به گزارش خبرآنلاین، محمدرضا شمس در این نشست گفت: نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان کشورمان، اکثرا موضوعمحور هستند و جهانبینی ندارند. به همین دلیل موضوعات قبلی آثار خود را در کتابهای بعدیشان نقض میکنند. وی افزود: به نظرم این رمانها یک گام به جلو هستند و جا دارد که به آقای شاهآبادی که مسئول پروژه رمان نوجوان کانون است، بگوییم در این زمینه رمان کم داشتهایم؛ به ویژه در حوزه ادبیات کودک و نوجوان. و کار بسیار خوبی کردند که این 3 رمان را در حوزه موضوعی انقلاب برای نوجوانان چاپ کردند. اما اگر منظورمان این است که نویسندهها توانستهاند حق مطلب را با رمانهایشان درباره انقلاب ادا کنند، میگویم نه و هنوز تا قله و رسیدن به بهترین کار فاصله داریم.
تا قله فاصله داریم
وی افزود: اگر در ادبیات انقلاب حوزه نوجوان، به آن قله مورد نظر نرسیدهایم، علت دارد. من چون با ادبیات رئالیستی سر و کار دارم، دوست دارم نقدم را با ادبیات رئالیستی انجام بدهم. نمیگویم کدام اثر اثر بهتر است یا کدام بهتر نیست بلکه نقاط ضعف و قوت هر کدام را به صورت مستقل اشاره میکنم. به نظرم ادبیات، ادبیات است مانند درخت که درخت است. و وقتی به ادبیات جنگ یا انقلاب اشاره میکنیم، فقط داریم تقسیمبندی انجام میدهیم. در هر اثری هم از این تقسیمبندیها اگر اصول ادبی رعایت شده باشد، ادبیات است. اگر هم رعایت نشده باشد، ادبیات نیست.
این نویسنده ادامه داد: ما سه کتاب داریم با سه زاویه دید که هر سه با من راوی شروع میشوند. در یکی از کتابها راوی بیطرف است و شخصیت اصلی نیست. راوی کتاب آقای علومی، پا به سن گذاشته است و دارد خاطره تعریف میکند. انتخاب این راوی یک حسن دارد و یک بدی. بدی راوی مورد انتخاب آقای علومی این است که مرتبا باید ارجاع بدهد که من حافظه خوبی دارم و مشغول روایت گذشتهام هستم. به خاطر همین هم در مقاطعی غفلت میکند که این را بگوید و به این ترتیب دست راوی بسته میشود. راوی آقای بایرامی هم شخصیتی است که درگیر داستان میشود و از شخصیتهای اصلی کار است که به خوبی هم محلهشان را روایت میکند. راوی داستان آقای اصلانی هم درست است که شخصیت اصلی نیست، ولی اتفاقات را به خوبی تشریح میکند.
شمس گفت: در مورد زبان و توصیفها، در کار آقای علومی باید بگوییم که زبان گاهی شاعرانه میشود، این زبان گاهی مانند آنچه در صفحه 63 آمده، رمانتیک میشود؛ همچنین گاهی مانند مطالب صفحه 79 ملودرام میشود و گاهی هم مانند شعارهای صفحه 91، شعاری و روشنفکرانه، اما زبان این اثر اکثرا بزرگسالانه است و نمونه بارزش هم در صفحه 34 کتاب قابل مشاهده است. نگاهی که علومی دارد، نسبتا نوستالژیک است. او برگشته و خاطراتی را تعریف میکند. به نظرم شخصیتهای کامران و سهراب هم خوب از آب در نیامدهاند. شخصیت رستمخان با این که تیپ شده، خوب شده است و یک نکته منفی دیگر این است که تکرار برخی کلمات و عبارات مانند موی شلال، در طول کار آزاردهنده است.
