاي آلباني ، آذربايجان ، مصر ، ايران ، اردن، قزاقستان و مالزي) است و در موزامبيك اين نرخ به رقم %74.7 مي رسد .
2 – فقر در علوم و فنّاوري
در دنياي پرشتاب امروز كه قدرت اصلي را فنّاوري تشكيل مي دهد ، جهان اسلام به طور جدّي با فقر تكنولوژي روبه رو است .چند شاخص در اين زمينه گوياي وضعيت امروز مسلمانان است :
تعداد محققان در حوزة R & D در سال 2007 در طيفي از 8 محقق در ميليون نفر در نيجر تا 1588 محقق در ميليون نفر در تونس در نوسان است .
به همين ترتيب، تعداد تكنسين هاي شاغل در R & D در سال اشاره شده از 10 نفر تكنسين در ميليون در نيجر تا 378 نفر در ميليون در مصر، متغير است .
در سال 2008 صادراتِ High Tech كشورهاي مسلمان از رقم صفر در بنين تا 42.7 ميليارد دلار در مالزي در تغيير بوده است .
با نگاهي به وضعيت 10 كشور اول جهان اسلام از نظر رتبه بندي توليد ناخالص ملي آنان در سال 2008 ميلادي ، تنها كشورهاي تركيه – اندونزي – مالزي – ايران و عربستان مقداري صادرات محصولات غير نفتي آن هم با فنّاوري متوسط دارند كه در مجموعِ تجارت جهاني ، رقمي قابل ذكر نيست .
سخن گفتن از توليد علم و وضعيت ضعيف پژوهش در جهان اسلام به عنوان پاية توليد فنّاوري و توانمندي در چنين شرايطي چندان ضروري به نظر نمي رسد .
متأسفانه امروزه هيچ كالا يا خدمتي قابل ذكر كه محصول فنّاوري پيشرفتة توليدي مسلمانان باشد به جهان عرضه نمي شود .در حالي كه در مقابل ، مسلمانان در همة اين موارد نيازمند ساير مردم جهان هستند.
3 – فقر در توسعة انساني
1-3- فقر در سواد و تحصيلات:
• متوسط نرخ بي سوادي بزرگسالان در سال 2008 در كشورهاي اسلامي %36 بوده است .
• نرخ بي سوادي زنان% 45 و مردان %27 بوده است . در منطقة صحرايِ آفريقا با جمعيتي بالغ بر 390 ميليون نفر ، (معادل %26 از كل جمعيت مسلمانان ) اين نرخ به %40 مي رسد . %50 نرخ بي سوادي مربوط به زنان و %29 مربوط به مردان است .
• رقم كساني كه به سن ورود به مدرسه رسيده و وارد مدرسه شده اند (Net primary school Enrollment) براي پسران %84 و براي دختران %78 مي باشد و اين رقم در دبيرستان (Secondary school) براي پسران %52 و براي دختران %49 مي باشد. متناظر اين ارقام در جهان برايِ مدارسِ ابتدايي، به ترتيب %90 و %87 و براي مدارسِ
متوسطه، به ترتيب %61و %60 مي باشد .
• متأسفانه دسترسي به آماري كه تعداد كساني را نشان دهد كه در كشورهاي اسلامي داراي تحصيلات دانشگاهي هستند و نيز امكان مقايسة آن ها را با شاخص هايِ جهاني و شاخص هاي كشورهاي پيشرفته در اين زمينه فراهم كند ممكن نشد.
2-3- سلامت و بهداشت
نرخ مرگ و مير
برپاية آمار در سال 2008 ميلادي ، به ازاي هر 1000 نفر ، نرخ مرگ و مير مردان، زنان و نوزادان در كشورهاي اسلامي به ترتيب برابر با 244 ، 195 و 50 نفر بوده است .
اين در حالي است كه اعداد متناظر آن براي كل دنيا به ترتيب برابر با 233 ، 174 و 31 نفر بوده است كه ملاحظه مي شود ارقام مرگ ومير در كشورهاي اسلامي از متوسط دنيا بالاتر است .
اگر ارقام مرگ و مير در كشورهاي اسلامي را در سال ياد شده با همين آمار در كشورهاي عضو OECD مقايسه كنيم ، وضعيت بسيار ناگواري را نمايش مي دهد ، چرا كه در سال يادشده آمار مرگ و مير مردان ، زنان و نوزادان در اين كشورها به ترتيب برابر با 127 ، 61 و 5 نفر مي باشد . اين بدان معناست كه ميزان مرگ و مير در كشورهاي اسلامي براي مردان 1.92 ، زنان 3.2 و نوزادان 6.2 برابر كشورهاي عضو OECD مي باشد .