نویسنده باید بی طرف باشد
نویسنده کتاب «اسبابکشی جیرجیرکها» گفت: وقتی با ادبیات رئالیستی سر و کار داریم و وقتی رمان یا داستان کوتاه مینویسیم، اگر چارچوبها را رعایت نکنیم، مطمئنا به آن چیزی که میخواهیم، نمیرسیم. در این ژانر راوی باید بیطرف باشد و مشاهدات صرف را بنویسد، اما راوی آقای علومی در خیلی از مقاطع جانبدارانه نگاه میکند. این نکته در راوی داستان آقای اصلانی هم دیده میشود، اما راوی «فصل پنجم: سکوت» این ویژگی را کمتر دارد. امتیاز کار آقای علومی، بومی بودن آن است. خود دیدن و به شناخت تازهای از خود رسیدن نیز از دیگر نکات مثبت این کار است. همسانی کبوتر و سهراب و تقابل رستمخان و سهراب هم از نکات زیبای کار بود.
وی در ادامه گفت: آقای بایرامی از جمله کسانی است که سعی میکند هر کارش صدای خود را داشته باشد. درست است که «فصل پنجم: سکوت» چیدمان درستی دارد، ولی در جاهایی این درستی از دست نویسنده رها شده و به دوگانگی در زبان انجامیده است. یک ایراد دیگر در کار آقای بایرامی این است که چیدمان کلمات در زبان شخصیتها متفاوت میشود. من عشق نوجوانانه این کار را خیلی دوست داشتم که تا به حال کمتر در کارهای آقای بایرامی آن را دیدهام. همچنین انتخاب راوی اول شخص برای ایجاد صمیمیت را.
شمس درباره کتاب «شاهینها و بشکه باروت» گفت: کار آقای اصلانی، نگاهی بزرگسالانه دارد. ایشان در این کار جسارتی را به کار برده که من آن را شجاعت نامگذاری میکنم، ولی میگویم کاملاً جا نیفتاده است. اما اگر این مورد در جای خود، جا میافتاد این اثر یکی از سرآمدها و آثار متفاوت ادبیات انقلاب میشد. شخصیت پدر هم در این کار به خوبی از آب درآمده و تا آخر کار، معلوم نیست که اینطرفی است یا آن طرفی. شخصیت بچهها و راوی اثر هم جای کار بیشتری داشت. این منتقد گفت: از محاسن کار آقای اصلانی هم میتوان به لحن صمیمی روایت، انتخاب هوشمندانه راوی اول شخص و شجاعت در به کارگیری زبان که همانطور که اشاره کردم اگر جا میافتاد، «شاهینها و بشکه باروت» اثری یگانه میشد.
مراقب کلیشه های دهه 60 باشیم
بنابراین گزارش، محمدحسن حسینی گفت: وجود ساختار کلیشهای ادبیات سکوت یا المانهایی مانند لاله و کبوتر در آثار داستانی مربوط به انقلاب، بازگشت به همان ادبیات سالهای اول انقلاب هستند و با دیدنشان متاسفانه این تفکر به وجود میآید که هنوز در روزهای انقلاب ماندهایم و پیشرفتی نداشتهایم.
وی افزود: سئوالی که در مواجهه با این سه رمان به وجود میآید، این است که آیا قدمی رو به جلو هستند؟ آیا همان آثار قبلی مربوط به انقلاب هستند یا فرا رفتنی در کار است؟ در بعضی موارد این موضوع صدق میکند و در برخی موارد صدق نمیکند. من در نقد امروز سعی میکنم جنگل را از لابهلای درختان نبینم. اگر سئوال این است که آیا چیزی به رمانهای قبلی انقلاب اضافه شده است، پاسخ بله است و تلاش نویسندگان این 3 کتاب بر این بوده که کارشان کلیشهای نباشد.
حسینی گفت: ساختار کلیشهای ادبیات سکوت یا المانهایی مانند لاله و کبوتر بازگشت به همان ادبیات سالهای اول انقلاب هستند و با دیدنشان متاسفانه این تفکر به وجود میآید که هنوز در روزهای انقلاب ماندهایم و پیشرفتی نداشتهایم. اما وقتی متن کتاب را میخوانیم متوجه میشویم که چه اتفاقی افتاده است. شباهتهایی که بین کتابها وجود داشت، برایم جالب بود. دو کتاب «گذر از کوه کبود» و «فصل پنجم: سکوت» شبیهسازی لشکر اشقیا و تشبیه ساواکیها و سلطنتیها را به جن و وحشتآفرینی دارند. اما متاسفانه موضوعی که بسیار کلیشهای شده است، بحث اعلامیه و شبنامههاست که در رمان «شاهینها و بشکه باروت» و «فصل پنجم: سکوت» به آنها اشاره شده است. البته در «فصل پنجم: سکوت» به این موضوع به طور پنهانتر پرداخته شده است و در «شاهینها و بشکه باروت» مستقیمتر با آن روبرو هستیم.