مخارج سرانة بهداشتي و درماني
بر اساس آمار ، سرانة هزينة بهداشت و سلامت در كشورهاي اسلامي در سال 2007 برابر با 252 دلار بوده است . اين در حاليست كه هزينه سرانة بهداشت و درمان در جهان در همان سال 909 دلار و در كشورهاي عضو OECD برابر با 3510 دلار بوده است . به طوري كه مخارج سرانة بهداشتي جهان 3.6 برابر و مخارج سرانة بهداشتي كشورهاي عضو OECD به ميزان 13.93 برابر متوسط همين مخارج در كشورهاي اسلامي مي باشد .
همچنين در كشورهاي عضو سازمان كشورهاي اسلامي به طور متوسط به ازاي هر 1000 نفر جمعيت 0.7 پزشك وجود داشته است و به طور متوسط %4.2 از GDP نيز در سال 2007 صرف امور سلامت شده است .
3-3- وضعيت توسعة انساني
امروزه بر كسي پوشيده نيست كه توسعة اقتصادي جداي از توسعه اجتماعي، فرهنگي و سياسي ممكن نيست. در اين بخش به بررسي دو شاخص مهم توسعة انساني و سرماية اجتماعي در كشورهاي اسلامي مي پردازيم:
شاخص توسعة انساني -Human Development Index (HDI)
یکی از شاخصهایی که برپايه آن میتوان وضعیت توسعه را در کشورهای مختلف بررسی کرد، شاخص توسعه انسانی است که تلفیقی از سه شاخص «سواد»، «رشد اقتصادی» و «امید به زندگی» است.رقم این شاخص در سال 2007 برای کشورهای اسلامی برابربا 635/0 است. این در حالی است که شاخص توسعه انسانی برای کشورهای عضو OECD در این سال برابر با 794/0 است.
مطابق با شاخص توسعة انساني HDI (Human Development Index) 10 كشور اسلامي در طبقه بندي بالا قرار مي گيرند كه عبارت اند از برونئي ردة 30،كويت ردة 31،قطر 33 ، امارات متحده عربي ردة 35، بحرين ردة 39، ليبي ردة 55، عمان ردة 56، عربستان سعودي ردة 59، مالزي ردة 66 و آلباني با ردة 70
• 23كشور در طبقه بنديِ متوسط با رده بندي از 79 تا 138 و 23 كشور در طبقه بنديِ پايين با رده بندي از 140 تا 182 قرار مي گيرند.
• 5 كشور، كفِ طبقه بنديِ HDI در سال 2007 عبارت اند از چاد ردة 175، بوركينافاسو ردة 177، مالي ردة 178، افغانستان ردة 181 و نيجر ردة 182 .
شاخص سرماية اجتماعي– Social Capital Achievement (SCA)
• مفهوم سرمايه اجتماعي، نشان دهنده ميزان توسعه يافتگي شبكه هاي اجتماعي است و با پارامترهايي مانند اخلاق، آزادي، فساد، ميزان اعتماد عمومي، حجم نهاد هاي اجتماعي بيان ميشودكه امروز ه در ادبيات توسعه داراي نقشي برجسته است و باشاخص SCA (Social Capital Achievement) بيان مي شودكه در آن به بررسي جوامع بر اساس سه مولفه اصلي "فعاليت هاي اقتصادي"،" متغيرهاي فرهنگي اجتماعي" و "نهادهاي سياسي" مي پردازد. بر اساس اين شاخص كه توسط موسسه Caux Round Table در سال 2009 تهيه شده است كشورهاي اسلامي عموماً در وضعيت بدي به سر مي برند.
• بر اساس شاخص SCA بهترين رتبه كشورهاي اسلامي 36 از بين199 كشور با امتياز 0.66 (از 1.0) است كه مربوط به قطر مي باشد و عراق نيز با امتياز 0.15 رتبه آخر را كسب نموده است.
• ميانگين امتياز كشور هاي اسلامي در شاخص SCA رقم 0.39 است كه حدوداً اين امتياز مربوط مي شود به كشوري با رتبه 122 از بين 199 كشور.
و اما درد بزرگ تر
هر يك از دردهاي ذكر شده به اندازه اي با اهميت است كه به تنهائي مي تواند مسلمانان را از قافله رشد و توسعه و بويژه گردونه تأثير گذاري در جهان امروز دور نگه دارد .
بررسي و شناختِ عللِ اساسي پديد آمدن مشكلاتي كه ذكر آن ها گذشت، به تحليلي عميق نياز دارد و اساساً نگارنده نيز در اين مقاله درصدد ارائه اين تحليل نيست . ليكن به عنوان يك نكتة پايه اي مي توان به پاسخ اين سؤال انديشيد كه آيا مشكلاتِ جوامعِ اسلامي همگي ريشه و منشأ خارجي دارند، يا بايد ريشه هاي اين امراض را در درونِ جوامع مسلمان نيزجست و جو كرد ؟
متأسفانه بايد اذعان كرد كه در سال مورد مطالعه ، نزديك به دو سوم جمعيت مسلمانان ، تحت سلطة حكومت هايي خودكامه و استبدادي قرارداشته اند و به نسبت هايي از امكان آزادي انديشه ، بيان و رسانه و نيز از دسترسي به فضاي كسب و كار مناسب محروم بوده اندو اين دردي است كه زنجيره اي باطل را ايجاد مي كند كه عملاً به فقرهايِ اقتصادي ، علمي و فنّاوري مي افزايد و آنان را در جان و وجود مسلمانان نهادينه مي سازد .
اگر به سوال اصلي بحث يعني شناخت بزرگ ترين مشكل فعلي جهان اسلام برگرديم ، بسياري از دلسوزان وجودِ رژيمِ غاصبِ صهيونيستي را به اين عنوان شناسايي مي كنند و بر اين اساس نيز خواهانِ وحدتِ جهان اسلام براي كندن اين غدة سرطاني مي شوند .
گرچه هيچ انسان منصفي نمي تواند جنايات و اقداماتِ غاصبانه و ظالمانة رژيم اشغالگر قدس را عليه فلسطينيان محكوم نكند و به نقش مخرب و ضد انساني اين رژيم در برتري جوييِ نژادي و اِعمالِ تبعيض عليه فلسطينيان معترف نباشد ،اما همان طور كه گفته شد ادامة جنايات اين رژيم، محصول ضعف هاي جهان اسلام به طور عموم و اعراب به طور خاص است. در سال هاي طولاني و حداقل از سال 1347 (1967) كه نگارنده به ياد دارد ، ماجراي اسرائيل بهترين دليل براي تداوم ديكتاتوري هاي بزرگ در منطقة عربي بوده است.
رژيم هاي ديكتاتوري مصرمبارك - اردن– يمن – عراق صدام – ليبي قذافي و بقيه ، هر گاه خواسته اند با مردم خود برخورد كنند لولوي اسرائيل را بهانه كرده اند. اين كه گفته می شود »لولو« به خاطر اين است كه اين ها هيچ وقت نخواسته اند با اسرائيل به طور جدي درگير شوند و درگير هم نشده اند و علاوه بر اين هيچ وقت هم مايل به حلِ اين دعوا نيستند چون در آن حالت، دليلي جدي برايِ بقاي آن ها وجود نخواهد داشت.
اكثر اين رژيم ها خود را با شعار و هدف برخورد با اسرائيل به مردم خود معرفي كرده اند و مردم در مواردي هم به خاطر عزت خود آن ها را پذيرا شده اند ولي در ادامه ، شعار مبارزه با اسرائيل و دشمن صهيونيستي به قوي ترين وسيله براي متهم كردن هر حركت و
قيام مردمي به ارتباط با اسرائيل و غرب (و آب ريختن اين حركت ها به آسياب اسرائيل و دشمنان ملت) و به ابزاري براي سركوب مردم تبديل شده است.
به هر حال تا بچه هاي كوچك نابالغ و دايه هاي زورگو باشند، «لولو» هم براي ترساندن و ساكت كردنِ بچه ها لازم است.
به صراحتِ قرآن كريم، زشتي قتل حتّي يك انسان (بدون دليل موجّه شرعي) بسان زشتي قتل همة انسان ها مي باشد و رژيم اسرائيل به دليل كشتن هزاران مسلمان بيگناه در طولِ تاريخِ قريبِ به 60 سال موجوديتِ خود، مرتكب جناياتي بي شمار شده است ، ليكن در اينجا بدون اين كه در نظر باشد از زشتي عظيم جنايات رژيم غاصب صهيونيستي چيزي كاسته شود ،اين واقعيت را نيز نبايد فراموش كرد كه رژيم هايي كه مدعي مبارزه با رژيم اشغالگر قدس به دليل كشتار و شكنجة مسلمانان هستند، هر يك در طول حيات خود به
تنهايي بيش از تمامي دوران حيات اين رژيمِ غاصب، از مسلمانان را كشته اند ! شاگرد اول آن ها ، صدام و رژيم بعثي عراق و در مراتب بعدي رژيم هاي مصر و ليبي قذافي و اردن قرار مي گيرند .