از عاشق شدن تا آب بستن
این شاعر همچنین گفت: یک بحث مهم در رمان، موضوع استحاله شخصیت است. دوستی میگفت داستان بدون شخصیت وجود ندارد و حتما هم باید استحالهای در آن شخصیت ایجاد شود. دو کتاب «شاهینها و بشکه باروت» و «گذر از کوه کبود» اینگونهاند. در کار آقای اصلانی استحاله شخصیت از حالت کلیشهای دور شده و عواملی که باعث تغییر و تحول در انسان میشوند، طبیعی، ادبی و داستانی شدهاند. در «گذر از کوه کبود» علیرغم آشنا بودن نویسنده با المانهای داستانی، متاسفانه شاید به دلیل جدی نگرفتن مخاطب، استحاله شخصیتی سهراب خیلی عیان و غیر ادبیاتی شده است. در «فصل پنجم: سکوت» و «گذر از کوه کبود» داغ و درفش وجود دارد؛ چک خوردن و زندان رفتن وجود دارد، اما در کتاب آقای اصلانی تقریبا کمتر به این موضوعات اشاره شده است.
شاعر مجموعه «کلاس بهار» در ادامه گفت: وقتی این 3 کتاب را میخوانیم، شخصیتها، زمان و دغدغههایشان را به هم وصل میکنیم و چیزی مانند فرآیند نوشتن یک رمان در ذهنمان شکل میگیرد. این را هم بگویم که عاشق شدن شخصیت داستان آقای بایرامی، حرکتی به اندازه صد قدم به جلو است. شخصیتهای نوجوان داستانهای آقای بایرامی قبلا عفیفتر و محافظهکارتر بودند، ولی غیرمسقتیمگویی عشق در این کار او، آن هم برای نوجوانان بسیار خوب بود. کار آقای بایرامی از اول تا آخر تعلیق است و به نظرم در حوزه نوجوانان این تکنیک جواب میدهد.
حسینی افزود: این که در کار بایرامی همه چیز غیرقطعی است؛ مانند یک تاکید ردیفوار در شعر است. شخصیت داستانی آقای بایرامی مرتب اشاره میکند که من دروغ نمیگویم و این موضوع مانند ردیف در یک غزل تکرار میشود. به نظرم نگاهی که به این کتاب جایزه داده، به این موضوع نگاه کرده است، اما میخواهم بگویم چه میشد اگر شخصیت موسی داستان آقای علومی سر شیر فشاری محله با شخصیت دختر داستان آقای بایرامی آشنا میشد؟ یک بار باید بنشینیم و شخصیتهای داستانی نویسندهها را به آنها قرض بدهیم تا ببینیم چه میکنند. حالا چه کسی باعث شده که ذهن من این شیطنتها را بکند و جای شخصیتها را باهم عوض کند؟ طبیعتا نویسنده؛ و به نظرم این از زیباییهای ادبیات است.
این منتقد ادامه داد: از آقای علومی عذر میخواهم اما به نظرم در کتابشان یک آب بستن ظاهری وجود دارد. بسیاری از صفحات بین فصلهای رمان خالی است و انگار اصرار بوده تا این 3 رمان با یکدیگر، همحجم شوند. اطنابهای آقای علومی در رمان «پریباد» از نظر برخی خوانندهها ادبی و شاعرانه بود، ولی برخی را خسته میکرد. یکی از مخاطبان که «پریباد» را خوانده بود، میگفت دو سوم کار اضافی است. حالا درباره رمان «گذر از کوه کبود» میخواهم بپرسم آیا حجم نوشتن، یعنی خلق رمان؟ رمان کمی ریزنقشتر و باریکبینتر از داستان بلند است.
وی در ادامه گفت: گاهی خود نویسنده حواسش نیست تا فلش بک بزند، اما خواننده این کار را میکند. این موضوع البته چیزی از نویسنده کم نمیکند و یک ایراد محسوب نمیشود؛ چون نشان میدهد که نویسنده کاری کرده که خود خواننده در آن مقطع فلش بک بزند. آقای علوم نمیدانم حواستان بود یا نه که بچههای داستان شما، خودشان بعد از کتک خوردن و شکنجه، کوه میشوند.