براي روشن كردنِ مشكلات واقعي جهان اسلام ، اگر فرض كنيم كه يك روز صبح كه از خواب بيدار مي شويم به ما خبر دهند كه رژيم اسرائيل نابود شد و فلسطيني ها حكومت اين سرزمين را به دست گرفتند ، در چنين فرضي در عصر آن روز ، چه تغييري در درآمد سرانة مسلمانان ، وضعيت فقر ايشان و عقب ماندگي هاي مزمن انساني مسلمانان ، وضعيتِ فقر فنّاوري و نيز وضعيتِ حاكميتِ سياسي در جهان اسلام حاصل خواهد شد ؟
در اينجا بهيچوجه نظر بر اين نيست كه از نقش تاريخي مخرب استثمارگران و رژيم صهيونيستي در كشورهاي اسلامي غفلت شود و يا اين امر كوچك شمرده شود، بلكه سخن اصلي بر اين است كه هر عاملِ خارجي به اعتبار وضعيت دروني يك موجود ، بر آن اثرگذار مي شود .
همان گونه كه شيطان نيز همة تلاش خود را براي نفوذ در انسان و گمراهي وي انجام مي دهد ، ولي هيچ انسان گمراه شده
نمي تواند شيطان را عامل گمراهي خود معرفي و خود را بي تقصير قلمداد كند . در آموزش هايِ اسلامي مرتباً به ما تذكّر داده مي شود كه در آخرت چنين عذرهائي از مردم پذيرفته نخواهد شد .
امروز، واقعيت قطعي و انكار ناپذير در جهان اين است كه مسلمانان ،جمعيتي هستند با فقر نسبي اقتصادي و مالي و عقب ماندگي علمي و فنّاوري كه بسياري از ايشان تحتِ سلطة حكومت هايِ خودكامه، روزگاري تلخ را سپري مي كنند .
هر حركتي برايِ بهبودِ وضع مسلمانان و شكستن زنجيره هاي فقر بايد از درون خود مسلمانان و نيز از مستعدترين نقاط براي تغيير،شروع شود وگسترش يابد.
درشرايط كنوني ، مي توان گفت كه چند پارادايم و بینش اصلي بر زندگي جاري مسلمانان حاكم است :
الف – نخست، پارادايم و تفكرات بنا شده بر پاية ماركسيسم است كه عموما با لايه ها ، رويه ها و روكش هايي از اسلام پوشانيده شده و اخيراً به نحوي ديكتاتوري پرولتاريا و حاكميت اقليت به اصطلاح ترقي خواه بر توده هاي مردم را نيز توجيه و حتي ساختار سازي ديني كرده است .
ب - پارادايم و تفكر اثرگذار بعدي تفكر القاعده است كه فقط جنبه هاي قوي نفي روابط غالب فعلي در جهان را مطرح مي كند و از غرب ستيزي موجود در توده هايي از مردم مسلمان نهايت استفاده را براي سربازگيري مي كند . گرچه به دليل نداشتن توانايي تدوين و توجيه فلسفي خود به نظر نمي رسد كه جز موفقيت براي تخريب ، بتواند براي سازندگي ، جرياني موفق را مطرح كند . نمونه مدينه فاضله القاعده ، امارت اسلامي افغانستان به رياست اميرالمومنين ملامحمدعمراست كه باخشونت هر چه تمام تر آنچه را به خيال خود لُبِّ لُباب احكام اسلامي مي دانست در جامعه جاري ساخت. تفكر القاعده ملغمه يا تركيبي از فقه و تفكر خشن و ضد شيعي وهابي به علاوه واكنش انفعالي و حسادت آميز جمعي از اهل سنت متعصب در برابر تفكر مبارز امام خميني (ره) بر ضد آخوندهاي درباري است.این پارادايم امروز بزرگ ترین بلا و مانع توسعه در جهان اسلام است .
ج - جريان و پارادايم فكري اثرگذار ديگر را به نوعي در مالزي و تركيه مي توان يافت .به نظر مي رسد كه اين جريان ها به جاي آن كه توسط فلاسفه ، متفكران و انديشمندان طراحي و رهبري شده باشد ، بيشتر توسط سياستمداران نو انديش و اصلاح طلب اين
كشورها و برپايه تجارب و آزمون و خطاي ايشان در تعاملات سياسي بنيان گذارده شده است. ولي به هرحال به دليل دستاوردهاي مثبت آن ها در عرصه هاي توسعه و بهبود زندگي مردم قابل توجه و تأمل است .
د - جريان هاي تبعيت كننده از تفكرات غربي مانند عربستان ، مصر ، امارات و .... با فراز و نشيبي كه عموماً با فسادهاي دستگاه هاي حاكميت نیزهمراه است .
در اینجا ذکر این نکته لازم است که گرچه در یک و نیم قرن اخیر تلاش هاي زيادي براي توسعه و پيشرفت جهان اسلام وکاهش فاصله بین آن با جهان پيشرفته به انجام رسيده ، لیکن همواره این امر با واكنش هاي مخالف ، از درون جوامع مسلمان همراه بوده
است.تا جایی که حتی درايران پس از انقلاب اسلامی نيز آقاي هاشمي رفسنجانی که نماد چنين تفكري بود و ده ها هزار مدير دولتي و نيز كارآفرينان بخش خصوصي به حركت توسعه ای به پرچمداری ایشان دل بسته بودند ودرپی ایشان حرکت اصلاحی آقای خاتمی ، با چالش های بزرگی روبرو شدند. شاید ساده اندیشی باشد که ناتمام ماندن اين حركت ها صرفا" ناشی از رقابت ها و جنگ قدرت بین رقبای سياسي عنوان شود.چرا که به نظر می رسد باید به ريشه موضوع رجوع کرد كه حل نشدن تضادهاي فكري و معضلات در حوزه انديشه سیاسی و اجتماعی در ذهن نخبگان جامعه است . کسانی که عموما" جمعي كثير را نیز تحت تاثيرخود قرار مي دهند.
بر این اساس می توان گفت که هر حركتي چه اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و چه اجتماعي، سرانجام در عمق و ريشة خود به يك خاستگاه انديشه اي (خردورزانه) و جهان بيني بر مي گردد و هر چه عمق و جامعيتِ اين انديشه بيشتر باشد، به تبع آن نيز مؤلفه هايِ اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و سياسي متأثر از آن نيز پايدارتر و تأثيرگذار تر مي شود .
نتيجه گيري
چنانكه گفته شد امروزه بزرگ ترين دشمن جهان اسلام فقر و بزرگترين مشكل پیش روی آن توسعه نيافتگي نسبي در همه عرصه ها و فاصله رو به فزونی این مجموعه با کشورهای توانمند جهان است . چنين وضعيتي موجب مي شود كه جهان اسلام و مسلمانان نتوانند در جهان كنوني حتي در تعيين سرنوشت خود به طور جدي و واقعي اثرگذار باشند و هر چه اين فاصله بين سطوح توسعه يافتگي مسلمانان و بقيه جهان نيز افزون تر شود ، تأثيرگذاري مسلمانان در صحنه هاي جهاني كمتر از پيش خواهد شد .
حتي اگر به نظريه ستيز با جهان خارج از محدودة جوامعِ مسلمان نيز قائل باشيم، باز عقل حكيم به ما مي گويد كه جوامع مسلمان در حال حاضر حتي با بهترين فرض ، فاقد مؤلفه هايِ لازمِ قدرت برايِ درگيري و ستيز و كسب حق خود هستند و نتيجۀ اين گونه راهبردها جز تشديد فقر مسلمين و گرفتاري بيشتر آنان در زنجيرة توسعه نيافتگي نخواهد بود .
ضعف ، فقر و توسعه نيافتگي عمومي در جهان اسلام قطعاً در كنش و واكنش هاي قدرت ها محصولات تلخي را براي مسلمانان به بار خواهد آورد كه چنانكه پيش از اين نيز گفته شد نمونه آن ها را بايد در تشكيل و تداوم حيات رژيم صهيونيستي در نيمه قرن بيستم ميلادي دانست .