علومی در پاسخ به حسینی گفت: خیر! حواسم به این موضوع نبود.
حسینی در بخش دیگری از سخنانش درباره اثر محمدرضا اصلانی گفت: آقای اصلانی ذاتا قصه کوتاه نویس است. مخاطبان، آثار ایشان را در کیهان بچهها دیدهاند که خیلی تمیز و حسابی مینوشتند. اصلانی در استحاله شخصیت استوار داستان، بسیار ظریف عمل کرده است و تا آخرین لحظه رمان، عدم قطعیت در این شخصیت وجود دارد. این ظرافت برای نوشتن رمان نوجوان بسیار خوب است. منتهی ساختار نثر ایشان باعث میشود، شخصیتها جایی از تیپ بودن خارج شوند و در ظرافتها و تداعیها بسیار رمانگریزانه عمل شود؛ کاری که آقای علومی و بایرامی خیلی روی آن تاکید کردهاند.
شاعر مجموعه شعر «آخرین پدربزرگ» همچنین گفت: شخصیتهای کار آقای اصلانی به اندازه رمان، توسعه نیافتهاند. در کار آقای علومی مشخص نیست نویسنده با وجود تجربیات و حرفهای بودنش، چرا چندباره به این موضوع اشاره کرده که راوی من هستم که اینک پا به سن گذاشتهام؟ گویی آقای شاهآبادی به ایشان گفته رمانی برای ما بنویس! از خاطرات کودکی خودت بنویس!
کرمان؛ چریک پرور است
محمدعلی علومی نیز در جلسه نقد رمانهای نوجوان با موضوع انقلاب گفت: درباره زبانهای مختلف ملودرام یا رمانتیک که در اثرم «گذر از کوه کبود» اشاره شد، باید بگویم آن منطقهای از کرمان که من داستانم را در آن روایت کردم، واقعا چنین مردمی دارد و رفتارشان واقعا ملودرام است؛ به ویژه نوجوانانشان. وی گفت: آقای حسینی در بخش کوتاهی از سخنانشان به شعرهای کتاب اشاره کردند. شعرها از خودم هستند و آنها را سرودهام. ایشان هم بعد از این که فهمیدند شعرها را خودم گفتهام، اشاره و پیشنهاد خوبی به من کرد که تو که خوب شعر میگویی، چرا داستان مینویسی؟
این سخنان علومی با استقبال حاضران در برنامه مواجه شد. علومی ادامه داد: البته این را برای شوخی گفتم و امیدوارم مطالبم کسی را ناراحت نکند. آقای شمس در جایی از سخنانشان اشاره کردند که برخی اطلاعات در داستان در جای خودشان داده نشدهاند و مثالی هم که زدند مربوط به دادن دفتر شعر سهراب به شخصیت راوی در خلال تظاهرات بود. میخواهم بگویم به نظرم شعری جدای از زندگی نداریم و آن تظاهرات هم خودش یک شعر است. انقلاب هم یک نمود شعری بود.
محمدحسن حسینی در ادامه گفتههای علومی گفت: بله درست است. شعر هم یک انقلاب و تظاهرات درونی به شمار میرود.
این نویسنده ادامه داد: درباره زبانهای مختلف ملودرام یا رمانتیک هم که در اثرم اشاره شد، باید بگویم آن منطقهای از کرمان که من داستانم را در آن روایت کردم، واقعا چنین مردمی دارد و رفتارشان واقعا ملودرام است؛ به ویژه نوجوانانشان. بنابراین در پرداخت واقعبینانه و رئال هم همینگونه هستند.
علومی در پایان سخنانش گفت: منطقه بم و کرمان، در طول تاریخ چریکپرور بوده است. رفعت نظام هم یکی از آن چریکها و مبارزها بوده که بین مردم این منطقه محبوب است. درباره اشاره دیگر آقای حسینی درباره تفنگ رفعتنظام باید بگویم که نخواستم این تفنگ به صورت کلیشهای که همیشه شلیک میشود، آتش کند.
6060
نظر شما