امروز همه دردمندان و دلسوزان جهان اسلام مقدم بر دعوت مسلمانان به اتحاد و بسيج براي پرداختن به فروع و عوارض حاصل از ضعف ايشان و دست كم به موازات دعوت به اتحاد براي مبارزه با عوارض قطعي عقب ماندگي مسلمانان ، بايد در همه جوامع مسلمان ، اهتمام خود را مصروف بسيج و اتحاد مردم براي توسعه و مبارزه با فقر در تمامي ابعاد و مؤلفه هاي فرهنگي ، اقتصادي ، اجتماعي و سياسي آن كنند و اين نيز ممكن نخواهد شد مگر آنكه قبل و نيز همراه با تلاش براي فقرزدايي در جهان اسلام ،نخبگان و انديشمندان مسلمان به تبيين و تدوين ديدگاه هاي روشن و پاسخ به سؤالات اصلي نسل جديد ما برپاية توحيد و خردورزي و پرهيز از قشري گري ، خرافه، تعبد جاهلانه و عبادت بت ها به جاي خداي يكتا بپردازند.
امروز سؤالات جديد پیش روی جهان اسلام ، عمدتاً مسائلي نیست که در گذشته ، مورد بررسي قرار مي گرفته ، بلکه امروز انديشمندان ما ، بايد به پاسخ به سوالاتی جديد همت گمارند.از جمله پاسخ به اين سؤال مهم كه چگونه مي توان در اين جهان ، آن چنان زيست كه انسان هم دنيا و هم آخرتي آباد و سعادتمند داشته وآيا اساساً مي توان طوري در جامعه جهاني متكثر ، پيچيده و به سرعت در حال تحول و تعامل امروز زيست كه هم در دنيا رفاه و سعادت داشت و هم در آخرت رستگار بود ؟و به زباني ديگر آيا اساساً خوب و مرفه زيستن در اين دنيا با رستگاري در آخرت مي تواند با همديگر سازگار باشد و يا اين كه اين دو با هم جمع شدني نيست ؟
اسلام ديني است كه به طور متعادل ،هم به دنيا و هم به آخرت انسان ها توجه داده و بر اين اساس فلسفه و ديگر علوم اسلامي نيز باید نمایانگر و منادی چنین میانه روی و تعادلی باشند .
در نتيجه ، سؤال اصلي قابل طرح پيش روي نخبگان و انديشمندان مسلمان اين است كه چگونه مي توان مسلمان بود ، مسلمان زندگي كرد و مسلمان و رستگار مرد ؟ انديشمندان و فلاسفه ما بايد به اين سؤال مهم پاسخ گويند كه سبك زندگي مطلوب براي مسلمانان
چيست و يا الگويي براي زيستن كه اسلام آن را مطرح مي كند چگونه است كه انسان از طريق مزرعة دنيا بتواند توشة كافي برايِ آخرت خود نيز بيندوزد ؟
شايد بتوان گفت كه امروز بيش از هر زمان ديگر، جهان اسلام نيازمند به تدوين،تنظيم و ارائه دستگاه هاي فكري منسجم و جامع براي رستگاري مسلمانان در دنيا و آخرت مي باشد كه بويژه در آن به اهداف دنيوي فلسفه و جهان بيني، متناسب با نيازهاي امروزين
مسلمانان بپردازد. قطعاًبدون ارائه نظریه هاودستگاه های تحلیل منسجم وپاسخ هاي روشن،منطقي،عقلاني وقابل فهم دراين زمينه ها(بويژه براي نخبگان وتحصيل كردگان) نمي توان موفق به بسيج مردم و اتحاد عمومي براي رفع فقر و توسعه در جهان اسلام شد . امروزه جهان اسلام بيش از هر زماني ديگر به متفكران ،حكيمان، خردمندان و روشنفكرانِی نياز دارد كه با توجه به واقعيت هاي انكارپذير جهان امروز ، در مرحله نخست ، به تبيينِ جهان بيني چگونه زيستن و تعامل فعال در جهان پر شتاب و پر تلاطم كنوني با هدفِ اعتلاي اخلاقي و فرهنگي مسلمانان وهمراه با آن ، بسيجِ مسلمانان به سوي توسعه آزادي ، دموكراسي ، جهشِ علمي و فنّاوري و توسعه اقتصادي براي كسب جايگاه شايستة امتِ پيامبرنور و رحمت ( ص ) در جهان امروز و همراه با آن نیز به تبيينِ مجدّد رابطة انسان ، خدا و حكومت در خود جوامع مسلمان و تبيين نحوه رابطة بين خود مسلمانان ( با توجه به برداشت هايِ متفاوت ايشان از اسلام و مسلماني ) و ديگر جوامع غیر مسلمان، چه اهل كتاب و چه غير آن در همة زمينه هاي قابل تعامل در حوزه هاي انديشه، فرهنگ ، علم و فنّاوري و اقتصاد بپردازند.
/6262
نظر شما